هر چه از زمین و زمان گفتم بر نیآمد
هر چه تو گفتی و تو فرمودی معتبر نیآمد
! من در لا بلای جامعه گم شده ام ها
تو با غرور جهانی ات آه ! کبرت به سر نیآمد
من فقیر و مغزم پر از حلقه های روشن
تو با تحقیر و حذف دیگری بدتر نیآمد
من عاشق زمان و هر چه جلوتر بهتر
تو هر چه بمانی بی اثر و کارگر نیآمد
مردم هر چه بیشترکشته شوند و زندانی
دست تو آشکار می شود تا بدانی ثمرنیآمد
تو از عدل و هنر چه در دست داری ؟
که هر تو میکشی و می نویسی ...آه! هنر نیآمد
تودراین هزار و چندصد سال پیش
شهر را بیابان کردی و از آبادی خبر نیآمد
هر چه دیدی از مال و منال از آنسو رفت
باز می پرسی که آی ! آلات و زر نیآمد؟
من راه تو را نمی روم تا بدانی بدترینی
از تو بدتر کسی نبود که به نظر نیآمد
هر چه داشتیم بردی تو با آن رهبرت
چرا هر چه می گویی رهبر رهبر نیآمد؟
من از پایین شهر با تو سخن می گویم
ما کجا و یاران رفته کجا ؟ دریغا ! سپر نیآمد
هر چه مردم رفتند به چپ و راست
عقیدهء توسیاهی دیدند و سرابی بیشتر نیآمد
من و تو دو مسیر می رویم یادت باشد
تو راه اشک میگیری ومن غمم دیگرنیآمد
14 01 2014
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد