این راه،
بن بست نیست
اما به هیچ مقصد روشن هم،
هرگز نمی رسد.
آسیمه سار
از شاهراه تاج گذشتیم،
سرخوش،
اما
میدان سرخ بهمن: کشتارگاه*
در انتظار ما،
خمیازه می کشید.
*
ما هرچه می رویم
ماهرچه میدویم ،
به جایی نمی رسیم
و روزگار،
این ُمشت بازِچالاک
با ضربه های کارا، مارا
هرلحظه می نوازد و می افکند به خاک
ما باز،
چون کیسه های مشت زنی، آسان
سوی قرارگاه نخستین خویش،
باز می گردیم
تا داستان، دوباره شود آغاز.
*
ما روزوشب
مانند اسب لاغر عصاری
با چشمهای بسته
خسته،
غمگین و دلشکسته،
گِـرد خویش می گردیم
و نیزگِـرد محور تاریخ
*
صد سا لِ آزگار،
میدان بی بهار بهارستان،
و کوچه های خاکی تبریز را
دور زدیم
اما هنوز، همانجا که بوده ایم
یا اندکی عقب تر از آن، ایستاده ایم
و کوله بار تجربه هامان را
بر باد داده ایم.
تاریخِ تلخِ ما
تنها دو فصل دارد:
فصلِ عتیقِ در جا زدن،
و فصلِ دور خود چرخیدن
هیهات، فصل سوم!
_______________________
بعد از انقلاب میدان کشتارگاه را میدان بهمن نامیدند*
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد