logo





يار دبستانی

يکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ - ۲۷ اکتبر ۲۰۱۳

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
شب از تمامی خود پر بود
و آب مثل زمزمه می آمد
و گنگ و گنگوار
تو را می خواند.

پر می شدم من از تو
و شب
خالی زخويش می شد و
در چشم های تو
می ماند

زير درخت، ابر، ستاره،
و ماهِ ناپيدا.

ما در کجای هم بوديم؟
ما در کجای جا؟

«چه حسّ گيج و گمشده يی دارم!»
لب های مهربان تو با من گفت.
که باد آمد و ما را
از روی خاک رُفت

و برد و برد و برد.
تا صبح شد
و زنگ مدرسه ی بی رحم
در ساعت مقرر خود خورد

با مشق های ناتمام چه بايد کرد؟
ای همکلاس ساکت مغموم
با دست های سرد!

ها کن مرا
ها کن مرا
ای نازنين!
ای خوب!
ها کن مرا تو تا که نترسم
از هيچ ترْکه
از هيچ چوب

٭

زير درخت و ابر و ستاره
امشب دوباره باز
تکرار می کنيم
از آغاز!

۳ آبان ۱۳۹۲

http://www.ghoghnoos.org

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد