یکی کلام ِ مقدّس از آن دست بر ما نازل آمد
که عقوبت نَشنُفتَنش خود ذاتِ حیات را لطمه پذیر می کند.
□□□
توان ِ خداوندگاری در من است:
نه عقل را گریزی از تداوم ِ کنکاش در رمز طلسم هستی
و نه دانش را گزیری از آزمون ِ بهی است.
□□□
زمین را اعجازِ آب و آفتاب
فرصت زاییدن داد
و آدم را معجزتِ غریزه ی اصل ِ بقا
مجال ِ بالیدن.
کدام معجزه گر نمی بالد به شگرفای ِ شگردِ خویش،
شگرد وقتی تکامل جُلبککی باشد
تا شگرفی ِ آدمی زاده شدن؟
□□□
شکوه تابناک شکفتن،
آه-
شکوه یکی آدمی زاده بودن،
جلال ِ حسّ ِ به اوج های کمال رسیدن،
احساس ِ رهایی از سرابِ محراب
و بهره ور از شهامتِ اندیشیدن.
حالیا
جسارتِ از پرسش نهراسیدن
در من است؛
آن پرسش ِ سترگِ کفرآمیز
آن سؤال اساطیری ِ وسوسه انگیز.
□□□
سانتامونیکا- 21 آگست 2003
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد