اصلاح يعنى بهتر ساختن و بهبود بخشيدن شرايط و محيط زندگى اينجهانى انسان. انسان محيط خويش را به واسطه معيار و ارزشهاى عقلى مى سازد و از موضوعات مربوط به خويش مفهوم مى سازد و بر آن نامگذارى مى كند. اين يك روند ارزشىِ بازتوليد شده قواى فكر و انديشيدن است كه بدان سكولار انديشيدن گويند كه هر پروژه اصلاحى با ابزار سياسىِ معطوف بدان مى تواند به واقعيت، به خدمت شئون زندگى انسان و معنا بخشيدن بدان در آيد.
آزادى و دموكراسى در مجموع خود سبك زندگى با مناسبات معين اجتماعى مختص به مغرب زمينان است اما با وجود اين جهان شمول اند. آن جوامعى مى توانند به فيض ارزشى اين جهان شمول نائل آيند اگر ساز و كارهاى آن را بدانند. اين ساز و كار ها كدامند؟
١-توانايى براى كنار نهادن ارزشهاى دين از نظام سياسى و حقوقى كشور
٢- توانايى نقد و رواج آن در همه عرصه هاى جامعه و تحمل پذيرى قدرت سياسى حاكم از آن و بطور كلى حاكميت پاسخگو به نقد و پرسش ها
٣- روشنگرى به مثابه رخنه بر ابهامات و مفهوم ساختن امور منفرد به كليت مفهومى
٤- تثبيت آزادى و دموكراسى بغير از سه بند مذكور منوط مى شود به تغيرات ذهنى مردمان و جامعه در قبال ساخت و سازهاى زندگى اجتماعى و مناسبات بر روند تحولات ممتد.
در حال حاظر هيچ يك از اين چهار بند معنايى در ميان ما ايرانيان رواج ندارد و طبيعى هم هست كه نداشته باشد زيرا در غير اينصورت به تبع آزادى و دموكراسى مى داشتيم اما مشكل اينجاست كه حتى زايشى از آنها را هم نمى توان در ميان ما ايرانيان سراغ داشت؛ آيا بلديم روشنگرى كنيم؟ آيا در مناسباتمان روش نقد جايى دارد؟ آيا تحولات ذهنى پيدا كرديم اگر برخى ها دوست دارند بگويند آرى آنوقت چگونه اين تحول را مى توانند توضيح دهند؟ به همين دليل جمهورى اسلامى با آلترناتيوى كه در پيوند با آن ارزشهاى چهارگانه باشند مواجه نيست پس به چه دليل بايد از هستىِ وجودىِ دينى خويش عقب بنشيند؟
دين بر حسب ذاتِ قطعيت يافته احكام و اصول خويش، توانايى براى اصلاح امور را ندارد اما مى تواند در رخدادهاى اصلاحى، اصلاح گردد. پس اصل اصلاح امور ريشه در انديشه و سياستى دارد كه آنها خارج از حيطه ارزشهاى دين هستند؛ در ايران از آنجائيكه همه چيز به شكل وارونه در بينش ايرانيان جلوه گرى مى كند، سكان اصلاح امور هم به دليل همين بينش وارونه بر عهده دين قرار گرفته است. ٣٦ سال چرخش به دور حكومت دينى و دلبستگى به ارزشهاى دينى اصلاح طلبان اسلامگرا و دور بودن از تبيين اصلاح طلبى سكولار كه تنها روش اصلاحى در حقيقت و ذات خويش است، ايرانيان را به بن بست عميق كشانده است و تا وقتى كه بند ناف بينش اصلاحى به اصلاح طلبان دينى وصل باشد وضع به همين منوال خواهد بود و هيچ تحولى ميسر نمى شود.
هر پروژه اصلاحى براى تثبيت مى بايست توانايى براى تشكيل نهادها و ساختارهاى مربوطه و مختص به خويش را داشته باشد در نهاد هاى تو در توى هزاران لايه متناسب با ارزشهاى دينى با امكانات مالى گسترده و نظامى كه علاوه براينها هزاران آموزشگاهاى اسلامى تحت پوشش آموزش و پروش اسلامى و به كنترل داشتن ساختار حقوقى و قانون اساسى اسلامى كه اينها حافظ حكومت اسلامى اند كدام اصلاح امور مى تواند بدون پشتوانه نهاد هاى نيرومند مدنى در مقابل چنين اختاپوسى به روند تثبيت گام نهد؟ وانگهى اگر ضعف اصلاح طلبى به سبب آلودگى و آميختگى اش به ارزشهاى دين را هم مد نظر قرار دهيم و بر آن بيافزاييم آنوقت شكست اصلاحات را نه فقط در دوران جمهورى اسلامى بلكه از مشروطيت به اينسو را مى توان برآن وقوف يافت.
در هيچ زمان و مكان بر اين كره خاكى اصلاحات امور از طريق ارزشهاى دين ممكن نگشت اما جارى شدن روند اصلاحات موجب اصلاح دين شد پس بايد دانست كه مكانيسم پروژه اصلاحات از چيست كه قادر مى شود سر سختى دين را به سوى اعتدال بكشاند و آن را بسوى اميال و ارزشهاى جامعه روان سازد تا بدين ترتيب به مطابقت از آنها به تناسب درآيد. بى شك مكانيسم اصلاحات بر شالوده سكولاريسم انديشه و سياست استوار است كه همه ى ابعاد زندگى انسان را به سوى بهبود و بهتر شدن تحت پوشش مى گيرد و چون دين راه حلى عقلانى براى سعادت بشر ندارد در نتيجه با حضور رقيب سكولار تن به اصلاح خويش مى دهد اين عين آن چيزيست كه در اروپا و غرب اتفاق افتاد. در ايران نيز هيچ اصلاحاتى به سرانجام نمى رسد و مسير آزادى و دموكراسى گشايش نمى يابد و ارزشهاى دين هم به سمت اعتدال گرايش نمى يابد اگر سكولاريسم در فقدان و يا ضعف خود باقى بماند. تنها جنبش سكولاريسم با برهم زدن توازن قوا به نفع جامعه مدنى، آزادى و دموكراسى قادر است ايران را دفع خطر داخلى و خارجى كند و مسير اصلاحات واقعى را بگشايد. اصلاحات در ايران نيازمند آنچنان جنبش نيرومندى است تا بتواند در مقابله با نهاد هاى به شكل اختاپوس دينى درآمده كه حافظ منافع حكومت اسلامى اند، به تشكيل نهادهايى برآيد كه اينها تثبيت كننده روند آن باشند. بنابراين اصلاحات از طريق ارزشهاى دين، ما ايرانيان را به سر منزل اصلى يعنى آزادى و دموكراسى رهنمون نمى سازد بلكه اصلاحات از آنجائيكه روند بهبود زندگى انسان هاست بر بستر پروژه و انديشه اى محقق مى گردد كه متناسب با اين روند باشند و آن عنصر پيشرفت سكولاريسم(عرف گرايى يا رستارگرايى) است.
"ارزشها و معيارهاى اسلامى"، "اصلاحات بر محور ارزشهاى اسلام" ، " سخن از تغيير قانون اساسى اسلامى خيانت است" ، " سياست بايد در خدمت ارزشهاى دين و اخلاق باشد" از سخنان محمد خاتمى در برهه هاى گوناگون زمان است كه در ستيز با انديشه هاى سكولار است انديشه هايى كه آغاز روند و تثبيت اصلاحات در جامعه به حضور نيرومند آن بستگى دارد. مگر نه اينكه آزادى و دموكراسى ارزشهايى نه دينى كه از اصول و احكام دين برخواسته باشند بلكه انسانى-دنيوى و بر مبانى سكولاريسم انديشه و سياسى اند؟ پس اگر اينگونه هست كه هست ادعاى سخنان محمد خاتمى و ساير اصلاح طلبان دينى كه همش تأثير ارزشهاى اسلام بر شئون زندگى مردم است، نمى تواند ضمانتى بر روند تثبيت اصلاحات، آزادى و دموكراسى در شكل معقول و معمول آن باشد.
اصلاحات بر مبانى ارزشهاى دين و معيارهاى اسلامى در ايران به بن بست رسيده است اين بن بست در ذاتِ خودِ چنين روش و پروژه اى نهفته است. در همين راستا ايرانيان در تداوم بن بست سياسى و عدم زايش انديشه هاى سياسى گير هستند و اين از فقدان وجود انديشه هاى سكولار و سكولاريسم سياسى مستقل ناشى مى گردد. براى برون رفت از اين مهلكه، و اعتماد و اطمينان به تحقق پروژه هاى اصلاحى، تنها حضور مستقلانه انديشه و سياست سكولار كه به طبع، اين حضور در رقابت با اصلاحات به سبك و سياق دين خواهد بود مى تواند گشايشى بر اختتام بن بست ما ايرانيان باشد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد