logo





تهاجم فرهنگی و فرهنگ تهاجمی

يکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ - ۲۷ اکتبر ۲۰۱۳

جواد پارسای

Javad_Parsay.jpg
فرهنگ چیست؟
دلت دار زنده به فرهنگ و هوش
به بَد در جهان تـا تـوانی مکوش
کـه فـرهنگ آرایش جان بود
زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی‌هنر زار و خوار است و سست
بـه فـرهنگ بـاشـد روان، تندرست
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد
که گیتی به نادان نباید سپرد

برخی از واژه‌نامه‌ها، فرهنگ را چون شاخة درختی تعریف می‌کنند که اگر در زمین خوابانیده شود، از جای دیگر سربرمی‌آورد و همچنین آن را مانند کاریز آب نیز گفته‌اند، چون، آب را می‌توان به تدبیر از راه کاریز برروی زمین ‌آورد.

واژه‌ی «فرهنگ» دو بخش دارد:

1- «فر»، که بخشواژه‌ای به معنای، نیروی معنوی، شکوه، بزرگی، درخشندگی و ...است. در جایگاه یک پیشوند برای واژة «فرهنگ» معنای: جلو، بالا، پیش، بیرون، را نیز می‌دهد.

2- «هنگ» از ریشة اوستایی «سنگ»thanga» »، به معنای: کشیدن، سنگینی، وزن، گروه، و وقار... آمده است.

معنای واژة «فرهنگ»، بالا کشیدن و بیرون کشیدن است. به برداشتی دیگر، «فرهنگ» یعنی از ژرفای وجود افراد ملتی یا از درون یک جامعه، دانستنی‌ها و داشته‌ها و نیروهای نهفته و تراویده‌های مستقل ذهنی و استعدادهای درونی و ویژة فردی را بیرون کشیدن و آشکار ساختن، و دست‌آخر، افزودن و پربارکردن آن‌هاست. در معنای فرافردی می‌توان چنین گفت که: هرکشوری منابعی ناشناخته و پنهان دارد که در دل زمین و جامعه نهفته مانده‌اند. از سوی دیگر دارای منابعی غیرمادی نیز است که برای گرانبار ساختن جهان انسانی، باید این اندوخته های معنوی را بیرون کشید و جلوه‌گر ساخت و از آن‌ها برخوردار شد. معنا و مفهوم فرهنگ در ایران دارای دیرینگی، بسیار ریشه‌دار است. می‌گویند: «فرهنگِ» مردمی، ژرفتر و «فرگشتپذیر» تر بوده است که به راز آفرینش و «شناخت انسان» و «جهان» آشناتر و آگاهتر بوده است.

پس،«فرهنگ»، یعنی بیرون کشیدنِ دانش، شناخت، استعدادهای نهفتة اندیشه، پدیده‌ها و تراوشهای نو و نوپدید انسانی، از نهاد و درون انسان، و جلوه‌گر ساختن آنها در جهان انسانی است. امروزه، سازمان فرهنگی «یونسکو» که نگهبانی و گسترش فرهنگی کشورهای جهان را در دستور کار خود دارد، گذشته از ثبت و نگاهبانی میراث فرهنگی مادی، به نگاهداری و نمایاندن فرهنگ غیرمادی ناملموس کشورها (جشن‌ها، آیین‌های مردمی، ادبیات و ...) نیز همت گمارده، تا به آرایش جان بپردازد و شکوه و بزرگی را ارج بگذارد.

عناصر تشکیل‌دهندة فرهنگ:

از تعاریف گفته‌شده چنین برمی‌آید که: زبان، پوشاک، شیوة زندگی، شیوة رفتاری فردی و اجتماعی، باورها، آیین‌ها، سروده‌ها، خط و نوشتار، دانش، گنجینه‌های معنوی، جهان‌نگری و آفریده‌های هنری هر فرد، نمایانگر بخش عمدة دارایی فرهنگی‌ اوست. همسانی و هماهنگی این عناصر درمیان افراد یک جامعه (کوچک یا بزرگ) فرهنگ آن جامعه بشمارمی‌رود. فرهنگ تابع تغییرات شرایط آب‌وهوایی، گذران زندگی و رشد روزافزون در جوامع و در زندگی گروه‌‌های دیگر است. فرهنگ، پدیدة اجتماعی بسته و دگم نیست ولی زمانی که محدودیت مکانی و عقیدتی برآن سایه افکند، فرایند و نمایش آن، محدود می‌شود. درجریان ارتباط جامعه‌های دور و نزدیک بایکدیگر، فرهنگ می‌تواند عامل یک همپذیری و رشد فرهنگ هرکدام از آن‌ها باشد و این پروسه، اگر به برش ناگهانی دچار نشود، به پذیرش همگانی می‌انجامد. ولی همیشه، آسیب‌رسان‌هایی در راه شکوفایی و گسترش فرهنگ‌ها کمین کرده اند که اگر آن‌ها را شناسایی کنیم، شاید بتوانیم تا دیر نشده، از زیانرسانی‌شان جلوگیری کنیم.

آسیب‌رسان‌ها و آسیب پذیری فرهنگی:

1) خشونت و شرّ:

یکی از موارد آسیب‌رسانی فرهنگ، وجود خشونت و شرّ در جامعه است. ميان فيلسوفان، حكيمان و خداباوران، همواره اين پرسش همیشه خلجان داشته كه پدیدة آزاردهند‌ه‌یی به نام «شرّ»، چه شرّ طبيعي یا شرّ اخلاقي، زندگی موجودات، بويژه انسان را، تهديد كرده است و می‌کند. شر طبيعي، ناشي از عملکرد فراانساني و شراخلاقي، برآیند کردار انساني است. اما انسان ممكن است شری هم برپا کند که به ظاهر امر شرّطبيعي تلقی شود و آن زماني است كه انسان، عامل و انتقال‌دهندة بیماری‌ها باشد یا برایند سودجویی او در طبیعت فاجعه‌یی بیافریند. این گروه، در تفسير شراخلاقي، براین باورند که بخش عمده‌يي ازآن برایند رذیلت‌های انساني است كه همراه با فضايل، در نهاد انسان وجود دارند.

قتل، شكنجه، بردگي، خشونت، و تحقيرمردم، از اینگونه شرّها هستند. رسوم و سنت‌هایی هم که انسان بنیان می‌گذارد، ممکن است شرارت‌آميز باشند. از فرمان‌های کشتار گروهی فرمانروایان که بگذریم، سامانة فکری، اجتماعی یا مذهبی که کشتار انسانی دیگر را بهربهانه، مجاز بشمارد، شرورانه است. انسان‌ها با انگيزه‌هايي همچون: حرص، سنگدلي، رشك، قدرت‌طلبی، غضب، تنفر ومانند آن تحريك مي‌شوند. ولی تجربة تاریخی نشان داده است که اینگونه انگیزه‌ها توجیه‌پذیر هستند و انسان عامل، درتوجیه آن، خود را از مسئولیت مبرا ساخته و حتا پای نیروهای فراطبیعی و باورمدار را بمیان می‌کشد. هنوز اين پرسش بدون پاسخ باقي ‌مانده است كه چرا انسان‌ها، بجای فضایل، رذايل را برمی‌گزینند و چرا برای پیاده‌کردن اندیشه‌های سودجویانة خود پای خدایان را بمیان می‌کشند. در فرهنگی که انسان درخدمت دین است، همه چیز برمحور مبدأ موهوم می‌چرخد. حکمرانان خود را نمایندة خدا و مجری فرمان‌های او قلمداد می‌کنند. انسان در این زمینه، وسیله‌ای است که خود و زندگی‌اش را باید فدای دین کند تا دردنیای دیگر (که آخرت نام دارد) به سعادت ابدی برسد. این دنیا مزرعة آخرت است. ولی انسان‌هایی که در ابراز خشونت به دستاویز مذهبی چنگ می‌زنند، بیشتر از خود، به زندگی و نابودی دیگر انسان‌ها آسیب می‌رسانند. آنان خود را وارد معرکة ستیز نمی‌کنند، خود و خانوادة خود را از این آتش افروخته مصون نگه‌می‌دارند.

فرض فراطبيعي و اين تبيين از شرّ، توسط آثار آگوستين از تفكر يونان، در جامعة مختلط یونانی‌ـ یهودی در اسکندریه راه افتاد و از آنجا به الهيات مسيحي منتقل شد. مسيحيت، نظام اخلاقي را به خداوندِ عالم مطلق، قادر مطلق و خيرمطلق نسبت داده و رواج شر را نشأت‌گرفته از تأثير ويران كننده گناه اوليه دانسته و مي‌گويد: در نتيجه همين گناه، انسانها شر را به جاي خير انتخاب مي‌كنند. این نظريه مسيحيت درباره شرّ را در بسیاری از ادیان، بویژه در ادیان منطقة میانرودان می‌بینیم. هریک از این ادیان، سرچشمة شر را بگونه‌ای توجیه کرده اند. ما در بنیان هردینی، به نوعی دوالیسم (دوبخشی بودن جهان پنداری) برمی‌خوریم، که بر اندیشة دینمداران استیلا یافته و پایة تدوین توجیه اعمال آنان گشته است. بايد اينگونه اندیشیدن درباره شر را نوعي اقتباس همة ادیان از یکدیگر برای بهره‌گیری از اين پیش‌فرض فراطبيعي، بمنظور پیشبرد هدف‌های سودجویانه و گسترش دامنة نفوذ خود، در نظر بگيريم.

2) دروغ:

ماکیاول سیاستمدار معروف ایتالیائی سده ۱۶ در کتاب «هنر جنگ» می‌نویسد: « اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشانی، فرهنگ او، یعنی هویت اورا درهم بشکن و اگر فرهنگ او غیرقابل خرده‌گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای دربیاور، چون دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است». این شیوة تخریب را همة سلطه‌جویان با بهره‌گیری از رواج «پندارپروری» در بین مردم، به خدمت می‌گیرند. آنان باوری را می‌آفرینند و باآنچه می‌گویند و می‌ستایند، تلنگری به اندیشة مردم می‌زنند. گروهی از مردم نیز، که به دلایل شناخته شده، پندارپذیر هستند، مبلغان پروپاقرص آنان می‌شوند. دروغگویان زمانیکه باور خود را در جامعه جاانداختند، به صدور فرامین و قوانین مستبدانه می‌پردازند.

شرم آورترین خطاها از نظر ایرانیان، دروغگویی و قرض داشتن بود. کسی که قرض دارد، به ناچار به دروغگویی کشیده می‌شود. هرودوت می‌نویسد: داریوش درسنگنوشته‌هایش «دروغ» را بعنوان عامل نابودی کشورش گوشزد می‌کند و دعا می‌کند که کشورش از شرّ‌ِ دروغ و خشکسالی درپناه بماند. (تاریخ هرودوت، کتاب اول، 131)

3) جنگ‌افروزی، کشتار و ویرانی:

آشور بانیپال در یکی از کتیبه‌هایش ‌نوشته است: خاک «شوش» و شهرهای دیگر را به آتش کشیدم. در مدت زمان یک ماه، ایلام را به تصرف درآوردم. بانگ آدمیزاد، اثر پای گله‌ها، چارپایان و نغمة شادی را از مزارع برانداختم. همه جا را چراگاه خران، آهوان و جانوران وحشی گوناگون ساختم. (تاریخ تمدن ویل دورانت، پوشانة نخست، رویة 401) بازنویسی در کتاب (آثار باستانی و تاریخی لرستان، رویة 468 و 469، حمید ایزدپناه).

«دره شهر» نیز از شهرهای ایلامی بوده که در حملة «آشور بانیپال» ویران گردید. مردم آن قتل عام شدند. دارایی‌شان به یغما رفت و تمدن‌شان برباد شد. او، در اینجا نیز می‌نویسد: « ... من از شهرهای ایلام آن اندازه ویران کردم که برای گذشتن از آن‌ها، یک ماه و بیست وپنج روز زمان لازم است. «برای بایر کردن»، همه جا نمک و خار افشاندم. شاهزادگان و صنعتگران، همه را با خود به اسیری به آشور آوردم. مردم آن سرزمین، از زن و مرد را با اسب، قاطر، الاغ و گله‌های چارپایان کوچک و بزرگ که شمارشان از دسته‌های ملخ فزونتر بود، به غنیمت گرفتم.

هرودوت می‌نویسد: چون کروسوس به اسارت ایرانیان درآمد (545پ.م.) کوروش به او گفت: «ای کروسوس، چه کسی تو را برانگیخت که برضد من وارد جنگ شوی و به کشور من تجاوزکنی، حال آنکه می‌توانستی با من دوست شوی و از یاری من برخوردارگردی؟» کروسوس پاسخ داد: «... ناسازگاری بخت با من کرد آنچه می‌توانست کند. خدای یونانیان مرا به جنگ با تو برانگیخت و مسبب این جنگ کسی جز او نیست وگرنه، انسان باید دیوانه باشد که جنگ را بر صلح ترجیح دهد. درزمان صلح، پسران پدرانشان را دفن می‌کنند. ولی درزمان جنگ، پدران باید پسران خود را دفن کنند. هرچه یود، ارادة خداوند بود و گریزی از آن نبود». (هرودوت، 1/87).

می‌گویند، جنگ هم در غریزة طبیعی انسان نهفته است و نمی‌توان از آن دوری کرد. ولی اگر کسی آنرا به شریعت پیوند زند، وآن‌را در راه خدا بکاراندازد، (جهاد فی‌سبیل‌الله)، آگاهانه آن‌را ابزارگروهی برای کشتار مردم و تهاجم فرهنگی کرده است. همردیف این نگرش، گره‌زدن جنگ با ایده‌ئولوژی برترانگاری است که نه تنها به نابودی انسان‌ها منجر می‌شود، بلکه به ابزار تحمیل فرهنگی نیز تبدیل شده و حتا به پاکسازی فرهنگی می‌انجامد.

فرایند گناه ازلی و خدای قهار:

... و وقتی که خدا برنافرمانی آدم و حوا آگاهی یافت، چون مالک باغی بزرگ، دست آنان را گرفت «و از باغ بهشت بیرون کرد». سفر آفرینش، 33-3.

پس از آنکه نوح و همراهان و تمام حیوانات بر کشتی سوار و روانه آب‌ها شدند، «خداوند درِ کشتی را از عقب نوح بست». سفر پیدایش، 16-7.

یهوه برای سرکشی به کار آدمیان و چگونگی کارهایی که انجام می‌دهند، «نزول می‌کند تا شهر و برجی را که بنی‌آدم در بابل بنا ‌کرده بود، ببیند» و با دیدن برج بابل، از اتحاد و یگانگی نسل بشر به وحشت می‌ا‌فتد، و بشر را قادر به انجام هرکاری می‌یابد، آنگاه به ایجاد نفاق بین آنان متوسل ‌شد. باخود ‌گفت: «اکنون زبـان ایشان را مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشان را از آنجا بـر روی تمام زمین پراکنده کرد». سفر پیدایش، 11-8.

روزی که الیَشَع، به راه خود می‌رفت، اطفال کوچک از شهر بیرون آمدند و اورا مسخره کردند، الیَشَع به نام یهوه، آنانرا نفرین کرد. فی‌الحال دو خروس از جنگل بیرون آمدند و42 نفر از اطفال را دریدند. شاهان، 2، 33-2

«چون یهوه، خدایت قومی را به دست تو تسلیم کرد و تو آنان را مغلوب نمودی، آنگاه همه را بالکل بکش و برایشان ترحم منما و با انان پیمان مبند. دختر خود را به پسران‌شان مده و دختر ایشان را برای پسر خود مگیر. مذبح‌های‌شان را منهدم ساز و تمثال‌های ایشان را بشکن.... زیرا که تو، برای یهوه خدایت، قوم مقدسی هستی. یهوه، خدایت تـورا بـرگـزیـده تـا از جمیع اقوامی که روی زمین‌اند، قوم مخصوص برای او باشی». تثنیه، 7/6-3

جنگ‌های صلیبی نیز با انگیزه‌های دینی و دنیوی در 1096 آغاز شد و بیش از دویست سال بدرازا کشید. جنگ را کلیسا و مسیحیان مغرب زمین به‌دستاویز آزادسازی «سرزمین قدس» براه انداختند. این جنگ‌ها به حکم کتاب دینی، به فرمان پاپ‌ها و روحانیان با همدستی اشرافیت و شرکت توده‌های مؤمنان براه انداخته شد. درلشکرکشی کلیسا برضد «کاتارها» در فرانسه یا درکشتار بیرحمانة بومیان امریکا بدست فاتحان اسپانیا نیز دین مسیح بهانه و دستاویز کشتار و تجاوز بود.

آماری که در سال ١٩٩۴ از جانب يک انستيتوی معتبر بين‌المللی انتشاريافت حاکی از اين بود که در دوهزارسال گذشته، جهان بشری هزار و نهصد سال را در جنگ و تنها يکصد سال آنرا در صلح گذرانيده است، و اين هزار و نهصد سال در جنگ های مذهبی گذشته است که دو آئين مسيحيت و اسلام عاملان مهم آن بوده اند. به گفته ماکس وبر، تا هنگامی که ادیان پا به صحنه تاريخ نگذاشته بودند، هيچ جنگی بنام مذهب صورت نگرفته بود و هيچيک از آئين های‌اساتيری از راه زور بدنبال گسترش نفوذ خود نرفته و دست به کشتار مقدس نزده بود. تجاوز فرهنگی، با جنگ آغاز می‌شود و جنگ را فرمانروایان آغاز و رهبری می‌کنند.

می‌گویند وقتی مردم با عمر بیعت کردند، او آن‌ها را به تصرف سرزمین‌های اطراف برانگیخت و گفت: سرزمین حجاز نباید خانه و مسکن شما باشد1. دراینجا شما تنها می‌توانید گیاه و خوراک شتران خود را بجویید. بروید و سرزمین‌هایی را که خدا در کتاب خود وعده فرموده که شما را وارث آن کند، بچنگ آورید تا دین حق اسلام را برهمة دین‌ها غالب گردانید، هرچند که مشرکان کراهت دارند. این خروج از شنزارهای سوزان و فقیر بقصد دفاع نبود2. اینکه دینی را بر دیگر ادیان غالب کنید، فرمان تجاوز فرهنگی است که برای کشورهای ثروتمند تدارک چیده شده بود.

در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. نخست می‌گفتند می‌خواهیم مردم را با دین «الله» آشنا کنیم. هنوزهم گروهی بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به پذیرش دین اعراب شتافتند! عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی‌گرفتند، کشتار بیشمار و تاراجگیری بی‌اندازه بود. سی‌سد (300) هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست (60) هزار تن از آنان به همراه نه‌سد‌ (900) بار شتر از زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و زنان و دختران در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند. مسلمانان با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدرناشناختة بسیار برجای نهادند. پس از سقوط ایران درهمة شهرهای دور و نزدیک، همین شیوه را بکارگرفتند.

در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا تپه‌ای بساختند از آن کشتگان و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند، و ربیع ابن‌زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز) .کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1، رویه ۳۰۷)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند. بگونه‌ایکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... ولی چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. ( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم، رویه ۱۹۷۵) در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدالله ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی، صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحة 2011)

همة شهرهای ایران سرنوشتی همانند داشتند. در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، درگرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانة ایرانیان، خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردم « چندان از آنها بکشم که خونشان را در رودشان روان کنم» کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بودند. (تاریخ طبری، جلد چهارم، رویة ۱۴۹۱- تاریخ ده هزار ساله ایران، جلد دوم، رویه 123). دیه‌های چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و دارایی مردم را بزور بردند. (کتاب تاریخ تبرستان رویة ۱۸۳) در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد، اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند، به قتل و غارت مردم پرداختند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282).

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب) سعید بن عاص( از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همة مردم را بقتل رسانید، بجز یک تن، و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز، بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کرد. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 179-178).

از نخستین سال‌های سدة بیستم، اسلام ستیزه‌جو از زادگاه نخستین خویش سربرکشید. نهضت وهابیان و نجد در عربستان، جز اسلام خود (سنی حنبلی) حتا دیگر سنیان را نیز کافر می‌دانند، چه برسد به شیعیان یا نامسلمانان ... در دهة سوم این سده، جمعیت اخوان‌المسلمین با شدت و خشونتی همانند در مصر بنیان گذاشته شد و در ایران جمعیت فدائیان اسلام ظهور کردند. همزمان با این سازمان‌ها، سلفی‌ها گام به میدان گذاشتند. آنان نیز راه رستگاری بشر را در بازگشت به اسلام بی پیرایة نخستین مسلمانان و طرد هرگونه مظاهر تمدن می‌دانند و این همان اسلام ناب محمدی است که شعار ملایان در ایران است. رسالة جهاد مطهری نیز پاجوشی تازه از بدنة کهنه همین اندیشه است.

طالقانی نیز می‌گفت: مردم دنیا از دو گروه کافر و مؤمن بیرون نیستند و مؤمنان باید در راه خدا و آیین حق او بجنگند. او به این آیه اشاره می‌کرد: «وقاتلوهم حتا لاتکون فتنه ...» و می‌گفت: « آیا اسلام یک آیین حق است یا نه؟ اگر حق است، نظاماتی دارد، قوانینی عادلانه دارد3 این آیین از جانب خداست، اگر حق است باید پیش برود، اگر با شمشیر نشد، با دندان و پنجه. و دیگر نمی‌توانند بگویند چرا اسلام با شمشیر پیش رفته است».

4) ایجاد دگرگونی در عناصر فرهنگی مردم:

نخستین رویداد شومی که هنوز هم، در همة جنگ‌ها بکارگرفته می‌شود، تجاوز به حریم (ناموس) انسانی و خانواده است، که خود عامل ازهم‌پاشیدن همة باورهای قومی و قراردادهای اجتماعی می‌گردد. تحقیر مردم جنگباخته و تحمیل خودبرترانگاری سلطه‌گران. نامگذاری‌ و بکارگیری واژه‌های تحقیرآمیز (موالی، غلام، کنیز، برده، بربر، کشورهای عقب‌مانده، بُلشویک، زندیق، نجس و ...).

حذف و دگرگونی تاریخ و نوشتارها:

اینک در آموزشگاه‌های ایران، تاریخ ایران از زمان صفویه به این سو، تدریس می‌شود و از یعقوب لیس (لیث)، بابک خرمدین، ابومسلم خلیفه‌ساز و حتا از دانشمندان ایرانی خبری نیست و هرکه را نام می‌برند، به عرب و اسلام گره می‌زنند. دگرگونی در نام‌ها و راه‌اندازی واژگان تحقیرآمیز در میان اسیران، یعنی مردم کشورهای جنگباخته سبب برانگیختن صفت ناشایست خودشیرینی و خودیکی‌پنداری مردم جنگباخته با اشغالگران می‌شود که این انگیزه، به عامل فرهنگ‌فناسازی‌ِ فرهنگ‌خودی و فرهنگ‌پذیری فرهنگِ بیگانه می‌انجامد. سرشت انسان اورا به کسب نیرو و قدرت رهنمون می‌شود. انسان نیروباخته، درصورت نیاز با توسل به موهومات و خودبه‌دیگران بستن، می‌تواند بخود نیرو بخشد. این کاستی انسانی یکی از آسیب‌پذیری‌های اوست که مورد سوء‌استفادة سلطه‌گران می‌شود.

تحقیر گروهی از مردم به دلایل مذهبی: خبرگزاری بی بی سی گزارش می‌کند که، یهودیان مرد، زنانی را که با شال گردن و با صدای بلند در کنار دیوار ندبه، دعا می‌خواندند، مورد ضرب و جرح قرار دادند و به آنان ناسزا گفتند. دعا کردن با شال گردن و باصدای بلند فقط برای مردان مجاز است، ولی زنان نیز خواهان آزادی و برابری با مردان برای دعاکردن هستند. بی بی سی اکتبر 2013

جداسازی انسان‌ها به دلایل مذهبی، قومی، ملیتی، نوع‌پوشاک، رنگ‌پوست و ... بکارگیری کارگزاران خودفروخته برای پیاده‌کردن نقشه‌های شوم خود در جامعة جنگباخته. همیشه هستند کسانی که مجری فرامین بشوند و هستند توده‌های انبوهی که هیزم زیردیگ فناسازی فرهنگی باشند. سلطه‌گران، اونیفورمه کردن پوشاک مردم را نیز نشانگر سلطه می‌دانند. مردم باید زمانی به کشف حجاب اجباری تن دردهند و زمانی دیگر حجاب اجباری را بپذیرند. پوشاک یکرنگ و یکسان برای تک‌قطبی کردن جامعه و نشان‌دادن یکپارچگی تحمیلی و دروغین مردم است.

تهاجم فرهنگی چه از سوی حکومت و چه از سوی سلطه‌وران جنگ، زبان بومی مردم زیر سلطه را محدود می‌کند و به گسترش زبان «غالب» می‌پردازند. با ازبین رفتن هرزبانی، سامانة پیچیده‌ای از عناصر فرهنگی نیز زایل می‌شوند. فرهنگ مهاجم سلاح‌مند است و بهربهانه‌ای دست می‌یازد. فرهنگ مهاجم، واژه‌ها و عبارات خود را دارد: مابرتریم، ما قومی برگزیده‌ایم، ما مأموریت داریم، ما موظف هستیم، ما برگزیده شدیم، ما از حقوق مردم باید دفاع می‌کنیم. ما از حقوق بشر دفاع می‌کنیم ... حتا شاید روزی نگهداری محیط زیست نیز دستاویز جنگ‌افروزان باشد.

نابودی آثار فرهنگی کشورهای جنگ‌باخته، نشان ضعف فرهنگی و فرهنگ‌ستیزی سلطه‌گران است. هزاران تفسیر و توجیه برای بیگناهی اسکندر نوشته اند. ولی این نوشته‌ها، او را برای آتش‌زدن مجموعة تخت جمشید، چه در عالم مستی و چه در عالم خودشیفتگی، تبرئه نمی‌کند. پیرامون کشتار و چپاول ایرانیان در زمان حمله اعراب، گزارش تاریخنویسان بنام عرب و ایرانی مانند: ابن خلدون، البلاذری، مسعودی، ابن هشام، ابن حزم، بلعمی، ثعالبی، و… در کتاب‌های تاریخ درج هستند. مهمترین آسیب اثرگذار دینمداران در این جنگ‌ها، زیانرسانی به زبان و فرهنگ ایران بود. ایرانیان به سبب عظمت کشورشان کوله بار چندین سدة پرتجربة دانش و فرهنگ را دربرداشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و بدین سبب علوم عقلی نزدشان بسیار بزرگ و دامنه‌اش گسترده بود.

ابن خلدون تاریخنویس عرب، درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنین می‌گوید: زمانیکه سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمرابن‌خطاب نوشت و درباب این کتاب‌ها حکم خواست. عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتاب‌هاست سبب راهنمایی است، خدا برای ما راهنمایی فرستاده است. اگر در آن کتابها جر مایة گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان نگهدارد. از این سبب آنهمه کتاب ها را در آب یا در آتش افکندند. (دو قرن سکوت رویة ۹۸).

همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد:

«وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتاب‌هاشان همه بسوزانید و تباه کرد.» (رویة ۳۵،۳۶،۴۸). در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می‌توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. نام بسیاری از کتاب‌های دورة ساسانی در کتاب ها مانده است. ولی نام ونشانی از خود کتاب‌‌ها باقی نیست.

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می‌نویسد: «یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.» وی در دنباله می‌افزاید:«…سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند.» سپس این گفته جلال‌الدین همایی را می‌آورد که: «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهٔ استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهٔ اسکندریه و فرنگی‌ها بعد از فتح ترابلس شام با کتابخانهٔ مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی‌وقاص با کتابخانهٔ عجم کرد.» (جلد دوم،رویة 50).

دولتشاه سمرقندی در کتاب«تذکرة الشعرا صفحهٔ ۲۶» به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی توسط اعراب در دوره خلافت عباسیان، می پردازد: «عبدالله بن طاهر به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور به مسند نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. امیر پرسید: این چه کتاب است؟ مرد گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کرده اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و بغیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی‌خوانیم و مارا از این نوع کتاب، درکارنیست. این کتاب، تألیف مُغان (زرتشتی ها) است و پیش ما مردود است. پس فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند».

باری، بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینه های پزشکی، ستاره شناسی، اجتماعی و دینی بیهمتا بودند به دست دشمن فرهنگ‌ستیز افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به باغات جنت‌مثال شهرهای ایران گذارده بودند و آنچه آن‌ها کردند، در اندازه فهم و شعورشان بود.

روانشاد دکتر زرین‌کوب در کتابش(رویة ۹۵،۹۶) این بار به بررسی رفتار اعراب با زبان و خط ایران نیز می‌پردازد و می‌گوید: «عربان شاید برای آنکه از آسیب زبانی ایرانیان در امان بمانند در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. شاید بهانه‌ای که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می‌شمرد».

در رویة 74 عرایس الجواهر، «عرایس= عروس‌ها» آمده است: «... دیگر آنکه آورده‌اند چون عرب بر عجم ظفر یافت، انائی (ظرفی) مثل قدح هم از استخر (فارس) فروآوردند پیش امیرالمؤمنین عمر نهادند که ده من آب در او می‌گنجید. او (عمر= خلیفة مسلمان عرب) فرمود تا بشکستند و هریک نگینی از آن برداشتند».

5) ستیز با دانشمندان دیگراندیش و تحریف گفتارشان

محمد زکریای رازی معـروف به جالیـنوس عـرب 313 - 251 ماهشیدی از بزرگـترین دانـشمندان ایرانی، بزرگـترین طـبـیب بالیـنی اسلام و قـرون وسطی، فـیزیکدان، عـالم کـیمیا ( شیمی ) و فیلسوف صاحب استـقلال فکر است که از زندگی وی چندان اطلاعـی در دست نـیست ظاهرا در ری ریاضیات، فلسفه، نجوم و ادب را فرا گرفت. احتمالا در جوانی به تحصـیل کیـمیا مشغـول شد و بعـد به سبب بـیـماری چشم به تحصیل طب پرداخت و در این عـلم شهرت فراوان یافت و حوزه درسش بلند آوازه شد. در خدمت ابوصالح منصوربن اسحاق سامانی، حاکم ری، ریاست بـیمارستان جدیدالتاسیس آنجا را یافت. بعـدها در بغـداد رئیس بیمارستان بود. به سبب شهرت فراوانش فرمانروایان مختـلف او را به دربار خود دعوت می‌کردند. رازی صاحب اخلاق نیکو و رفـتار پسنـدیده بود و با بـیماران به مهربانی و عـطوفت رفـتار می کرد و در حق فـقرا و ضعـفا اعـانـت می‌کرد. عـده ای تالیـفات او را تا 198 و عـده دیگر کتاب های منسوب به او را تا 237 برشمرده اند. از آثارش در طـبـیعـات، ریاضیات، نجوم و شناخت نور چیـزی به یادگار نمانده است. رازی در طب به جنـبه های عـلمی اکتفا نمی کرد، بلکه به تمام معـنی طـبـیب و در علم و عمل طب استاد مسلم بود. یادداشتهای وی که در آنها با کمال دقت بهبودی بیماران خود را توصیف کرده است در دست است. رساله ای هم دربارهً سنگ مثانه و کلیه دارد که به زبان فرانسه در لندن منـتشر شده است. رازی در فلسفه و الهیات و ماوراء الطـبـیعـه و مجادلات مذهبی و فـلسفی نیز کتـبی نوشته است. آثار فـلسفی رازی قرنها در دست فراموشی بود، تا آنکه در قرن بـیستم میلادی اهمیت آنها دیگر بار مورد توجه قرار گرفت. رازی در اواخر عـمر در نـتـیجه مطالعـه زیاد دربارهً کیمیاگری به بـیماری چشم مبتلا و بالاخره کور شد و در سال 313 ماهشیدی درگذشت.‬ ما می‌دانیم که مسلمانان به جرم کفر ورزیدن و نفی کردن وحی آنقدر با کتاب‌هایش برسرش کوبیدند تا کور شد و علی رغم آنکه پزشکی می‌خواست اورا تیمار کند هرگز اجازه ندادند که وی را مداوا بکنند او می‌گفت نمی‌خواهد دنیای اینچنین را بار دیگر ببیند.

6) غارت و انهدام اموال مردم و اموال ملی:

حکمرانان، غنائمی را نیز از آنِ خود می‌کنند که درزمان صلح بعنوان ارمغان دریافت می‌کنند. ولی گذشته از هدایا، به حیله و تدبیر می‌کوشند آثار فرهنگی نفیس دیگرکشورها را نیز بچنگ آورند. جهانگردان، باستان‌شناسان و دیگر مأموران دولتی، در هرکشوری که مأموریت دارند، آثار نخبه‌ را برای موزه‌های کشورشان فراهم می‌آورند. شیوة فرهنگ تهاجمی کارشناسان و شرق شناسان نیز بگونه‌ای دیگر است. متاسفانه باید به بیشتر کاوش‌های بزرگ، که برای کشف آثار باستانی در ایران انجام گرفته است نیز، بچشم یک فاجعة باستانشناسی نگریست. این امر، موضوع دغدغة خاطر پروفسور عزت‌الله نگهبان بود. نمونة این گونه فاجعه‌ها را در کتاب «سفرنامه و خاطرات مادام دیولافوا»، رویة 280 چنین می‌خوانیم: «... دیروز گاوسنگ بزرگی را که در روزهای پیشین پیدا شده بود با تأسف تماشا کردم. حدود 12 هزار کیلو وزن دارد. تکان دادن (بردن) چنین تودة عظیم غیر ممکن بود. بالاخره نتوانستم بر خشم خود مسلط شوم. پتکی بدست گرفتم و به جان سرستون سنگی افتادم. با عصبانیت، ضرباتی به او زدم. سرستون، در نتیجة ضربات پتک، مثل میوة رسیده‌ای از هم شکافت. یک تکه سنگ بزرگ از آن پرید و از جلوی پای ما رد شد. اگر با چالاکی خود را کنار نمی‌کشیدم، پایم را خورد می‌کرد». : مادام دیو لافوا، در زمان پادشاهان قاجار، با همسرش، که افسر لژیون فرانسه بود، به ایران سفر کرده و اجازة کاوش در شوش را از شاه قاجار دریافت کرده بود. او، بیشترین آثار باستانی ایران را به فرانسه فرستاده که امروزه در موزة لوور به نمایش درآورده اند. به پاس خدماتش به فرانسه، مدال شوالیه دو نور گرفته و برندة جایزة آزادی فرانسه شده بود. اروپاییان از سویی علاقمند به جمع‌آوری آثار هنری و فرهنگی ایران هستند و آثار گرانبها و نایابی را، بهرگونه، در موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی خود گردآورده‌اند و از سوی دیگر، در کتاب‌های درسی فرزندانشان، ایران را کشوری ستمگر و بربر معرفی می‌نمایند که در جنگ‌های ماراتن و سالامین، چراغ تمدن اروپا را خاموش کرده‌اند.

7) جابجایی ارزش‌ها ادامه دارد:

دینسالاران مذهبی در ایران، همواره ابزارهای فرهنگی ایرانی و شهروندی بازیافته یا راه‌یافته به ایران را نکوهیده و ازاین‌راه، جامعة ایرانی را به چندقطبی شدن سوق داده‌اند. از میان نمودهای فراوان این تهاجم فرهنگی به دونمونه اشاره می‌کنم. درآغاز دگرگونی ایران دورة قاجار آموزشگاه‌ها به جامعه گام‌ ‌گذاشتند و احداث راه‌آهن نیز آغاز شد. آخوندی در تبریز در موعظة خود می‌گوید: «قونقا آمد، مدرسه باز شد، دین رفت4». یکی از ابزارهای مبارزة خمینی با رژیم پهلوی، پشتیبانی ریاکارانه از دانشجویان و بانوان بود. چند ماهی از آغاز خلافتش نگذشته بود که گفت: هرچه می‌کشیم از دست این دانشگاه‌ها‌ می‌کشیم و دختران دانشجو را روسپی نامید و با این گام تهاجمی «اسلامی کردن دانشگاه‌ها» را با نام انقلاب فرهنگی آغاز کرد.

نکاح منقطع، یک بام و دو هوا:

روسپیگری، که در فرهنگ هرکشوری برآن چشم می‌بندند و از عوامل منفی می‌شمارند، اگر سودی برای دینمداران داشته باشد، مجاز شمرده می‌شود. ولی ابراز میل جنسی بین دو انسان، مجازاتش سنگسار است. «ناصر العمر، مفتی عرب» در سخنان خود اظهار داشته است که مجاهدین در سوریه می توانند در نبود زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود ازدواج کنند. او اعلام کرد اگر دسترسی به نامحرم آسان نباشد، مجاهدین می‌توانند با محارم و خواهران خود «عقد نکاح» داشته باشند. لازم به ذکر است که این شیخ وهابی نخستین بار نیست که چنین فتوای جنجالی را بیان می کند. پیش از این، او از اسارت زنان شیعی و توزیع آنها بین مجاهدین سخن گفته بود. حکم بهره‌وری از اسیران و زندانیان از ارکان شریعت است.

8) فرهنگ ستیزی از راه ستیز با آیین‌ها و جشن‌ها

علی شریعتی‌‌ می‌گوید: «اسلام، نوروز را جلای‌ بیشتری‌ داد، شیرازه‌ بست‌ و آن‌ را با پشتوانه ‌ای‌ استوار از خطر زوال‌ در دوران‌ مسلمانی‌ ایرانیان‌ مصون‌ داشت. نوروز که‌ با جان‌ ملیت‌ زنده‌ بود، روح‌ مذهب‌ نیز گرفت». ولی نگاه به تاریخ، نشان می‌دهد که برخلاف ساده‌انگاری شریعتی ـ که همیشه، جملاتی زیبا و دلنشین ولی بدون کم‌ترین پشتوانة علمی را بیان می‌کرد ـ هرگز داوری دین اسلام به نوروز و دیگر آیین‌های بومی ایرانی نگاهی روشن نبوده است.

و آخوند مطهری، هماندیش شریعتی می‌نویسد: اينهمه‌ سر و صدا براي‌ عظمت‌ فردوسي‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجيان‌ از تمام‌ كشورها براي‌ احياءِ شاهنامه‌، و تجليل‌ و تكريم‌ از اين‌ مرد خاسر زيان‌ بردۀ تهيدست‌ براي‌ چيست‌؟! براي‌ آنست‌ كه‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ كه‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سي‌سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دينارهاي‌ سلطان‌ محمود غزنوي‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامۀ افسانه‌اي‌ را گرد آورده‌ است‌. مرتضا مطهری از کوشاترین و سرشناس‌ترین روحانیان سال‌های پیش از انقلاب، در خطابه‌هایی آتشین خود، جشن چارشنبه‌سوری را کفر و آتش‌پرستی قلمداد کرد و در پاسخ به این توجیه که ایرانیان نسل اندر نسل این جشن را بزرگ می‌داشتند، گفت: «پدران ما احمق بودند. ما چرا حماقت آنان را به رخ بکشیم و بگوییم این ماییم که چنین پدران احمقی داشتیم.» او همچنین با حمله به روز سیزده به در، از حاکمیت انتقاد کرد که چرا این روز خرافی را تعطیل کرده است؟ انگارة سعد و نحس برای سیزده نوروز، از اندیشة خرافی اسلامی سرچشمه‌ گرفته است. این نیز یکی از شگردهای فرهنگ‌دزدان است که نخست فلسفة ایجادی جشن‌های ملی را دگرگون کرده و آن‌ها را با خرافات اسلامی پوشاندند، سپس آنچه را که خرافی شده است، به باد انتقاد می‌گیرند.

به گزارش ایسنا٬ آخوند موحدی‌کرمانی در ابتدای جلسه علنی صبح روز چهارشنبه (۲۰دی) مجلس گفته «در کشور ما بعد از سی و چند سال انقلاب و زنده شدن عقول، ‌برخی خرافات به چشم می‌خورد. او در جلسة علنی مجلس آخوندی، به نمایندگان درس اخلاق داد و از آن‌ها خواست برای ریشه‌کن کردن «خرافاتی» مثل چهارشنبه‌سوری تلاش کنند.

علی خامنه‌ای نیز، در پاسخ به سوالی دربارة مراسم «چهارشنبه سوری»٬ این مراسم را «مستلزم ضرر و فساد» دانسته و خواستار اجتناب از برگزاری آن شده بود. آخوند مکارم شیرازی از مراجع تقلید قم «چهارشنبه‌سوری» را حرام می‌داند و می‌گوید: «این مراسم یک سنت خرافاتی است».

ایران پیش از اسلام

در ایران پیش از اسلام، خبری از معبد و پرستشگاه خدا و درنتیجه، خبری از قربانی برای خدا و خودزنی برای امامزاده‌ها نبود. در فرهنگ ایرانی، زنده و مردة کسی تأثیرگذار روی زندگی فردی انسان‌ها نبود. پادشاهان ایرانی که برای دفع حکمرانان مهاجم به خاک ایران، آنان را مغلوب و عزل کردند، مردم را در پذیرش باور و برگزاری آیین‌های خود آزاد گذاشتند و فرهنگ و دین مردم کشورهای زیرفرمان خود را دگرگون نکردند. این پرسش همچنان بدون پاسخ مانده است که، باورمندان خدایان گوناگون که باهم دشمنی و ستیزه دارند و می‌گویند از سوی خدای‌شان این مأموریت را دارند، آیا خدایانشان نیز باهم این دشمنی را دارند؟

ما از دوران ماد، هخامنشی، پارت و ساسانی جنگی سراغ نداریم که به سبب تجاوز ایرانیان آغاز شده باشد. در همة این جنگ‌ها، این همسایگان بودند که به مرزهای ایران تجاوز می‌کردند و ایرانیان برای دفاع و دفع شرّ دشمن می‌جنگیدند. نقش رستم، نشانی از مجازات امپراتور متجاوز است. ازاینرو، امپراتور را با لباس و ابزار جنگی در حال پوزش‌خواهی دربرابر شاپور نقش شده است. این سنت فرهنگی ایرانیان تا تجاوز عرب‌های مسلمان به ایران تداوم داشت. جنگ با ایران را عرب‌های مسلمان به بهانة «جهاد فی سبیل‌الله» راه انداختند و ایران را بویرانی کشیدند، ایرانیان را به بردگی گرفتند و شیوة منحوس بردگی را در ایران نیز رسم کردند. در دوران خلافت عباسیان که ادارة امور کشور بدست ایرانیان بود، به دوران جهاد اسلامی نقطة پایان گذاشته شد. چند سدة پس از آن، که ترکان بر سرنوشت ایران مسلط شدند، دوباره رسم و شیوة جهاد را پیش گرفتند.

خردورزی اجتماعی این زمان، تهاجم فرهنگی را نمی‌پذیرد و رفتار دینمداران، برای تحمیل نگرش دگمِ دینی، را، از هرگروه و رده‌ای که باشند، نکوهش و محکوم می‌کند. سرکوب و اِعمال خشونت، عامل بروز واکنش خشماگین و انتفامجویی است و این دورِ باطلی است که اگر مهار نشود، پایانی ندارد و ادامه دادن به این راه ناپسند، به سود هیچکدام از طرفین خصومت نیست.

منابع :

کتاب ۲ قرن سکوت(انتشارت امیرکبیر ص ۹۵،۹۶،۹۷- انتشارت سخن ص ۱۱۵،۱۱۶،۱۱۷،۱۱۸)

کتاب تاریخ طبری چاپ مصر (صفحه ۲۸۵،۲۸۶)

کتاب آثارالباقیه (صفحه ۳۵،۳۶،۴۸)

کتاب تاریخ بخارا چاپ تهران(صفحه ۷۵)
کتاب عقدالفرید چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵)
کتاب تاریخ اجتماعی ایران (جلد دوم،صفحهٔ ۵۰
کتاب تذکرة الشعرا (صفحهٔ ۲۶)
تاریخ اجتماعی ایران ، مرتضا راوندی

1 ر.ک. تاریخ طبری، ترجمه فارسی، پوشانه 3و4. تاریخ یعقوبی، ترجمه فارسی، پوشانه نخست، رویه‌های: 423-404.

2 ابن هشام، در کتاب شرح غزوات می‌نویسد: چون روز روشن است که اسلام ازجمله با نیرنگ، شبیخون، کشتار، تاراج دارایی نامسلمانان و دادن سهم از غنایم حربی به غازیان بر حجاز مسلط گشته و با چنین آزمونی در زادگاه خود کامیاب شده، سپس قصد تسخیر سرزمین‌های بیگانه را کرده است. ترجمه فارسی، مقدمه و تصحیح از اصغر مهدوی، پوشانه 2، رویه‌های: 1007- 251.

3 نشریه دبیره، شماره 5 بهار 1368
4 تاریخ 18 ساله آذربایجان، احمد کسروی.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد