صبحها
سردردم
زودتر از من بیدار میشود
به او میگویم تو سردردی
می توانستی کمی خواب بمانی
کمی خواب ببینی
تو را که برای رفتن سر کار بیدار نکرده اند
ولی سردردم
چون راننده اتوبوسی
که سفر مسافران را به گروگان گرفته است
فرمان را می چرخاند
می چرخاند
و پا از روی گاز
بر نمیدارد
نمیدارد
سردردم
شرکت جهانگردی را خریده
بعد ازین هر جا که برویم
حرف اول و آخر را خودش میزند
سردردم، از اسم سردرد دلخور است
می گوید مرا آقای عزیز خطاب کنید
ولی اینهم آرامش نمیکند
گوش های تلفن دستی را فرو کرده توی گوش،
با زنی که در دوردست دارد
و بچه هائی که در دوردست منتظرش هستند، سخن می گوید
در این فاصله
نیاز مسافری که از فرط سردرد
می خواهد پنجره اضطراری را بشکند
یادش میرود
سردردم، همۀ ما را نشانده
تا بی ما، یا با ما
بسوی خانمانی که در دوردست دارد بپرد
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد