logo





آيا فدراليسم به تجزيه ايران منتهی خواهد شد؟

پنجشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۳۰ آپريل ۲۰۰۹

دكتر عبدالستار دوشوكی

doshouki.jpg
ظاهرا كلمه فدراليسم به مشام سياسی بسياری از هموطنان واژه نامطبوعی است و آن را سيستم مطمئن و مناسبی برای اداره امور كشور ما نمی دانند. موافقان و مخالفان سيستم فدراليسم بدون تجزيه و تحليل علمی، تاريخی و عينی سيستم های مختلف فدرال در بيش از بيست و پنج كشور دمكراتيك دنيا و برآورد متناسب بودن آن برای ايران ِ آينده، با اتكاء به برداشت های ذهنی، از مواضع خود با قاطعيت و گاه با تعصب دفاع می كنند. هدف اين مقاله به دور از هر گونه توجيه و يا انكار جهت دار فدراليسم، اگاهی رسانی و كالبد شكافی موضوع بحث انگيز فدراليسم می باشد تا هموطنان با بطن مطلب آشنايی بيشتری پيدا كنند. مخالفت با فدراليسم از دريچه آگاهی و دانش می تواند معقول و قابل درك باشد، بشرط آنكه منطق و برهان مخالفت فقط بر اساس تعصب و ترس نباشد. واژه فدراليسم نه مقدس است و نه مترادف با دمكراسی. كشورهايی نظير اتحاد جماهير شوروی سابق و يا يوگسلاوی سابق قانونا فدرال ناميده می شدند، اما در عمل ديكتاتوری مركزی بودند و ولاغير. فدراليسم ربطی به نوع نظام حكومتی (سلطنتی و يا جمهوری) ندارد. بعنوان مثال كشورهای فدرال نظير بلژيك، مالزی و كانادا سلطنتی هستند در حاليكه آمريكا، آلمان و هندوستان جمهوری های فدرال هستند. برخی از كشورها نظير آمريكا و سوئيس و تا حدی مالزی از طريق به هم پيوستن ايالات مستقل بوجود آمده اند در حاليكه اكثر كشورهای فدرال (هندوستان، نيجريه، كانادا) بعد از رهايی از استعمار و يا با رفراندم و تغيير قانون اساسی سيستم متمركز (اسپانيا، بلژيك، اتيوپی) بوجود آمده اند. تقسيمات ايالت ها و استان ها می تواند بر اساس ويژگی های تاريخی، بافت فرهنگی، قومی و زبانی (بلژيك، نيجريه؛ سوئيس، مالزی، هندوستان، اتيوپی) و يا صرفا جغرافيائی و استانی (آمريكا، آلمان، استراليا) باشد. البته نظام فدرال نامتقارن كه در آن بعضی استان ها و ايالت ها هويت و ويژگی های متغيری دارند می تواند مخلوطی از مرزبندی های استانی مابين استان های همگون و ايالت هايی با بافت ويژه قومی زبانی و فرهنگی باشد. نظير اسپانيا كه در آن مناطق گاليسيا، كاتالونيا و باسك خودمختاری خاص خود را دارند. در پرتقال دو منطقه خودمختار (آزورز و مدئيرا) و دوازده استان همگون وجود دارد. در تانزانيا ايالت زنگبار(زانزيبار) از خودگردانی داخلی (خودمختاری) بهره مند است. در نظام های فدرال دوال(دوگانه) نظير كانادا ايالت ها بيشترين خودمختاری در امور داخلی خود را دارند، در حاليكه در نظام های فدرال كواپراتيو(تعاونی) درجه بالايی از همكاری بين دولت مركزی و "دولت" ايالتی چه از لحاظ افقی (قوای مقننه؛ مجريه و قضايی ايالتی و كشوری) و چه از لحاظ عمودی (شورای روستا، شورای شهر، شورای استان و يا مجلس ايالتی، پارلمان ملی كشور و دولت مركزی) وجود دارد. در نتيجه می توان گفت كه نظام های فدرال مختلفی در دنيا وجود دارند كه هر كدام ويژگی خاص خود را دارند. كشورهای اسكانديناويای فدرال نيستند، اما با اتكا به سيستم غير متمركز مبتنی بر كمون های منطقه ای، و استانهای خودمختار دست كمی از نظام فدرال ندارند. مثال زنده تر شايد بريتانيا باشد كه اسم فدرال را يدك نمی كشد؛ اما مناطق قومی آن نظير اسكاتلند، وئيلز، و ايرلند از خودمختاری داخلی بسيار بالايی برخوردار هستند.

در نتيجه نبايد برای واژه ها يقه يكديگر را پاره كرد. فدراليسم نيز بعنوان يك مقوله نسبی و قابل انتقاد از هيچ قدوسيتی برخوردار نيست. بحث كردن در مورد آن بعنوان يك ساختار شناخته شده و تجربه شده موفق تاريخی، سياسی و عينی بايد مورد استقبال همه قرار بگيرد. البته تكيه بايد بر روی دمكراسی بمثابه عدم تمركز قدرت، رعايت منشور جهانی حقوق بشر؛ سكولاريسم، برابری، رفع تبعيض، حكومت مردم بر مردم در تمام سطوح و تمام شئون باشد. زيرا دمكراسی واقعی پيشرط موفقيت فدراليسم است. در ضمن همه هموطنان اين حق را دارند كه عقيده خود را در مورد سيستم اجرايی و يا نظام دولتی آينده ايران بيان كنند. هيچكسی نبايد اين حق را بخود بدهد كه به هموطن دگرانديش به دليل ابراز عقيده اش در مورد فدراليسم و يا هر نظام ديگری در چارچوب تماميت ارضی ايرانِ ِ فردا، توهين كرده و يا او را خائن و تجزيه طلب بخواند. بسياری از كشورها از جمله كانادا، بلژيك، هندوستان؛ نيجريه، اسپانيا مشخصا برای جلوگيری از خطر تجزيه، به فدراليسم به مثابه پادزهری بر عليه فروپاشی و بازتوليد سانتراليسم مستبد، روی آورده اند. بهمين دليل هيچ كشور دمكراتيك و فدرال به معنی واقعی كلمه دستخوش تجزيه نشده است. اما كشورهای كه فدراليسم و اصول عدم تمركز قدرت و حقوق اقوام را مستمرا نقض كرده اند و عملاء بر پايه ديكتاتوری مركزی و سركوب همگانی بنا شده بودند تجزيه شده اند. شوروی سابق و يوگسلاوی سابق دو مثال زنده هستند. اين در حاليست كه همه كشورهای دمكراتيك و فدرال واقعی كه در آنها هويت و حقوق اقوام تحت لوای قانون مورد احترام واقع شده است، تماميت ارضی خود را حفظ كرده اند. هندوستان و نيجريه و مالزی و مكزيك و بلژيك و سوئيس و برزيل و كانادا چند مثال موجودهستند.

عده ای معتقدند ايران اولين كشور فدرال در تاريخ بشر بوده است. نظام های ساتراپی هخامنشی، اشكانی و ساسانی بر اساس ساتراپ های خود مختار (حاكميت های منطقه ای) كه هر كدام شاه خود را داشتند، پايه گزاری شده بودند. رهبر دولت مركزی ايران شاه همه شاهان (شاهنشاه) ممالك محروسه ايران بود. اين نظام غير متمركز با حمله اعراب به ايران و استقرار خلافت اسلامی از بين رفت. در اولين قيام موفق ايرانيان يعنی در انقلاب مشروطيت قانون اساسی ايران بر اساس عدم تمركز قدرت و برپايی انجمن های ايالتی و ولايتی در ممالك محروسه ايران شكل گرفت. اصل نود تا نود و سوم قانون اساسی مشروطيت می گويد: " در تمام ممالك محروسه انجمن های ايالتی و ولايتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب می شوند و اين انجمن ها اختيار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند". صد سال پيش كه ملت ايران انقلاب كرد و نظام ايالتی ولايتی را برگزيد، بسياری از كشور های فدرال امروزی نظير مالزی، هندوستان، نيجريه، پاكستان، امارات متحده عربی و غيره وجود نداشتند. در نتيجه آنهايی كه ادعا می كنند ما از نظر فرهنگی عقب مانده هستيم و ظرفيت پذيرش نظام فدرال را نداريم، خلط مبحث می كنند. تجربه همه كشورهای فدرال عملاء و علناء ثابت كرده است كه فدراليسم باعث پيشرفت می شود؛ و نه اينكه پيشرفته بودن لازمه و يا پيش شرط فدراليسم است. متاسفانه در طی صد سال اخير مستبدان حكومت مركزی قانون مشروطه تمركززدا را زير پا گذاشتند و تحت شعار های نظير استقلال، حاكميت ملی، صيانت از تماميت ارضی، يكپارچگی ملی، وحدت و اقتدار ملی و غيره، و از طريق ادامه سانتراليسم خشن متمركز در تهران و قم ايران را به سياهچال قرون وسطای مذهبی سوق دادند. ما ايرانيان نيز دو راه بيشتر نداريم. يا با به آغوش كشيدن دمكراسی و حكومت مردم بر مردم در تمام سطوح و همه شئون مملكتی و رد هر گونه تمركز قدرت مطلق در يد حكومت مركزی كه تا كنون مظهر سركوب، فساد، بيعدالتی و عقب ماندگی ايران بوده؛ مملكتی متمدن بسازيم كه در آن همه با عشق واقعی به وطن و برابری و آزادی زندگی كنند. و يا اينكه عده ای "از ما بهتران" با هدفی مشخص وبا طرح موضوعاتی نظير خطر تجزيه و غيره، ما را نسبت به ستم مضاعف بر عليه ديگران بی حس و بی اعتناء نموده و با تداوم استبداد حكومت خودكامه مركزی به اهداف خود كه همانا سركوب همه ملت ايران است برسند؛ كه متاسفانه در عرض صد سال اخير اينگونه بوده است. آنهايی كه به دمكراسی اعتقاد دارند، بايد بدانند كه دمكراسی در خلاء ايجاد نمی شود. يك جامعه دمكراتيك بايد يك ساختار و سيستم تصميم گيری اجرائی و يا دولتی غير متمركز بر اساس برابری، اصل مشاركت، تقسيم قدرت و ضد تبعيض داشته باشد. در ايران استبدادزده مردم اقصی نقاط ايران حق دارند كه رئيس جمهور كشور را انتخاب كنند؛ اما حق انتخاب بخشدار ده خود و يا فرماندار شهر خود و يا استاندار استان خود را ندارند. در ايران استبداد زده بعنوان مثال يك بلوچ آزاد است كه زبان انگليسی، فرانسوی، عربی و يا روسی و اسپانيايی را ياد بگيرد؛ اما حق ياد گرفتن زبان مادری خود را ندارد. در ايران استبداد زده اگر يك هموطن بلوچ در شهر خود پلاكاردی را بدست بگيرد كه بر روی ان نوشته شده است "من به زبان مادری خود افتخار می كنم"، بلافاصله دستگير، شكنجه و زندانی می شود. اما اگر يك هموطن فارس زبان در اصفهان و يا تهران دقيقا همين كار را بكند؛ مورد تحسين و تشويق قرار می گيرد.

نگرانی آن دسته از هموطنان كه مخالف فدراليسم و بخصوص فدراليسم جغرافيايی قومی هستند، نيز موضع مشروع و قابل دركی است كه طرفداران فدراليسم بايد با متانت و احترام متقابل به آن بپردازند. دغدغه های هموطنان دگرانديش و نگرانی آنها را نمی توان و نبايد با انگ هايی نظير شونيسم فارس و غيره ناديده گرفت. ايران به مثابه يك قالی تاريخی رنگارنگ سرزمين اقوام و مذاهب مختلفی بوده و هست. حال به هر دليلی كه بوده اما واقعيت امروزه اين است كه بسياری از استانهای ايران از نظر قومی و زبانی مخلوط هستند. بعنوان مثال اكثر آذری های ايران در آذربايجان زندگی نمی كنند. بسياری از شهرهای كردنشين در آذربايجان غربی قرار دارند و نه در كردستان. در نتيجه از ديدگاه بسباری از هموطنان فدراليسم قومی می تواند مشكل ساز و باعث تنش و بروز جنگ قومی در مناطق مركب قومی و زبانی باشد. آنها معتقد هستند كه هزينه چنين مخاطره ای بسيار بالا و غير قابل تصور است و نبايد در دنيای مدرن امروزی قوميت و يا مذهب را اساس مشروعيت سياسی و يا تقسيمبندی واحد های سياسی اجرايی كشور قرار داد. اين می تواند يك نگرانی و اعتراض بجايی باشد كه بايد به آن پاسخ داده شود. گروه زيادی از مخالفان فدراليسم قومی، با فدراليسم استانی و يا اداری موافق هستند. بسياری از هموطنان بدلايل حوادث گذشته نظير حكومت خودمختار آذربايجان توسط پيشه وری و جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد در كردستان ايران و طرح "بحث های جنجال برانگيز" و به اصطلاح "تحريك آميز" از طرف اندك محدودی از اشخاص و گروههای تندرو قومی، فدراليسم را آغاز تجزيه ايران می دانند و بهمين دليل با آن شديدا مخالف هستند. وانگهی عده ای ديگر نيز يا از روی تعصب و عناد تاريخی و يا به دلايل مبهم و بعضا مشكوك اصرار دارند كه اين بحث از كانال تضاد قومی و يا به اصطلاح تضاد مليتی (مليت حاكم و مليت های مظلوم) و نه تضاد بين حكومت مستبد كه تركيبی از فارس و آذری و عرب و غيره می باشد از يك سو، و اقوام مظلوم و ستمديده از سوی ديگر، پی گيری شود. يعنی مرز مشخص بين ظالم (حكومت های مستبد) و مظلوم (اقوام ايرانی) را مخدوش كرده و بجای آن اقوام ايرانی را در مقابل مردم فارس زبان ("قوم فارس") قرار دهند و حكومت جمهوری اسلامی را از تيررس آماج حملات و مبارزات يكپارچه ملی خارج كنند.

آيا فدراليسم به تنش های قومی دامن خواهد زد و يا اينكه راه حل مناسبی برای جلوگيری از تنش خواهد بود؟ آيا فدراليسم می تواند به يكپارچگی و تماميت ارضی ايران آسيب برساند؟ آيا سازمانها و احزاب قومی واقعا در صدد رفع تبعيض هستند و يا اينكه سوداهای ديگری در سر می پرورانند؟ طرفداران فدراليسم بايد با ايجاد جو تعامل، احترام و دوستی متقابل و با استفاده از نگرش ها ی مثبت و راهگشا و بكار بردن ادبيات اعتماد سازی و همچنين با رجوع به تجربه های كشورهای فدرال چند قومی به هموطنان توضيح بدهند كه مثلا آنچه در يوگسلاوی سابق اتفاق افتاد نتيجه مستقيم سركوب اقوام توسط دولت مركزی ژنرال(مارشال) تيتو بود كه با زير پا گذاشتن قانون اساسی غيرمتمركز، دولتی مستبد و قدرتمند ساخته بود و موفق شد با زور سر نيزه و سركوب و اعدام، تخم نفاق و بدبينی بين صربها و اقوام ديگر يوگسلاوی را بكارد. در نهايت يوگسلاوی درو كرد آنچه را كه با زور سرنيزه در طی دهه ها كاشته بود. خوشبختانه اقوام ايرانی در طی سده ها در كنار يكديگر با حس دوستی و اخوت، نه تنها همزيستی مسالمت آميز بلكه اختلاط و آميزش داشته اند. مشكل اساسی ما حكومت های خودكامه مركزی بوده اند كه همواره مخلوطی از اقوام مختلف بوده اند. من نيز با آن دسته از هموطنان كه معتقدند اصرار و تاكيد اوليه بايد بر روی دمكراسی و منشور جهانی حقوق بشر و سكولاريسم باشد و نه يك سيستم اجرايی مشخص نظير فدراليسم، موافقم. اما درعين حال بايد توضيح داد كه دمكراسی را در قابل چه ظرف و يا سيستم شناخته شده و تجربه شدهِ می توان پياده كرد. ايران تافته جدا بافته ای از بقيه دنيا نيست و نبايد اجازه بدهيم همانگونه كه آيت الله خمينی با وعده دمكراسی اسلامی مختص با ويژگی های فرهنگی و سنتی ايران، مردم (از جمله بنده) را فريب داد، اكنون نيز عده ای بگويند كه شرايط فرهنگی ايران با سوئيس و بلژيك و آلمان و آمريكا فرق می كند و نمی توان سيستم های فدرال آنها را در ايران كپی كرد. اين حرف شايد خريدار داشته باشد، اما در مورد سيستم های هندوستان؛ اتيوپی و نيجريه چی؟ آيا آنها نيز فرهنگ سياسی پيشرفته تری از ما دارند؟ مالزی و برزيل و مكزيك و آرژانتين و آفريقای جنوبی چی؟ چرا هميشه به ما ياد داده اند كه خود را تافته جدا بافته ای بدانيم؟

در پايان لازم است كه چند نكته را توضيح بدهم. فدراليسم (فدراسيون) با كنفدراليسم (كنفدراسيون) فرق می كند. از نظر حقوق بين المللی در كنفدراسيون ايالت ها بمثابه يك كشور حق تعيين سرنوشت (جدائی) را دارند. در حاليكه در فدراليسم اين حق اتوماتيك وجود ندارد. بعنوان مثال در ايالت كشمير و يا آسام هندوستان عده ای خواستار رفراندم برای جدايی هستند. اما از منظر قانون اساسی هندوستان و يا قوانين بين المللی چنين حق قانونی برای جدايی وجود ندارد. در يك سيستم فدرال همه مردم ايران شهروندان و تبعه يك كشور(ايران) و با حقوقی كاملا مساوی هستند. هر گونه تبعيض بر اساس قوميت، فرهنگ و زبان و غيره غيرقانونی خواهد بود. حتی اگر بعضی از تقصيمات استانی نظير بلوچستان، كردستان و غيره بر اساس قوميت و زبان باشند، كه هستند؛ برتری قومی و زبانی وجود نخواهد داشت. يعنی هر شهروند ايرانی صرفنظر از قوميت و زبان در هر استان و يا ايالت ايران از حقوقی كاملا مساوی در تمام زمينه ها از جمله، حق زبان مادری، حق سكونت و زندگی و كار، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن برای بالاترين مقام استان و يا ايالتی برخوردار خواهد بود. همانگونه كه در يك سيستم سكولار هيچ دين و مذهبی از امتياز و يا برتری خاصی برخوردار نخواهد بود، در يك سيستم فدرال نيز برتری و يا امتياز ويژه قومی مردود خواهد بود. هدف فدراليسم رفع تبعيض ونسخ ستم مضاعف در تمامی زمينه ها می باشد، نه برتری يك قوم بخصوص بر ديگر اقوام ايرانی در يك ايالت بخصوص. نه تنها زبان فارسی زبان رسمی و مشترك همه استان ها و يا ايالات كشور خواهد بود، بلكه پارلمان مملكت و دولت مركزی ايران نظير دول كشورهای مانند آمريكا؛ برزيل؛ مكزيك؛ هندوستان، نيجريه؛ مالزی و غيره مقتدر و قوی خواهد بود و بر همه امور كلی كشوراز جمله ارتش، اقتصاد كلان، ذخاير ارضی، سياست و روابط بين المللی، پروژه های كلان، آموزش عالی و بسياری از موارد ديگر نظارت و قدرت اجرايی خواهد داشت. در يك سيستم فدرال بخشی از قدرت اجرايی سه قوه مجريه، مقننه و قضايی به ايالات منتقل خواهد شد؛ يعنی قدرت سياسی تقسيم خواهد شد و نه حاكميت ملی. ايران يك حاكميت ملی يگانه و تجزيه ناپذير خواهد داشت. تمركززدائی دمكراتيك مبتنی بر دمكراسی شناخته شده؛ تجربه شده و نهادينه شده در جهان آزاد (از جمله برزيل، بريتانيا، مكزيك هندوستان؛ فليپين، اندونزی، مالزی، نيجريه، آفريقای جنوبی، كينيا و غيره) بهمراه رعايت كامل منشور جهانی حقوق بشر و سكولاريسم سرنوشت آينده ما ايرانيان است. ما سرنوشت مشتركی داريم و در نتيجه بايد همه با هم بدنبال راه حل مشتركی باشيم و بجای پاشيدن بذر بدبينی و تضاد بر عليه يكديگر، برای برداشتن موانع رسيدن به دمكراسی، برابری؛ احقاق حقوق اقوام و منشور جهانی حقوق بشر و سكولاريسم، تلاش كنيم و موظب باشيم كه احدی از هر دو سوی خط جدال، مجددا با تحريك احساساتمان، آدرس اشتباهی به ما ندهند.

دكترعبدالستار دوشوكي
جمعه يازدهم ارديبهشت ۱۳۸۸
لـــــــنــــدن
doshoki@gmail.com


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

آفرین
رضا
2010-10-20 09:00:19
مقاله بی نظیری بود به خصوص در این بازار فحاشی ها به پارسی زبانان که خود بیش از هر کسی در گیر سیاستهای رژیم اند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد