logo





به مناسبت سالگرد تولد صدیقه دولت آبادی

شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۲ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۴

الهه باقری

sedighe-dowlatabadi.jpg
مدرسه فمینیستی: دهم دی ماه، سالروز تولد صدیقه دولت آبادی یکی از اولین زنانی است که در دوران مشروطه و سال های پس از آن پرچم دار حقوق زنان بود. به همین مناسبت الهه باقری مقاله ای در مورد کودکی و جوانی و ازدواج صدیقه دولت آبادی به نگارش در آورده که در زیر می خوانید:

در شرايط چالش برانگيزي، صديقه دولت آبادي نيز جزء زناني بود كه براي دستيابي به تغييرات، وارد عمل شد. مسير اين زندگي سياسي ـ اجتماعي، سرنوشتي را برايش رقم زده كه از سرنوشت آن دسته از زناني كه زندگي‌شان عمدتاً با مسايل و حوادث روزمره، شخصي و خانوادگي‌شان مرتبط بوده است، متمايز مي‌نمايد. در عصر و زمانه‌اي كه اكثر مردم، خاصه گروهي از زن‌ها نيز عقيده داشتند كه اگر دختر باسواد شود شب و روز مي‌نشيند و به مردها نامه‌ي عاشقانه مي‌نويسد و در دنيايي كه زن در چهار ديواري حرمسرا زنده به گور بود، صديقه دولت آبادي در راه مبارزه با جهل، خرافات و ارتقاي فكري و فرهنگي زنان كشور بسيار كوشيد. در چنين شرايطي بود كه مدرسه‌ي دخترانه و روزنامه منتشر كرد. چه بَسا در اين راه با سختي‌ها، اهانت‌ها، ناسزاها و تهديدهاي بسياري مواجه شد، چرا كه در آغاز راه دشواري‌هاي بسياري در پيش بود و راه بسيار مخاطره آميز بود.

تَبار و خانواده‌ي صديقه دولت آبادي

صديقه دولت آبادی هفتمين فرزند خاتمه بيگم و حاج ميرزا هادی و از نوادگان آخوند ملاعلی مجتهد حکيم نوری بود.[1] وي پس از شش برادر، در اصفهان در20 صفر1300هـ .ق/10 دي ماه 1261 هـ .ش/ مطابق با 1882م. به دنيا آمد.[2] مادر‌‌خاتمه‌بيگم دختر‌محمدعلی نوری حکيم معروف درحکمت و اشراق بود و زنی فاضل به شمار می‌رفت. خاتمه‌بيگم هم پس از شش دختر ديگر به دنيا آمده بود و با گذاشتن اين نام می‌خواسته‌اند به کائنات بگويند که دست از اين شوخی بشويد[3]. اسم ايشان را خاتمه گذاشته بودند كه ديگر زادن دختر ختم بشود. ميرزا هادي دولت آبادي با خاندان ميرمحمد صادق واعظ كه در محله‌ي بيدآباد اصفهان ساكن بودند، وصلت نمود. خاتمه بيگم از طرف پدر از اين خاندان و از طرف مادر نوه‌ي ملا علي حكيم نوري است كه در روزگار خود اول حكيم متشرع بوده است.[4] وي زني بود، قد بلند با اندامي لاغر، بسيار باسواد و علاوه بر قرآن، اغلب اخبار و احاديث را در حافظه ‌داشت و در ضمن سخن به آن‌ها استناد مي‌كرد.[5] صديقه دولت آبادی نيز در بازگويی از اوضاع خانوادگی خود از جده‌ي مادری خود بيگم ياد می‌کند که «دختری فاضله» و همدرس شوهر آينده‌ي خود بوده و حکمت را از پدر (ملاعلی‌نوری) به نوه‌های خود منتقل کرده است.[6] وي همچنين از جد مادري خود آخوند ملاعلي مجتهد حكيم نوري، كه از علماي طراز اول ايران و مقيم اصفهان بود به نيكي نام مي‌برد. مرحوم آخوند شاگردان زيادي داشت و چون محل درس او گنجايش آن همه شاگرد را نداشت، روزي سه مرتبه درس مي‌گفت. وي دو دختر داشت كه با اجازه‌ي پدر در پشت در اتاق مي‌نشستند و از درس پدر استفاده مي‌كردند كه يكي از اين دخترها 21 ساله و ديگري 23 ساله بوده است.[7] اين دو دختر با شاگردان پدر خود كه دو سيد محترم همداني (دو برادر) بودند،‌ ازدواج نمودند. نام يكي از اين برادرها سيد‌علي اكبر است و نام همسرش بيگم صاحب بود و مادر صديقه‌دولت آبادي از نواده‌ي همين مير علي اكبر و بيگم‌صاحب بود.[8] صديقه دولت آبادي علاوه بر مادربزرگش از مادر خود، خاتمه بيگم نيز به عنوان زني اديب ياد می‌کند.[9]

حاج ميرزا هادی دولت آبادی پدر صديقه، که از روحانيون روشنفکر و متجدد زمان خود بود. وي فرزند عبدالكريم فرزند ميرمحمدهادي فرزند ميرعبدالكريم از علماي معروف بوده كه در زمان ملامحمد باقر مجلسي از شوشتر به اصفهان آمد و در دولت آباد[10] ساكن شد. هرچند كه حاج ميرزا هادي دولت آبادي به منظور اجراي برنامه‌هاي فرهنگي خود اصفهان را ترك گفت و در تهران ساكن شد، اما فرزند ارشد او حاج ميرزا احمد، كماكان در اصفهان بر مسند شرع نشست و به ارشاد و هدايت اصفهاني‌ها مشغول شد.[11] حاج ميرزا هادي در سال 1326هـ .ق./1908م. در سن 69 سالگي در تهران درگذشت و در شهر ري در ابن بابويه به خاك سپرده شد.[12]

ميرزا هادی از علما و معاريف زمان خود در اصفهان بود. خاندان آنها به سادات مرعشی مي‌رسيد که چندين قرن در مازندران‌ حکومت داشتند. او شش پسر داشت: ميرزا احمد، ميرزا يحيی، ميرزا علی‌محمد، ميرزا مهدی، ميرزا‌‌محمدعلی و ميرزا رضا.[13] پسرهاي حاج ميرزا هادي همه در علم و هنر و دانش صاحب نامي بودند. ميرزا هادی و يك دختر داشت به‌ نام صديقه كه در اصفهان متولد شد.

حاج ميرزا هادی در اواخر عمر، هنگامی که همسر اولش مريض و زمين‌گير شد، دختر خردسالی به نام مرضيه را برای انجام کارهای شخصی انتخاب کرد. از آن جا که طبق رسم و رسومات آن زمان، اين دختر بايد با «آقا» محرم باشد، صيغه‌ي محرميت خوانده ‌شد.[14] پس از اجرای صيغه‌ی محرميت، اين دختر«مونس آغا» نام گرفت و پس از چندی، فخرتاج و قمرتاج به دنيا آمدند.

فخرتاج در سال 1324 هـ .ق./1906م.‌ متولد شد و در سال1363هـ .ش./1984م. فوت كرد. او با سر‌شکستگي ازدواج كرد. صديقه از همسر فخرتاج راضی نبود و به نظر می‌رسد خود او نيز با اين ازدواج سر سازگاری نداشته است، چرا که بالاخره بعد از ده سال از شوهرش جدا شد. همسر اول او شاهپور مختاري (رئيس نظميه معروف زمان رضاشاه) بود.[15] از اين ازدواج فرزندی نداشت و پس از چند سال، جدا شد. هر چند كه فخرتاج زن كدبانويي بود، اما شاهپور، اهل عيش و نوش و خوش‌گذراني بود. اين ازدواج سرانجامي نداشت. فخرتاج در وزارت دارايي شاغل بود. دومين ازدواج با اميرفريدي يكي از همكاران اداري او بود و سومين ازدواج با وزيري بود كه وي زودتر از فخرتاج فوت نمود.[16]

قمرتاج درسال 1326هـ .ق./1908م. متولد و در سال1371هـ .ش./1992م. از دنيا رفت. (زماني كه صديقه 26 سال بوده) او آخرين فرزند ميرزا هادي است. شش ماه پس از تولدش، پدر خانواده فوت مي‌كند. قمرتاج در سن 14 سالگي با عبدالحسين صنعتي ازدواج كرد وي پسر حاج علي اكبر صنعتي، از چهره‌هاي ماندگار كرمان بود، پرورشگاهي در كرمان داشت كه بيشتر اوقات خود را در كنار بچه‌هاي يتيم مي‌گذراند. حاصل اين ازدواج، سه فرزند به‌نام‌هاي: همايون، فريدون و مهدخت صنعتي بود.

كودكي و جواني صديقه دولت آبادي:

صديقه، در كلام فارسي به معناي زن راست‌گو و مهربان است. صديقه‌ دولت آبادي در شرح احوال خانوادگي خود مي‌نويسد: «من تنها دختر خانواده بودم كه بعد از هفت پسر به دنيا آمدم و از هر جهت عزيز و گرامي بودم.».

ميرزا هادي در سن شش سالگی به صديقه گفته بود: «صديقه، من آرزو نداشتم كه در اين محيط آلوده به جهل و تبعيض صاحب دختري بشوم، اما حالا که پس از هفت برادر در محيطی پراز جهل و تبعيض به دنيا آمده‌ای، به تو می‌گويم: اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد. وگرنه تو‌ را از ارث محروم خواهم کرد.».[17] صديقه از روز بعد همراه هفت برادرش در منزل زير نظر پدر و استادان، تحصيل اساسي و پايه خود را آغاز كرد و خيلي زود نشان داد كه دختري است كه پيش تر از سن و زمان و مكان خود، مايه‌ي پيشرفت دارد و در عصري كه عامه‌ي مردم اعتقاد به آزادي زن نداشتند و معتقد بودند اگر دختري سواد بياموزد، شب و روز، وقتش صرف نوشتن نامه‌هاي عاشقانه مي‌شود، صديقه دولت آبادي، يكه و تنها در شهري مانند اصفهان، فعاليت‌هاي اجتماعي خود را آغاز كرد.[18]

وي در ادامه‌ي شرح احوال خانوادگي خود اشاره مي‌كند: « لـله‌اي داشتم كه او را حاجي صفرعلي مي‌گفتند و خيلي به او علاقه داشتم همين كه به سن شش سالگي رسيدم معلم سر خانه‌اي به نام شيخ محمد رفيع[19] داشتم كه تحصيلات عربي خود را در بيروت تمام كرده بود و شايد تا آن روز هيچ مرد معممي غير از او به بيروت نرفته بود.».[20] زنان باسواد آن زمان نزد پدر يا شوهر خود باسواد مي‌شدند. بعضي خانواده‌هاي اَشرافي دختران خود را نزد معلمان خصوصي قابل اعتماد، در خانه به تحصيل وا مي‌داشتند. اهتمام بسياري صرف خواندن كتاب‌هاي مشكل مانند مثنوي و سعدي مي‌شد. داشتن خط خوب، هنر دختران خانواده‌هاي بزرگ به شمار مي‌آمد. بدين ترتيب صديقه دولت‌آبادی تحصيلات عربی و فارسی را نزد شيخ محمد رفيع طاری و دروس دوره‌ی متوسطه را نزد معلمين خصوصی فرا گرفت. به اتفاق حاجي صفرعلي لـله در كلاس درس حاضر مي‌شد. روزي پدر صديقه از اين واقعه خبردار شد و وي را احضار كرد و با كمال وقار و ادب گفت: «شما نبايد با لـله‌ي خود نزد معلم برويد، از اين به بعد لـله بايد به كار خود برسند و شما هم مشغول درس خواندن باشيد.». مقصود از ذكر اين نكته طرز مراقبت پدر صديقه‌دولت‌آبادي در امر تحصيل دخترش مي‌باشد. وي هفت ساله بود كه جزوه‌هاي مهم قرآن را تمام كرد و نزد پدرش امتحان داد. پدرش يك قرآن خطي در آن روزها صد تومان بود و مادرش يك النگوي طلا به صديقه جايزه دادند.[21] وي تحصيلات فارسي و عربي خود را نزد برادرش حاج ميرزا يحيي دولت آبادي تكميل ‌كرد. در آن هنگام پدرش از مظالم حكومت‌ وقت و نامساعدي شرايط آن زمان به ستوه آمد و به قصد زيارت مشهد از اصفهان حركت كرد. صديقه همراه پدر و مادر خود در اين سفر بود اما همين كه به قم رسيدند، از مقامات بالا دستور آمد كه اگر ميرزا هادي عازم مشهد است بايد خانواده‌ي خود را به اصفهان برگرداند. اين براي آن بود كه مبادا ميرزا هادي دولت آبادي بر عليه مظالم حكام اصفهان در مشهد اقداماتي كند. در هر صورت وي دختر خردسال خود را به عنوان خانواده در تخت رواني نشاند و با دستگاه زياد به اصفهان برگرداند و پس از چندي حاج ميرزا هادي دولت آبادي به تهران آمدند و در آنجا ماندند.[22] خانواده‌ي دولت آبادي در تهران درخيابان شاه آباد زندگي مي كردند.[23]

ازدواج صديقه دولت آبادي :

يكي از دوستان ميرزا هادي دولت آبادي از قزوين نزد وي آمد تا با مساعدت او درس طب بخواند اين شخص تحصيلات خود را در طب تكميل كرد و دكتر اعتضاد الحكماء لقب گرفت. ميرزا هادي آن قدر نسبت به وي محبت داشت كه با وجود تفاوت سن، دخترش را به عقد او در‌آورد.[24]

در روايتی ديگر آمده است: «صديقه در سن هجده سالگی در تهران با طبيب خانوادگی خود دکتر اعتضاد‌ الحکماء كه با اختلاف سنی زيادي داشت، ازدواج کرد.».[25] در منابع مختلف سن ازدواج او متفاوت ذکر شده است.[26] در آن زمان ازدواج اجباری دختران و كودكان بسيار رايج بود. طلاق نيز برای مردان بسيار آسان بود. هر مرد اجازه داشت چهار زن داشته باشد و نيز هر قدر بخواهد زن صيغه‌اي اختيار كند تا جايي كه بتواند اداره كند. زنان نمی‌توانستند به هيچ منصب سياسی دست يابند. از كودكي به دختران، ساکت نشستن و تحرک کم، پرسش نکردن، فضولي نكردن و اطاعت کردن از مردان حتی برادر کوچک‌تر خود آموخته می‌شد. گرچه ثبات و دوام ازدواج‌ها به واسطه‌ي اطاعت محض و تحمل اجباري زن، بيشتراز امروز بود. همين كه دختر به سن بلوغ نزديك مي‌شد، تشويش و نگراني تازه‌ا‌يي بر او دست مي‌داد. ممكن بود طفل از نُه سالگي به خانه‌ي شوهر برود و زير دست مادر شوهر قرار بگيرد. حتي نمي‌دانست كه سرنوشتش به دست چگونه مردي افتاده و نمي‌توانست حتي چهره‌ي خيالي او را در نظر مجسم كند. يك وقت به خود مي‌آمد و درمي‌يافت در پايان جشن و سروري كه ديگران از آن لذت برده و تفريح كرده‌اند، از حبس خانه‌ي پدر به بندگي و اسارت مرد ديگري به نام شوهر در آمده است، يعني از چاله در آمده، به چاه افتاده است؟![27] در چنين فضايي بود كه پدر فرهيخته‌ی صديقه، پيش از ازدواج، جزوه‌دان چرمي كوچكي به او داده بود و گفته بود: «اين امانتي نزد تو باشد، پس از مرگ من آن را باز كن.». صديقه امانتي را گرفته و در كيسه‌اي گذاشت و سر آن را دوخت. همين كه پس از مرگ پدر آن را باز كرد معلوم شد كه اختيار طلاق را از داماد گرفته و به وکالت به دخترش داده بود.[28] معلوم مي‌شود كه ميرزا هادي دولت آبادي نگران آينده‌ي تنها دخترش بوده و از آنجا كه چندان اميدي به ادامه‌ي اين ازدواج نداشته، اختيار طلاق را ضمن عقد از داماد گرفته تا پس از وفات وي در صورت لزوم از آن استفاده كند.[29] وي نسبت به طلاق، نگاه سخت‌گيرانه و منفي روزگار خود را نداشته است و اين مسأله حاكي از تفاوت‌هاي روحي و قابليت‌هاي فرهنگي خانواده مي‌باشد. صديقه از اين وصلت صاحب فرزند نشد. در مورد ازدواج و جدايي صديقه دولت‌آبادي اطلاعات زيادي در دست نيست. دليل جدايي در جايي ازدواج دوم شوهر و در جايي ديگر اختلاف سني و عدم وفق خلق وخو گزارش شده‌است. آخرين نوشته از او كه به اين مبحث مربوط مي‌شود، «يادي از مرحوم دكتر اعتضاد قزويني» است: «براي به دست آوردن اولاد، عشق آميخته به جنون نشان مي‌داد.».[30] صديقه ضمن شرح احوال خود، علت ناكامي زندگي زناشويي را اختلاف سن بيان مي‌كند. جد دكتر اعتضاد، آقا شيخ هادي مجتهد قزويني بوده است. او يگانه فرزند خانواده بود. مادر خود را در كودكي از دست داده بود و چنان‌كه بيان شد در سن 20 سالگي براي تحصيل طب به تهران آمده بود. پدرش او را به ميرزا هادي مجتهد سپرده بود و مي‌خواست تنها فرزندش تحت سرپرستي او، به تحصيل طب بپردازد.[31] پس از مرگ ميرزا هادی، صديقه به همراه شوهرش به اصفهان آمد. مرحوم ميرزا هادي، دكتر را به كار كشاورزي و احداث باغ مشغول كرده بود. صديقه پس از فوت پدر از اعتضادالحكماء جدا شد و به فعاليت‌هاي اجتماعي پرداخت. از اصفهان به تهران آمد و سپس عازم اروپا شد. اعتضادالحكماء با ازدواج با خواهر مونس آغا (همسر دوم ميرزا هادي)، پيوند تازه‌اي با صديقه پيدا كرد و شوهرخاله‌ي خواهران صديقه (فخرتاج و قمرتاج) شد. مقالات صديقه دولت آبادي در شكوفه و بهارستان، همچنين آغاز فعاليت‌هاي اجتماعي او در اصفهان، يعني گشايش «مكتب خانه‌ي شرعيات» و «شركت خواتين اصفهان» و انتشار دوره‌ي نخست زبان زنان مربوط به دوران ازدواج اوست.[32]

پانوشت ها:

[1] دژم ، عذرا و همکاران، اولين زنان، ص158 .

[2] دولت آبادی، صديقه،(1377)، نامه‌ها، نوشته‌ها و يادها، به کوشش افسانه نجم آبادی و مهدخت صنعتی، ج اول، چاپ اول، شيکاگو ، انتشارات نگرش و نگارش زن، ص5 و جهت كسب اطلاع بيشتر به:جوادي،كمال، (1378)، اثر آفرينان، ج3 ، تهران،انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ص50 . معين، محمد، (1356)،فرهنگ فارسي، ج 5، چاپ سوم، تهران، اميركبير، ص543 ؛ دهخدا، علي اكبر، لغت نامه‌ي دهخدا ، ج22، بخش دوم دا، تهران، دانشگاه تهران، ص 416. ؛ صبور، داريوش(1387)،فرهنگ شاعران و نويسندگان معاصر سخن،تهران، سخن، ص228.

[3] دولت آبادی، صديقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و يادها، پاورقی ص5.

[4] دولت آبادی، يحيی، حيات يحيي، ج1، ص11.

[5] دولت آبادی،صديقه، نامه‌ها ، نوشته‌ها و يادها ، اطلاعات و خاطره از آقاي ناصر دولت آبادي (ناصرفرزند نصرالله و مهدي فرزندحسام الدين)، ص5.

[6] دولت آبادی، صديقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و يادها، ج3 ، صص631-614.

[7] جواهركلام، شمس الملوك، (1338)، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، تهران، بي‌ناشر، ص35.

[8] جواهركلام، شمس الملوك‏ ، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، ص37.

[9] همان‌جا.؛ اين گرايش مادرتبارانه را در نوشته‌های برخی ديگر از زنان اين دوره نيز می‌يابيم. بی‌بی‌خانم استرآبادی تحصيل خود را به پدر که مديون مادر می‌دانست و در داستان زندگی او از زبان دخترش خانم افضل وزيری نيز اين تحصيل به مادر او و به شکوه السلطنه (مادر‌مظفرالدين شاه) و ديگر زنان حرم قاجار نسبت داده شده است.خانم افضل نيز خود را مديون مادرش بی‌بی‌خانم بر‌می‌شمارد. (جهت كسب اطلاع بيشتر به: وزيری،افضل، مهرانگيز ملاح، نرجس، (1375) ، بی‌بی‌خانم استرآبادی، آمريكا، نگرش و نگارش زن، صص17-11.) .

[10] دولت آباد در20 كيلومتري شمال اصفهان واقع شده است.

[11] سعادت نوري، حسين،(1346)، «حاج ميرزا يحيي دولت آبادي»، مجله‌ي ارمغان، شماره‌ي7، دوره‌ي سي و ششم، ص339.

[12] همان،صص214 و 215 .

[13] مرعشی،علی‌اکبر(هوشنگ)، شجره خاندان مرعشی، ج اول، ص278 و جهت کسب اطلاع بيشتر ر.ک. به : دولت آبادی، يحيی، حيات يحيي، ج‌اول، ص11

[14] مصاحبه نگارنده با مهدخت صنعتي (خواهرزاده‌ي صديقه دولت آبادي)، منزل شخصي در كرمان،17/6/89 .

[15] دولت آبادي، صديقه، نامه‌ها، يادها و نوشته‌ها ، ص 146.

[16] مصاحبه با مهدخت صنعتي .

[17] پيرنيا،منصوره،(1374)، سالار زنان ايران، ايالات متحده آمريكا، انتشارات مهر ايران، ص 68.

[18] پيرنيا،منصوره، سالار زنان ايران، ‏ص 68.

[19] شيخ محمد رفيع كه اهل طرق و طار نطنز بود.يكي از شاگردان وي صديقه دولت آبادي بود در يكي از نامه‌هاي خصوصي خود به شيخ محمد رفيع عمليات برخي از هموطنان در خارج از كشور را كه موجبات بدنامي ايران و ايراني را فراهم ساخته‌اند. به نحو مطلوبي يادآور گرديده از جمله نوشته است ما با سوابق درخشان تاريخي و نيكنامي قديمي كه داشته‌ايم امروز خيلي گمنام هستيم در ميان اين مردم و بلكه بدنام هستيم بواسطه عمليات هموطن‌ها كه هركدام يادگارهاي ننگ‌آور از خود باقي گذاشته‌اند. (جهت كسب اطلاع بيشتر ر.ك. به كتاب: ‏رفيعي طارمي،محمّدباقر،(1350)،ذكربديع شيخ محمد رفيع،[بي‌جا] ، [بي‌نا] .

[20] جواهر كلام، شمس الملوك، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، ص37.

[21] جواهركلام، شمس الملوك، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، ‏ص39.

[22] همان‌جا ، ص39.

[23] دولت آبادي،صديقه، نامه‌ها، يادها و نوشته ها، ج1 ،ص 106.

[24] دولت آبادي،صديقه، نامه‌ها، يادها و نوشته ها، ج3‏، ص 586 .

[25] پيرنيا، منصوره، سالار زنان ايران، ص 68. (بنگريد به : عكس پيوست شماره‌ي 8 )

[26] خانم مهدخت صنعتي، (خواهرزاده‌ي صديقه دولت آبادي)، براي ازدواج او سن 20 سالگي را به حقيقت نزديك‌تر مي‌داند. در كتاب؛ببران، صديقه،(1381)، نشريات ويژه‌ي زنان (سير تاريخي نشريات زنان در ايران معاصر)، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.؛ که سن ازدواج او را 16سالگی و در كتاب نامه‌ها،يادها و نوشته‌ها سن ازدواج او را 20 سالگی ذکر کرده‌اند. هر چند خودش بيان مي‌كند در خاطراتش از اين كه در سن شانرده سالگی ازدواج كرد و داماد چهل و شش ساله بود.

[27] بامداد، بدرالملوك، (1348) ، زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد، ج2، تهران، ابن‌سينا، صص57 و 58 .

[28] فرخ‌زاد، پوران، (1378)، دانشنامه‌ی زنان فرهنگ‌ساز ايران و جهان، ج1، چاپ اول، تهران، انتشارات زرياب،ص875 و جواهركلام، شمس‌الملوك، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، ص39.

[29] جواهركلام، شمس‌الملوك، زنان نامي اسلام و ايران، ج اول، صص39 و40.

[30] دولت آبادی، صديقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و يادها، ج3 ،ص 587.

[31] همان ،ص 586.

[32] همان،ص 678.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد