logo





چه گونه می توان اول ماه مه را گرامی داشت؟

سه شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۲۸ آپريل ۲۰۰۹

پارسا نیک‌جو

اول ماه مه، سالْ ياد پيکار و قيام کارگران امريکا در سال ۱۸۸۶ در راه است. اول ماه مه روز هم بسته گی و پيکار جهانی طبقه ی کارگرعليه نظام سرمايه داری است. نظامی که استثمار، از خود بيگانگی، بت واره گی کالايی و شيء واره گی روابط اجتماعی از ويژه گی های سرشتی آن است. پيکار طبقه ی کارگر با شورش های پراکنده ی کارگران کارخانه های مختلف عليه شرايط تحمل ناپذير کار آغاز شد. در مراحل آغازين اين پيکار، کارگران بيش تر به سان توده ای پراکنده هر گاه کارد سرمايه به استخوان شان می رسيد دست به شورش می زدند. اما با بسط مناسبات سرمايه داری و انباشت تجربه ی انقلابی و نقد تصورات و پندارهای خرده بورژوايی، پيکار طبقاتی کارگران وارد مرحله ی تازه ای شد. قيام های دهه ی سی و انقلاب های دهه ی چهل سده ی نوزده اروپا گواهی است بر اين مدعا. در بستر همين شرايط تاريخی بود که انديشه های مارکس و انگلس به سان بيان نظری جنبش ضد سرمايه داری طبقه ی کارگر، شکل گرفت و بسط يافت. مارکس و انگلس با نقد تصورات و پندارهای بورژوايی و خرده بورژوايی، سهم بسزايی در خويشتن شناسی و خودآگاهی طبقه ی کارگر ايفا کردند.
قيام ژوئن ۱۸۴۸ نخستين جنگ داخلی پرولتاريا عليه بورژوازی بود. در ۲۳ ژوئن ۱۸۴۸، چهل هزار کارگر به خيابان ها ريختند و سنگر بستند. اصلی ترين شعار کارگران در اين قيام تشکيل „ جمهوری اجتماعی“ بود. کارگران پنج روز در برابر يورش نيروهای سرکوبگر سرمايه مقاومت کردند، اما سرانجام قيام آنان به خون کشيده شد. بورژوازی برای نخستين بار نشان داد که در برابر قد برافراشتن کارگران به سان طبقه ای مستقل، چه گونه بی رحمانه و ديوانه وار به قتل عام آنان می پردازد. کارگران در نخستين تجربه ی قيام مستقل انقلابی خود دريافتند که: „ تک آوايی شان، آوای مرگ شان از کار در خواهد آمد.“
کارگران اروپا در دهه ی ۶۰ سده ی نوزده به ضرورت هم بسته گی جهانی خود آگاه شدند و با تأسيس انترناسيونال اول در سال ۱۸۶۴، بر آن شدند تا به شعار کارگران جهان متحد شويد جامه ی عمل بپوشانند. در سر لوحه ی اساسنامه ی عمومی انترناسيونال که مارکس آن را نوشته بود، به روشنی بر اين آموزه ی انقلابی تاکيد شده بود که: „ رهايی طبقه ی کارگر بايد به دست خود کارگران صورت گيرد.“ در اساسنامه تصريح شده بود که رسالت و هدف انترناسيونال، متحد کردن کارگران کشورهای مختلف و سازمان دهی پيکار همبسته و جهانی آنان برای الغای ستم طبقاتی و رهايی طبقه ی کارگر است. انترناسيونال موفق شد، با پذيرش آزادی کامل برای جنبش ها و خواست های کارگران کشورهای مختلف، طبقه ی کارگر را در شبکه ای همبسته و يگانه متحد کند. در اساسنامه هم چنين به روشنی تمام بر اين امر تاکيد شده است که: „ رهايی اقتصادی طبقه ی کارگر آن هدف بزرگی است که هر جنبش سياسی بايد هم چون وسيله ای به تبعيت از آن درآيد.“ و در ادامه می افزايد: „ رهايی کار نه مسأله ای محلی و ملی بلکه اجتماعی است که همه ی کشورهايی را که در آن جامعه ی مدرن مستقر شده در بر می گيرد و حل اين مسأله به همکاری نظری و عملی پيشرفته ترين کشورها بسته گی دارد.“
صبح ۱۸ مارس ۱۸۷۱ پاريس با صدای رعدآسای „ زنده باد کمون“ از خواب بيدار شد. قيام کارگران و زحمت کشان به پيروزی رسيد. کمون پاريس با همه ی مستعجل بودن دولت اش، ۷۲ روز، نخستين تجربه ی حکومت کارگری در جهان بود. پرچم کمون، پرچم جمهوری جهانی نيروی کار بود. کمون با انحلال ارتش و نيروی انتظامی حرفه ای و دائمی و هم چنين لغو خدمت اجباری، جدايی کليسا از دولت و حذف بودجه ی موسسه های مذهبی، مصادره ی اموال کليسا، به آتش کشيدن دستگاه گيوتين به سان نماد پيکار عليه ابزار اعدام و جنايت، بر انداختن ستون پيروزی ميدان وندام به سان نماد پيکار عليه ميهن پرستی افراطی، کوشش برای از بين بردن بوروکراسی، لغوجرايم مالی، آموزش رايگان و... حيات انقلابی و کارگری خود را آغاز کرد. اما يورش وحشيانه ی بورژوازی فرصت تعميق انقلاب و تصحيح خطاها را از طبقه ی کارگر سلب کرد. با اين همه به گفته ی مارکس: „ پاريس کارگری و کمون اش برای هميشه به عنوان پيشگام جامعه ی نوين در خاطره ها خواهد ماند و ياد جان باخته گان اش با عشق و احترام در قلب بزرگ طبقه ی کارگر جاودانه خواهد ماند.“ طبقه ی کارگر در تجربه ی خون بار کمون پاريس، با خلق دولت نوع کمون توانست، ساختار سياسی رهايی اقتصادی نيروی کار را از سلطه ی سرمايه ابداع کند.
در دهه ی ۱۸۸۰ اعتصاب های بسياری در امريکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و روسيه رخ داد. در ميان خواست های کارگران „ کاهش ساعت کار به هشت ساعت کار در روز بدون کاهش دست مزد“ از جمله خواست های مشترک و ثابت بود. فدراسيون سنديکاهای صنعتی و تجارتی- که بعدها به فدراسيون کار تبديل شد- در سال ۱۸۸۴ کنگره ای تشکيل داد و در اين کنگره تصميمی تاريخی اتخاذ کرد. بر اساس اين تصميم به منظور دست يابی به خواست هشت ساعت کار در روز، بايد در اول مه ۱۸۸۶ اعتراضی عمومی تدارک ديده می شد. کارگران حدود ۱۸ ماه برای تدارک و سازمان دهی اعتصاب و اعتراض عمومی فرصت داشتند. سازمان شواليه های کار و سازمان های سوسياليستی و آنارشيستی نيز با شور فراوان به اين جنبش پيوستند. با فرارسيدن اول ماه مه ۱۸۸۶، در سراسر ايالات متحده ۵۰۰۰ اعتصاب با شرکت ۳۵۰۰۰۰ کارگر آغاز شد. بورژوازی از ترس ادامه و گسترش دامنه ی جنبش، کارگران را سرکوب کرد. روز اول ماه مه پليس به سوی تظاهر کننده گان در ميلواکی تيراندازی کرد که بر اثر آن ۹ نفر کشته شدند. در روز سوم ماه مه پليس غير رسمی در شيکاگو ۶ نفر را به قتل رساند. گروه های آنارشيستی در اعلاميه ای کارگران و زحمت کشان را برای فردای آن روز به تظاهرات فراخواندند. در پايان تظاهراتی که به دعوت آنارشيست ها صورت گرفته بود پليس به کارگران شليک کرد و در اين هنگام بمبی منفجر شد که بر اثر آن هشت پليس کشته شد. اين واقعه بهانه ای شد برای حمله و سرکوب گسترده ی فعالان کارگری. در سراسر ايالات متحده دولت به دستگيری فعالان محافل آنارشيستی و سوسياليستی و سنديکايی پرداخت. شب بعد از واقعه، مأموران نظامی به دفتر يک روزنامه ی آنارشيستی هجوم بردند و هشت نفر را دستگير کردند. محاکمه ی اين رزمنده گان آزادی خواه از ۱۶ ماه مه آغاز شد و تا ۲۰ اوت ادامه يافت. هيأت منصفه هر هشت نفر را به اعدام محکوم کرد. شواليه های کار در کنگره ی خود به اين حکم اعتراض کردند. حتا در کشورهای ديگر نيز موج اعتراض عليه اين حکم صورت گرفت. فشار افکار عمومی چنان نيرومند بود که حکم اعدام سه نفر از دستگير شده گان لغو شد، اما پنج نفر ديگر در ۱۱ نوامبر ۱۸۸۷ در زندان شيکاگو اعدام شدند. به رغم حضور سرکوبگر پليس، شش هزار نفر از اهالی شيکاگو در مراسم خاک سپاری اعدام شده گان شرکت کردند.
در آن سال ها در محافل و تشکل های کارگری به تدريج اين ايده در حال شکل گرفتن بود که کارگران بايد خاطرات پيکار مشترک خود را با بورژوازی، که به دوره ی پيکار مشترک آنان عليه فئوداليسم بر می گشت کنار بگذارند و جشن های مستقل خود را بر پا دارند. اين ايده نقش بسياری در تصميم کنگره ی پاريس درباره ی تعيين يک روز جهانی ويژه ی کارگران داشت. مهم ترين تصميم کنگره ی موسس بين الملل دوم در سال ۱۸۸۹ اعلام اول ماه مه به عنوان روز همبستگی و پيکار جهانی کارگران بود. به رغم مخالفت گسترده ی بورژوازی، کارگران سراسر جهان اين روز را به عنوان روز خود پذيرفتند و از آن پس هر سال اول ماه مه را به عنوان روز همبستگی و پيکار جهانی کارگران جشن می گيرند.
اکنون پس از گذشت ۱۲۳ سال از قيام تاريخی کارگران امريکا در شرايطی به استقبال اول ماه مه می رويم که به يمن انقلاب علمی- فنی چند دهه ی گذشته امکان مادی رهايی اقتصادی نيروی کار از سلطه ی سرمايه و کار طاقت فرسا فراهم شده است. بهره دهی نيروی کار و توسعه ی نيروهای مولده چنان ابعاد شگفت انگيزی به خود گرفته که می توان به سهولت تمام نيازهای ضروری انسان ها را برآورده ساخت. به عبارت ديگر پيش شرط های مادی ايجاد جهان انسان های برابر و آزاد، اکنون بيش از هر زمان ديگری آماده است، آن چه در شرايط کنونی می تواند اين امکان را فعليت بخشد همانا اراده ی سازمان يافته ی جهانی اردوی کار و زحمت است. غياب همين نيروی سازمان يافته، به بورژوازی اين امکان را داده است که زمين را به جهنم اردوی کار و زحمت تبديل کند. اما اکنون به رغم تمام عربده های مستانه ای که سرمايه سر می دهد، بحران ساختاری ناقوس مرگ آن را به صدا درآورده است، بحران کنونی به ويژه در کشورهای پيشرفته ی صنعتی شرايط خيزش جنبش های کارگری را فراهم نموده است. بی شک آن چه در شرايط کنونی به رغم مساعد بودن شرايط اجتماعی، مانع پيش روی جنبش کارگری است چيزی نيست جز، بحران چشم انداز رهايی تاريخی و خط مشی سوسياليستی، و فقدان يا بی پايه بودن احزاب و تشکل های کمونيستی. ياد و خاطره ی جان باخته گان اول مه را با حل اين موانع می توان گرامی داشت.
http://payanekar.blogspot.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد