آقای نقی حمیدیان زحمت کشیده و نقدی بر مقالهی من « رابطه اپوزیسیون و مردم » نوشته است، اما بدون هیچ توضیحی در تمام متن بلند خود، به جای « اپوزیسیون خارج از کشور» که از صدر تا ذیل مقالهی من موضوع و محور بحث بوده است، « اتحاد جمهوریخواهان ایران » را وارد کرده است و به اصرار فراوان، من را به قصد و غرض علیه رهبری اجا متهم کرده است!
به نوعی که حیرت اولین تأثیری بود که از خواندن این نوشته گرفتم! معلوم نیست که آقای حمیدیان برخلاف انتظاری که از دوست با تجربهای چون ایشان می رفت، چرا باید با چنین اصراری، به امری بپیچد که اساساً واقعیت ندارد!
اگر در مقالهی من که مورد استناد ایشان است، حتا یکبار نامی از « اتحاد جموریخواهان ایران » رفته یا اشاره ای به آن شده بود، یا اصلاً ایشان به این مقاله استناد نکرده بود، شاید فهم مسئله آسانتر میشد.
اما وقتی محور و مضمون و موضوع بحث من « اپوزیسیون خارج از کشور» است، این تلاش ایشان برای فرو کاهیدن مسئله به یک سازمان مشخص و سپس مرا در تقابل با تنی چند از کسانی که دهسال است با آنان کار مستمر کردهام، چه سودی برای ایشان یا امر مورد نظر ایشان دارد؟!
آیا میتوان نام چنین برخوردی را بیدقتی گذاشت؟ من حتا حق خودم میبینم که از مسئول محترم سایت “عصرنو” که گویا نوشتهی آقای حمیدیان اول بار آنجا منتشر شده و مسئول “سایت جمهوری” که دیدم این مطلب آخرین مطلب منتشر شدهشان است، گله کنم! چرا که دیدهام این دوستان گاهی برای عدم انتشار مطلبی دلایلی آوردهاند که محتوی این یادداشت به زعم من در چارچوب آن دلایل جا میگیرد. نوشتهی دوست گرامی ما آقای حمیدیان به وضوح حاوی اتهام و تحریف است.
باری، از آنجا که هیچ توضحی گویاتر از واقعیت نیست، قبل از آنکه به نقد غیرواقعی ایشان که ظاهراً متوجه مقاله من و در واقع ذهنیاتی است که ایشان برای من متصور هستند، بپردازم، از مخاطبان این یادداشت خواهش می کنم به مقالهی من که مورد استناد ایشان قرارگرفته است، نگاهی بیندازند و میزان کم سابقهی تحریف پیرامون یک مطلب را اندازه بگیرند و سپس با من مروری به اجمال بکنند به آنچه که ایشان به استناد آن مقاله آوردهاند!
آقای حمیدیان از آغاز بارها وعده دادهاند که قصد و غرض نویسنده یعنی من را روشن میکنند. همان اول اعلام کردهاند که سه سطر از مقاله من برای روشن شدن قصد من کافی است! ایشان بارها بدون حتا یک دلیل قابل مشاهده به من نسبت دادهاند که من در مقابل اجا و در صدد متهم کردن آن هستم حال آنکه خود این برخورد، جز اتهام، هیچ نیست. تاختن است و بدتر از همه، برای اثبات داوری خود از هیچ، واقعیت ساختن. برخوردی نادرست که دائماً به جای نقد نظر نویسنده، در صدد افشای قصد و غرض او و قرار دادنش در مقابل یک موجود خاص است! اما دلایل فراوانی وجود دارد که ایشان نباید چنین حکایتی را خلق میکردند! اولین نشانه آشکار این است که من در مقالهی مورد اشاره آقای حمیدیان، از آغاز تا پایان، بارها و بارها رفتار اپوزیسیون « نه اجا» و رابطهی آن را با مردم بررسی کرده ام، اما مشخصاً از مقطع دوم خرداد ۷۶! یعنی زمانی که اتحاد جمهوریخواهان به وجود نیامده بود! به همین دلیل در پاراگراف چهارم نوشتهام :
” برای جامعهای که صد سال است حضور احزاب را به هرروی تجربه کرده است، این نقطه قوت نیست که مردمش هر بار، نه بنا بر رهنمود احزاب و سازمانهای سیاسی موجود، که تحت فشار واقعیات و تجربههای تلخ، حرکت درست را بیابند.” و به همین دلیل در ادامه نوشتهام که : ” به سابقهی این رابطه نیز که مراجعه کنیم « مردم » …در دوم خرداد هفتاد و شش، بر خلاف توصیههای همه احزاب اپوزیسیون در خارج از کشور، دولت اصلاحات را تدارک کردند.” آقای حمیدیان عزیز! آن زمان اتحاد جمهوریخواهان وجود نداشت. و باز به همین دلیل در همانجا، به انتخابات شورای شهر دوم که در آن زمان نیز اتحاد جمهوریخواهان، ایضاً تأسیس نشده بود، اشاره کردهام :
” اما همین مردم که دیگر باید بدنه اصلاحطلبی محسوب میشدند، در انتخابات شورای شهر دوم تهران در سال ۸۱، علیرغم خواست و تقاضای بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، انتخابات را در واقع تحریم و آبادگران را به مجلس و از همانجا احمدی نژاد را به شهرداری و سپس به ریاست جمهوری فرستادند.”
بر این نکته گمان نمیکنم دلایل بیشتری لازم باشد تا مشخص شود آقای حمیدیان به جای برخورد با نظر من و دفاع از هر نظری که درست میداند، برای من حریف خیالی تراشیده است. طرفه آنکه، آقای حمیدیان و من را، قبل از اتحاد جمهوریخواهان، « سازمان اکثریت” با هم آشنایی میدهد. ایشان هم خوب میداند که بیشتر و پیشتر از اتحاد جمهوریخواهان، این موضع نادرست را سازمان اکثریت اتخاذ کرده است! و البته تمامی سازمانهای اپوزیسیون خارج از کشور منهای « حزب دموکراتیک مردم ایران» . از همین بابت هم بوده است که من دلایل و تحلیلهای خودم را در بارهی ضرورت شرکت در انتخابات و پس از آن، مقالهی انتقادی مورد بحث شما را در سایت های عمومی منتشر کردم زیرا که مخاطب من، خواننده به طور کلی و اپوزیسیون به طور کلی بوده است.
واقعیت این است که گمان نمیکنم در میان خوانندگان مقالاتی که من در رابطه با انتخابات نوشتم، هیچکس جز شما تحلیل من از « اپوزیسیون » را معادل « اجا» گرفته باشد! پیش از تأسیس اجا هم من بر همین روال و با همین گلهها از اپوزیسیون نوشته ام. امروز هم نیروهای باسابقهتر از « اجا » و با شما همخونتر از « اجا » و ایضاً مجموعهی اپوزیسیونی که سی سال است اشتباه میکند، باید بگویند که تصمیماتشان چرا به کار تغییر یا تحول یا هر چه که منظورشان است مؤثر نمیافتد؟ اجا هم البته در این مجموعه به دلیل موضعگیری نادرستش جا میگیرد. باری! با « اتحاد جمهوریخواهان ایران » که قبل از تأسیس آن همراه همین دوستانی که هستند کار شبانه روزی کرده ام و « همفکران » من به قول شما در آن فعال هستند، طبعاً نمی توانم خصومتی داشته باشم. از حضور دوست ارزشمندی مثل شما هم در درون اجا متأسفانه خبری نداشتم. ای کاش در فعالیتهای اجا شرکت بیشتری داشتید تا برخی گفتگوها روشن شده بود و اینهمه سوال و ابهام که به این خشونت مطرح شده است، پیش نمیآمد.
نکتهی دیگری که دوست ما را از موضع انصاف و دقت عدول می دهد، این است که سعی کردهاند تا وانمود کنند که در کل هستی تحلیل درستی نسبت به انتخابات وجود نداشته و حال که معما حل شده مقالات به قول ایشان « بیشماری» از جمله آخرین مقالهی من ظاهر شدهاند! مینویسند:
“اینک انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را پشت سر گذاشتیم. روند پر ماجرا و پر افت و خیز این انتخابات با نتایجی که شگفتی بسیاری از کنشگران سیاسی از جمله این جانب را برانگیخته بود، موضوع بحث و مقالات بیشماری در داخل و خارج از کشور شده است. خانم ملیحه محمدی نیز فعالانه نقطه نظرات خود را به رشته تحریر در آورده در سایتها منتشر میکند.”
این حکم ایشان غلط است! من در فروردین ماه در مقالهای با نام ” اپوزیسیون انتخابات را واگذار نمی کند” که در سایت جرس و جمهوری منتشر شد، (اینجا)، نظرم را نوشتم و تأکید کردم که :
” فرض و حکم من به اجمال همین دو تاست: یک، انتخابات صحنه ی حضور مردم است. دوم، هرکجا که مردم هستند اپوزیسیون باید نقش آفرین و مسئولیت پذیر باشد.”
نکته دیگری در میان ایرادات ایشان که شاید توضیحش مفید باشد، برداشت آقای حمیدیان از یکی از جملات آغازین مقاله من است که در مورد مضمون موضعگیری اشتباه اپوزیسیون نوشته ام:
” مضمون این اشتباه، روانشناسی نادرست ازجامعهی مادر از یکسو و دریافت جزمی از حکومت و ندیدن مشکلات و چرخشهای آن و بر این بستر، ارائه رهنمود غلط به مردم است.”
ایشان این جمله را نقل کرده و سپس شرح داده است که:
” نویسنده … ادعا میکند آن بخشی از اپوزیسیون اصلاحطلب خارج از کشور که پس از رد صلاحیت آقای رفسنجانی به عدم شرکت در انتخابات روی آوردند، از شناخت درست روانشناسی جامعه بی بهره هستند.”
ایشان کمی پایین تر، با درک من از دریافت جزمی اپوزیسیون از حاکمیت، برخوردی عصبانی و برانگیخته می کند که:
” پس باید به بخش دوم حکم ادعائی خانم محمدی مراجعه کنیم: دریافت جزمی از حکومت و ندیدن مشکلات و چرخش های آن و بر این بستر…، از نظر نویسنده مصداق بارز این حکم مسؤلین سیاسی “اجا” هستند. این نسخه شفابخش البته ماهیتی سیاسی و اهمیتی “راهبردی” دارد. در وهله نخست میتوان از آن نتیجه گرفت که نویسنده خود را مبرا از جزماندیشی میداند…”
از برخورد تمسخر امیز و اتهام تقابل با اجا که به نظر من از عنصر « دقت » که لازمه هر نقدی است، می کاهد، باید بگذرم ، بویژه که این شیوه برخورد آقای حمیدیان است از آغاز تا پایان نوشته !
باری، در این دو مفهوم، یعنی روانشناسی جامعه و جزم اندیشی نسبت به ماهیت حکومت، منظورآن مقاله این است که اپوزیسیون دمکرات که معتقد به مشی مسالمت آمیز مبارزه است و به زعم انتخابی جز مشی اصلاحطلبانه ندارد، نمیتواند یک ماهیت جزمی برای حکومت قائل باشد و بر آن اساس ایمان داشته باشد و ایمان بیافریند که رفتارحکومت همواره یکسان و غیر قابل تغییر است! گذشته از اینکه چنین تصوری تلاش برای تغییر در هر شرایطی را غیرقابل توجیه می کند، اساساً چنین ثباتی در رفتار هیچ حکومتی نیست. حکومتهای دموکراتیک بر اساس نظم معین حاصل از مبارزه حزبی و پارلمانی و توازن قوای ناشی از آن و قانونی که حافظ این نظم است، مجبور به تغییراتی در رابطه با حقوق شهروندان هستند و در جوامعی نظیر ما نیز که مبارزهی سیاسی هنوز قانونمند نیست و به ویژه از توازن قوای سیاسی میان احزاب برنمیخیزد، این تغییرات برخاسته از یک مجموعه شرایط است. رشد آگاهی اجتماعی، عزم مردم به مشارکت و نقاط ضعف و قوت حکومت در عرصهی داخلی و خارجی، در این مجموعه قرار میگیرد و با تأمل بر این مجموعه شرایط بود که بسیاری از دوستان در سطح اپوزیسیون، در داخل و خارج از کشور به این نتیجه رسیده بودند که تکرار شرایط انتخابات ۸۸ ممکن نیست.
من از جمله، من در مصاحبه با سایت “ملی- مذهبی” دلایلی را که عدم شرکت در انتخابات را به دلیل احتمال مهندسی آن، رد میکند و ایضاً شرکت ما را در این انتخابات ضروری میسازد، آوردم و گفتم که:
” به طور کلی، سه عامل اثرگذار هستند که از مهندسی انتخابات در کشورهایی نظیر ما بکاهند و شانس نیروی غیرحکومتی که خود را به رأی مردم می گذارد، بالا ببرند:
یک عامل قوت و وسعت اجتماعی نیرویی است که میخواهد رای بدهد یا بهتر بگویم رأی بگیرد. …. دستکاری میلیونی آرا برای هر حکومتی امری دشوار و کار بسیار خطرناکی است که ریسک بالایی دارد. عامل دوم این است که نیرویی که خود را به رأی میگذارد آیا نفوذ و قدرتی در بالا، در دستگاه برگزارکننده ، مثلاً وزارت کشور دارد یا خیر؟
عامل سوم این است که نیروی مقابلی که احتمالا منتسب به حکومت است و خود را به رای میگذارد چقدر قدرت و انسجام و توان رایآوری دارد؟”
و بر همین اساس، حتا این انتخابات را با دوم خرداد ۷۶مقایسه کردم و گفتم:
” ما در مدل دوم خرداد که مدل مثبت و تجربهی خوب ماست، هر سه عامل بالا را در شکل امکانات مناسب داشتیم…..
در انتخابات فعلی چنین سه گانهای را در اشکال بعضا بهتری هم میتوانیم داشته باشیم. یعنی جبههی اصولگرایان با شش کاندیدا به پریشانی جلوه کرده است. حتی میتوان گفت که رهبری مطمئن نیست که کدام یک از اینها فردا میتوانند احمدینژاد نشوند یا اینکه میتوانند آنچه را که او میخواهد نمایندگی کنند. همه خود را منتسب به ولایت و رهبری میدانند و اصولگرا هستند. این ضعف و نه قوت جبهه مقابل است.
سوم، وزارت کشور در دست دولت آقای احمدینژاد است که خودش منتقد جریانی است که با اصلاحطلبان مشکل دارند و در نهایت از اقتدارگرایان بسیار بیشتر ضربه خورده است تا از اصلاحطلبان. این نکته امکان سلطه اقتدارگرایان بر صندوق رأی را باز هم مشکلتر می کند.”
و از زمرهی همین فروکاهیدنهاست یا شتابی که نقی حمیدیان در متهم کردن من دارد، که با مفهوم ” عدم شناخت از روانشناسی جامعه ” که بر خلاف تصور ایشان صدور « تز » نیست و لازمه برخورد هر اپوزیسیونی با مردم است، بازی لفظی میکند و مینویسد:
” من از ادعای شناخت روانشناسی مردم آن هم به حدی که بتوان به آنها رهنمود داد بی اطلاعم. تازه اگر جریانی در خارج کشور ادعا کند از نفوذ کلام لازم برخوردار است و میتواند رهنمودهای روانشناختیاش را به گوش مردم برساند”
دوست عزیز! آقای حمیدیان! اپوزیسیون اگر از جامعه ایرانی این شناخت را به دست آورده باشد که انتخابات را همانطور که شما در آغاز بحثتان به درستی آوردید ” یک فرصت ارزیابی میکند” به جای هر بار و در مقطع هر انتخاباتی، به دنبال پاسخهای سخت گشتن، سعی میکند در کنار مردم بر روند انتخابات و نتیجهی آن تأثیر بگذارد. ولی آیا شما خبر نداشته اید از آنهمه مقاله و مصاحبه و گفتگو که با قوت و ایمان خبر از قصد مردم به تحریم انتخابات می گفت؟ و اتفاقاً، ومتأسفانه بخش بسیار ناچیزش متعلق به اعضای « اجا» بود. بنابراین بحث اصلاً اینطور که شما پرداختهاید، نبوده است که اپوزیسیون ” رهنمودهای روانشناختیاش را به گوش مردم برساند”. من در بحثهایی که در این انتخابات و انتخاباتهای پیشین وجود داشت، مخالف این بوده و هستم که اپوزیسیون بر اساس روانشناسی از نظر مردم، حکم به شرکت یا عدم شرکت در انتخابات بدهد؛ زیرا یک اپوزیسیون دمکرات که مشی اصلاحطلبی را آگاهانه برگزیده است، انتخابات را به عنوان یک اهرم مدنی در مبارزهی سیاسی، تحت هر شرایطی رها نمی کند و تنها بر شیوهی حضور می اندیشد. اما متأسفانه برای بخش وسیعی از اپوزیسیون که ساکن خارجه هستند، و باز هم هنوز متأسفانه میان اصلاحطلبی به عنوان یک راهبرد سیاسی مبارزه، یا راهکاری که ممکن است به آن نیاز باشد، مردد هستند، ظاهراً نیاز به آگاهی قبلی از تصمیم مردم هست و این تصمیم را میتوان از سلسلهی رفتارهای سیاسی مردم دریافت. مردم ایران در مبارزه برای خواست های اجتماعی و سیاسی خود در حالیکه مبارزان حرفه ای همواره راههایی را حتا با جانبازی خود در مقابل آنان قرار دادهاند، نشان دادهاند که راه کم هزینه و البته کم تأثیر اما پایدار انتخابات را پذیرفته و به آن عمل میکنند. اینجاست که بیخبری از تمایلات اجتماعی و سیاسی مردم، ضعفی از ضعفهای این اپوزیسیون و شاید یکی از دلایل شکستهای پیدرپیاش است. اگر از روانشناسی جامعهمان صحبتی میشود، بر این پایه است. آنوقت ببینیم دوست عزیز ما آقای حمیدیان چه گفتهاند:
“مشارکت مردم و اجماع دوباره پدید آمده اصلاحی- اعتدالی برای تغییر در آخرین روزها مگر توسط روانشناسان ماهر و متخصص صورت گرفته است؟ “
آقای حمیدیان عزیز! اگر بازخوانی کنید این ادعانامهتان را مطمئنم قبول می کنید که این پرسش شما مع الفارق است.
فرموده اید: ” همان طور که در نقل قول بالا دیده میشود خانم محمدی مسؤلان سیاسی “اجا” را از یک سو متهم میکند که از قارهای دیگر به “روانشناسی جامعه” دست میزنند و از سوی دیگر همان کار ناکرده و ناشدنی را نیز متهم به انجام نادرست آن میکند….. باید فهمید قصد نویسنده مقاله مبنی بر روانشناسی نادرست جامعه از سوی مسؤلان “اجا” چیست و دنبال چه چیزی هستند”
سپاسگزار از اینهمه حسن نیت، دوست عزیز! از کجای این نقلقولی که شما آوردید -مثل همه نقلقولهای دیگرتان- معلوم می شود که من « مسئولان سیاسی اجا » را متهم کردهام؟ آقای حمیدیان قسمت اول فرمایشتان را نمی فهمم و نمی دانم منظور از روانشناسی از قاره دیگر را از کدام قسمت بحث من آورده اید؛ اما! در تمام مقالهتان قول دادهاید که قصد و غرض من را افشا کنید و نفرمودید « قصد » من چیست و به قول شما « دنبال چه چیزی» هستم؟
اگر بپذیرید خودم توضیح می دهم که: قصد من از طرح ضرورت « روانشناسی جامعه» به دست آوردن این شناخت از روحیهی مردم ایران است که میخواهند مسالمت و همگرایی را در جامعه ایرانی، به شمول اپوزیسیون و حکومت حاکم کنند ادامه حضور خود را در سرنوشت سیاسی کشور تثبیت کنند. آنها از دشواری این تلاش ناامید نشده و راهبرد خود را نیز تغییر نمی دهند.
و سوال پرکنایه شما که « نویسنده دنبال چیست؟ » را نیز پاسخ می دهم: من دنبال ترویج این اندیشه و ایضاً پیروی از این شیوه هستم.
اما شما پرسشهایی هم طرح کردهاید که اگر این ترجیعبند مدام قصد و غرض بنده را با خود نمی داشت، میتوانست محور بحث باشد. نوشتهاید:
” پرسیدنی است که همه آنهائی که در کشور بودند، در زندانها بودند، در میان روحانیون بودند، …….همگی در بطن جامعه بودند چرا مشمول ادعای “روانشناسی نادرست جامعه” خانم محمدی قرار نگرفتند؟ چه حاجت و ضرورتی باعث شد که خاتم محمدی دست به صدور تز و نظریهای بزند که بتواند با آن فقط بر سر “اتحاد جمهوری خواهان ایران” بکوبد! همه میدانند عده زیادی از اصلاح طلبان پس از کودتای انتخاباتی ۸۸، به خارج کشور پناه آوردند و بخش قابل ملاحظهای از آنان درست بیخ گوش خانم محمدی موضعی مشابه “اجا” داشتند. اما خانم محمدی دیواری کوتاهتر از رفقای خود پیدا نمیکند و شاید به همین دلیل با تئوری ویژه خود، فقط این نهاد را به جزم اندیشی و در نتیجه ارائه رهنمود غلط به مردم، متهم میکند.”
ز اتهام کوبیدن بر سر …و دیوار کوتاه که از فرط تکرار آنگین شده است، اگر بگذریم، پاسخ من همان است که به تکرار گفتهام. اصلاحطلبان و مردمی که بدنهی اجتماعی آنان بودند، اگر اعوجاج و سکوتی در برخوردهاشان بود، برای تنظیم و یافتن مکان درست برخورد با برنامههای اقتدارگرایان بود، نه بر سر اصل شرکت در انتخابات. شما دیدید که جامعه به اصرار خودش به دنبال خاتمی و هاشمی رفت. پس از تاکتیک آن طرف در حذف هاشمی، زمان کوتاهی نفس در سینه ها حبس شد! تعیین ضرورت کنار رفتن یکی از دونامزد جبهه اصلاحات یا حضور هر دوی آنها تا پایان، گرچه مورد اول در میتینگ های انتخاباتی انها از طرف مردم تقاضا می شد، اما برای رهبران اصلاح طلبان تصمیم ساده ای نبود! این دشواری های تصمیم گیری چه ربطی دارد به سیاست گریز از انتخابات اپوزیسیون که هر از گاه در شکلی بروز میکند؟ عجیب است که شما به چند چهرهی سرشناس اصلاحطلب در خارجه که در این موضعگیری سهیم بودند، اشاره می کنید اما بدنهی اصلی این جریان را در داخل و همچنین طیف وسیعی از همین جریان را در خارجه که فرصت و امکان حضور پشت دوربینها و میکروفنها را ندارند، نمیبینید! اما دوستان اصلاح طلبی که مقیم خارجه و مورد اشاره شما هستند، می توانند اگر خود بخواهند شهادت بدهند که در بحث ها و گفتگوهایی که پیش آمده انتقادات من را به موضعگیری خود در این باب بسایر شنیده اند. اما طبیعی است که از آنان در هیچ کجا نامی نبرده ام همچنان که از هیکس و هیچ جریانی.
و این شیوه برخوردتان، جناب حمیدیان، بسیار دور از میزان تجربه و درازی عمری است که ما در همین سرگردانیها صرف کردیم:
” به نظر میرسد نویسنده مقاله پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به حساب روانشناسی درست خود میگذارد. “
بهراستی که من هر چه امروز، اینجا نوشتم بجز تکرار آنچه از دوم خرداد هفتاد وشش تا کنون میاندیشم و مینویسم نیست. به این ترتیب آقای حمیدیان عزیز! تصور میکنم که روشن باشد که پیروزی آقای روحانی را به چه حسابی میگذارم! این نوشته نمیشود مگر در حساب هشیاری و آگاهی مدنی مردم ایران.
من سعی میکنم از باقی برخوردهای غیرمنطقی و مسئلهسازی که با من داشتهاید بگذرم و به بخش سیاسیتر برخی نکات شما بپردازم.
نوشتهاید: به گمان من انتقاد اولی که به رهبری سیاسی “اجا” وارد است، تأخیر در صدور آن بیانیه است نه در متن آن! بیانیه “اجا” انعکاس وضعیت روزهای پیش از صدور آن بود. هنگام صدور بیانیه تا حدی معلوم شده بود که اوضاع در حال تغییر است. “
دوست عزیز! من از اینجا وارد انتقاد مشخص از اجا میشوم که تا کنون در هیچ برخورد بیرونی نشدهام. و برای این موضوع از نقد شما شروع می کنم بدون اینکه دنبال قصد و غرض شما باشم یا بیاندیشم که « چیزخاصی » را دنبال میکنید.
این به اصطلاح « نقد » شما بر عملکرد اجا جز توجیه این عملکرد نیست. اگر شرایط بعد از حذف هاشمی شوکی به جامعه وارد کرد، وظیفهی نیروی سیاسی آگاه آن نیست که بلافاصله به تبعیت از این شوک، یک بیانیهی عدم شرکت صادر کند تا بعد که به قول شما اوضاع شروع به تغییر کرد، بیانیه ای مبتنی بر شرکت بدهد!
وظیفهی نیروی آگاه آن است که بنا بر تجربهای که از حرکات جامعهی سیاسی و سابقهای که از رهبران سیاسی جامعه دارد اعلام کند که؛ وظیفه و کار ما دشوارتر شده است و باید تمام تلاش خود را برای اثبات حضور مردم و کاستن از احتمال مهندسی در انتخابات به کار بگیریم. به نظر من همین نگاه و برخورد شما با تحولات سیاسی است که میتواند مصداق عدم شناخت روانشناسنانه شما از جامعهای که قصد تغییر در ان را دارید ، و نیز دریافت جزمی از موقعیت، عملکرد و قدرت حکومت باشد.
و انتقاد دوم شما:
” به گمان من انتقاد دومی که به رهبری “اجا” وارد است عدم تحرک لازم و اعلان نکردن موضع جدید بود. خانم ملیحه محمدی نیز بدون توسل به نظریه جزماندیسی و روانشناسی و غیره میتواند به عدم واکنش رهبری نسبت به آخرین وضعیت، به طور جدی انتقاد کند و بخواهد که رهبری وقت “اجا” در رصد کردن اوضاع تا آخرین لحظات از خود پیگیری و تحرک جدی نشان دهد.”
دوست عزیز! این قسمت دوم را با شما موافقم! ولی من این کار را درونی انجام دادم ولی مؤثر واقع نشد! آن ایمیلها را شما نمی گرفتید. اما اصل مسئله که باز هم با شما در آن باره موافق هستم همین است که فرمودید:
“اما ایراد خانم محمدی به هیأت سیاسی “اجا” جنبه دیدگاهی دارد. او با نگاه و مواضع خاص خود به این ارگان برخورد میکند.”
البته منظورم قسمتی است که فرموده اید ایراد من به اپوزیسیون جنبه دیدگاهی دارد و البته با نگاه و مواضع خودم با اپوزیسیون ( نه با این ارگان که شما تصمیمیم گرفتید) برخورد می کنم. در غیر اینصورت چطور اصلاً می توانم برخورد کنم!
از مسائل دیگری که عنوان کرده اید یکی هم مفهوم « تغییر رفتار حکومت» است که بحث جداگانه ای است که تفصیل می طلبد ودر پایان مطلب نمی توان به آن پرداخت. همینقدر می توانم بگویم که این مسئله اگر هدف اپوزیسیون نباشد، راهی بجز کوشش برای سرنگونی، یعنی امری که در میان مردم نیرو ندارد و بویژه در شرایط بین المللی کنونی، جز به دخالت خارجی و جز به ویرانی کشور امکان پذیر نیست. باور به امکان تغییر رفتار حکومت باور به قدرت آگاهی و رشد افکار عمومی جامعه و
یک پایهی اصلی تلاش در مشی مسالمتآمیز مبارزه سیاسی و رویکرد اصلاحطلبی محسوب میشود.
باقی مسائل را میگذارم تا در فضایی و فرصتی بهتر طرح شود. اما به یک نکته که در آخرین جمله از نوشتهتان آوردهاید و پس از انتخابات بارها آن را به تلخی شنیده یا خوانده ام، اشارهای بکنم. نوشتهاید:
” مختصات لحظات پایانی یک نبرد که به “دقیقه نود” مشهور شده است، تابع هیچ تئوری ویژه علمی و یا ادعائی نیست.”
آقای حمیدیان عزیز! تئوری دقیقهی نود، چشم بستن بر دستاوردهای تاریخ طولانی مبارزهی سیاسی و رشد جامعهی مدنی در ایران است. رفتار مردم ایران پس از انقلاب مشروطه و بهمن پنجاه و هفت و شدائد بعد از آن، بیان یک قانونمندی در شیوه مبارزه سیاسی است. مشخصه این قانونمندی رویکرد مشارکتی در انتخابات است. این « دقیقه نود» که پوششی شده است برای توجیه غافلگیری اپوزیسیون، کم لطفی به مردم و درایتشان است.
سی و یکم تیرماه 1392
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد