در دشت های خرم ایران هنوز هم
آنان که چون خدا همه چیز آفریده اند
وز کس جز آفتاب نوازش ندیده اند
به پای ایستاده اند!
در سینه ی فشرده ی مردان آن دیار
خورشیدوار آتش زرتشت زنده است
وز جام شعر دلکش خیام و حافظش
دنیا اسیر مستی جاوید مانده است
چون قله های سرکش و پیرش به هرطرف
آنجا هنوز پرچم آزادگی بپاست
کآنجا که جنگ با ستم و رزم ِ اهرمن
آیین جاودانی خلق است خاک ماست
آن سرزمین که کودکیم را گذاشتم
در روز های گرم و شب پرستاره اش
در زیر آسمان کبودی پرآفتاب
با ابر های پنبه ای پاره پاره اش
شهری که مهر مردم و لبخند صبح هاش
دادندم از حیات نخستین نشانه ها
چشمم در آن گشود و دلم کودکانه زد
گوشم شد آشنا به طنین ترانه ها
تا زنده ام بخاطر او می تپد دلم
دور از وطن همیشه دلم بیقرار اوست
پیوند آشنایی من ناگسستنی است
با ملتی که زندگیم یادگار ِ اوست
ع. اروند، سوییس، ١٣٤۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
١) این شعر نخستین بار در سال ١۹٦١ (١٣٤۰)، در شماره ی ٢ از مجله ی پیوند، ارگان فدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان، با عنوان " به آنان که باز نمی گردند"، منتشر شد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد