logo





فراموشی، یادآوری و حافظه‌ی تاریخی

جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲ - ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۳

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar-4.jpg
کشتارتابستان سال ۶۷ شبیه کشتاربیژن جزنی و ۸ زندانی سیاسی به زمان پهلویان است، شبیه کشتار شیخیه و بابیه به زمان قاجاریان است، کشتار اهل تسنن در زمانه صفویان و قتل عام مزدکیان به دوران ساسانیان را می ماند. این شباهت‌ها ناگزیر ومعنا دار، تصادفی نیستند.
( بخشی از متن سخنرانی در آتلانتا و شمال کالیفرنیا به مناسبت ۲۵ امین سالگشت کشتار تابستان سال ۶۷)

از فاجعه ی کشتارسال ۶۷ بیست و پنج سال گذشت، ربع قرن، اما انگار همین دیروز بود، چرا انگار؟ نه، همین دیروز بود، اگر ربع قرن دیگرقرار شود در باره‌ی این فاجعه ، یا فجایع مشابه صحبت شود، باز باید بگوئیم ، و اصلن باید باورمان شود، که انگار همین دیروز بود که فاجعه اتفاق افتاد، معنای سخن این است که نمی باید به فراموشی، و به فاصله زمانی ی طولانی قائل شدن میان چنین فجایعی با امروزمان فکر کنیم، ما حق نداریم از فجایعی که انسان از انسانیت و شرافت و کرامت تهی کرده‌اند، فاصله بگیریم . فاصله گرفتن و متعاقب آن فراموشی، یعنی اجازه و رخصت تکراردادن. نسل ما حداقل کاری که می تواند بکند این است که با بانگ بلند به نسل جوان بگوید که فراموشی و ضعف حافظه جمعی و تاریخی چه بلیه ای برای ما ومردمان میهنمان بوده و هست، ضعفی که زمینه ساز پیدائی و تکرار فاجعه شده است. در لحظه برای قربانیان آزادی و عدالت گریستیم و هیاهوها سر دادیم اما به تدریج غبار فراموشی برفجایع نشاندیم، یا نشاندند، بی آنکه فراتر از عزاداری و قهرمان پروری و شهید ستائی به چرائی ها، چگونگی ها و راه‌های پیشگیری از تکرار این نوع فجایع اندیشیده، ویاعمل کرده باشیم.

منظور من ازحافظه جمعی و تاریخی، فقط خواندن تاریخ و حفظ اتفاق های تاریخی صرف نیست، مجموعه‌ای ست از فرایند های یاد آوری و تولید حافظه ، مجموعه ای که در تداوم خود نوعی افکار عمومی، آگاهی و شعور اجتماعی پدید می آورد، و همراه با کمک به راهیابی جهت شناخت چرائی ها و روشن شدن حقیقت بدل به تجلی همبستگی و مشارکت جمعی می شوند، در واقع بدل کردن رخداد ها و تجارب به حافظه مشترک جمعی ، و ساختن هویت جمعی و تاریخی و سرنوشت مشترک است، تا آن حد که حافظه جمعی و تاریخی بخشی از ساختار ذهنی و رفتاری می شوند .

حافظه " قدرت روح" لقب گرفته است، وحافظه جمعی و تاریخی می توانند به " قدرت روح جامعه" بدل شوند، مشروط بر اینکه جامعه تاثیر و تاثرهای وارد بر خود را درک کند ودر روند فراگیری ، جایگزینی و یادآوری آن ها را به حافظه جمعی و تاریخی، و به آگاهی و ظرفیت عملی (استعداد) بدل کند.

بدیهی ست رخدادها و تجربه های تاریخی گاه فجایعی مصیبت بارو تلخ اند که یادآوری و چالش با آن ها عذاب آور و دردناک خواهد بود، و چنانچه هوشیارانه از بازیابی ها و یاد آوری ها استفاده نشود، می توانند سبب ساز کینه و اختلاف در میان مردم شوند، بهمین خاطر می باید یاد آوری ها و بازیابی ها را به سوی شناخت چرائی ها و راه های جلو گیری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجایع سوق داد، با این هدف که همزیستی مشترک و قرارداد های شهروندی و بهسازی انسان و زندگی امروز و فردای‌اش ملکه فکر باشد، نه به دنبال آنچه ها که گذشته اند. تاریخ واقعی می باید در پیوند با یاد آوری ها ی حافظه ساز از تاریخ‌نگاری رسمی فاصله بگیرد.

گفته ‌اند، و تجربه کرده ایم که ما و ملت ما دچار بی حافظه‌گی و یا کم حافظه‌گی جمعی و تاریخی در معنائی که عرض کردم هستیم ، چرا؟ . به چند علت اشاره می کنم :

قدرت های استبدادی و مذهب به عنوان دو قدرت تعیین کننده در جامعه ما نقش کلیدی و پُرتاثیر در این بی حافظه گی و کم حافظه‌گی داشته و دارند. این دو قدرت در حذف و تضعیف محرکه های فرایند یاد آوریِ رخدادها و تجاربی که خلاف خواست و میل، و یا به زیان آنان است، گام برداشته اند. اینان حافظه جمعی و تاریخی خود خواسته می سازند و هویت سازی می کنند ، وحافظه سازی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی- دینی مورد قبول و نیازشان را کنترل و تقویت می کنند. نگاه کنید به مذهب تشیع در جامعه مان که چگونه حافظه ی مذهبی و سیاسی و فرهنگی جامعه را بر اساس خواست‌اش ساخته، کنترل و هدایت کرده است. اینان می دانند که حافظه جمعی و تاریخی تضعیف شده قابلیت دستکاری دارد، به همین خاطر در تلاش اند تا با ساختن حافظه جمعی و تاریخی مورد قبول شان به زندگی مردم معنای مورد نظر ومطلوب خود بدهند.
آموزش و آگاهی لازم در درک اهمیت رخدادها و تجربه های تاریخیِ تکراری و چگونگی بدل کردن شان به حافظه جمعی و تاریخی نداشته ایم.
به فراموشی خود خواسته تن داده ایم. فراموشی فقدان حافظه نیست ، انتقال ادراکات جایگزین شده از حافظه عملی به حافظه دور است، که گفته اند " خاصیت چسبندگی" اش قوی ست! . فراموشی اتفاق های درد آور و ناگوار، واحساس های منفی‌ و نامطبوع امری ارادی ست ( فروید، نیچه)، به همین خاطر می توان در برابر این فرایند بازدارنده، به ویژه در مورد رخدادهای تاریخی ایستاد.
به تاریخ های رسمی و حکومتی که اکثرا"تاریخ هائی دروغین‌اند، و داده های نادرست تحویل مردم داده‌اند، اعتمادکرده‌ایم، وبه دنبال بازخوانی و نقد نگره های جمعی نبوده ایم.
به ارزش ها ی محرکه های فرایند یاد آوری ، به یادمان ها و یاد واره ها و بهره گیری از تمامی ژانر ها و اشکال هنری و فرهنگی، و سیاسی و اجتماعی در راستای مبارزه علیه فراموشی تبدیل رخدادها تاریخی به حافظه فردی و جمعی کم بها داده‌ایم، و انتقال تجارب نسل های مختلف به یکدیگرنیز پر اهمیت تلقی نشده اند.

برای اینکه بتوان بر این بی حافظه‌گی و کم حافظه گی غلبه کرد، می باید :

موانع و عواملی که سّد راه شکل گیری حافظه جمعی و تاریخیِ پویا و انسانی شده اند، یعنی قدرت های استبدای و مذهبی، به ویژه ترکیب این دو برچیده شوند، عواملی که حافظه سازی در راستای منافع مادی و معنوی شان را طلب می کنند.
آموزش و فضیلتِ درس گیری از تجارب تاریخی، با بازخوانی، تفسیر و نقد رخدادهای تاریخی ، حتی انتخابی و گزینشی آن ها حیاتی و جدی تلقی شوند. " دریچه های ذهن می باید روی این نوع وقایع و فجایع گشوده باشد."
زندگی در محیطی دموکراتیک روان جامعه وحافظه جمعی و تاریخی را تقویت می کند، و این امر مهم نقش کلیدی آزادی و دموکراسی در رابطه با شکل دهی حافظه جمعی و تاریخیِ سازنده ، پیشرونده و مترقی را می نمایاند.
به کارگیری محرکه های متنوع و گونه گون درفرایند یاد آوری پراهمیت اند. می باید حضور ذهنی و در حافظه ماندن یادها، خاطره ها و رخدادها و تجربه های خوب و مطبوع تقویت شوند، بی آنکه یادها، خاطره ها و رخدادهای تلخ و ناگواری که به حیات انسان و انسانیت ، و کرامت او بر می گردند به فراموشی سپرده شوند. با درک و فهم اهمیت یاد آوردی و نقش حافظه جمعی و تاریخی ، به ویژه با تمرین و تکرار محرکه‌های فرایند یاد آوری بر ضعف و عدم توانائی در یاد آوری می توان و می باید غلبه کرد.

خلاصه تر کنم: می باید با بازیابی و تقویت فرایند یاد آوری در برابر فراموشی ایستاد، ایستادگی و مقاومتی که از مهمترین عوامل برای یافتن چرائی بروز و پیدائی یک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگیری و پیشگیری از تکرارش است. رخدادها و فجایعی که فقط ثبت یا پاره‌ای از تاریخ نیستند، سیر تاریخ تغییرداده و می دهند چرا که گوهره و جوهره ی تاریخی یکسان و یگانه داشته و دارند.

نگاه کنید: کشتارتابستان سال 67 شبیه کشتاربیژن جزنی و 8 زندانی سیاسی به زمان پهلویان است، شبیه کشتار شیخیه و بابیه به زمان قاجاریان است، کشتار اهل تسنن در زمانه صفویان و قتل عام مزدکیان به دوران ساسانیان را می ماند و.....و یا قتل های زنجیره ای را به یاد بیاورید ، قتل سعیدی سیرجانی و مختاری و پوینده با اندک تفاوت هائی شبیه قتل کسروی و فاطمی و کریمپور شیرازی و گلسرخی و دانشیان و....،و همانند قتل فرخی یزدی و عشقی و واعظ قزوینی و میرزا آقاخان کرمانی وابن مقفع و مانی و .....است. این شباهت ها ناگزیر و معنا دارند، و نمی باید تصادفی تلقی شوند، و یا سر سری و سریع از کنارشان گذشت، این فجایع ریشه دار و پاره ای از ساختار تاریخی، فرهنگی و اخلاقی جامعه شده اند، فجایعی که نه فقط نمی باید فراموش شوند، که می بایست به حافظه جمعی و تاریخی، بخشی ازافکار عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و آگاهی و شعور اجتماعی بدل شوند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد