«کی بهت گفت اسم منووارداون لیست کنی؟من یه نفرتنهام.آبدارچیه یه اطاق نقلی توطبقه دوم خونه ش کنارخیابون تخت طاووس بهم داده،واسه خودم خدائی میکنم.»
«کدوم آبدارچیه رو میگی؟»
«همون که عصری واسه پول میزامشب آقارضاسهیلاچارتامون معطل مونده بودیم ویواشکی رفتم صدتومن ازش گرفتم.سربرج حقوق که گرفتین هرکدوم میباس بیست وپنج تومن وبیست پنج ریال که میکنه صدوده تومن بدین بهش بدم.ندین آخرای برج دیگه ته پولتون که دراومد نمیده وبه جای سیورسات رومیزآقارضامیباس سماق بمکیم.»
«ای ارقه ی روزگار،کی کشف کردی پول نزول میده؟چیجوری فهمیدی توبلندتخت طاووس خونه داره وباچی کلکی ازش اطاق گرفتی؟واسه چی مارو که جیک پوکمون یکیه بیخبرگذاشتی؟بچه هاآبدارچیه رومیشناسین که،قیافه ش عینهو پیرزنه جنایت ومکافاته. ما چارتاکارمندبعدازبیستم هشتمون گرونهمونه،آبدارچیه توتخت طاووس نه آپارتمان که خونه داره!»
«یواش حرف بزن!به گوشش برسه دیگه نمیده وبرج دیگه معطل میمونیم آ!»
«ازاطاق نقلی طبقه دومت میگفتی.میشه آخرای شب یواشکی مال وحال اشتراکی آورد؟»
«دهنتوآب بکش!خونوادگیه وجای این حرفانیست،خداروزیتونوجای دیگه حواله کنه.خودمم دست ازپاخطانمیکنم.یه دخترداره،میفرستدش بالاتو اطاقم ماشین نویسی یادش بدم.نمیدونه خودمم درست بلدنیستم،تق تق ویه چیزای غلط غلوطی تایپ میکنم.»
«تنهائی ازاطاق نقلیه استفاده بهینه میکنه،حرومخور»
«نصرت اله وعباس!شوماواسه چی هیچ چی نمیگین؟»
«دارن دخل میزومیارن.گیلاسای کنیاک میکده رو بریم بالا.دیربجنبیم ازجوجه کباب وخوراک ماهیچه م چیزی واسه مادوتانمیگذارن،خیلی خوش اشتهان.»
«آره،داشتم میگفتم واسه چی اسمموتواین لیست نوشتی؟یه خونه هشتادمتری دونبش دواطاقه تونهم آبان به چی دردمن تک وتنها می خوره؟شباسرموبگذارم تویه اطاق وپاهاموتواون یکی اطاقش درازکنم؟»
«من وعباس ونصرت اله تولیست بودیم.فکرکردیم تونباشی اجاقمون کوره. همین امروزاگه نبودی،کافه آقارضاومیزواین بزمم نبود.ماچارتایه روز باهم استخدام شدیم،سه چارسال بعدشم دایم باهم بودیم وخوش گذروندیم. چارتائی عینهوپیچ ومهره یه چرخ ماشینیم،یکیمون نباشه چرخه میلنگه. نمیتونستیم بدون تواونجاباشیم.»
«کی ازتخت طاووس میادنهم آبان زندگی کنه؟»
«خب منم واسه همین واسه ت اجاره ش دادم.اجاره شو بگیرو باهاش قسط ماهونه شوبده،بعدیه مدتم صاحاب یه خونه میشی.چشه؟»
«باهمین حرفات یه ساله شب وروزمویکی کردی.یاروچندرغازاجاره شو نمیداد.سرپرست چاله کنای نازی آباده.واسه گرفتن اجاره میباس دربه درتومحله هادنبالش میگشتم،خسته م کرد.به علی ترکه مستخدم مون گفتم سرشبی میری درخونه سراغش،یه کم می ترسونیش،قلچماق بازی درنیاری وناکارش کنی وکاردستمون بدی،میگی اجاره های عقب افتاده شوبیاره بده وتاسربرجم خونه روخالی کنه،میخوام بفروشمش. شبی مست کرده ورفته درخونه باچماق زده سروکله شو شکونده!اگه ناکارش کرده بودوکاردستم داده بود،تومیومدی جوابگوباشی بااین شاه کارت؟سرصبحی باسروکله باندپیچی مثل عمامه آخوندااومده جلومیزم وایستاده به عزوجزکه خون نکرده ام که این لندهورو شبونه فرستادی درخونه م!درنرفته بودم کشته شده بودم!سر برج حقوق میگیرم وتموم اجاره هاتو میدم،خونه تم خالی میکنم.جونموازسرراه پیدانکردم که بیخودی یه لندهوربزنه ناقصم کنه!می بینی چی مکافاتی واسه م درست کردی؟»
«اینجاجای بی غمیه،قرارنشدخون خودتووماروکثیف کنی.یه کم کوتابیا. بریم بالااین کنیاک میکده رو،دردوبلات بخورتوچشم هرچی نامرده.تااین ناکسادخلشونیاوردن یه کم ازاین خوراک ماهیچه بزن،فشار خونتومیاره پائین،خودم تموم قضایه روحل وفصل میکنم،اصلاوابدا غمت نباشه.ماسه تایکی مثل توبیشترنداریم که.»
«شعارتوخالی نده،یارو گفته سربرج خونه روخالیش میکنه.دیگه حوصله خرخره کشی کرایه نشین ندارم.بیخوداسمموتولیسته نوشتی،میرم مینویسم نمخوام وپسش میدم»
«بالاغیرتادست ازاین دربه دریات وردار.یواش یواش میباس مثل ماسه تا دست یکی رو بگیری بیاری توخونه که جمع وجورت کنه دیگه.خودت بیامثل بچه آدمیزادتوش بشین.،ماسه تام همسایه ودوراطرافتیم.اصلاو ابدا تنهات نمیگذاریم.خودم چندتادخترخواهردارم،هرکدوم ازاون یکی ماه تره.همه شونوببین.توفقط لب ترکن.ازسیرتاپیازبقیه ش باخودم»
«آره تونمیری،یه موی دخترخواهراتم به خودت رفته باشه واسه کفرابلیس خوبن!»
«نگانگا!صاف وپوست کنده توچشمام نگاواهانت میکنه!ماروباش که میخوائیم به سروسامونت برسونیم.حقاکه لایق همون ابدارچیه هستی!»
«دیوونه نیستم ازتخت طاووس بیام ساکن نهم آبان شم.»
«کاری نداره همین الان حلش میکنم.آهای نصرت اله!یه کم کوتابیا،گوش به حرفام داشته باش!پریروزامیگفتی شوهرخواهرت چن نفره؟»
«ده تاعهدوعیال داره،یکیم خودشه،جمعشون میشه یازده تا.»
«میگفتی دنبال چی میگرده؟»
«دربه دردنبال یه سوراخیه که ده تازن وبچه شو بریزه توش و سروسامون بده.»
مایه تیله چیقدتودست وبالش داره؟»
«یازده هزارتومن نقدداره،هرجام زده بیشترتیغش نبریده.»
«خونه شمالی دونبش هشتادمتری دواطاقه یازده هزارتومن؟»
«یازده هزارتومن باج سیبیل میگیری ومیری دنبال عیاشیات،آقای زوربای ایرونی،هرکسی لایق زن وزندگی وخونه وسرسامون نیست.قسطای بعدیشم اون میده.خونه به خونواده یازده نفره میرسه،نه توی یالقوز.نصرت اله!به شوهرخواهرت بگوفرداصبح بایازده هزارتومنش بیاداداره پیش این زوربای ایرونی...»
«بهش میدم.حق به حقدارمیرسه،فرداپولشوبیاره.فرداشبم روهمین میزجشن انجام معامله راه میندازیم.هرچارتام مهمون خودم....»
«عباس عالیه!خودکشی کن!پول یه سال میزکافه آقارضاسهیلارسید. فرداصبح قلفتی میره توجیب این آقای زوربای ایرونی خودمون....»
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد