اول از خوانندگان اين نوشته عذر مىخواهم كه بهجاى عبارت سادهى "مقايسه نامناسب" يا "همگونپنداری بىمورد" عبارت عربی "قياس مع الفارق" را در عنوان مطلب به كار بردم. خواستم آقاى گنجى كه مخاطب اصلى من در ميان خوانندگان است سريعتر كنايهام را بگيرد!
گنجى در مقاله اخيرش در سايت "گويا نيوز" با عنوان "جنايتكار در دولت حسن روحانى" به قول خودش "خطر كرده و مدعاى عجيبى را مطرح" كرده است. و اين مدعا پس از طول و تفصيل هميشگى ايشان، اين است كه حضور مصطفی پورمحمدى بعنوان وزير دادگسترى در دولت حسن روحانى مغايرتى با "تدبير و اعتدال" و "گذار آرام به دموكراسى" در ايران ندارد. من از باریک شدن در تمهیداتی که گنجى براى كاستن از "خطر" اندیشیده - اينكه پورمحمدى ممكن است تغيير كرده باشد يا شايد آزادى زندانیان سیاسی منوط به وزير شدن او بوده باشد – در میگذرم چون به بحث من مربوط نمىشود. آنچه البته مربوط است مقايسه نابجائى است كه او بين شرائط امروز ايران، پس از روى كار آمدن حسن روحانى با شرائط اسپانيا پس از مرگ فرانكو، شرائط شیلی پس از سرنگونی پینوشه، و شرائط آفريقاى جنوبى پس از رئيس جمهور شدن نلسون ماندلا مىكند.
می نویسد: "ماندلا مجازات و حذف اقلیت سفیدپوست سرکوبگر را تعقیب نکرد"، "در شیلی مخالفان برای برگزاری انتخابات آزاد و گذار به دموکراسی، نه تنها از مجازات و اجرای عدالت سخن نگفتند، بلکه امتیازات فراوانی ... به جنایتکاری چون پینوشه دادند" و "در اسپانیا نه تنها همین داستان تکرار شد، بلکه به دلیل تاریخ کثیفی که همگان در ساختن اش نقش داشتند، شعار "ببخش و فراموش کن" را دنبال کردند."
گنجی در این نمونه آوردنها خلط مبحث غریبی میکند. با اینکه میداند و همانجا مینویسد "که در ایران نه انقلابی صورت گرفته، نه گذار به دموکراسی مطابق تجربههای یاد شده. جمهوری اسلامی همچنان به بقای خود ادامه داده و انتخابات ریاست جمهوری دیگری در چارچوب معیارهای همین رژیم صورت گرفته است" باز از مقایسه بیمورد میان جابجائی روحانی با احمدی نژاد از یکسو، و سرنگونی رژیم فرانکو و پینوشه و آپارتاید از سوی دیگر دست برنمیدارد. انگار که در ایران امروز، رژیم سرکوبگر و جنایتکار جمهوری اسلامی مثل همسنخهایش در اسپانیا و شیلی و آفریقای جنوبی سرنگون یا تسلیم شده است و حالا بحث بر سر دو برخورد متفاوت با جانیان است! یکی برخورد انتقام جویانه مثل برخورد خمینی با کارگزاران دوره شاه پس از سقوط پادشاهی، و یکی برخورد نلسون ماندلا با کارگزاران رژیم آپارتاید پس از تسلیم شدنشان.
و در نتیجه حسن روحانی به جای حذف و انتقامگیری از مصطفی پورمحمدی که به گفته آقای گنجی در همین مقاله "نقش او در قتل عام حدود 4 هزار زندانی سیاسی در تابستان 1367 پیشینه او را به رنگ دیگری در آورده" حالا نه تنها از او انتقام نمیگیرد بلکه یک گام هم جلوتر از نلسون ماندلا میرود و او را برای یافتن حقیقت در مورد آن کشتار بزرگ به "دادگاه حقیقتیاب" فرانمیخواند، و با پذیرش او در دولت خود راه گذار مسالمتآمیز به دموکراسی را هموار میکند! اعتدال مگر معنای بهتری دارد؟!
قبول ندارید پس نتیجه گیری مقاله ایشان را بخوانید: "اگر پورمحمدی واقعاً تغییر کرده باشد و اگر او بتواند در آزادی کلیه زندانیان سیاسی روحانی را یاری کند، انتخاب پورمحمدی با "عقلانیت و اعتدال و تدبیر" مورد نظر حسن روحانی سازگار است."
گنجی جان! به قمر بنیهاشم، اگر شما یک کم از وقتی که برای ممارست در علوم فلسفی پیش دانشگاهی میگذارید را به خواندن تاریخ معاصر اسپانیا و شیلی و آفریقای جنوبی اختصاص دهید به راحتی در مییابید که سقوط رژیمهای سرکوبگر در این سه کشور و گذارشان به دموکراسی حاصل چندین دهه مبارزه مسالمتجویانه و گاه خشونتبار، اما پیگیر و آشتیناپذیر دموکراسیطلبان با جانیان حاکم بر کشورشان بوده است. این که من و شما برخورد انسانی نلسون ماندلا را با شکستخوردگان مثل اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان شریف و متمدنانه میدانیم هیچ ربطی به وزیر دادگستری شدن یک جانی شناخته شده در دولت کسی که خودش هم همواره از کارگزاران همان رژیم سرکوب بوده است ندارد.
با خواندن مطالب اخیر شما، آقای گنجی، من دارم به این باور میرسم که مسئله اصلی شما جابجائی نابجایتان از "پوزیسیون" حکومت اسلامی به "اپوزیسیون" آن است.
این بار باید از خوانندگان این نوشته به خاطر کاربرد لغات فرنگی "پوزیسیون" و "اپوزیسیون" عذرخواهی کنم. باز هم خواستم طوری حرف بزنم که آقای گنجی کنایهام را بگیرد!
□◊□
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد