logo





نوش ها و نیش ها
نگاهی به مقالات شمس - بخش سوم

پنجشنبه ۲۸ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۳

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarou1-s.jpg
ازنوشته های پیشین چنین بر آمد که مولانا از نظر شمس در زمرۀ اولیا ء حق بشمار می آمده است :
"مرا یقین است که مولانا ولی خداست ...اکنون دوست ِ دوست ِ خدا 
{یعنی دوست ِ شمس تبریزی} ولی خدا باشد. این مقرر است ."(1)
 نخست می بایست منظور شمس را از مفهوم " ولایت"دریافت تا مقام ولی نزد وی برای خواننده درست تعبیر شود :
" معنی ولایت چه باشد ؟ آن که او را لشکرها باشد و شهر ها و دیه ها؟ نَی؛ بلکه ولایت آن باشد که او را ولایت باشد بر نفس خویشتن و بر صفات  خویشتن ،و بر کلام خویشتن و بر سکوت خویشتن، و قهر در محل قهر و لطف در محل لطف." (2)
البته ناگفته نماند ، مفهو.م "ولایت" چه در تصوف و عرفان و چه در فقه اسلامی مباحث طولانی و پیچیده ای را دامن زده است ،که به همین سادگی نمی توان از کنارشان گذشت . اما درمورد شمس باید گفت وی هیچگونه تعبیر  ِ سیاسی خاصی از "ولایت" ندارد. ــ هرچند ازگفتاری که در بالا نقل شدچنین بر می آید که به خوبی با مفهوم سیاسی آن آشناست ــ .
سخن در بارۀ معانی متفاوت واژه "ولی" و این که اساسا در قرآن کریم با کدام تعبیر بکار گرفته می شود ،از حوصلۀ این نوشتار بیرون است ؛(3) ــ در نوشته های آینده ، در بخش مربوط به "ولایت ولی" از آن یاد خواهد شد . اما در مقالات شمس ، اغلب منظور از "ولی" رهروی ست که خود به پایان راه حق رسیده و
استعداد تربیت رهروان دیگر را کسب کرده باشد . در همین نقل قول ِ شمس که در بالا آمده است ، وی عارفان را به دو گروه جبری {مجذوبان و مستان حق که خود را در چنبر احوال خویش محصور می بینند } و غیر جبری تقسیم می کند :
"....... {سالک} چون عارفان ِ جبری آغاز نکند که من عاجزم ،او قادرست.نَی؛ می باید که تو قادر باشی بر همۀ صفات خود ، و بر سکوت در موضع ِ  سکوت و جواب در محل ِ جواب و قهر در محل ِ قهر و لطف در محل ِ لطف.  و اگرنه ، صفات وی بر وی بلا باشد و عذاب، چون {آن صفات} محکوم ِ وی نبوَد، حاکم ِ او بوَد." (4)
باری ... حاصل آن که سالک ِ به کمال رسیده ، "خود"ِ خویشتن را می فهمد و به دست می آورد . آن وقت می تواند با وجود یاری و یا حتی بدون وجود داشتن ِ وی راه سیر در حق را ادامه دهد :

چون خود را بدست آوردی ، خوش می رو !
اگر کسی دیگر را یابی ، دست به گردن ِ او در آور !
و اگر نیابی ، دست به گردن ِ خویشتن در آور ! (5)

این خویشتن ، "خود" ِ انسانی ِ شخص نیست ؛
"خود" ِ ضمیر ناخودآگاه هم نمی باشد . 
"خود" ِ شخصیت هم نیست که فرد را از دیگران متمایز می کند.
"خود" ِ اخلاقی ِ افراد هم نیست که ایده آل آن هاست 
آن خود معنوی ست که به هیچ وجه در پی شکار چیزی نیست ؛

بلکه آن خودی ست که "وحی" از وی می زاید :
" زهی قرآن پارسی ؛ زهی وحی ِ ناطق ِ پاک !" (6)

مولانا نیز در باره قابلیت وحی پذیری چنین "خودی " می سراید:

پس محل وحی گردد گوش ِ جان
وحی چبود؟ گفتنی از حس نهان 
...........
نه نجوم ست و نه رمل ست و نه خواب
وحی ِ حق ، والله اعلم بالصّواب
از پی ِ روپوش عامه ،در بیان
"وحی ِدل" گویند آن را صوفیان

{می فرماید صوفیه وقتی بر اثر صفای درون به خویشتن خویش دست یافته ، وحی خداوندی را در می یابند ، برای خلاص شدن از حملۀ عوام و اوباش وو خشک مذهبان ، دعوی ارتباط مستقیم با خدا بر اثر وحی را پنهان کرده  تنها می گویند مثلا "دلم بمن چنین و چنان گفت "}

توضیح آنکه ، اگرچه در زبان پارسی و عربی "وحی" و "الهام" را اغلب بجای  هم استعمال می کنند ،اما در مقام بر رسی معانی ،تفاوت آن دو را هم در نظردارند.  واژۀ  "وحی" که در لغت با معانی متفاوت "سخن ِ آهسته ، کتابت ،الهام،نامه" بکار می رود ، اختلاف نظری عمیقی را میان صوفیه و متشرعان پدید آورده ست.
در این که صوفیه عموما دعوی ارتباط شخصی و قلبی با خداوند دارند ، حرفی نیست . موضوع بحث برانگیز نوع این ارتباط است . شریعتمداران هرگونه اتصال کلامی میان خداوند و بشر را تنها برای پیامبران جایز می دانند . آنان وحی را تنها
با معنی "الهام" یعنی به دل افکندن و القاء امری در مورد غیر پیامبران می پذیرند. بنا به عقیده آنان الهام در مورد حیوانات و اشیاء نیز می تواند بکار رود . اما صوفیه افزون بر پذیرش چنین معنایی برای "الهام" ، مانند متشرعان  منکر  ارتباط کلامی 
میان پروردگار و بشر نیستند . از این روست که شمس ِ پارسی زبان ، در مقام ِ ستایش استعداد ِ وحی پذیری خویش از حضرت حق می گوید "آفرین بر قرآنی که بر دل من به زبان پارسی فرود آمده ست". مولانا نیز نوع این ارتباط درونی اولیاء با  حق را درونی و در فراسوی حواس پنجگانه می داند . 

شمس تبریزی در جاهای دیگری از "مقالات"باز فراتر از این رفته می گوید :

"در درویش کامل ، متکلم خداست" (7)    

این سخن نکتۀ پر اهمیتی را مطرح می کند . چنانچه برداشت نادرستی از آن به عمل آید ، می تواند نقطۀ ضعف مهمی در عرفان و تصوف بشمار رود . 
در نوشتۀ آینده اشاره ای به آن خواهد شد .
                                                           ادامه دارد 

زیرنویس

1) مقالات شمس تبریزی ، ج دوم ، ص 180
   تصحیح و تعلیق از دکتر محمد علی موحد
2) همان ،ج اول ، ص 85
3) " ولی" در لغت به معانی ناصر، دوست ، سرپرست ، عهده دار امری می باشد"
نک، دانشنامه قرآن ، ج دوم ، ص2324 به کوشش خرمشاهی
4) مقالات شمس تبریزی ، ج اول، ص86
5) همان ،ج اول ، ص121
6) همان ، ج اول ، ص249
7) همان ، ج اول ، ص 173 

http://zibarooz.blogfa.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد