logo





شوپنهاور، شاگرد کانت، استاد نيچه

يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۰۳ مه ۲۰۰۹

نصرت شاد

schopenhauer.jpg

Nushad@web.de
آرتور شوپنهاور، فيلسوف آلمانی، يکی از کلاسيک های فلسفه غرب است. توماس مان، نويسنده آلمانی، اورا عقلل گراترين فيلسوف ميان عقل گريزان ناميد. شوپنهاور مي گفت که وحشت از مرگ، آغاز فلسفه گری و دليل دين جويی بوده. مورخين فلسفه،زندگی اورا راهی دراز برای کشف حقيقت ناميدند. شوپنهاور مي گفت که زندگی رنج است و نجات فقط ازطريق هنرممکن است واخلاق براساس احساس همدردی با ديگران بوجود می آيد وچون تمام زندگی رنج است، هرکس بايدباديگران همدردی کند،و انسان بايدتاآنجا که ممکن است به ديگران کمک کند،چون عشق يعنی ابرازهمدردی، وچون آدم معمولی نمی تواند با مرگ رفيق شود،اوبدنبال کشف فلسفه والاهيات رفته است. وی ميگفت که شوق اوبرای فلسفه به سبب تعجب اش پيرامون جهان،يعنی قديمی ترين انگيزه فلسفه بافی،بود. درنظر شوپنهاور انسان باکمک لذت هنری وارد جهانی آزادميشود وسعادت وبدبختی برای او اهميت خودرا ازدست ميدهند. مورخين هنری می نويسند که تاکنون هيچکس مثل او درباره موسيقی، فلسفه گری ننموده است.
او ميگفت که تصور يک خدای عادل وخالق مشکل است چون اوبايدمقصر درد و رنج انسان نيز باشد ودين برای مسيحيت يک وسيله وحشت انگيز درمقابل جستجوی بی نتيجه سعادت زمينی بود. مسيحيت درنظر شوپنهاور يک فلسفه عميقا بدبين و نااميد است. او نه ثروت بلکه دانايی واخلاق را راه صحيح زندگی ميدانست.دريادداشتهای او شعری بجامانده از اينقرار: خدای قادر،اگرتوهستی،ومن داری روحی هستم،آنراازاين قبرتاريک،رها کن.شوپنهاورغيرازعرفان مسيحی،تحت تاثيرتفکر وفلسفه کهن هندنيزبود. اومينويسد که يهوديت واديان طبيعتگرا درمقابل مسيحيت، اديانی خوشبينانه بودند چون آنان ميخواستند نيروهای الاهی راباکمک دين رشوه بدهند تابه انسانها درموفقيت وسعادت زمينی کمک کنند. پيرامون فلسفه شوپنهاور اشاره ميشود که باوجود ياس وبدبينيآن يک صداقت آشکاررانمايندگی ميکرد. درفلسفه اخلاق او،جنبه های قوی عناصر مسيحی وفلسفه هندی مشاهده ميشوند.شوپنهاوربه عنوان نويسنده نه تنها يک معلم اخلاق بلکه يک هومانيست بزرگ با رتبه ای عالی بود.درافکاروی نيز صفات قوی عرفانی ديده ميشوند.مخالفت بنيادين شوپنهاورباماترياليسم ازآنجاست که ميگفت هيچ عينی بدون ذهن وجودندارد.
گادامر،فيلسوف ديگرآلمانی،وضعيت آينده شوپنهاور درتاريخ فلسفه رانامشخص ميداند،گرچه اوردررديف کلاسيکهای بزرگ فلسفه غرب ميشمارد..اوحتی نميداند که شوپنهاور رابايد درکدام مرحله ازتاريخ فلسفه جهان قرارداد.شوپنهاور متکی به نظرات کانت وشلينگ ودرحال مبارزه با هگل قدرتمند،درميانه قرن ۱۹ درکشورش مشهورشد ودرقرن بيست باواسطه گی آثار نيچه درسراسرجهان معروف گرديد. آنزمان شوپنهاوربيشتردرخارج ازکشورخود يعنی دربيرون از دولت پروس مورد توجه قرارگرفت. غيرازهگل،فيشته نيزمورد انتقاد شديد شوپنهاورقرارگرفت.اوميگفت فقط بعدازکانت است که فلسفه يک هويت واقعی پيداکرده. فلسفه بدبينی،ياس و نااميدی شوپنهاورنتيجه بيوگرافی خصوصی وزمان و سياست واجتماع وی بود. اوزمانی که شاهکارش رامنتشرکرد،انقلاب فرانسه اتفاق افتاده و ناپلئون شکست خورده بود و اروپا داغان واقتصاد درحال زوال بود وفقرميان مردم بيداد ميکرد.درآن شرايط سخت، اوفلسفه بدبينانه خودرا فرموله نمود. شوپنهاور به رد نظم هماهنگ قديمی جهان ميان روشنفکران پرداخت وازفضای خوشبينانه فرهنگی به بدبينی وياس رسيد. او آنزمان تحت تاثيرفلسفه هندی بود. امروزه هندشناسی غرب قدری خورا مديون فعاليتهای هندشناسی آنزمان شوپنهاورميداند.
پيرامون دليل توجه به فلسفه شوپنهاور،مورخان اشاره ميکنند چنانچه افکار متفکران قديمی هنوزميان روشنفکران زنده باشند،آنان بايد همچون افرادی زنده موردتوجه وتحقيق وآموزش قرارگيرند. شوپنهاور پايه گذارنظريه ضميرناخودآگاه فرويد و نيچه نيزميباشد. اگون فريدل درباره شوپنهاور اشاره ميکند که گرچه فلسفه اوظاهرا دارای يک سيستم نظری است ولی دراصل آن يک شاهکارهنری ميباشد که انسان يا آنرا مهم ميداند ويا آنرا رد و نفی ميکند.
شوپنهاوردربندر دانسينگ درشمال غربی لهستان امروزی که آنزمان بخشی ازدولت پروس بود بدنيا آمد.پدرش يک بانکدارثروتمند ومادرش يکی از رمان نويسان مشهورزمان خودبودند.بعدازخودکشی پدر، اختلاف وی بامادر موجب شد که او بازنان دشمنی نمايد وهيچگاه ازدواج نکند وتشکيل خانواده ندهد. چون اووارث بخشی از ثروت پدری شد لازم نبود که زندگی اش راباکمک فلسفه تامين مالی نمايد بلکه درخدمت فلسفه اوقاتش را بگذراند. خانواده شوپنهاوردرآغازيکی ازخانوادههای مشهوروثروتمند دولت پروس بود که روی پرچم خانواده گی خود شعار" سعادت بدون آزادی غيرممکن است " را نوشته بود. او همعصرمتفکران و شاعرانی مانند گوته،هگل و شلينگ بود. وی درسال ۱۸۱۳ دکترای خود ودرسال ۱۸۱۹ نخستين شاهکارخودرامنتشرنمود.شوپنهاورافکارش رامعمولابراساس حوادث واتفاقات روزمره زمان وجامعه خودنوشت.غالب نظرات اوپاسخی به نيازهاو جهانبينی جامعه شهری نيمه دوم قرن ۱۹ ميباشند.خلاف غالب فيلسوفان زمانش درنزد او خطر قاتی نمودن خودنمايی وحقيقت جويی وجودنداشت چون او در تياترعروسکبازی دولتی فرهنگ حاکم شرکت ننمود.مورخی درباره اونوشته بود: " رود نيل سرانجام به شهرقاهره رسيد و کوه بسوی پيامبرآمد ".
واگنر،شوپنهاور رايکی از نظريه پردازان مهم تاريخ موسيقی ناميد. شوپنهاور مينويسد که زبان عمومی وحقيقی موسيقی را آدم در همه جا ميتواند بفهمد چون آن درميان هنرها بالاترين رتبه رادارد. وی موسيقی را تمرينی ناخودآگاه درمتافيزيک می شمارد که درآن وضعيت حتی روح وفکرانسان از فلسفه گری خود بی خبر می ماند، چون نگاه هنربه اشياء، مستقل از قوانين عليت وفشاراراده وخواسته می باشد. اوج فلسفه هنرشوپنهاوردر تئوری موسيقی وی می باشد. غيرازواگنر و هبل، او تاثيرمهمی روی هنرمندان وادبيات زمان خودبجا گذاشت.شوپنهاورميگفت که باکمک موسيقی بايد به نفی اراده و خواسته ها پرداخت چون احساس سعادت و نجات در نفی اراده وحرص خواسته هاست تا اراده تبديل به يک بازی شود وعقل فرصت يابد تاقدری تميزگردد. اميدبزرگ شوپنهاور،نفی اراده است چون درنظراو هرچه تحريک وفشار اراده کمترباشد،رنج انسان نيزکمتر ميشود.
شوپنهاورمدعی بودکه جهان غيرمنطقی است وعقل ابزاراراده وخواسته های غيرممکن شده است و سرنوشت اجتناب ناپذيرانسان،تنهايی او است ودرپايان هرکس تنها ميماند وزندگی ارزش دردورنج زيستن راندارد وحتی خودکشی نيز نميتواند انسان راازدرد ورنجش نجات دهد.به عقيده او، جذابيت اصلی زندگی، درد است ولذت وسعادت فقط پايان درد را نشان ميدهند، وزندگی جسم انسان،ادامه مرگ به تعويق افتاده او يعنی يک مرگ به تاخيرافتاده است،وايمان به ابدی بودن روح وجهان،نشانهه ترس وحشت انگيزانسان ازمرگ است،ولی تفکرپيرامون مرگ،موجب رنج بيشترميشود تاخودمرگ،وهمدردی اخلاقی ربطی به کوشش برای سعادت شخصی ندارد،نه جسم ونه عقل ميتوانند مارادربرابرفشاراراده نجات دهند. شوپنهاور بدون پيام نجات مسيحايی آرزو ميکند که شايدروزی عقل ازدستورات اراده سرپيچی کند. او ميگويد که هنرانسان بايد درکاهش دردورنج باشد چون سعادت ونجات غيرممکن است. برای شوپنهاور جهان يک تصوراست واوآنرا بصورت اراده وخواسته تفسيرميکند. او نخستين بارمقوله اراده را بصورت يک سيستم فلسفی جديد مطرح نمود.
آثارشوپنهاوردرمقايسه بافلسفه کانت وهگل بسيارساده وادبی نوشته شده اند.درميان فيلسوفان اوساده ترين واديبانه ترين قلم را داشت.شوپنهاور را فيلسوف دردسکولار وبی خانمانی وآواره گی متافيزيک ناميده اند.اونخستين بارباخدايان جانشينی فلسفه مانند عقل طبيعی،عقل تاريخی،ماترياليسم،و مکتب پوزيويتيسم تصفيه حساب نمودوبه سادگی اخلاق کانت پرداخت وآنرادرسيستم فلسفی خودجای داد.فلسفه اوراخلاف فلسفه دکارت،لاک،کانت،وهگل، فلسفه اراده گرايانه دانسته اند.خردگريزی فلسفه اوحلقه ارتباط نظرات گذشته گرايانه شلينگ ونظرات آينده نگری نيچه ميباشد.اوميگفت که انسان يک کالای توليدی کارخانه طبيعت است وآدم عالم درجستجوی خوشبختی نيست بلکه بايدآزادازغم ورنج و درد،زندگی کند وانسان بهتراست که عشق ودوستی را جزو کالاهای موردنيازروزانه خودقراردهد.او جنون غرورملی رامانع آزادی وشکوفايی صفات شخصی ميدانست.درزمان اوانعکاس ليبراليسم اقتصادی انگليس درآينه طبيعی را سوسيال داروينيسم نام نهادند.شوپنهاورمينويسد که اگرانسان آزادی انجام همه کارها رانداشته باشد،ميتوانددرباره خوب وبد آنان انديشه نمايد.اوازجمله فيلسوفانی بود که سالهااززمان خوددورانديش تر بود. وی ميگفت کسيکه افکارروشن وواضح داشته باشد،دارای سبک زيبا وادبی نيز ميشود.اوهمچون مارکس مدعی بود که هستی،ذهن را تعيين ميکند؛ولی نه روابط اجتماعی مورد نظرمارکس،بلکه جسم مادی انسان.
افشاگری مهم شوپنهاور،اشاره به سه کشف تاريخی مهم زمان اش بود:يعنی اينکه کره زمين گلوله ای کوچک درجهان نامحدود کائنات است.دوم اينکه،انسان موجودی است که ميکوشد با کمک روشنفکری و آگاهی خود،روپوشی برای صفات جانوری اش بسازد.و سوم اينکه ضميرناخودآگاه انسان گاهی ارباب عقل وانديشه وی ميگردد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد