دیوار و نمای بیرونی سفارت امریکا روزگاری با آجر سه سانتی خود یکی از بهترین نماهای عمومی شهر تهران در خیابان تخت جمشید به شمار میآمد. اما با تنشی که در روابط دو کشور پیش آمد، ظرف سی و پنج سال دورهای از فرسودگی را پشت سر نهاد. این دیوار فضایی حدود ۱۵ هزار متر مربع را در بر میگیرد که زمانی با نمایش بیش از ۶۰۰ اصله درخت کاج، چشمان عابران خیابان را نوازش میکرد. هم اکنون نیمی از این درختان خشکیدهاند تا جایی که اسکلت خشکیدهی آنها از فضای عمومی خیابان نیز به چشم دیده میشوند. به طبع کارکنان سفارت از همین درختان جهت استتار ساختمانهای اداری خویش سود میجستند.
طرفین دیوارِ درب جنوبی سفارت چیزی کمتر از دو متر ارتفاع دارد که بلندای آن را در دیگر نقاط به حدود سه متر افزایش دادهاند. اما هم اینک همین دیوار در پوششی از شلختگی بصری نردههایی از آهن را تاب میآورد تا بلندی آن با مانعی محکم به شش متر افزایش یابد. همچنین زمانی کنار سر در جنوبی سفارت همان نشان سنگینِ عقابِ بال گشوده و در حال پرواز نقش بسته بود، که اینک آن را نیز ناشیانه با گچ محو نمودهاند.
باز بر سینهی همین دیوار در دو نقطه ضمن تخریبی عمومی نقشی از دو سرخپوست را به گونهای توهینآمیز به تصویر کشیدهاند که سرخپوستهای مذکور مشت گره کردهی خود را به عنوان اعتراض به هوا بردهاند. توهینآمیز بودن تصویر از آنجا ناشی میشود که در قالب آن سرخپوستی امروزی به نمایش در نمیآید. چون نقشمایهای کهنه و قدیمی به آنها بخشیدهاند که با کلاهی جنگلی و توحشمآبانه نیزهای نیز بر دست دارند. در این نمایش به ظاهر هنری، پیش از آنکه اعتراضی به دولت امریکا هدف قرار گیرد، جاماندگی سرخپوستان را از قطار تمدن امروزی مینمایانند. به آشکار در سیمای آنچه که دیده میشود چهرهی واپسگرایانهی مبتکران آن هم آشکار میگردد.
در فضایی خشک و کور، تابلوهایی به تناوب از بلندای دیوار سر بر آورده که بر آنها نوشتهاند: "بسیج دانشجویی سیزده آبان"، "مجتمع فرهنگی و اجتماعی سیزده آبان" و یا "نمایشگاه سیزده آبان". گفته میشود که در یکی از ساختمانهای سفارت به ظاهر نمایشگاهی از عملکرد غیر دیپلماتیک و جاسوسی سفارت امریکا فراهم دیدهاند. ولی تابلوی "نمایشگاه سیزده آبان" همراه با مسدود بودن دربهای ورودی آن، اکنون شگفتی کسی را بر نمیانگیزد. در حاشیهی جنوب شرقی دیوار سفارت، کتابفروشی ویژهای هم به چشم میآید. جوانکی به هیأت بسیجی در قد و قوارهای همانند احمد خاتمی امام جمعهی چند منظورهی تهران، در آن کتاب میفروشد. گردن کلفتش نشان از همان زبانبستههای ولایت خودمان دارد. با پیراهنی بییقه که روی شلوارش ولو شده، همراهِ لِنگهای زُمختی که بدون جوراب، دمپایی به پا کردهاند. رشد افقی قامت او بر کوتاهی قدش میچربد. تا آنجا که شکم خُمره مانندش انسان را بی اختیار به یاد گنبد شاهچراغ شیراز میاندازد.
برای تزیین عمومی ویترین کتابفروشی، نسخههای بیشماری از کتاب "من زندهام" معصومهی آباد را بر شیشیه چسباندهاند و همچنین نسخههایی از هفتهنامهی پنجرهی علیرضا زاکانی نمایندهی مشهد را؛ تا خط و سوی کتابفروشی نیز بیشتر مشخص گردد. معصومهی آباد عضو شورای شهر تهران است که زمانی اصرار داشت تا مردگان شهر را در بوستانهای تهران به خاک بسپارند. "پنجره" هم با تصاویری از سعید مرتضوی و محمود احمدینژاد پشت جلدش را میآراید تا هنجارهای ایشان همچنان برای افرادی همانند زاکانی الگو قرار گیرد. این الگوگذاریها تا آنجا بالا گرفت که شمارهی 92 آن به دلیل چاپ عکسی از احمدینژاد در پشت جلدش توقیف گردید.
سیزده آبان سال پنجاه و هشت، 66 نفر از کارکنان سفارت پس از تصرف آن از سوی دانشجویانی که "پیروان خط امام" نام میگرفتند، به مدت 444 روز زندان جمهوری اسلامی را تجربه کردند. در این ایام گروههایی از مردم به طور مستمر روزانه در خیابان جنوبی سفارت حضور مییافتند تا بر اقدام سیاسی این دانشجویان صحه بگذارند. دانشجویان نیز در سکوی بالای سردرِ سفارت غرورآمیز به تهییج مردم اشتغال میورزیدند. همچنین پارچهنوشتههایی تنگاتنگ هم عرض و طول خیابان و دیوار را در مینوردید تا تأییدی باشد بر آنچه که در این خیابان و فضای درون دیوار میگذشت. مردم نیز همسو با گروههای سیاسی موافق این جریان، از مقابل دانشجویان رژه میرفتند و مشتاقانه شعار سر میدادند که: "دانشجوی خط امام بر تو سلام بر تو درود".
حتا استادان دانشگاه هم کمکم سرسنگینی را کنار گذاشتند و به همراه دانشجویان خویش از دانشگاه به سمت سفارت راه افتادند. استادان دانشگاه هنر بیش از دانشگاههای دیگر ابتکار و نوآوری خود را در این عرصه به کار بستند. چون بنا به حرفهی خویش کارناوالی از آدمکهای کارتر راه انداختند و ضمن سرودخوانی شوق سیاسی جدیدی را در مردم برانگیختند. "امریکا، امریکا، مرگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما میچکد از چنگ تو". آهنگی که به زودی در تلویزیون رژیم انعکاس یافت و بر شور همگانی افزود.
زندهیاد هانیبال الخاص از این هم فراتر رفت. او وسایل نقاشی خود را به پیادهروی سفارت انتقال داد، تا دیوارنگارههایی از هنر مدرن را بر دیوار آن به یادگار گذارد. ضمن آنکه دیوارنگارههای الخاص بازتابی جهانی یافت. تلویزیون فرانسه، ژاپن، سوئد و مکزیک دم را غنیمت شمردند و به همراه مصاحبه با هانیبال الخاص مستندهای پرشوری از همین دیوارنگارهها فراهم دیدند.
ولی همچنان گروههای وسیعی از مردم و نیروهای چپ با شک و ظن به این ماجرا مینگریستند. آنان بهانهای را پی می گرفتند که چرا در زمانی پیش از این، از حملهی گروهی خاص به سفارت پیشگیری نمودهاند. چنانکه در گردهماییها و راهپیماییهای مستقل خویش مبارزهی گُنگِ رهبر جمهوری اسلامی را با امریکا به نقد میکشیدند. ولی گروههای دیگری از چپ بودند که با حاکمیت همسویی داشتند. ایشان هم بر ناتوانی رژیم در مبارزه با امپریالیسم تأکید میورزیدند اما قهر کردن از نیروهای متزلزل حاکمیت را تاب نمیآوردند. چون بنا به گمانهزنی آنان همین نیروها میتوانستند اتحاد بزرگی را در مبارزه با امریکا رقم زنند.
آنها در طول اتحاد نانوشتهی خویش با حاکمیت، همواره در تبلیغات گروهی پیامی را به کار میگرفتند که: "خطر امریکا جدی است، حتمی است و فوری است". تصور این گروه بر آن بود که ترس حاکمیت از امریکا، اتحادی را در گروههای مردمی با حکومت بر خواهد انگیخت. ضمن آنکه در همین شعارها به آشکار پندارهای نیز بازتاب مییافت که امریکا اگر برگردد از راههای آبی و یا هوایی و به اتکای نیروی نظامی به ایران باز خواهد گشت. همچنین در همین پیامها ضمن الگوبرداری از نوکیسههای سیاسی جمهوری اسلامی همواره دشمن عاملی بیگانه شناسانده میشد که میبایست از فراسوی مرزها ظهور او را به انتظار نشست. اما سرآخر این دشمن موهوم از درون خود حاکمیت سر برآورد. همین دشمن خانگی بود که در همسویی با دشمن بیرونی تمامی دستآوردهای جنبش مردمی بهمن را به یغما برد.
رو به روی سفارت تا خیابان ولی عصر فروشگاههای صنایع دستی همچنان سوت و کور به عمر بیرونق خویش ادامه میدهند. آنها روزگار خوشی را از گشت و گذار گردشگران خارجی به ذهن سپردهاند. همچنان که تعطیلی سفارت امریکا و تنش با کشورهای اروپایی کسب و کار ایشان را هم به چالش میگیرد. همین فروشگاهها برای رونقی دوباره، آیندهای را انتظار میکشند. چون آنان بازگشت این آیندهی پر رونق را در فضای سیاسی امروز ممکن میبینند. آیندهای که جنبش را آشکارا به سال 57 باز میگرداند.
در همسایگی دیوار غربی سفارت امریکا برِ خیابان طالقانی، برج بیست طبقهی "اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران" قد کشیده است. برآمدن دولت روحانی از کرسی ریاست جمهوری، پیروزی همیشگی صاحبان برج را بر اهداف خیالباورانهی انقلاب بهمن رقم زد. ولی صاحبان برج اکنون بر آنچه که دارند، اکتفا نمیورزند. تا آنجا که در همان مکان، علیرغم ممنوعیت بلند مرتبهسازی در تهران، ساخت برج دیگری را به مقیاسی بزرگتر در دست اجرا دارند. پیداست که ایشان امانتدار خوبی برای همسایهی دیوار به دیوار خود خواهند بود تا او را دو باره به خانهاش بر گردانند. همچنان که همسایه نیز در پیوند با اتاق، سالهای سال مشتقانه برآمدن چنین روزی را به انتظار نشسته است./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد