logo





جنایتکاران تحصیلکرده

دوشنبه ۱۰ فروردين ۱۳۸۸ - ۳۰ مارس ۲۰۰۹

مسعود نقره کار

noghrekar.jpg
سعید امامی و سید کاظم کاظمی و علی اکبر ولایتی و صدها خادم تحصیلکرده و فرنگ دیده ی حکومت اسلامی سبب شده اند تا رابطه تحصیل دانشگاهی با انسانیت و مدنیت کم رنگ تروبیش از پیش زیر سوال برده شود.

پیشگفتار
اینگونه تصور می شد (و می شود) که تحصیلات دانشگاهی و کسب مدارک تحصیلی دانشگاهی ،آدمی را به انسانیت و مدنیت نزدیک و از حیوانیت و توحش دور می کند. زندگی اما نشان داده است چنین تصوری، هم در عرصه ی حیات فردی و خانوادگی و هم در حوزه زندگی و فعالیت اجتماعی، با واقعیت خوانایی ندارد. از سه پزشک ، که بنا به ویژگی و تعهد حرفه ای شان می باید بویی از انسانیت و انسان دوستی می بردند، ویا لااقل وانمود کنند ه ی چنین حسی می نمودند، نام می برم تا شاید حدیث مفصل از این مجمل به دست داده باشم: دکتر ژزف منگله از جنایتکاران آشویتس ، دکتر رادووان کارادچیک از آمرین کشتار مردم بوسنی و دکتر علی اکبر ولایتی، خادم آیت الله خمینی که مشاور ولی فقیه آیت الله خامنه ای ست و دو دوره نیز وزیر امور خارجه حکومت اسلامی بود.
به شهادت تاریخ در همین یکی دو قرن اخیر آمرین و فرمانده هان جنایت ها و کشتار های بزرگ انسان های بی گناه بسیاری از تحصیلکرده گان ، یعنی دکترها (حتی پزشکان)، مهندس ها ، حقوق دان ها و دارندگان مدارک تحصیلی در این سطح بوده اند که در موقعیت رهبری بسیاری از کشور های جهان و نیز احزاب و سازمان های سیاسی و مذهبی جا خوش کرده اند.
رهبران مورد نظر ، یعنی آمران جنایت ها برای پیشبرد امرشان به عامل جنایت در زندان ها ، بازجویی ها ، شکنجه ها و اعدام ها ، و یا ترور مخالفان و در گیری مستقیم در میادین کشتاروجنگ نیاز داشته و دارند، که معمولا" از افراد بی سواد ، نا آگاه ، مسخ شده و نیازمند و تهی دست بهره برده اند. حضور تحصیلکرده گان به عنوان عامل مستقیم جنایت در جایگاه بازجو ، شکنجه گر و قاتل به ندرت رخ داده است.
حکومت اسلامی ایران اما در این مورد هم " نوبر" است و از معدود نمونه های حکومتی ست که جنایتکاران تحصیلکرده ، به عنوان عوامل مستقیم بازجویی، شکنجه و جنایت ، در پیدایی ،شکل گیری و تداوم حیات اش نقش داشته اند.
اگر از ده ها نمونه از تحصیلکرده ها ی مکتبی و حزب الهی ی خادم بیت خمینی و خامنه ای ، شاغل در قوه های مقننه و قضایی ، و به ویژه کابینه های حکومت اسلامی همچون علی اکبر ولایتی و یا چهره ها ی در حال حاضر مطرحی چون کمال خرازی، جواد لاریجانی، منوچهر متکی بگذریم، قوه شکنجه و اعدام ، یعنی قوه قضاییه اسلامی و وزارت اطلاعات اسلامی ، به ویژه آنجا که با دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی سرو کار داشته و دارند ، مرکز فعالیت و تجمع بازجویان ، شکنجه گران و قا تلان تحصیکرده ی حکومت اسلامی ، آنهم تحصیلکرده گان فرنگ دیده و به ویژه امریکا درس خوانده بوده و هست. برخی ازاین افراد در ایران تحصیلکرده اند و برخی دیگر در اروپا ، در این میان اما نقش پر اهمیت افراد انجمن های اسلامی ایرانی درامریکا و کانادا(۱) را در سازماندهی ارگان های سرکوبگر حکومت اسلامی، همچون سپاه و کمیته های انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات و شرکت مستقیم در جنایت های این حکومت را نمی توان نادیده گرفت. دراین مقاله کوتاه به دو نمونه از تحصیلکرده گان این جمع که در مقام بازجو ، شکنجه گر و قاتل انجام وظیفه کرده اند ، اشاره می کنم ، جنایتکارانی که تحصیلکرده گی و رفتار" مودبانه و متین" شان حتی توجه آقای شمس الواعظین را نیز جلب کرده بود!:
"....من و آقای جلایی پور وقتی در زندان بودیم توسط یك بازجو به نام مصطفوی بازجویی میشدیم. این بازجو فردی تحصیلكرده بود و در بازجوییها با ما وارد بحث می شد و البته رفتار مودبانه و متینی هم داشت. بعد از آزادی از زندان یك روز آقای جلاییپور تماس گرفت و گفت كه عكس سعید امامی را در روزنامه ها دیده ای؟ گفتم آره. گفت چیزی را به یادت نمیآورد؟ گفتم این كه مصطفوی خودمان است! پس بازجوی ما سعید امامی بود. (۲)

جنایتکاران تحصیلکرده
۱- سید کاظم کاظمی (حاج مجتبی) (بازجو و شکنجه گر)
سید کاظم کاظمی ،تحصیلکرده ی رشته ی مهندسی مکانیک از ایالت تگزاس آمریکا ،" در سال ۱۳۳۶ در بخش „آرادان“ شهرستان „گرمسار“، در یک خانواده مذهبی متولد شد. در تهران به تحصیل پرداخت وپس از پایان دوران متوسطه برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. در امریکا به انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا راه یافت و پس از مدتی به معاونت و سپس مسئولیت انجمن اسلامی در تگزاس رسید.
" سید کاظم کاظمی در اسفند ماه ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در فروردین سال ۱۳۵۸ با گذراندن دوره آموزش عمومی سپاه در پادگان امام علی به عضویت سپاه پاسداران در آمد و بلافاصله به نقده اعزام شد. کاظمی در کردستان تجربیات زیادی را در امور اطلاعاتی و امنیتی کسب کرد که زمینه ساز فعالیت او در سرکوب گروههای سیاسی در سال های بعد شد. کاظمی در سال ۱۳۵۸ در یکی از رشته های علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته شد و از بدو ورود به دانشگاه هم و غم خود را معطوف به مبارزه با گروه های سیاسی کرد.
سید کاظم کاظمی پس از مراجعت از کردستان به واحد اطلاعات سپاه (۳) پیوست و در پایه ریزی و گسترش آن شرکت کرد و خود مسئولیت تشکیلات گروه های چپ را به عهده گرفت. این واحد با زیر نظر گرفتن فعالیت های گروه های چپ از ابتدا در صدد بود تا در موقع مقتضی ضربه خود را به این گروه ها وارد کند. پس از مدتی به خاطر سلطه ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بر سپاه پاسداران، محسن رضایی ریاست واحد اطلاعات را به عهده گرفت و فعالیت این واحد گسترش روزافزونی یافت.
سازمان پیکار و بخش انتشارات و چاپ آن که از مدت ها پیش تحت نظر واحد اطلاعات سپاه پاسداران بود، تیرماه ۶۰ در تهران ضربه خورد و دامنهی آن تا تبریز کشیده شد. در این ضربه بسیاری از کادرهای پیکار دستگیر و پس از تحمل شکنجه های سبعانه، تنها در ۳۱ تیرماه ۶۰ پانزده نفر از آن ها در تهران اعدام شدند. کاظمی در این دوران خود شخصاً در شکنجه و کشتار فعالین چپ شرکت میکرد و سرپرستی بازجویی ها و پرونده ها را به عهده داشت. ضربه تیرماه زمینه ساز ضربه ی بهمن ماه بخش اطلاعات سپاه پاسداران به سازمان پیکار بود که در نهایت به فروپاشی این سازمان منجر شد.
اطلاعات سپاه و به ویژه بخش مربوط به گروه های چپ همچنین نقش مهمی در تعقیب و مراقبت و سرکوب حزب توده و دستگیری اعضا و فعالین آن داشت.کاظمی نقش مهمی در سرکوب سازمان های فداییان خلق (اکثریت) و رنجبران ایفا کرد و بازجویی از اعضای این گروه ها را نیز خود به عهده داشت. "
شاهدان زنده مانده از شکنجه گاه ها و قتلگاه های حکومت اسلامی متفق القول از این موجود سنگدل و وحشی، تصویری هولناک ، ناباورانه و شرم آور فراروی مان گذاشته اند. با اتکا به اسناد ومراجعه به ده ها شاهد زنده ی بازجویی و شکنجه شده توسط این موجود، کاظمی (مجتبی) را می توان نماد سبعیت و توحش اسلامی دانست. کاظمی به خاطر جنایاتی که مرتکب شد به سرعت به قائم مقامی فرماندهی اطلاعات سپاه پاسداران رسید. او همچنین در زمرهی مسئولان بخش ۲۰۹ اوین و کمیته مشترک (زندان توحید) اصلیترین شکنجه گاه های رژیم در تهران بود.
کاظم خوشابی ، جوان بوشهری که در کشتار بزرگ سال ۶۷ اعدام شد، یکی از قربانیان سبعیت حاج مجتبی است. کاظم شهادت داده است:
"........ روزای اول تو کمیته مشترک بستَنم به تخت، شهیدم کِردن. جای سالم تو تنم نذاشتن. آدرس انبار کرج و دستگاه چاپِ افست و بقیه امکانات رو می خواستن. از بیخ و بن مُنکِر شدم. یک هفته ده روزی مثل یابو کتکم میزدن. یعنی حاجی مجتبی، این جوری می گفت:
- تو مثلِ یابو فقط میخوای کتک بخوری. مسائلت رو شده، مقاومت بیخودیه.
یکی از دفعاتِ بیشمارِ به تخت بسته شدن، ستارو آوردن بالای سَرم (۴) پریده رنگ بود و آش ولاش، مثل همون روزی که سرِ قِرار، وقتِ دستگیری با پاهای پانسمان شده و داغون توی ماشین بود. چیزی ازش باقی نذاشته بودن.
ستار رو به من گفت:
- مقاومت بیهودَه اس. همه ی مسائل از بالا لو رفته و همه چیز رو شده. چیزی برای پنهان کردن نمانده. خودتو خلاص کن و بیخود کتک نخور.
بعد بردنش. لنگ لنگان راه می رفت. می تونستم حدس بِزنم چی به روزش آوردن. مجتبی گفت:
- از تخت بازش کنین. کروکی انبار رو گذاشتن جلوم و خیلی اطلاعات دیگه رو. در جا از طرف او ملقب به یابو شدم. همون جا بِهم گفت:
- روت کم شد؟ فهمیدی ما همه چیز رو می دونستیم و فقط می خواستیم خودت بگی. حیف نبود این قدر کتکِ مفت خوردی؟ این هم آقا ستارتون، فرد اول سازمانتون. دیگه چی میگی آقای خوشابی؟ نگاش کِردم وگفتم:
- اصلأ این آقا رو نمی شناسم. چون حالش سر جاش نبود حتمأ مانو با یکی دیگه اشتباهی گرفته.
خونسرد گفت:
- شاید حق با شما باشه. و به حسین غول نگاه کرد و گفت:
- بشاشید تو دهنش، پدرسگو.
دوباره بستَنم به تخت. داد می زدم: مرگ بر شکنجه گر. پتورو کِردن تو دهنم و حسین غول و ابراهیم با یکی دیگه شروع کردن نوبتی زدن. حالم خیلی بد شد و پاهام از حس رفت. بردنم درمانگاه پیش دکتر بلوچ (شالچی) و مانو گذاشتن زیرِسِرم. ۴۸ ساعتِ بحرانی رو از سر گذروندم. همونجا به خودم گفتم: کا، کاظم! اینا تا کجا می خوان ادامه بدن؟ تو همون ۴۸ ساعت تصمیم گرفتم خودمو خِلاص کنم. این بود که یکی از تیغ هایی رو که دکترا سرِ سوزن باش می شکنن، کِش رفتم و توی لیفه ی شلوارم جا دادم. بعد که برگردوندنم به سلول، یه شب بعدِ خاموشی، شروع کِردم به بریدنِ رِگای مُچِ دستِ چَپم. رِگای سطحی رو زدم اما شاهرگ بریده نمی شد. چون هم تیغ کند بود و هم لزجی و لیزی خون نمی ذاشت...."(۵)
"در سال ۶۳ با تأسیس وزارت اطلاعات و یکپارچه شدن دستگاه امنیتی، واحد اطلاعات سپاه پاسداران نیز منحل شد و کاظمی پس از گذراندن مراحل مختلف مسئولیتی در واحد اطلاعات سپاه و سرکوبی گروه های سیاسی، به سیستان و بلوچستان رفت و سمت معاونت سیاسی – امنیتی استانداری سیستان و بلوچستان را عهده دار شد.
وی پس از مدتی مجدداً به سپاه بازگشت و ضمن عضویت در شورای عالی سپاه، سرپرستی واحد اطلاعات سپاه در عملیات جنگی را به عهده گرفت. کاظمی در روز دوم شهریور ماه سال ۱۳۶۴ به هنگام بازدید از خط مقدم جبهه جنگ در منطقه ی طلائیه مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفت و کشته شد." (۶)

۲- حاج سعید امامی (اسلامی) (بازجو، شکنجه گر و قاتل)

سعید امامی (اسلامی) از آمران و عاملان قتل هایی ست ،که به قتل های زنجیره ای معروف شده است (۷). او نیز از تحصیلکرده گان رشته مهندسی مکانیک در امریکا و از فعالین انجمن های اسلامی در این کشور بود. " سعید امامی، متولد ۱۳۳۶ در شیراز، پس از اخذ دیپلم ریاضی جهت تحصیل به آمریکا (واشنگتن) عزیمت کرد. سعید امامی فرزند یکی از امیران ارتش دوره ی شاه بود." دائی او سلطان محمد اعتماد وابسته نظامی دولت شاهنشاهی ایران در آمریکا پشتوانه وی در آمریکا بود واو را مورد حمایت مادی و معنوی خویش قرار می داد. سعید امامی در همکاری با فلاحیان تجهیزات شنود تلفنی مورد نیاز وزارت اطلاعات را از شرکتی در تگزاس به نام " الکترونیک اینجینیرینگ " خریداری می کرد. سعید امامی به سفارش فلاحیان از طریق شخصی به نام سبزعلیان ، که مسؤل دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی در سفارت الجزایر در واشنگتن دی.سی بود ، گذرنامه مخصوص دریافت کرد."
"...در سال ۱۳۶۱ سعید امامی سر از واحد اطلاعات نخست وزیری یعنی یگانه نهاد اطلاعات و امنیتی آن زمان جمهوری اسلامی در آورد. سعید حجاریان که از اعضای عمده اطلاعات نخست وزیری بود وی را در وزارت اطلاعات بطور اتفاقی می بیند و از آن جا که با پیشینه وی آشنا بوده مراتب را به حفاظت اطلاعات وزارت اطلاع می دهد چرا که سعید امامی یکی از شروط بورسیه شدنش همکاری با ساواک بوده است و دائی وی نیز از رابطین این حرکت بود. وظیفه سعید امامی جمع آوری اطلاعات در خصوص اهداف دانشجویان ایرانی در کنفدراسیون دانشجویان ایران بود. سعید حجاریان تلاش بسیاری برای اخراج سعید امامی از وزارت اطلاعات می نماید اما به دلایل حمایت های پنهانی از وی راه به جائی نمی برد تا این که نهایتا موفق می شود در پرونده وی درج نماید که مشاغل و سمت های کلیدی به وی داده نشود. بعد از به وزارت رسیدن ریشهری سعید امامی به سمت مدیر کل شرق و غرب معاونت خارجی وزارت اطلاعات انتخاب می گردد. و تا پایان وزارت ریشهری در این سمت می ماند در زمان وزارت فلاحیان نیز وی همچنان از عناصر عمده وزارت اطلاعات بوده است تا آن که به سمت معاون امنیت یعنی یکی از کلیدیترین رکن وزارت اطلاعات برگزیده می شود. اما در سال های پایانی وزارت فلاحیان، به سمت معاونت بررسی وزارت اطلاعات انتخاب می شود....با آمدن دری نجفآبادی به پشت میز وزارت، ایشان از این معاونت خلع و به سمت مدیرکل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزیده می گردد. این آخرین سمت اداری او در وزارت اطلاعات تا هنگام بازداشت وی می باشد. از آخرین سناریوهای او در این سمت طرح اصلاح (پاکسازی و کنترل) قانون مطبوعات است..."(۸)
سعید امامی از طراحان و مجریان اصلی قتل های زنجیره ای بود، این را یاران نزدیک او ، از جمله روح الله حسینیان ، به صراحت بیان کرده اند. حسینیان در نطقی در دفاع از سعید امامی در مدرسه حقانی (که به مدرسه تررویست پرور اشتهار یافته) گفت: „شاید صدها عملیات برون مرزی... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود و...“. در مورد برخی از این " عملیات " و قتل ها و روش کار سعید امامی و همکاران اش مسؤل سازمان قضایی نیرو های مسلح اعلام کرد که:
„قاتلان با همکاری یک نفر از آشنایان داریوش فروهر که احتمالاً جزو تشکیلات وابسته به وی بوده، ساعت ۹ و ۵ دقیقه شنبه شب (۳۰ آبان) به منزل وی مراجعه کرده اند و آن ها را به قتل رسانده اند."„در مورد پوینده و مختاری نیز قاتلان آنان را شناسایی کرده و کمین می کنند و به شکل ربایش و جلب آنان را دستگیر کرده و با یک اتومبیل فولکس واگن به نقطه ای برده و به قتل می رسانند و سپس جنازه شان را در جایی انداخته و متواری می شوند.“
سازمان قضایی نیروهای مسلح دو روش" انهدام "را در اعلامیه خود شکافت: „در برنامه ریزی جهت از بین بردن اکثر سوژه ها درصدد آن بودند تا آن ها را در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار به قتل برسانند. اما به دلایل اجرایی از انجام این امر منصرف می شوند وجهت قتل افراد مورد نظر روش تک زنی را به صورت وحشیانه و فجیع به اجرا در می آورند. با این انگیزه که در هر حال آحاد مردم آن را تقبیح نموده و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کننده ی وجود ناامنی حتا برای زن ها در منزل باشد.“
سعید امامی در کنار مثله کردن و خفه کردن دگراندیشان و روشنفکران ، روش های " نوینی " نیز برای حذف فیزیکی توصیه و بکار برده است ، روش هایی که حکومت اسلامی برای به قتل رساندن دگراندیشان و مخالفان خود هنوز نیز در زندان ها و بیرون از زندان ها بکار می گیرد.(۹)
مهدی خزعلی، فرزند آیت الله خزعلی در سایت شخصی اش در همین رابطه خاطره ای از گفتگوی اش با سعید امامی نقل می کند، که به اندازه ی کافی روشنگر است:
„در یک بحث تئوری با او (امامی)، من معتقد بودم که حذف فیزیکی در سنت پیامبر (ص) و ائمه هدی (ع) جایی ندارد، اگر چنین بود امیر مومنان علی علیه السلام می توانست در سقیفه که چند نفر بیش نبودند مسیر تاریخ را تغییر دهد، توجیه هم این که چند نفر معدود می خواهند علیه بیعت ۱۲۰ هزار نفر با وصی و جانشین پیامبر (ص) توطئه کنند، یا مسلم در خانه هانی کار را یکسره می کرد و حادثه کربلا اتفاق نمی افتاد" ، اما „او (امامی) معتقد بود وقتی علیه نظام اسلامی و ولایت امر توطئه می کنند باید به هر طریق فتنه را ریشه کن کرد و استناد می کرد به دستور قتل کسانی که در جنگ احزاب خیانت و جاسوسی کردند و معتقد بود حذف فیزیکی باید با اذن حاکم شرع باشد"
„در همان جلسه از روش های نوین سخن می گفت، مثلاً اگر "سیا" بخواهد کسی را حذف کند، به او نزدیک می شود و با شناسایی داروهای او ترتیبی می دهد که یکی از قرص های او عوض شود و یک قرص با همان شکل و شمایل اما با دوز بالا و کشنده از همان دارو در میان قوطی قرص او قرار می داد - دقت بفرمایید! فقط یک قرص که پس از مرگ باقی قرصها معمولی و استاندارد باشند - و منتظر می ماند تا شب موعود و رسیدن نوبت آن قرص مرگبار! مقتول مثل همیشه قرص های خود را خورده و آرام می خوابد و دیگر بیدار نمی شود، پزشک قانونی نیز سمی در خون او نمی یابد! حتی اگر غلظت دارو در خون او را اندازه گیری نمایند، تنها فرضیه محتمل استفاده عمدی یا اشتباهی از داروی اضافه است".(۱۰)

چرایی جنایت پیشگی تحصیلکرده گان:
اسلام ، به ویژه تشیع ، مهم ترین عامل در پیدایی عدم تحمل و نابردباری در رابطه با دگراندیشی ، دگر بودی و دگررفتاری در میهنمان است. بدیهی ست عوامل دیگری همچون اندیشه سیاسی ، ایدیولوژی ، اقتصاد ، نژاد ، قومیت و.....در پیدایی و تدوام عدم تحمل و نا بردباری ایفای نقش کنند. اندیشه سیاسی ی آلوده به خودخواهی، خودمحوری، خودشیفتگی و انحصارطلبی پیامدی جز عدم تحمل دگراندیشی، دگررفتاری و مخالفان سیاسی و عقیدتی دستاورد نداشته و نخواهد داشت ، ویژگی ای که در میهن ما ریشه در تفکر اسطوره ای، "استبداد شرقی یا آسیایی“، "قدرت مطلقه ی سیاسی“ ، " آمیزش سیاست و مذهب " و... داشته و دارد. در این میانه اما نقش مذهب ، به ویژه اسلام پر اهمیت بوده است.اسلام ، همچون مذاهب و ایدیولوژی های مشابه اش ، یعنی سیستم های عقاید و تصوراتی که خود را لایتغیر و یگانه حقیقت می پندارد ، با تسلط بر فکر و رفتار فرد و یا گروه اجتماعی وسیله ای برای مسخ و از خود بیگانگی آنان شده است. این پدیده (و پدیده ها) هنگام که بر افکار و رفتار آدمی مسلط شوند ، جایی برای حیات انسانیت ، تحمل دیگری وبردباری برابر مخالفت باقی نمی گذارد. این موجودات مسخ شده و از خود بیگانه به این باور و یقین کشانده می شوند که منادی حقیقت مطلق و برتر و نماینده ی خدا، یعنی نماینده ی حقیقت مطلق و یگانه ، و صاحبان آخرین کلام اند ، و بدین گونه راه را برهر نوع تبادل نظر، همفکری و همزیستی با دیگر عقاید می بندند. این موجودات صاحبان تفکر یقین اند و جایی برای شک و تردید نمی گذارند، و این سرآغاز عدم تحمل و نابردباری است. هنگامی که چنین موجود اتی با شریعتی خشن ، ستایشگر تخریب و مرگ ، ونیز منافح مادی (مالی) و دنیوی در آمیزند ماحصلی جز جنایت پیشگی و جنایت پیشگان ، حتی در میان پیروان و رهروان باصطلاح تحصیلکرده ی فرنگ دیده اش پس نخواهند انداخت. تجربه سی سال حکومت اسلامی نشان داده است که فرقی نیز نمی کند موجود تحت تسلط بی سواد وعامی باشد یا درس خوانده و تحصیلکرده ، این نوع در آمیختگی سبب شده است تحصیلکرده گان مسلمان تا مغاک شکنجه گری و دست زدن به قتل وکشتار سقوط کنند.و هردگراندیش و مخالفی را " دشمن ، نجس ، بیمار و غده ی سرطانی ای " بپندارند، که به شکلی می باید جراحی و از بین برده شوند ، واز این طریق نیز برای "جراح "، که همانا شکنجه گر و قاتل است ، ثواب دنیوی و اخروی ذخیره شود.
نگاهی به منابع اصلی فیض و آموزش امثال متکی ها ، ولایتی ها ، کاظمی ها و امامی ها، حتی در امریکا و به هنگام تحصیل در مراکز دانشگاهی این کشور نقش تسلط شریعت ارتجاعی را بر افکار و رفتار اینان نشان می دهد ، منابعی که بهترین های اش قرآن ، احادیث و روایات و توضیح المسایل ها بوده اند. در این میان اصلی ترین منبع فیض و راهنمای عمل این جماعت قران بوده و هست ،کتابی که در آیه های متعددش تکرار می شود کتابی ابدی ست و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند در آن تغییری به وجود آورد ، و درآن همه چیز هست و هیچ کم و کاستی در آن وجود ندارد. و پیام آورش نیز "خاتم الانبیا" ست که آخرین کلام را گفته است. آیت الله خمینی نیز همین تعبیر " آخرین کلام " را پیرامون آنچه او اصول حاکمیت و وظایف امت اسلامی می دانست به خورد پیروان و امت اش داده است، یعنی غیر قابل تغییر بودن اصول و وظایف تا روز " قیامت" ، بدون کوچک ترین ابهام، که پیش از بر اریکه حکومت نشستن در کتاب ها و گفتارهایش نیز تشریح کرده بود:
„...شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است و هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم خدا را نمی توان به مورد اجرا گذاشت. در حکومت اسلامی حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان خداست… پس حاکمیت رسماً به فقها تعلق دارد…“ (نقل از مقاله ی آیت الله خمینی در کیهان ۹ بهمن ماه ۱۳۵۷).
تاریخ اسلام شهادت می دهد که مسلمین همین بخش از آموزه های پیامبر و قران اش را چراغ راه خود کرده اند ، بهمین دلیل نیزاین تاریخ سیاه و تاریک از آب در آمده ، و تاریخ حبس وتعزیر و جهاد و قتل و کشتار شده است. تاریخی سراسر انحصارطلبی، خودبرتربینی، و قشریگری، تاریخی سرشار از سرکوب و کشتار دگراندیشان ودگررفتاران و مخالفان عقیدتی. ویژگی ای که به ویژه بعد از قرن چهارم هجری که تنش ها و عصبیت های فرقه ای و اختلاف نظر میان فقها بالا گرفت، هولناک تر چهره نمایاند. و امروز ، پس از بیش از ده قرن حکومت اسلامی ایران، نمونه ای از همان نوع حاکمیت فقیهان است که حتی اقلیت های مذهبی ی "موحد" را تحمل نمی کند.
رفتار سی ساله حکومت اسلامی نشان داده است که ملکه فکر این حکومت و حکومتی یان ، حتی تحصیلکرده گان فرنگ دیده اش ستیز با دگراندیشی و روشنفکری ست، و طبیعی ست این دست آیه ها بر فکر و رفتار شان مستولی شود، آیه هایی که نسبت به آنچه که در روایات و احادیث و فتاوی و توضیح المسایل ها آمده است هنوز نرم تر و " مهربانانه تر " است!:
„ای پیغمبر، با کافران و منافقان جهاد کن و با ایشان سختگیری کن، که جای ایشان دردوزخ است.“ (توبه، آیه ۷۳
- "[مؤمنان] با کافران سرسخت و با یکدیگر مهربانند. (اشداء عَلی الکُفر رَحماء بَینَهم)" (سوره فتح، آیه ۲۹)
- "با آنان که به خدا و قیامت ایمان نیاورده اند پیکار کنید تا آن که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند" (توبه، آیه ۲۹)
- "با کافران از هر که با شما نزدیک است جهاد کنید، آنان باید عدم گذشت و ملایمت و سخت گیری شما را احساس کنند" (توبه، آیه ۱۲۳)
- "ای رسول ما کافران را بگو که اگر از کفر خود دست کشیده و به راه ایمان بازآیید هر چه از پیش کرده اید بخشیده شود، و اگر به کفر و عصیان روی آورید طبق سنت الهی در گذشته با شما رفتار خواهد شد" (الانفال، آیه ۲۷)
- "ای مؤمنان با کافران جهاد کنید که در زمین فتنه و فساد نماند و آیین همه دین خدا گردد و چنانچه دست از کفر کشیدند خدا به اعمال ایشان بصیر و آگاه است" (الانفال، آیه ۳۸)
- "با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند و همان کنیزکی مؤمنه بهتر از زن آزاد مشرک است، هر چند از حسن او به شگفت آیید؛ و زن ندهید مشرک را مگر آن که ایمان آورند، که بنده مؤمن بهتز از آزاده مشرک است، هر چند از مال و جمال اش به شگفت آیید" (البقره، آیه ۲۲۰)
- "... هر جا مشرکان را یافتید آن ها را بکشید و از شهر و دیارشان برانید چنان که آنان شما را از وطن آواره کردند... و با کافران نبرد کنید تا فتنه و تباهی از روی زمین برطرف شود..." (توبه، ۱۹ – ۱۹۰)
- "هر کس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است" (سوره آل عمران، آیه ۱۰۰)
********
زیرنویس:
۱- انجمن های اسلامی در خارج کشور ، به ویژه در امریکا و کانادا در دوران پهلوی ، که بیش از هر چیز به مراسم و مناسک اسلامی فکر و عمل می کردند، نقش بسزایی در شکل دهی ارگان های سرکوب و تحکیم حکومت اسلامی و تداوم حیا ت اش ایفا کردند. نقش ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده ، ابوالحسن بنیصدر، ،محسن سازگارا، محمد هاشمی، محسن نوربخش، حسین نمازی، محمدتقی بانکی، محمدحسین عادلی، عبدالکریم سروش، صادق زیباکلام، کمال خرازی، صادق طباطبایی، جواد لاریجانی، منوچهر متکی، بیژن نامدار زنگنه و.... شکنجه گران و قاتلانی چون سعید امامی و سید کاظم کاظمی پوشیده نمانده است. پس از انقلاب بهمن نیز این انجمن ها همان راه را ادامه داد ه اند ضمن اینکه جاسوسی برای حکومت، و چماق و چاقو کشی را نیز بر اعمال و وظایف خود افزوده اند. تورنتو و ونکور در کانادا بارها شاهد این نوع رفتار از سوی این حضرات بوده است و در امریکا نیز ضرب و شتم یکی از سوال کنندگان از آقای عبدالکریم سروش در سال گذشته در تگزاس توسط افراد انجمن اسلامی ، نمونه دیگری از فعالیت های اسلامی این جماعت است.
۲- شهروند امروز ، شماره ۷۱
۳- واحد اطلاعات سپاه یکی از اولین بخشهای سپاه پاسداران بود که در بهار ۵۸ با مسئولیت علیمحمد بشارتی آغاز به کار کرد. " علیمحمد بشارتی جهرمی از چهرههای سیاسی جمهوری اسلامی ومتولد ۱۳۲۳ در شهرستان جهرم است.او عضو اوّلین شورای فرماندهی سپاه، عضو ستاد استقبال از امام، از بنیانگذاران سپاه، مسئول اطلاعات و تحقیقات سپاه، نماینده دورهٔ اول مجلس شورا ی اسلامی ، عضو هییت رییسه مجلس ، قایم مقام وزیر امور خارجه ، وزیر کشور و..... بوده است.بشارتی از پایه گذاران " گروه قنات " ، یکی از مخوف ترین گروه های فشار و کشتار اسلامی در شهر جهرم است.
۴- ستار کیانی از رهبران سازمان فداییان خلق (منشعبین ۱۶ آذر) بود ، وی در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ اعدام شد.
۵- مهدی اصلانی ، خیره سر تنگستونی ، کتاب زندان (جلد ۲)
۶- مسعود نقره کار ، بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران ، جلد سوم (قتل های زنجیره ای)
۷- رجوع کنید به سایت ساجد وابسته به „بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس“ ، و همچنین سایت " ایرج مصداقی " (برای نوشتن این مقاله از دیگر مطالب سایت آقای مصداقی نیز استفاده کردم).
۸- برگرفته از مقاله ی سعید امامی کیست؟ نوشته ی امیر فرشاد ابراهیمی (سایت امیر فرشاد ابراهیمی)
۹- قتل سعیدی سیرجانی ،و بسیاری از مرگ های درون زندان بی تردید با بکارگیری چنین روشی رخ داده است، در همین رابطه مرگ های اخیر درزندان های حکومت اسلامی ، به ویژه مرگ امید رضا میر صیافی را می باید از مرگ های مشکوک تلقی کرد، مرگی که می تواند به شیوه ی " نوین " مورد نظر سعید امامی اتفاق افتاده باشد.
۱۰- گزارش سرویس سیاسی آفتاب/ سایت مهدی خزعلی


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


م.سحر
2009-04-03 14:04:20
حالا که اینهمه از دوستان و رفقا نظر داده اند و به به و چه چه کرده اند بد نیست اینجانب هم ضمن تقدیر از کوشش های روشنگر دوست عزیز آقای نقره کار به نکته ای اشاره کنم که در زیرنویس شمارهء یک آ مده است. و آن این که به نظر من در یک کیسه ریختن کسانی چون بنی صدر و قطب زاده و حتی یزدی با جنایتکاران حرفه ای همانند منوچهر متکی که صرفاً به خاطر قدرت آدم می کشند و جنایت می کنند تا وزیر و رئیس بمانند ، به دور از انصاف است. به ویژه چنین داواری در باره شخص آقای بنی صدر یک بی عدالتی بی رحمانه محسوب می شود. چون ایشان به هرحال به خاطر دفاع از آزادی عقیده و دگراندیشی دربرابر قدرت حاکم ایستاد و هست و نیست خود را هم وثیقه کرد.
ازین بابت نوشتم که نادیده گرفتن نقش افراد و یک کاسه کردن خوب و بد ، می تواند به جانبداری در نگرش و طرح موضوع تعبیر شود و از این طریق به اصل مطلب که درست و مستدل هم هست خدشه ای وارد کند.

نوشته اتان روشنگر بود
ساسان ایرانپور
2009-04-01 17:46:23
نوشته ای بود کند وکاوانه و روشنگر. کاش مردم ایران بیشتر با این جانوران که اکنون در فرمانفرمایی کشور هستند و تازه یکی از این جانوران خونخوار هم این میر حسین موسوی است که در زمامداری این هزاران زندانی شکنجه و کشتار شدند .. ونابود شدند ... ای تف به این روزگار که مردمش به چنین جانوری آواز گزینش دهند و چند ماه دیگر به پای میز گزینش بروند .
دستتان مزیزاد
د. ساسانایرانپور

ابرانی ناب نقره کار بزرگ
ایرانی
2009-03-31 19:27:38
جناب مسعودنقره کار ارجمند با درودی ویژه
بسیار مطالب روشنگرانه و آموزنده ای بود. میهندوستان از زحمات شما عزیز محترم بسیار سپاسگذارند.
با توجه بنظر سرکار خانم فریده براستی در مورد علت ها باید بیش از اینها بنگارش در آید. با سپاسی ژرف از زحمات جنابعالی و دورد مجدد و آرزوی توفیق برای شما و فرهیحنگان همتای شما

مثل همیشه خوب و آموزنده
فریده
2009-03-31 13:38:03
مقاله شما مثل همیشه خوب و پر از اطلاعات است , در مورد علت ها بیشتر باید نوشت. دستتان درد نکند.

وجدان بیدار
فرناز
2009-03-30 20:33:59
آقای نقره کار با سپاس فراوان برای این زحمات ارزنده، این تلاشها، کنکاشها و این نوشته های افشاگرانه و روشنگرانه تان، خسته نباشید.
اگر در کشور ما تنها این پاراگراف از این نوشته ی باارزش درک و فهمیده می شد، می توانستیم به آینده امید بیشتری داشته باشیم: "اسلام ، به ویژه تشیع ، مهم ترین عامل در پیدایی عدم تحمل ونابردباری در رابطه با دگراندیشی ، دگر بودی و دگررفتاری در میهنمان است. بدیهی ست عوامل دیگری همچون اندیشه سیاسی ، ایدیولوژی ، اقتصاد ، نژاد ، قومیت و.....در پیدایی و تدوام عدم تحمل و نا بردباری ایفای نقش کنند. اندیشه سیاسی ی آلوده به خودخواهی، خودمحوری، خودشیفتگی و انحصارطلبی پیامدی جز عدم تحمل دگراندیشی، دگررفتاری و مخالفان سیاسی و عقیدتی دستاورد نداشته و نخواهد داشت. ..."

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد