logo





فرصت ها را می توان دريافت، اما نمی توان بازيافت

دوشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۸ - ۰۶ آپريل ۲۰۰۹

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
۱۷ فروردين ۱۳۸۸

همين پنج روز پيش ـ دوازده فروردين ـ بود که (راست و دروغش به عهده ی راوی) نود و هشت درصد از مردم ايرانِ بيست ميليونی رفتند و به «جمهوری اسلامی» (نه يک کلمه بيشتر، نه يک کلمه کمتر) رأی دادند. و خیلی از ما ها هم رفتيم و داديم. منظورم رأی است. سوء تفاهم نشود. که گفته اند:
ـ ادب شما معرّف شخصيّت شماست.

البته شايد دلمان را خوش کرده بوديم که اسم، مهم نيست، و آنچه مهم است مسمّاست؛ و اسم فقط به منظور ناميدن است؛ و برای همين هم هست که در فارسی به اسم می گوييم «نام».
اين حرفِ کاملاً درستی است. اما بر سر جای خودش. يعنی وقتی که از فلسفه يا روانشناسی، يا مقوله ی شناخت، يا شعر، و خلاصه از اينجور چيز ها حرف می زنيم.
ما ناچاريم روی هرچيزی اسمی بگذاريم تا بتوانيم بدون آن که خودِ آن را در پيش چشم داشته باشيم، و با دست به آن اشاره کنيم، در باره اش حرف بزنيم. حتی برای فکر کردن هم ـ قاعدتاً ـ باز ما با در کنار هم چيدن اسم ها در ذهن است که مسمّا ها را با يکديگر ترکيب می کنيم.
ولی در اينجا مشکلی پيش می آيد. يعنی مشکل هايی پيش می آيند که يکی از آن ها اين است:
ـ يک اسم، تا چه اندازه می تواند مسمّا ها را بيان کند؟ و بالعکس.

در مورد «بادمجان مسمّا» جواب روشن است. و حتّی آدم اگر گرسنه باشد ممکن است دهانش هم آب بيافتد و خودش را بر سر سفره ی پر رونق و پر برکتی نشسته و در حال صفا کردن با چلوخورش ببيند و غرق در رؤيا شود.
امّا کافی است که رؤيا جای خودش را به واقعيت بدهد. و آن وقت، همان می شود، يعنی همين می شود، که شد...

اين که امروز، در آن سو تر، قاتلان قبل از انقلاب و قاتلان بعد از انقلاب، از همراهان انقلاب، و از خود انقلاب، فرصت های هدر شده را طلبکاری می کنند، اصلاًً عجيب نيست. آنچه عجيب است اين است که در اين سو تر، هنوز فرصت هايی به هدر می روند، و هنوز در سوگ بی حاصل دير رسيدن ها، اين سوييانی، يا توقف می کنند، و يا بی آن که برسند می گذرند.
و آن گذرگاه که از نرسيدن می گذرد، رهروانش را يا به فريب سرابی خواهد فريفت (اگر دستکم سرابی در چشم انداز داشته باشد)، و يا به نا اميدی، در خود مدفون خواهد کرد.

انقلاب، شکست نخورده است؛ بلکه به پيروزی نرسيده است. ميان شکست خوردن و به پيروزی نرسيدن تفاوت است. يعنی می تواند تفاوت باشد. و اين «می تواند» بستگی دارد به سمت گيری، و به حرکت در سمتِ پيروزی. «پيروزی» که نه. رسيدن به يک مرحله ی بالاتر کيفی. چون پيروزی انقلاب، يعنی شکست انقلاب. يعنی تمام شدن انقلاب. و يعنی تبديل حرکت به نهاد.
و وای به حال حرکتی که به نهاد، تبديل شود...

برداشتِ «شونده» از مفهوم انقلاب، آنچه اکنون جريان دارد را هم در متن انقلاب می بيند. نه بيرون انقلاب.
در ۲۲ بهمن ۵۷ ديواری فرو ريخت تا در عبور، به ديوار های ديگر برسد. ديوارهای ديگری که تنها در رسيدن به آن ها و فرو ريختن آن ها و گذار از آن هاست که از اساس، نه اسم انقلاب، که مسمّای انقلاب، معنا می يابد. آن شونده ی بی وقفه.
فرصت هايی را که از دست رفته اند نمی توان بازيافت. ولی فرصت هايی که باقی هستند را می توان دريافت تا دوباره ديگر نيازی به بازيافتن نباشد. يعنی به محال.

برای دريافتن فرصت ها اما، بايد به وجود داشتن آن ها معتقد بود. و می شود اين که يک نفر به وجود داشتن فرصت ها معتقد نباشد. اين معتقد نبودن هم برای خودش اعتقادی است. اعتقاد به عدم امکان تغيير وضع موجود. هرچند با اکراه و نارضايتی و نفرت.
می توان چنين اعتقادی داشت يا نداشت. احترام به آزادی عقيده، اين را حکم می کند. ولی اين اعتقاد را داشتن، با اين اعتقاد را نداشتن فرق می کند، و هر کدام از اين دو مورد، الزامات خود را می طلبد.
اين اعتقاد را داشتن و به صراحت نگفتنش، با اين اعتقاد را داشتن و به صراحت گفتنش هم البته فرق دارد. فرق ريا با صداقت. يا فرق تسليمی دانسته با تسليمی ندانسته. و يا ـ در بهترين شکل ـ فرق پنهان کاری با (نمی دانم چه بايد گفت) پنهان نکاری مثلاً.

برای دريافتن فرصت ها، بايد به وجود داشتن آن ها معتقد بود. و برای معتقد بودنی که محاط در آن ها نيست، بلکه محيط بر آن هاست، بايد آن ها را شناخت.
فرصت ها وجود دارند يا وجود ندارند؟ اگر وجود ندارند، که بسيار خوب؛ برويم پی کارمان و بنشينيم سرجايمان. ولی اگر وجود دارند ـ که وجود دارند ـ کدامند اين فرصت ها؟ و ماهيّتشان چيست؟ و برای دريافتنشان، يعنی برای از دست ندادنشان، چه بايد کرد؟
www.ghoghnoos.org

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد