(۱)
من،
انکار همه ی تقویمهای جهانم
و تو اینجایی هنوز؛
با من، کنار من،
در بی زمانی محض .
(۲)
هرشب در خواب،
گوزنی،
شاخهایش را
روی شاخههای فکرم مینهد
و من، تمام روز
بوی جنگل را
از خیابانی به خیابانی دیگر میبرم
و هر غروب،
تو میپرسی:
این همه شاپرک
روی شانههایت چه میکنند ؟ !
(۳)
دلم میخواهد سندبادی باشم
در بی نهایت چشمانت
و دریا، دریا،
دلم را به افقهایت برسانم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد