logo





جامعه چند صدايى الزاماً جامعه قطبى شده است

جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۲ - ۱۸ اکتبر ۲۰۱۳

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
مقدمه:
برخى محافل سياسى ايرانى كه تنها ابتكار عمل سياسى شان تلاش براى به قدرت رساندن اصلاح طلبان دينى و كارنامه شان در ترويج انديشه هاى سكولار صفر است، با هوچيگرى و جنجال از قطبى شدن جامعه هشدار مى دهند كه گويا در صورت ابراز وجود مستقل سكولار ها بعنوان يك قطب، جامعه با "خطر" قطب بندى روبرو مى شود و از اين بابت در عمل و رفتار سياسى نگرانِ به شكست كشيده شدنِ روند "دموكراسى دينى" اصلاح طلبان دينى هستند به همين دليل در ادعاى سكولاريستى خود در كمال تغافل و اهمال از آن بيگانه مى شوند.

اما در توضيح اين مسئله(قطب بندى ها در جامعه) بايد گفت كه يكى از دلايل عقب ماندگى جامعه فقدان قطب بندى ها از جمله قطب بندى طبقاتى آنست و مردمان چنين جامعه اى در "همه باهم" در شكل نظام توده وار هويت مى يابند در حاليكه در جوامع قطب بندى شده در طبقات و قشرهاى گوناگون، رقابت و شايسته سالارى اصل توافق مشترك بر مبانى قانون است.
در اين نوع جوامع كنش ها و واكنش هاى مردم، گروها و سازمان ها، نهادها اعم از فرهنگى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى بر شالوده قوانين جارى فعال مى شوند و با مشاركت بر سر نوشت سياسى خود، جامعه را از سكون و كرختى به در مى آورند گرچه پديده قطب بندى جامعه و آغاز آن در كشورهاى عقب مانده تبعاتى را بهمراه دارد اما به هر ترتيب چنين آغازى اصل موضوع مشاركت بر سرنوشت خويش و مشخصات روند جامعه چند صدايى خواهد بود. اين مقاله به استدلال و توصيف اسلامگرايى و سكولاريسم بعنوان دو قطب مخالف، به برخى عملكردها و رفتارها تحت همين عناوين در سه كشور ايران، مصر وتونس كه در آنها قانونگرايى و قانون به مفهوم امروزىِ حقوق بشرى متعارف نيست، مى پردازد.

اسلامگرايى:

هر دينى از جمله اسلام اگر از حوزه شخصى افراد بيرون رود از آن ادعايى است بر چگونگى كنترل افراد و تحميل اعتقاد به خارج از حوزه شخصى خويش در حد توانايى اش، زيرا يك فرد كه در حوزه شخصى خود معتقد به دينى باشد و يا خداباور مربوط به خودش است اما همينكه آن را از حوزه شخصى خويش فراتر ببرد منظور و قصدى را در ذهن دارد و آن جز تحميل معتقدات خويش به افراد ديگر چيز ديگرى نيست. شكل گيرى اديان مختلف و سياسى شدن آنها به همين منظور و قصد بوده است. من اسلامگرايى و دنباله پيدايش و پيامدش را در همين چهارچوب مى دانم. بر پايه اين نگرش اسلامگرايى حوزه ايست تحميلى و سياسى كه مى خواهد انسانها را در نوعى از الگو و سبك زندگى گرد آورد و از آنجائيكه پنداشت هاى دينى و اسلامى حقيقت مطلق اند در نتيجه در تبانى با سياست آن حوزه را نيز به تباهى مى كشاند و از توليد انديشه هاى سياسى ممانعت. خشونت ها در جوامع اسلامى از طريق همين مطلقيت انديشى كه در واقع با انحصار حقيقت و مسلمات آن در طول تاريخش از انسان باج خواهى كرده است، سرمنشأ مى گيرد. همينكه از نظر اسلام كافر را مجازات كشته شدن است نمونه روشن باج خواهى ست كه در صورت مسلمان شدن كافر(يعنى باج دادن) از مجازات مرگ رهايى مى يابد.

سكولاريسم:

سكولاريسم درست برعكس اسلامگرايست و همانى نيست كه حكومت ها و دولت هاى مستبد سكولار معرف آن باشند. سكولاريسم طرز فكر هموند با انديشيدن و راه و روش زندگى ست. جامعه چند قطبى شده اما سازگارى مشترك با روند قانونگرايى شالوده اش سكولاريسم است كه محصول دوران عصر روشنگرى اروپاست يعنى زمانى كه خرافات كليسا كه از آن قدرت خويش را تثبيت كرده بود با پيدايش علم و تعقل روشمند بر بساطش ضربه كارى وارد آمد. در جوامع سكولار و دولت مبتنى بر آن هر فرد با هر مذهب و مرام در صورت شايستگى به بالاترين مقام و منصب نائل مى آيد پس شايسته سالارى كه اين نيز در كمال خود به بنيان هاى جامعه چند صدايى مى انجامد، تنها در سكولاريسم تضمين مى شود در حاليكه قدرت در كف اسلامگرايان و يا هر ايدئوژيك ديگر هيچ ضمانتى از آزادى آرا و شايستگى ها وجود ندارد و همه نهادهاى منعطف به مديريت سياسى، نظامى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى در چنگال دولت ايدئولوژيك قرار مى گيرد نمونه سمبليك آن شوروى سابق و ايران تحت حاكميت روحانيان است.
اصولاً در جوامع با نظامات بسته ايدئولوژيك و اعتقادى و يا غير اعتقادى اما استبدادى، چونكه پرسش كردن و مخالفت كردن و نقد روشنگران موقوف است در نتيجه شايستگى ها نمى تواند خارج از نظامات ارزشى موجود باشد در نتيجه اين شايستگى ها به ارتقاء و بسط آزادى مخالف بودن نمى انجامد و مشاركت سياسى را مانع مى شود.

نتيجه توضيحات مذكور در مورد اسلامگرايى و سكولاريسم اينست كه اين دو، دو قطب متضادند و از اولى تحت سيطره روحانيون اسلامگرا نمى توان به آزادى و دموكراسى رسيد زيرا آزادى و دموكراسى به آن روشى از زندگى اجتماعى اطلاق مى شود كه پيوند با عنصر سكولاريسم دارد و نه ارشهاى دين. و هرچقدر سكولاريسم بر اسلامگرايى متنفذ يابد به همان اندازه خشونت اسلامگرايان به كنترل در خواهد آمد خشونتى كه در غيبت سكولاريسم در دهه پنجاه از بدو پيدايش جمهورى اسلامى تا دهه شصت بشكل سيستماتيك پى گرفته شد و همچنان بقاياى آن در تداوم، كام يك جامعه قانونمند حقوق بشرى را براى ما ايرانيان تلخ كرده است.

هيچ جامعه اى به تكثرگرايى اختتام نمى يابد مگر اظهار و ابراز وجود و حضور جدى قطب هاى مخالف با هويت مستقل خويش. آغاز پيدايش قطب هاى هويتى سياسى متمايز از يكديگر مى تواند بار منفى خشونت را بهمراه داشته باشد و اين اجتناب ناپذير نيست زيرا هر جامعه در شُرف چنين پيدايشى از نيروهاى مستقل كه از درون بقاياى رفتارهاى خشونت پيشين به باليدن مى كند بى نصيب از خشونت نيست. دموكراسى هاى غربى نيز از ميان جوامع خشونت و كُشتار دگرانديشان به جوامع مدرن و آزادى دگرانديشان سر برآوردند. قطب بندى در جامعه يعنى حضور نيروها با هويت مستقل خود. در انقلاب بهمن نيروى سكولاريسم و سكولاريسم به مفهوم جامعه چند صدايى وجود خارجى نداشت و گروه هاى ايدئولوژيك خود را در شعار خمينى "همه با هم" يافتند و ايران كنونى هم از فقدان سكولاريسم، اسلامگرايان ميدان دار عرصه سياست و قدرت سياسى اند، در مصر اخوان المسلمين تا چند ماه قبل از شروع انتخابات اعلام كرده بود كه يك حزب سياسى نبوده و در انتخابات شركت نمى كند اما با خلف وعده در انتخابات شركت كرد و با اكثريت بى رمق آرا سكاندار قدرت دولت شد و پس از يك سال بى كفايتى در عرصه مديريتى جامعه صداى اعتراضات ميليونى مردم را برانگيخت و مقاومت رئيس جمهور مرسى در مقابل اعتراضات، پاى ارتش را به ميان كشيد در تونس اعتراضات مردم در گام نخست به ثمر نشست و دولت اسلامگرا اعلام استعفاء نمود، هر سه مورد ايران، مصر و تونس نشان مى دهد كه طرف اصلى خشونت در جامعه از سوى اسلامگرايان است، اگر اسلامگرايان در دو كشور مصر و تونس قادر مى شدند تا مانند سلف ايرانى خود تمام گروه ها و قطب هاى مختلف را به سيطره شعار سياسى " همه با هم" گرد آورند طبيعى بود كه در اينصورت با حاكميت بلا منازع و فقدان حضور قطب مخالف همان جنايتى را در حق مردم مى كردند كه حاكميت اسلامى ايران كرد كه يك نمونه آن كشتار زندانيان سياسى سال ٦٧ است. از اينرو قطب بندى ها با همه تبعاتش امر خيريست براى اينگونه جوامع و آغازيست براى حضور فعال گروها در راستاى جامعه اى چند صدايى(تكثر).

در محافلى از ايرانيان با فاصله گرفتن از انقلابات خونين دهه هاى پيش به راه و روش سياست خاضعانه توسل مى شود و بدان پناه گرفتند كه اين هيچ از فرومايگى به ارزشها نمى كاهد اين محافل هم در گذشته ايدئولوژيك شان و هم آرمانگرايى امروزشان اسير قيد و بندهايى هستند كه نتوانستند ذهن خويش را ناوابسته كنند؛ سياست خاضعانه نمى تواند به ايضاح سياسى منجر شود و موجب ابهامات سياسى مى گردد. اگر خاضع را فروتن معنا كنيم آنگاه همين مى شود كه در سازگارى با اصلاحات دينى فروتنانه مغلوب آن شويم.

اين محافل به پندار تغليط شان كه از آن ره به سياست فروتنانه سپردند هر نماد و نشانى از سكولاريسم را مغاير روند اصلاحات جارى كه معيارش ارزشهاى اسلاميست دانسته تا جائيكه جرئت بيان و يا مدافعه مثلاً، مطالبات زنان اين نيم عظيمى از جمعيت كشور در رابطه با انتخاب نوع پوشش خود هموند با نگرش سكولاريسم را ندارند و پرواضع است چرا، چونكه مردمى كه از نظر آنها دارند در داخل ايران كارشان را پيش مى برند چه مربوط به تعدادى خارج نشين كه حق داشته باشند كنگره و كنفرانس و يا سمينارهايى در زمينه اين حق اوليه انسان متجلى بر معيار سكولاريسم تشكيل دهند از نظر اين جماعت مغلوب شده به ارزشهاى اصلاح دينى هر نماد و سطحى از بيان مطالبات اگر در چهارچوب متعارف جمهورى اسلامى و قانون اساسى اسلامى كه ذبح كننده سكولاريسم است، نباشد فوراً از لولو خور خوره قطب بندى شدن جامعه ترس و هراس مى پراكنند و هر چقدر در مصر بيشتر درگيرى و كشتار باشد كام مغلوبيت شان به ارزشهاى دينى اصلاحات و سياست شان در همين چهارچوب شيرين تر مى شود چونكه آنها نمى خواهند سياست پيش ببرند بلكه مى خواهند حقانيت سياسى خود را به نمايش در آورند از اين جهت از رويدادهاى تونس و پذيرش استعفاء دولت اسلامى در نتيجه اعتراضات گسترده سكولارها، قطب بندى در آنجا را زير سبيلى رد مى كنند؛ اينكه اين ادعا را مى كنم كه اين محافل براى اثبات بى كم و كاست درستى سياست خود كه خطر قطب بندى را برجسته مى كنند و از فجايع در مصر بايد خرسند باشند اينست كه مصر را بعنوان خطر قطبى شدن هشدار مى دهند اما همين نوع قطبى شدن مثبت در تونس را بدان فاكتور گرفته و حاضر نيستند به همان شدت و غلاظ سر و صدايى كه در رابطه با درگيرى هاى خونين مصر راه مى اندازند حتى كمرنگ ترش را در رابطه با حضور سكولار ها و اعتراضات مردم كه بدون خشونت اسلامگراها را مجبور به پذيرش استعفاءاز اريكه قدرت كرد، بر زبان آورند. سياست اينها در قبال مصر و برجسته كردن قطب بندى آن در ناسازگاريها، در راستاى تداوم سياست معطوف به "همه با هم" است. سياست معطوف به "همه با هم" يعنى طرد نيروها حتى با كمترين زاويه سياسى با آنها از اينرو در "مناسبات نيروها" يشان به جز اصلاح طلبان و اعتدال گرايان و اصول گرايان "خردگرا" كه مجموع اين نيروها در ماندگارى جمهورى اسلامى مسّرند، سكولارها اين واقعى ترين نيرو با انديشه دوران ساز مدرن جايى ندارند.

حق دارا بودن نيمى از جمعيت كشور يعنى زنان به انتخاب نوع پوشش خود، ارزشهاى شرع دين از حكومت و دولت موقوف، و نظام حقوقى مبتنى بر ارزشهاى حقوق بشر از جمله و مهمترين وجه سكولاريسم است، و معنايش قطب بندى و تمايز با اسلام گرايى ست. تضعيف اسلامگرايى كه حضورشان بر مسند قدرت ترويج قتل و كشتار دگر انديشان است با حضور نيرومند سكولاريسم و به تبع، قطب بندى درون جامعه را از پى مى آورد و هر كجا سكولارها دست بالا را داشته باشند امكان خشونت در ضريب پايين و روند اصلاحات جامعه و تثبيت آن ممكن.

آزادى و دموكراسى از راه و روش و منش سكولاريسم امكانپذير مى شود و با مغلوب شدن در اصلاحات اسلامگرايان، قدمى نمى توان در راه آن برداشت. حكومت اسلامى ايران از همه جناحش رسماً اعلان نمودند كه دشمن سكولاريسم اند و طبيعى هم هست چونكه ارزشهاى اسلامى بر نظام سياسى اصلِ معيار اين حكومت اسلامى است. و باز هم طبيعيست كه حكومت هايى نظير حكومت اسلامى ايران كمترين روزنه از پيدايش سكولاريسم را بعنوان يك قطب در جامعه بر آن شمشير كشد زيرا سكولاريسم قطب مقابل آن در زمينه هاى الگوى هاى اجتماعى و زندگى دنيوى ست.

اگر حضور نيرومند سكولاريسم بعنوان يك قطب در جامعه منتفى باشد بنابراين در بى حضورى نيروها چگونه مى توان به "مناسبات نيروها" شكل بخشيد؟ واقعيت اينست "مناسبات نيروها " در بى حضورى نيروها يعنى "همه با هم" و بس. آنهايى كه به نوع رابطه نيروها در يك تفاهم و سازگارى مى انديشند بايد بدانند كه تفاهم و سازگارى فقط زمانى ممكن مى شود كه با حضور هويت مستقل هر يك از نيروها(قطب بندى) آنهم تنها در التزام به قانون و قانونگرايى در جامعه، باشد يگانه سازگارى و توافق ميان نيروها در قطب هاى مختلف التزام مشترك شان به قانون در جامعه قانونمند است اما در جايى كه فقط سايه اى از يك جامعه باقى مانده و حضور سكولاريسم منتفى و زايش و پيدايش آن از سوى همه جناح هاى حكومت ممانعت مى شود، مناسبات نيروها چه معنايى دارد جز تأييد و تمجيد از نيروهاى وابسته به اسلامگرايان حكومت؟

وقتى ادعا و پنداشته شود كه ما در حال گذار به دموكراسى هستيم آنوقت بايد حضورى را كه در موفقيت گذار نقش اصلى دارد، هويت آن را مشخص نمود و مستدل ساخت. اين حضور چيست و كجاست تا گذار را به سر حد منزل برساند؟

نيكروز اولاد اعظمى
Niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد