logo





نقطۀ عطف (چرخشگاه)
و نوروز

دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰ مارس ۲۰۱۴

امیر حسین لادن

ladan.jpg
نقطه، محل برخورد دو خط، پایان یک حرکت و شروع حرکت بعدی است. نقطۀ عطف یا چرخشگاه، مرحله ای است که روش یا جهت به سرعت تغییر می کند، و یا نمایانگر یک زمانِ مهم در یک مسیر، می باشد.
نقطۀ مورد نظرِ ما، محل برخورد دو دشمن خطرناک ایران و ایرانی است: دشمن درون مرزی (رژیم فقاهتی) و دشمن برون مرزی (آمریکا، عربستان سعودی، تندروهای اسرائیل، ... ).
دشمن درون مرزی، خودکامه، تمامی خواه، جاه طلب، فاسد،عوامفریب، وحشی و بی وطن است. برای ادامۀ چپاول و سواری، تمام ابزارهای قدرت، از جمله زر و زور را در دست دارد. ولی، کاری ترین حربۀ رژیم فقاهتی، عوامفریبی است. "عوامفریبی" نیاز به دو طرف دارد: عوامفریب، و عوام. جامعۀ روحانیت با قرن ها تجربه، مؤثرترین شیوۀ عوامفریبی را آموخته، کامل نموده، و بکار می گیرد؛ از طرف دیگر، متن جامعۀ میهنمان تا خرخره در نادانی و خرافات مذهبی که زاینده و تولید کنندۀ "عوام" است، غوطه ور می باشد.
می گویند: "اهریمن، دشمن انسانیت، کاری ترین حربه اش را در نادانی و نا آگاهی مردم پنهان میکند."
دشمنان برون مرزی هر کدام به نوبۀ خود به دنبال: منابع طبیعی، استثمار و انحصار اقتصادی، جدائیِ بخش هائی از اراضی ایران، و نفوذ و برتری در منطقه می باشند. یکی از کارسازترین سلاح های دشمن برای رسیدن به هدف، ایجاد اغتشاش های درون مرزی، هرج و مرج و درگیر کردن حکومت مرکزی با آشوبگران داخلی است. همان شیوۀ "نقاق بینداز و حکومت کن" که قرن ها مورد بهره برداری بوده است، چند نمونه:
انگلیس در زمان محمد شاه قاجار، برای جلوگیری از پیروزی قوای نظامی ایران در هرات، بندر بوشهر را اشغال و تهدید کرد که آنرا از ایران جدا خواهد کرد، و ایران را وادار به رها کردن هرات و تسلیم نمود.
در آغاز روابط ایران و انگلیس ، سر گور اوزلی نوشت: "از آنجا که هدف غائی (نهائی) ما حفظ متصرفاتمان در هندوستان می باشد ، بهتر این است که ایران را در حالت ناتوانی و وحشیگری کنونی خود بگذاریم ، نه اینکه سیاستی در جهت دیگر پیش گیریم."  (1)
وزیر مختار انگیس می گوید ، مصلحت انگلیس در "ویرانی و ناتوانی و فقر" ایران است ، و هیچ "تعهد اخلاقی" هم ندارد که در تغییر آن وضع عمومی ، تلاشی بکند.  (2)
انگلیس نیم قرن مشغول تاراج نفت ایران بود، هر گاه ایران می خواست دفاتر شرکت نفت را بررسی کند و یا در مورد سهمیۀ خود، پرس و جوئی میکرد؛ انگلیسی ها برای ساکت کردن ایران، بلافاصله یکی از مناطق کشور را دستخوش شورش و آشوب میکردند: شیخ خزعل در خوزستان، عشایر بختیاری، بویر احمدی، و دیگران؛ حتی دزدهای سر گردنه از طرف انگلیس برای نا امن کردن ایران و درگیر کردن حکومت، حمایت میشدند.
روسیه بیش از یک قرن، برای کنترل اقتصادی، نفت شمال، و نفوذ در ایران جهت راهیابی به خلیج فارس؛ از عشایر و خان ها و فرقه ها، حمایت میکرد. برای ایجاد تزلزل در حکومت مرکزی، با مجهز کردن ترکمن ها، و تشویق آنان به یورش و دستبرد به اموال مردم، تلاش در نا امن کردن بندر انزلی و آشوراده و استرآباد داشت تا بتواند شمال کشور را کنترل کند.
"باید تدابیر گوناگون بکار برد که مملکت ایران روزبروز بی پول تر شود و تنزل کند ... و چنان باید او را در حال احتضار نگاه داشت که دولت روس هر وقت بخواهد بتواند بدون زحمت قادر بر هلاک و خفه کردن او باشد و به اندک فشاری کار او را به آخر برساند ... ." (3)
طی دوران جنگ جهانی دوم، ایران در اشغال قوای متفقین (انگلیس، روسیه و آمریکا) بود. در اواخر جنگ، شوروی با کمال بی شرمی، با پشتیبانی ارتش سرخ و با مجهز کردن فرصت طلبان تجزیه طلبِ فرقۀ دموکرات آذربایجان و کردستان، دو منطقۀ خودمختار آذربایجان و کردستان، در داخل ایران بوجود آورد. دولت ایران با اتکا به قرارداد "کنفرانس تهران" (چرچیل، روزولت و استالین در سال 1322) تلاش کرد که نیروهای نظامی شوروی را از ایران خارج کند. استالین به دولت ایران التیماتوم داد: تا زمانی که امتیاز نفت شمال را به شوروی ندهد، ارتش سرخ خاک ایران را تخلیه نخواهد کرد.
سرگئی کافتارادزه، سفیر ویژۀ شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال ایران، به اتکای ارتش سرخ، در یک مصاحبه مطبوعاتی در تهران اعلام داشت: "شوروی امتیاز نفت نواحی آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان و ناحیه ای از سمنان را می خواهد، و نه کمتر." (4) و (5)
برنارد لوئیس، متخصص خاورمیانه، که یک پروفسور دست راستی با عقاید فاشیستی است، سالهاست که مروج تجزیۀ ایران به چند منطقه می باشد. یکی از شاهکارهای این نظریه پرداز افراطی، "سیاست بالکانیزه کردن لبنان" بود: پشتیبانی اسرائیل از فالانژهای لبنان، و ایجاد تخاصم بین گروه های مذهبی (مسیحی، درروز، شیعه و سنی) در آنکشور بود، که بالاخره منجر به جنگ داخلی در لبنان گردید. جنگ پانزده سال بطول انجامید، هزارها کشته و نیم میلیون آواره بجای گذاشت، و لبنان را ویران کرد!
این متخصص نژاد پرست، سه دهۀ پیش رسماً پیشنهاد کرد که کشور ایران در چارچوب قومیت، منطقه و زبان، جدا شود و تقسیم گردد. در این راستا تعدادی از سازمان های دست راستی را در بوجود آوردن مراکز وسائل ارتباط جمعی (رادیو، تلویزیون، نشریه، ...) در مناطق مرزی، برای تبلیغات در گسترش عقاید تجزیه طلبی، و جلب و جذب اشخاص فرصت طلب و مزدور، راهنمائی و هدایت کرده است. عربستان سعودی، اسرائیل، ترکیه، جمهوری آذربایجان و آمریکا در ضمنی که از این پروژه ها پشتیبانی میکنند، در آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان از طریق سازمان های اطلاعاتی و نیروهای ویژۀ اطلاعاتی – نظامی مشغول فعالیت هستند.
از طرفی، شانس پیروزی دشمن در وجود حکومت های خودکامه ای است که فاقدِ پایگاه مردمی باشند؛ اقتصادشان متزلزل و اکثریت مردمشان در فقر و درماندگی مالی؛ منافع شخصی بر منافع جمعی و ملی ارجع؛ و هیچگونه همگامی، همراهی و یکپارچگی وجود نداشته باشد. این شرایط دقیقاً اوضاع کنونی ایران را ترسیم می کند!
حکومت فقاهتی (دشمن درون مرزی)، غیر از تمام موارد یاد شده، کوچکترین ارزشی برای مردم قائل نیست، حقوق و حیثیت انسان برای رژیم، معنی و مفهومی ندارد؛ در فلسفۀ فقاهت، "مردم" اُمت (صغیر و ناتوان) هستند. گفتار احمدی نژاد در مورد "خس و خاشاک" و سخنان آقای مصباح در مورد مردم چه حقی دارند که به کسی رأی بدهند و یا کسی را انتخاب کنند، را حتماً به یاد دارید! این ها شعار و سخنان تو خالی نیستند بلکه "فلسفۀ حکومتیِ رژیم فقاهتی" می باشد.
طی چند سال اخیر، این دو دشمن برون و درون مرزی خطرناک و خانمان برانداز، روز به روز، از نظر "زمان تصادم" به یکدیگر نزدیک تر شده اند. نقطۀ حاصل از برخورد این دو حرکت خزنده، یک انفجار است؛ انفجاری که می تواند ایران را به سرنوشت عراق، لیبی و یا مصر دچار کند. کشورهائی که دچار نا امنی و هرج و مرج می باشند. با ورشکستگی اقتصادی، سقوط مالی، ناتوانی و درماندگی عمومی، روبرو هستند؛ و در معرض انفجار و فرو پاشی می باشند؛ که دقیقاً مورد نظر و خواست دشمن است.

نوروز نیز یک نوع چرخشگاه می باشد؛ نقطۀ پایانی حرکت سال گذشته و آغاز حرکت سال آینده. طی سی و چند نوروز گذشته، ما ایرانی ها، به ویژه برون مرزی ها، ضمن "شادباش نوروز"، به یکدیگر وعده می دهیم که امسال، "سال نجات ایران"، و "سال رهائی مردم" است! هر سال می گوئیم: "نوروز بعدی را توی ایران جشن می گیریم". حتی عده ای با ناباوری ولی برای اینکه در این رویا سهمی داشته باشند، آنرا تکرار می کنند.
زمان آن فرا رسیده که این آرزو و رویا را، به یک برنامه و پروژه تبدیل کنیم و فرد فردمان در اجرای برنامه و پیروزی پروژه نقش پویا داشته باشیم. برای دستیابی به این هدف مقدس، نیاز به معجزه و امداد غیبی نیز نداریم. یک زبانزد (ضرب المثل) مشهور است که می گوید: "چرخ را دوباره اختراع نکنید"، یعنی دوباره کاری نکنید، "چرخ اختراع شده، از آن بهره برداری و استفاده کنید.
پایه گزاران و پدران دموکراسی در آمریکا ، از طریق تورات و اِنجیل، با کوروش و اندیشه اش در مورد آزادی ادیان و تحمل دگراندیش آشنا شده بودند. سه تن از پدران آمریکا ، توماس جفرسون ، جیمز مدیسون و بنجامین فرانکلین ، برای آشنائی بیشتر و شناخت بهتر کوروش ، کتاب زندگی کوروش نوشتۀ گزنفون یونانی را مطالعه کرده بودند.
نیل مگرگور ، مدیر موزۀ بریتانیا ، می گوید: پدران و بنیانگزاران آمریکا در تلاش بودند که چگونگی نقش مذهب در قانون اساسی را مشخص کنند ؛ اُلگوئی که دنبال کردند ، اندیشۀ کوروش در مورد آزادی مذهب و تحمل دگراندیش بود. بنا بگفتۀ مگرگور ، بخش مورد توجه بنیانگزاران آمریکا از اندیشۀ کوروش ، پرسشی است که در منشور کوروش وجود دارد: آیا یک کشور می تواند در مورد مذهب بی طرف باشد؟ نه مذهب رسمی داشته باشد و نه ضدیت با مذهب و روحانیت؟
پیدایش دموکراسی در آمریکا، دورانی حساس و بحرانی بود، و هر لحظه امکان داشت که با تجزیه و فروپاشی روبرو گردد. آمریکا با دشمن خارجی: انگلستان، و با دشمنان داخلی: سرمایه داران (برده داران و زمین خواران)، طرفداران سلطنت، تجزیه طلبان و روحانیون، روبرو بود. پایه گزاران آمریکا، راه نجات دراز مدت را در برقراری عدالت، آزادی و دموکراسی می دیدند، و در این راستا با تمام نیرو تلاش کردند، و پایداری و از خود گذشتگی نشان دادند.
چند تن از پایه گزاران (پدران) آمریکا با بهره گیری از رویه و تجربیات کوروش، قانون اساسی کشورشان را تکمیل کردند؛ به ویژه در مورد آزادی مذاهب. توماس جفرسون در کتابخانه اش، دو جلد از کتاب کوروش را داشت؛ و زیر برخی از جمله ها خط کشیده بود و در حاشیه کتاب جملاتی یاد داشت کرده بود. یکی از برداشت های جفرسون از اندیشۀ کوروش که در قانون اساسی آمریکا منعکس شده ، نقش مذهب می باشد. در آمریکا ، مذهب رسمی وجود ندارد. قانون اساسی آمریکا، نه مروج مذهب می باشد و نه ضدیّتی با مذهب و روحانیت دارد.
همانطور که بیش از دو قرن پیش در یک دوران بحرانی در آمریکا، از اندیشۀ کوروش بهره گیری کردند، "ما" نیز که میهن مان گرفتار یک موقعیت خطرناک و بحرانی است، نباید از استفاده از اندیشۀ جرج واشنگتن برای مقابله با برخی از مشکلاتمان، ابائی داشته باشیم. جرج واشنگتن تصمیم داشت که پس از اتمام دورۀ اول ریاست جمهوری، به مزرعه اش باز گردد و بقیۀ عمر را دور از هیاهوی سیاست و حکومت زندگی کند؛ در این راستا، در سال 1793، جهت خداحافظی با ملت - اندیشه اش را با آنان در میان می گذارد و می نویسد، یکپارچه بودن مردم ستونی است که:
استقلال آنان را تضمین می کند؛ امنیت بر قرار کرده، اوضاع مالی را بهبودی می بخشد؛ به زندگی آرامش و به ملت آسایش می دهد؛ صلح برقرار میکند؛ و حقوق انسان یعنی ارزشمندترین دستاورد دموکراسی را، تأمین می نماید.
سخنان واشنگتن می توانست امروز و در مورد ایران و ایرانی نوشته شده باشد. زیرا پاسخی است به برخی از خواست های مردممان و نیازهای جامعه مان: امنیت، بهبود اوضاع مالی، آرامش، آسایش و مردمسالاری؛ اما با یک تبصرۀ عظیم، شروع سخنان پدر آمریکا با "یکپارچه بودن مردم" آغاز می شود. یکپارچگی زمانی بوجود میاید که درک کنیم، منافع مشترک داریم، ایران متعلق به همه مان می باشد، و آزادی را باید کسب کرد و حق را باید گرفت. بدانیم که سرچشمۀ قدرت کشور، آزادی ملتش در قانونگزاری و انتخاب دولت می باشد. و سربلندی کشور در یکی بودن (از هم و با هم بودن) ملت و دولت، خلاصه می شود.
واشنگتن در ادامه می نویسد، برای حفظ این دستاوردها بایستی با هم باشید؛ هوشیار و بیدار باشید؛ به اشخاصی که می خواهند شما را، بهر دلیل (قومیت، موقعیت جغرافیائی، زبان محلی) و بهر نامی (مذهب، ایدئولوژی) از دیگر هم میهنانتان جدا سازند و بین تان فاصله بیاندازند، اعتماد نکنید، آنان دوست و غمخوار شما نیستند.
شمال، جنوب، شرق و غرب، در هر ایالتی که زندگی می کنید؛ هر زبان، کیش و مذهبی که دارید؛ عقاید متفاوت و قومیت های مختلفی که دارید، جامعه تانرا نیرومندتر میکند. همه و همه با هم، یک ملت هستید و یک میهن دارید؛ و وظیفۀ تک تک شماست که از آن نگهداری و حفاظت کنید.
نصایح پدرانۀ واشنگتن هنگام وداع با ملت آمریکا، نسخه ای است برای برخی از مشکلات ما ایرانیان؛ چنانچه آنرا بپذیریم، نخست باید باهم ("یکپارچه بودن مردم") باشیم. او با هم بودن را پایه و چارچوب "زندگی انسانی" می دانست. در زندگی انسانی، استقلال و امنیت وجود دارد؛ مردم در جامعه ای قانونمند، با حقوق برابر، و عدالت اجتماعی زندگی می کنند؛ از رفاه مالی برخوردار هستند؛ در آرامش و آسایش به سر می برند.
هیچ انسان آگاه و خردگرائی نمی تواند با موارد بالا مخالفت داشته باشد. همانطور که هیچ ایرانی با شرف و میهن دوستی، تجزیۀ ایران را نمی خواهد و نمی پذیرد. اگر نوروز یک "چرخشگاه" است، بیائیم این چرخشگاه را بطرف آرزوهایمان: عدالت، آزادی و مردمسالاری هدایت کنیم.
امروز ، "خردگرائی" و پذیرشِ ارزش و حیثیت انسان ، حکم می کند که همه چیز باید ، برای زندگی انسان و در خدمت انسان باشد. نوع حکومت ؛ قوانین حاکم بر جامعه ؛ آموزش و پرورش ؛ سیستم اقتصادی ؛ حتی ایدئولوژی و مذهب ؛ همه و همه باید برای آسایش ، آرامش ، و تعالی انسان باشد. و تنها ارادۀ ملت ، منشأ قدرت دولت باشد.

چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید / رود این سال فرتوت و یکی سال جوان آید
ولی امروز هست، آنروز تاریخی و دستانی / که عالم بر کند، این رخت چرکین زمستانی
سحر باز آفتاب آمد، بروز آورد دنیا را / مطلا ساخت کهسار و تلالؤ داد دریا را (6)

امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net

1 . تاریخ بیداری ایرانیان ، ناظم الاسلام کرمانی
2 . زندگی طوفانی، خاطرات حسن تقی زاده
3 . عصر بی خبری ، ابراهیم تیموری
4 . از سید ضیاء تا بختیار ، مسعود بهنود
5 . سسیاست موازنه منفی ، حسین کی استوان
6 . کلیات میرزادۀ عشقی


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد