بهار آمد بیا بگذار ماتم را زجا برخیز
پیاله پر کن از مستی،به پای لاله زاران ریز
بگو ناگفنه بی پروا،جسارت رابکن معنا
بتـازان شعر سرکش را ،مترس از فتنه ی چنگیز
پس از آن سفره ی سبزی به روی خاوران افکن
ز ریحان ها و گل پونه،معطر کن زمین را نیز
بخوان آواز تا سوسن به حرف آید به جادویش
خمارین چشم نرگس را زشور شوق کن لبریز
به یُمن روز نو راهی به سوی عاشقی بگشا
چو شیدا شد هم آوایت،وجودت را دراو آمیز
که تنها عاشقی سازد زمان رفته را جبران
دل و دین ات بده برآن،حذر می کن زهرپرهیز
اگر پیری، طراوت را، بگیراز نم نم باران
جوان شو با حضور او ز کـنج رخوتت برخیز!
ویدا فرهودی
نوروز ١۳٩۳
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد