برای من اشعار از ایده ها نیآمده؛ از یک سری ایماژ/ تصویرها می آیند که در پس مغزت پنهان داری. شعر عکس فوری snapshot است. کارولین کایزر 1924-2014 شاعر آمریکایی، با جایزه پولیتزر. کایزر روی حافظه بصری بجای حافظه کلامی تکیه می کند.
فرایند/ پروسه ها در طبیعت 2 نوع اند: 1- حتمی/ دیترمنیستیک مانند طلوع خورشید و آب شدن یخ در گرما؛ 2- احتمالی/ پروبابل مانند زلزله یا صاعقه. فیزیک نیوتونی تبیین فرایندهای حتمی بوده؛ فیزیک کوانتم تبیین فرایندهای احتمالی است. زنجیره مارکوف مدل آماری فرایند احتمالی است که در آن گذار از یک حالت به حالت بعدی تابع حالت پیشین است. این فرایند تصادفی بوده؛ حافظه ندارد؛ یعنی توزیع احتمالی شرطی حالت بعد فقط به حالت کنونی بستگی داشته؛ به حالتهای قبلی وابسته نیست.
زنجیره مارکوف در سکانس اعداد حساب، حروف الفبا، نتهای موسیقی یعنی احتمال هر عدد، حرف، نت ویژه تابع چند نت قبل از آن است. از این رو سکانس/ ردیف نتهای یک ملودی/ نوا باهم محرم اند؛ نزدیک بهمند. در زبان انسان برای ترکیب واژه ها در ساختن جمله حد نهایی، غایت، محدودیت وجود ندارد؛ یعنی هر واژه بعدی در جمله تابع واژه قبلی بنا به دستور زبان و خلاقیت نویسنده است.
زنجیره مارکوف در تخته نرد دیده می شود: حرکت مهره ها با شماره های تاس و چینش مهره ها تعیین می شود. وضع بعدی مهره ها فقط ناشی از ریختن تاسها در تاثیر روی چینش مهره ها می باشد. تخته نرد بر عکس ورقبازی 21 است که ورقها حافظه حرکات گذشته را در خود دارند. در ورقبازی، حریف با درخاطرداشتن ورقهای گذشته، می تواند بهتر بازی کند.؛ پس وضع بعدی ورقها بستگی به وضع گذشته یعنی حافظه بازی طرف دارد.
پس پیش بینی حالتهای بعد سیستم محال بوده؛ ولی با احتمالات می توان وقوع حادثه احتمالی را محاسبه کرد- معمولا بین صفر ناممکن و 1 حتمی می باشد. بهترین نمونه احتمالات محاسبه پیش بینی دمای جو و بارندگی ابر است. باید افزود حساب کلاسیک حتمی بوده؛ در عصر مدرن حساب احتمالی هم افزوده شده. حساب کلاسیک جدول فیثاغورث است که 2 ضربدر 2 همیشه 4 می شود. حساب احتمالی در عصر مدرن پدید آمده. نمونه رشد سهام در بازار بورس و حرکت/ تصادم نوترونها در خزینه راکتور اتمی- تابع حساب احتمالی اند.
نمونه ای از شعر فروغ با زنجیره مارکوف واشکافی می شود: برگ زرد ماه را از شاخه شبها جدا سازند. برگ غالبا سبز در نیمه اول سال یا زرد در نیمه آخر سال می تواند باشد؛ پس احتمال رنگ زرد 50% است. اگر تاثیر حسی محیط بر ذهن شاعر صدق کند؛ شاید این شعر در پاییز سروده شده. در این زنجیره، برگ پیش از شاخه، شاخه را پیش بینی پذیر می کند. زیرا شاخه با برگ قرابت دارد.
ولی در زنجیره شاخه شبها، واژه شبها از خلاقیت شاعر ناشی بوده؛ قرابتی نامحتمل بین واژه شاخه با شبها است. پس چینش واژه های جمله می تواند با مراتب، مجاز مرسل، منطقی جزء-کل مانند برگ .. شاخه، یا ناشی از خلاقیت مانند شاخه شبها می باشد. ترکیب اولی را می توان پیش بینی کرد؛ ولی ترکیب دومی خلاقیت صرف شاعر است. از شگردهای موفق فروغ تلفیق عبارات آشنا و آشنازدا با موازانه مطبوع برای خواننده است.
این آَشنایی شامل وزن هم می شود. وزن مثنوی در ضمیر فروغ لانه کرده؛ شعر او را آهنگین می کند. شعر او شکوه شفاهی داشته؛ بلندخوانی می طلبد. شعر او شجاع، نکته بین، عاطفی، فراموش ناپذیر است. ضمیر فروغ از تهران در رویا پر است.
نمونه ای دیگر از زنجیره مارکوف یعنی حرکت در حرف در یک شعر فروغ بررسی می شود. معمولا در یک شعر روایت از دید راوی ساکن روی موضوع شعر می باشد. در شعر زیر فروغ با خلاقیت حرکت را در حرف شاعر می آورد- که پیش بینی پذیر نیست. فروغ در بیان فردی، حرکت راوی را داخل روایت می کند.
در شعر کوتاه پرنده مردنی است، راوی شرح حال خود را می نویسد. در مفصل 2 او از جا برخاسته به ایوان می رود. این حرکت راوی در شعر روال روایت را از حرف به حرکت می کشاند. لایه های معنی و آرایه های ادبی دیگر هم در شعر تعبیه شده اند. او خیلی معمولی شب را انسانواره/ تشخص دار/ پرسونیفای کرده؛ شب "دارای پوست کشیده" برای استتار محتوای شب می شود. اگر شب پوست داشته باشد؛ آیا چشم هم دارد تا شاعر را بپاید؟
باید نیمه های شب باشد که چراغهای شهر خاموشند. این دیدن شهر تاریک، در جمله "چراغ های رابطه تاریکند" تبلور می یآبد. پس از تاریکی، آفتاب به ذهن شاعر تداعی می شود. این تداعی از گنجشگ به پرواز و پرنده در پایان شعر هم تبلور می یآبد. پس در این شعر روایت از حرف به حرکت و تداعی مقوله بعدی از یک کلمه قبلی بکار رفته. ساختار درونی شعر حرف-حرکت-پرواز است. در مفصل پایانی حرکت رفتن به ایوان به پرواز استحاله می یابد. در این گذر زمان از شب به روز، دگردیسی حجمی "دل" به "پرنده" هم تعبیه شده.
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخاهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
وجه ممیزه ارتباطات و زبان چیست؟ زبان آموختنی است؛ ارتباطات جانوری غریزی یعنی نوشته بر طومار دی ان ای است. دانشمندان صدای وحوش را بررسی کرده؛ این صداها تابع زنجیره مارکوف نیستند. پرندگان چهچه را از اولیای شان، نهنگها غرش را از مادران شان می آموزند. طوطی عبارات زبان انسان را می تواند تقلید صدایی کند. سگ 4 صدا دارد که در جمله بندی خود تنها یکی را تکرار می کند: پارس، ناله، غرش، عو.
تئوریهای متقابل منشاء زبان 2 تاست: 1- زبان آهسته و تدریجی مانند صفات دیگر انسان تکامل یافت. نخست ژستها/ اداها، سپس واژه ها، سرانجام جمله ها پدید آمدند. 2- زبان مانند چهچه پرندگان بدون معنی آغاز شد؛ سپس برای این صداها معنی اجتماعی قرارداد شد.
در شعر فروغ احساس، صداقت، خلاقیت اولیت داشته؛ گاهی بیان تصویری با بیان روایت در هم می آمیزد.
فروغ در شعر جمعه واژه های انتزاعی تنهایی، افسردگی، اضطراب را دور زده؛ این 3 معنا را در مفصل 2 با تصویر می رساند. نمی گوید من تنهایم؛ می گوید خانه خالی- یعنی در خانه کسی جز راوی نیست. او تخیل/ تصور را برای بیان مفاهیم خورشید، تفال، تردید، تنهایی بکار می برد.
او واژه های کنکرت/ خاص حسی "خانه، پرده، کتاب، گنجه، تصاویر" را بکار می برد. هر کدام از این واژه ها کارکردی دارند: خانه پناهگاه، پرده استتار اغیار و نور، کتاب دریچه دانش گذشتگان، گنجه محل پوشاک برای خروج از خانه، تصاویر برای نقب به گذشته از حال. بیان روایت از اقلام، مفهایم، رویدادها می گوید؛ مانند سطر زیر: آه چه آرام و پر غرور گذر داشت. دراین سطر فاعل بیان نشده "زندگی" کودکی شاعر است که با فعل ماضی "داشت" آمده. افسردگی با نوستالوژی/ غبطه همراه است.
تعلیق با عدم کاربرد فعل در ساختار دستوری و کاتالوگ/ لیست کردن عبارات نیز حالت سرمدی شعر را افزایش می دهد. این شگرد را می توان با طرح خطی در نقاشی یا لکه های آبرنگ مقایسه کرد. مفصل 1 از 7 سطر بتعداد روزهای هفته تشکیل شده - یعنی هر روز هفته جمعه غمانگیز است.
در این شعر فروغ شگرد تصویر/ پروجکت یک حالت بر یک مقوله را بکار می برد- افسردگی خود را روی جمعه پروجکت می کند. جمعه را تشخص/ پرسونلیاز کرده؛ تا حالت افسرده خود را بر آن بیدافکند. جمعه ساکت، غم انگیز، تنبل، بیمار، تسلیم با خانه دلگیر، تنهایی، تردید – حالت افسردگی خود فروغ را تصویری و غیرخود می کند.
جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچه های کهنه،غم انگیز
جمعه، اندیشه های تنبل بیمار
جمعه خمیازه های موذی کشدار
جمعه بی انتظار
جمعه تسلیم
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفال و تردید
خانه، پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
بر دل این خانه های خالی دلگیر
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت...
ادبیات و شعر مدرن فارسی منبع در بوف کور هدایت داشته؛ فروغ آن را در شعرش پیروزمندانه انجام داد. در ادبیات فارسی فروغ همتای صادق در خلاقیت است. هدایت شاعر بود که خیلی رو فروغ هم تاثیر گذاشته. فرصتی باید تا یادداشتهایم در مورد هدایت و فروغ نشر شوند. همایون کاتوزیان هم تاویل ارزنده ای از بوف کور دارد.
فروغ بخاطر افسردگی به هدایت بخاطر 2قطبی در ذهن و زبان بسیار نزدیک است. این به معنای تقلید، تحت تاثیر، تداعی آثار هدایت بویژه بوف کور در آثار فروغ نیست. اکنون دارو هایی چون پروزک، پکسیل، زولافت با مشاوره بالینی بسیاری بیمارهای ذهنی و روحی را تسکین می دهند.
هر2 عارضه روحی افسردگی داشته که باعث تیز شدن خلاقیت ذهنی می شود. تصاویر و رگه های انشایی مشترک بین آثارشان می توان یافت: بین داستان بوف کور ص 76 "دنیا بنظرم یک خانه خالی و غمانگیز آمد.." و "تمام هستی من سر یک چنگک باریک آویخته شده؛ در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم.." ص 47 با 2 شعر جمعه و تولدی دیگر با مطلع "همه هستی من آیه ی تاریک است.." هر 2یشان گذشته اندیش اند- هدایت گذشته آرمانی ایران و فروغ گذشته فردی خود را مشغله ذهنی دارند.
در پیشانی خوشه عصبی برای کنترل حرف و حرکت است. این شبکه کنترل، بنا به محیط، گفتار و کردار فرد را تنظیم می کند. این شبکه کنترل در برخی هنرمندان ضعیف بوده؛ با قدرت تخیل قوی منجر به بداعت در هنر می شود. اگر ترس یا احترام نباشد؛ گاهی در جمع، فرد دهن دری یا حرکات نامناسب انجام می دهد.
خصیصه عدم کنترل گفتار و کردار وقتی با وجدان بیدار فرد آغشته شود؛ فرد تا درجه ایثار و مرگ در جامعه پیش می رود. شجاعت، رشادت، ایثار جان چه در نبرد جنگی چه در عرصه اجتماع باید واشکافی شوند. این ایثار تحت لوای آرمان مذهبی، سیاسی، فرهنگی گاهی منجر به فداکاری تا حد مرگ می شود. نمونه های ارزنده پدیده ایثار جان برای آرمان بقرار زیرند. ژاندارک 1412- 1431 بسن 19 سالگی، پس از شکست سخت نیروی انگلیس در شهر اورلئان فرانسه، بوسیله نیروهای برگوندی فرانسوی متحد انگلیس سوزانده شد.
برونو جیوردانو 1548-1600 بخاطر ادعای بینهایتی گیتی/ یونیورس و خورشید بودن هر ستاره در رم سوزانده شد. در سده 20م گاندی رهبر استقلال هند و مارتر لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکا جان خود را فدای آرمان خود کردند. در ایران یزدی، عشقی، گلسرخی، سلطانپور، مختاری نمونه های شهیدان آرمانی سده 20م اند.
در مداقه رفتاری، می توان انسان را یک سیستم بیوسایکوسوسیو/ زیست-روان-جامعه انگاشت. غشاء پیشانی جایگاه شخصیت، شبکه کنترل حرف-حرکت، رفتار، برنامه ریزی، اندیشیدن، چارهجویی، هیجانات، اراده انسان است.
چند درصد مردم این خصیصه را با انصاف و وجدان بیدار داشته؛ برای حقوق دیگران در صف اول مبارزات در جهت تکوین تاریخ یک جامعه پیش میروند. پرفورمنس/ عمل آنها با قهرمان المپیک در حد اعلای کوشش خود قیاس پذیر است. البته در قهرمان ترشحات هورمنی مغز هم نقش بسزایی دارند.
در مبارزات طبقاتی همیشه چند درصد از مردم همسو با تکوین تاریخ برای کل طبقه حرکت اجتماعی می کنند. این اقلیت با وجدان بیدار، بیان قوی، تیک عدم کنترل حرف و حرکت، حقیقتجویی- چکیده خواسته های کل طبقه را نمایندگی می کنند. درحالیکه کل طبقه فرسنگها از آمال این اقلیت فاصله دارد.
شرح برخورد فروغ با عماد خراسانی در خانه زن شاملو نمونه ثبت این ضعف کنترل بیانی است. ضعف این شبکه کنترل عنصری در هنرمندان انتقادی است که جامعه یعنی سنت و حاکمیت را هم در بر می گیرد. هدایت هم از این ضعف شبکه کنترل در پیشانی در خلاقیت ادبی خود مدد گرفت.
خانم حائری، زن اول شاملو، ادامه می دهد: شبي را بياد دارم كه فروغ به منزل مهري رخشا، نقاش ساکن ایتالیا، آمده بود، تازه از سفر اروپاييش – شاید 1337- برگشته بود. آنشب آقاي شفا، صادق چوبك، عماد خراساني و دوستاني ديگر نيز حضور داشتند. فروغ حمله ي بي رحمانه اي عليه عماد خراساني 1299-1382 غزلسرا، شروع كرد و مي گفت: عماد چرا تو بايد اينطور خودت را اسير اعتيادت كني كه در نتيجه در كار شعر هم بجايي نرسي. حيف از تو نيست كه هنوز از آه و ناله هاي قلابي عهد دقيانوس شعر ايران دست بر نمي داري؟
فروغ آنشب مهماني را بر هم زد. عماد كه رنجيده بود مهماني را ترك كرد. مهري هم سخت ناراحت شد. او به فروغ بشدت اعتراض كرد و گفت: تو چرا عمدا همه را مي رنجاني؟ چرا جلسات مهماني را هميشه بر هم ميزني؟ چرا با عماد اينطور بر خورد كردی؟ فروغ خيلي ساده گفت: او نبايد خود را اينطور اسير اعتيادش بكند. او به خودش و شعر فارسي بد ميكند. چرا يك چنين چيزي را بايد پنهان كرد؟ پنهان كردنش كه خيلي بدتر است. http://www.vatandar.at/BejanBaran12.html
این ضعف کنترل حرف در خلاقیت شعری عامل مثبت بوده؛ زیرا حرفهای نو، انتقادی، نیشدار در شعر را پدید می آورند. فروغ در شعر تولدی دیگر می گوید: هیچ صیادی از جوی حقیری که به مرداب می ریزد مروارید صید نخواهد کرد. "صیاد" کنایه از شاعر با دید محدود محلی می باشد. در شعر ای مرز پرگهر، او بطور مشخص از شاعر سنتی ابراهیم صهبا 1290- 1377 نام می برد که با سیمین بهبهانی مناظره مجله ای کرد. نیز شاید کنایه از بزمیگری عماد خراسانی هم باشد.
موهبتيست زيستن، آري
در زادگاه شيخ ابو دلقک کمانچه کش فوري
و شيخ اي دل اي دل تنبک تبار تنبوري
شهر ستارگان گران وزن ساق و باسن و پستان و
پشت جلد و هنر
گهوارهء مولفان فلسفهء "اي بابا به من چه ولش کن "
مهد مسابقات المپيک هوش- واي !
جايي که دست به هر دستگاه نقلي تصوير و صوت
ميزني، از آن
بوق نبوغ نابغه اي تازه سال ميآيد
و برگزيدگان فکري ملت
.. در ازاي ششصد و هفتاد و هشت سکه، حضرت
استاد آبراهام صهبا
مرثيه اي به قافيه کشک در رثاي حياتش رقم زند
اگر زبان شعر با زیستبومش بیآمیزد؛ آنگاه واژه های روزمره به شعر سرریز کرده؛ آنرا غنای واژگانی می بخشند. گاهی شاعر این کاربرد زبان روزمره را تجربه شعری کرده؛ آنرا تا شعر خبری/ ژورنالیستی می رساند. فروغ درمرز پرگهر این تجربه را با آوردن واژه های مربوط به سجلد احوال آغاز کرد.
منابع. 23/10/2014
ادای دین به فروغ فرخزاد- قصه فروغ، جلال خسروشاهی، 1379، موسسه انتشارات نگاه.
http://www.saffarian.ws/ سه گانه فروغ فرخ زاد.
تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي-دكتر بيژن باران.
http://www.mahmag.org/
http://www.gozargah.com/دکتر بیژن باران-محرکات و احساسات در شعر فروغ فرخزاد
سپانلو خاطره ای از بازداشت فروغ در تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران و پخش اعلامیه جبهه ملی نقل می کند. پشتیبانی مردم با رساندن نان و غذا به دانشجویان هنگام تظاهرات مستند شد. عدم کنترل رفتار، حزم، رانش لحظه ای را می توان در این خاطره رصد کرد. در همین روزگاران بود و فروغ فرخزاد که سرش همیشه برای اینجور مسائل که باید بگویم خیلی خیلی صادقانه درد میکرد.
او دوست داشت که همیشه وسط این قیل و قالها باشد. برایش این مساله به وجود آمده بود که چطور اعلامیههای «جبهه ملی» را که «جبهه ملی دوم» بین 1339-1342 بود - و اتفاقا هنوز مصدق زنده بود- برای ما جابهجا کند. فروغ آن وقتها یک فولکس واگن قورباغهای داشت. ما که از او خواستیم یک بسته از اعلامیهها را پخش کند، نه گذاشت و نه برداشت و یکراست رفت سمت پلیس و گارد، این اعلامیهها را پخش کرد. فروغ را دستگیر کردند و بردند به پاسگاه کلانتری.
کل ماجرای دستگیری فروغ دو ساعت بیشتر طول نکشید که او را آزاد کردند. آن موقع هنوز بگیر بگیر ساواک به آن شکلها نبود؛ مردم تازه عادت کرده بودند به تظاهرات و شلوغبازی. این ماجرای دستگیری فروغ برای او شده بود یک داستان جالب و هر وقت ما را میدید میگفت: «یک بار حبس رفتیم؛ آن هم به خاطر شما».
کارت پستال ١٩٥٦ فروغ از رم برای سهراب سپهری در تهران
سهراب عزیز
من می خواستم باز هم با تو قهر کنم. چون دو روز آخر را غیب شدی و من نتوانستم با تو خداحافظی کنم. من برایت نامه خواهم نوشت. فقط این کارت را دادم که بدانی به فکرت هستم و در ضمن از حال من هم خبر داشته باشی. امروز ظهر و دیروز با ضیاپور بودیم و راجع به تو با او صحبت کردم. قرار شده به تو برای پاییز بورسی بدهد.حتما کارت را درست کن و زود بیا [رم]. این جا شهر زیبا و باعظمتی است. شیبانی را هم دیدم.. اصلا مثل گداهاست و هیچ شخصیت ندارد. آدرسی در زیر برایت نوشتم. حتما نامه بنویس.
خدا حافظ تو- فروغ
از اوضاع کتاب برایم بنویس و هر وقت چاپش تمام شد برای من هم یک نسخه بفرست.
آوار آفتاب سهراب در 1337 آماده نشر بود؛ ولی در 1340 چاپ نخست آن نشر شد. در تهران دهه 30 رسم بود که نخست دستنویس یک شعر در محافل شعری می گشت. سپس در نشریه یا کتاب چاپ می شد. در کارت فوق، فروغ داوری مثبت نسبت به ضیاءپور و منفی نسبت به شیبانی را بیان می کند.