بخشی از کتاب: پرسشی در باره آبرو و شرافت نوشته: اونی ویکان، بر گردان به سوئدی: کیسا میشل*
پیش گفتاری کوتاه
در برگردان به فارسی، من اصطلاح "قتل ناموسی" را برای کشتن در راه نگاه داشت آبرو و شرافت برگزیدم. در سوئد واژه ای بنام "ناموس" که برای نگاه داری آن دست به فتل وکشتار زد نیست و یا من ندیده و نشنیده ام. شور بختانه در دو دهه اخیر چنین قتل های ناموسی وسیله گروهی از مهاجران و پناهندگان در سوئد (و بیشتر از سوی کردهای ترکیه و عراق)، انجام گرفته است که بسیار غم انگیز و غیر انسانی است. زنان و دختران این گروه از مهاجرین، زیر فشارهای سخت مردان در این گروه قرار داشته و این در حالی است که خود این مردان از آزادی های فردی و اجتماعی داده شده در کشورهای آزادی چون سوئد نهایت استفاده (وسوء استفاده)را کرده و می کنند.
*****
زمانی که قتل پلا اتروشی(۱) در ژوئن ۲۰۰۱ دردادکاهی در سوئد به میان آمد، دیگر کسی شک نداشت که این قتل یک قتل ناموسی بوده است. بنا بر رسانه های بین المللی از آن میان نیویورک تایمز، تشکیل دادگاهی برای رسیدگی به این قتل در سوئد ، نخستین مورد بررسی یک قتل ناموسی در کشورهای اروپایی بود. اصطلاح "قتل ناموسی" غیر معمولی ولی قابل فهم است. ویژگی قتل پلا در این نیز بود که این قتل پیش از آن در دادگاهی در عراق مطرح شده و متهم نیز به پنج ماه حبس مشروط محکوم شده بود در حالی که این قتلی ناموسی بود. در عراق قتل های معمولی مجازات بسیار سنگینی دارند. بنا بر این، این حکم با قوانین خود عراق هم در تضاد بوده و چنین می نماید که در آن جا برای قتل ناموسی تخفیف هم قائل می شوند! قاتل بازداشت شده که پدر پلا بود در دادگاهی در داهوک(۲) کردستان عراق به پنج ماه حبس مشروط محکوم شد و همین سبب پیچیدگی ای در کار شد. خواهر کوچک تر پلا"برین"(۳) که شاهد قتل خواهرش بود، موفق شد که با پلیس سوئد تماس بگیرد. او می دانست که چهار نفر، سه عمو و پدرش، پشت این قتل قرار دارند. او دید که دو عمویش، که تابعیت سوئدی دارند، شلیک کردند. اکنون آن دو مدت زمانی بود که به سوئد بازگشته بودند. برای دادگاهی کردن آنها، نیاز به شهادت برین بود که در کردستان عراق بود. پلیس سوئد برای بازگشت برین به سوئد او را یاری داد. عموها در دادگاه سوئد به حبس ابد محکوم شدند.
پنج ماه زندان مشروط در عراق و حبس ابد در سوئد برای همآن قتل! احتمالن همین موضوع حکم در عراق و در سوئد برای این قتل سبب شد که از دید نیویورک تایمر نخستین آن در اروپا بر آورده شود.
به هر رو بررسی قتل پلا، یک بار دیگر تاریخ ساز شد و به همت شهادت برین دیگر کسی نمی توانست وجود قتل ناموسی در سوئد را انکار نماید. قتل در سوئد برنامه ریزی شده ولی به لحاظ تاکتیکی می بایست در عراق انجام می گرفت. هم متهمان به قتل و هم مقتول تابعیت سوئدی داشتند.
مقامات سوئدی دست به کوشش زیادی زدند تا موضوع قتل در دادگاه سوئد بررسی شود. کسانی به عراق رفته و توانستند برین را با مانور پیچیده و سختی با خود از عراق خارج کنند. مشکل ولی تنها این نبود؛ اکنون می بایست موردی در قانون بیابند که بتوانند بر مبنای آن برای دو عموی پلا دادگاهی تشکیل دهند. در حالت عادی حکم دادگاهی که در کشور دیگر داده شده مد نظر قرار می گیرد ولی نه در مورد کاربرد خشونت فراوانی که کمترین مجازات آن چهار سال زندان باشد. اگر چنین بوده و در انجام بزه خشونت زیادی به کار رفته باشد، آن هنگام می توان حکم صادره از دادگاهی دیگر در همآن مورد را نا دیده گرفت.
دو عموی پلا که به سوئد بازگشته بودند، احساس امنیت می کردند. پلیس آنان را زیر نظر داشت ولی تا پیش از رسیدن برین به سوئد آنان را دستگیر نکرده بود. با رسیدن برین به سوئد اکنون پلیس می توانست نخست به سبب آن که برین را تهدید کرده بودند، آنان را دستگیر نماید. پس از آن با توجه به شهادت برین اتهام آن دو به قتل میسر می شد.
آغاز کار می رفت که دچار مشکل شود. روز پیش از تشکیل دادگاه، یک خیرنگار با پلیس تماس گرفته و مدعی شد که پاراگرافی در قانون که آنان اتهام متهمان را بر پایه آن بر قرار کرده اند اکنون در قانون وجود نداشته و برداشته شده است. یکی از وکلای پلیس بنام کیکیس اهره الگامو(۴) به نیابت از سوی برین دچار تردید شده و می گوید با توجه به آنچه که بر برین گذشته وتهور زیادی که او از خود نشان داده، اگر دادگاه تشکیل نشود، چه خواهد شد؟ ولی سر انجام راهی یافت شد. پاراگرافی در قانون یافتند که می گفت اگر جرمی در سوئد برنامه ریزی شده و یا بخشی از آن در سوئد رخ داده باشد، همه جرم می توانددر دادگاهی در سوئد مطرح شود. با تکیه بر همین پاراگراف، دادگاه در سوئد تشکیل و هر دو عموی برین به حبس ابد محکوم شدند.
برین می گوید:"من به سوئد بازگشتم تا عموهایم به مجازات برسند." بنا بر این تاکتیک قتل در کردستان عراق و در نتیجه محاکمه و مجازات در آنجا نه در سوئد، با شکست روبرو شد.
گناه پلا نیز هم چون سارا(۵) و فادیمه(۶) آن بود که خیلی"سوئدی" شده بود. پلا همراه با خانواده خود سال ۱۹۹۵ به سوئد آمد. خانواده هفت فرزند داشت وپلای ۱۵ ساله بزرگترین آن ها بود. برین یکسال کوچک تر از پلا بود. برین حکایت می کند که آن ها تا چه اندازه از آمدن به سوئد خوشحال بودند. ولی این شادمانی دیری نپایید. پدر محدودیت های شدید وسختی برای دخترانش بر قرار کرد. آن ها حق نداشتند از مرزهایی که او مشخص کرده بود، گذر کنند. دختران نه تنها اجازه نداشتند که یک زندگی اروپایی داشته باشند که باید به دور از جامعه زندگی می کردند. پدر ساعتی در دست آن ها را کنترل می کرد که درست سر ساعت از مدرسه بر گشته باشند. او به حد مرگ می ترسید که آنان به آبروی خانواده آسیبی وارد کنند. آنها اجازه نداشتند به کافه یا فروشگاهی بروند.
یکی از دوستان پلا بنام "سحر" می گوید: پلا در مدرسه موفق بوده و نمره های بالا داشت؛ اجتماعی و محبوب بود ولی کمی رفتارش ویژه بود. پلا نقش بازی می کرد و خود را آزادتر از آن نشان می داد که دختری در موقعیت او می توانست باشد. او با افتخار از رابطه اش با دوست پسر کردش گفته و اظهار می داشت که هیچ ایرادی در کار نیست و پدرش از او پشتیبانی می کند. آرزوی داشتن آزادی در مغایرت شدید با حقیقت زندگی اش او را وادار می کرد که در برابر دوستان هم مدرسه ای اش نقش بازی کند.
سر انجام پلا تحملش به پایان رسیده واز خانه گریخت. در مدرسه نیز یادداشت شده بودکه در شش ماه دوم سال او دچار مشکل بوده و از درس عقب افتاده است. خود پلا ولی چیزی نمی گفت. فرار از خانه کار خطرناکی بود. برین می گوید: مردهای فامیل به آن ها هشدار داده بودند که:" اگر یکی از دختران ما یک شب بیرون از خانه بسر برد، می بایست او را کشت." این که پلا در منزل یک دوست دختر خود پنهان شده بود، کمکی به قضیه نمی کرد زیرا به آبروی خانواده آسیب وارد شده بود. حتا دوست پسر کردپلا که او آن همه به داشتن رایطه با او می نازید نیز از او فاصله گرفت. پلا و خانواده اش از چشم همه اطرافیان خود افتاده بودند. برین می گوید: پلا کوشش کرد که خود را از بند رهانیده وبه تنهایی آینده ای برای خود بسازد و این همه بیش از توان او بود. اکنون او خارج ازهر دو جامعه کردها و سوئدی ها قرار گرفته و برای هویت خود مبارزه می کرد ولی بدون داشتن خانواده او چه می توانست باشد؟ برین می افزاید: تهدید از سوی همین خانواده بود ولی به هر رو دلتنگی نیز برای بودن در همین خانواده بود!
بنا به گفته برین: خانواده نتوانستند پلا را بیابند ولی او خود باز گشت. او گفت که همه برادر، خواهرهایش را دوست دارد و نمی تواند بدون آن ها زندگی کند و خواستار بخشش شد. پدر به او گفت اگر تو می خواهی مرا خوشحال کنی، باید ازدواج کنی وپلا هم پذیرفت و به میل خوددر تابستان ۱۹۹۹ همراه پدر از شهر فارشتای (۷) سوئدبه داهوک در کردستان عراق رفت. برین در ادامه می گوید که پلا از این که به میان خانواده باز گشته بود، بسیار خوشحال بود. سحر دوست پلا نیز می گوید که پلا خانواده اش را بیشتر از خودش دوست داشت.کار او همآنند این بود که او خود را دو دستی در سینی گذاشته و بگوید بفرمایید، هر چه می خواهید با من بکنید!
ولی هنگامی که به کردستان عراق باز می گردند پدر می گوید به هر رو تو نمی توانی ازدواج کنی و به جای ازدواج او را در خانه و در اطاق خودش به گلوله بسته و و می کشند. هنگامی که او تیر خورده وزخمی است از برین می پرسد که چه اتفاقی افتاده واین ها چه می کنند؟ التماس می کند که او را به بیمارستان برسانند و آن هنگام است که یکی از عمو ها در برابر چشمان برین و مادرش دوباره گلوله ای به او شلیک می کند. نفشه قتل در سوئد ودور از چشم مادر طرح ریزی و در ۲۴ ژوئن ۱۹۹۹ در کردستان عراق اجرا می شود.
حکم دادگاه در داهوک ۹ اکتبر ۱۹۹۹ داده شد که بنا بر آن پدر ویکی از عموهای پلا به ۵ ماه حبس مشروط محکوم می شوند. بنا به گفته یک افسر پلیس در داهوک، به شکل معمولی حتا قتل ناموسی در آن جا همیشه مجازات سخت تری داشته و محکومیت یک تا دو سال زندان دارد ولی در رابطه با قتل پلا حکم دادگاه می گوید:
" به سبب این که این قتل، قتلی ناموسی بوده که هدفش پاک کردن ننگی بوده که دامان خانواده را گرفته بوده است، دادگاه تصمیم گرفت محکومیت معمول برای قتل نامبرده را فسخ کند."
عموی پلا در بازجویی به پلیس گفت: ما نمی توانستیم رفتار او را که سبب شایعه های بدی در باره خانواده ما بود، بپذیریم. با وجود چندین نشست خانوادگی چون مقتول در ادامه رفتار خود پافشاری می کرد، نتوانستیم مشکل را حل کنیم. من عموی پلا هستم و در درون خودم با توجه به رفتار نا معقولی که از او دیده و آن چه دیگران در باره او در سر زمینی بیگانه می گفتند، فکر می کنم مرگ هم برای او کم بود زیرا او زندگی را بر خانواده ای غنی که در میان کردها اعتبار و آبرو دارد خراب کرده بود. پدر پلا در برابر دوربین تلویزیون سوئد عنوان"قتل ناموسی" را انکار کرد. او که در عراق است تحت پی گرد بین المللی است ولی خودش، خود را قربانی یک مبارزه جویی می داند. او چنین وانمود می کند که بازرگانی موفق است که آبرو و شرافتش کاملن باز سازی شده است.
برین که احساس خوبی نسبت به پدرش داشته می گوید:"من همیشه پدرم را دوست داشتم ولی آن چه را نزد او دوست نداشته ام این بوده است که خودش نمی تواند تصمیم بگیرد. او حتا نمی داند چگونه باید با فرزندانش رفتار کند. پدرم در سوئد بیکار و تنها بود. او می خواست همآن قدرت و صلابتی را داشته باشد که در کردستان عراق داشت."
اینک برین در اندیشه آن چه که روی داده است به خواب رفته وبیدار می شود و آن رخ داد نزد او حضوری دائم داشته و "یک بند به خودکشی می اندیشد" ومی گوید:"چنین کاری[خودکشی] نیز می تواند گونه ای مرگ ناموسی خوانده شود. او ترجیح می دهد خود را بکشد تا چون پلا با او رفتار شود.
خود کشی می تواند راه گریزی از ترس و هراسی باشد که برین شب و روز در آن به سر می برد. اکنون او هویتی زیر پوشش دارد ولی راه حلی برای تنهایی و آینده خود نمی بیند. مادرش که با دیگر فرزندان خود در سوئد زندگی می کند، می خواهد که برین با مردی که آن ها برایش برگزیده اند ازدواج نموده و شرافت خانواده را حفظ کند. برین می گوید:" مادرم می اندیشد اگر من ازدواج کنم دارای یک زندگی عادی خواهم شد." مادر که بهترین را برای برین می خواهد، راه چاره ای دیگر نمی بیند. خود برین هم راه چاره ای نمی بیند ولی نمی خواهد تسلیم شده و عقب نشینی کند. از دید او یک زندگی عادی و معمولی زمانی است که "شخص بتواند خود برای زندگی خود تصمیم بگیرد." خودکشی بهتر است تا ازدواج اجباری. او می گوید:" اگر من در این جا[سوئد] بمیرم در میان کسانی به خاک سپرده می شوم که آنان را نمی شناسم ولی اگر در عراق به خاک شوم، کنار خواهرم به خاک سپرده شده و به او نزدیک تر خواهم شد، پلا در وجود من است و من و او دارای یک روح هستیم."
مونا سالین(۸) وزیر [وقت]هم خوانی اجتماعی می گوید پس از قتل فادیمه من نادرست رفتار کردم واز ترس بهانه ندادن به دست راسیست ها، آنان و مسائلشان را نادیده گرفته، به آنها پشت کرده و بیوفایی کردم. منظور او از "آنان" دخترانی با ریشه خارجی هستند. آن چه که مونا سالین را واداشت که رفتار خود را نادرست بداند، شهادت خواهر پلا بود. پس از شهادت برین در دادگاه، سالین با خود اندیشیدکه"باید با این دختر ملاقات کند"، دیدار با برین به او فهماند که این قتل های ناموسی و تفکری که پشت آن خوابیده است، ویژه بوده و گونه های زور گویی و فشار یکسان نیستند. سالین به دادگاه پدر فادیمه اشاره کرد که چگونه همه خانواده اظهار بی اطلاعی کرده وهیچ کس چیزی بیاد نمی آورد و تنها یک شاهد از درون خانواده پا پیش گذارد و او کسی جز خواهر کوچک مقتول، سنگول(۹) نبود. شباهت میان برین و سنگول جالب توجه است. روزنامه نگار، بریتا سونسون(۱۰) در مقاله ای با عنوان "دلیرترین در جهان" می نویسد:
این را در چشم هایش می شد دید و در صدایش شنید. بیش از همه دلیری فراوان او بود که یاد آور خواهر بزرگتر فادیمه می شد.
دیروز خواهر کوچک تر تنها کسی از بستگان فادیمه بود که جرأت کرد بر علیه رحیم ساهیندال[پدرش] شهادت دهد. او در باره پدرش گفت:"من می خواهم که پدرم محکوم شود."
پیش از این یک بار دیگر هم چنین چیزی را دیده بودم ولی هنوز هم نمی توانستم آن چه را چشمانم می بیند،باور کنم. باور کنم که یک دختر جوان کرد دیگر هم هست که چنان دلیر است که جرأت می کند که به روشنی بگوید که قتل ناموسی چیست، جرأت می کند دروغ ها و فرار قاتل از حقیقت را افشا کند. پیش از این خواهر کوچک پلا اتوشی دلیرترین دختری بود که دیده بودم اکنون می بینم که خواهر کوچک دیگری هم هست."
مدت درازی بر مزار فادیمه، عکس زن جوان زیبایی قرار داشت. این عکس پلا بود. این عکس بزرگ در قسمت چپ سنگ مزار قرار گرفته بود. در سمت راست عکس دیگری به همآن اندازه تمام قد از فادیمه قرار داشت که به شکلی گویا با کمری راست و بی ترسی در نگاهش به سوی ما می آمد. این دو چهره مقدس اکنون بر مزار فادیمه با هم یک انجمن یاد آوری پلا،"پلا را فراموش نکن" تشکیل می دهند. آن ها در مرگ خود بیکدیگر پیوند خورده اند در حالی که زمانی که زنده بودند یکدیگر را نمی شناختند.
به هنگام مرگ پلا فادیمه سخنی نگفت. او می دانست این کار چه ریسکی به دنبال دارد. می دانست که اگر آشکارا موضع گرفته و فعالیت کند، بستگانش را به مبارزه جویی فراخوانده و تهدید او به مرگ جدی تر می شود. پس از سال ۱۹۹۸ که فادیمه در کوششی برای نجات زندگیش از تهدید خود سخن گفت و برای عموم شناخته شد(با این اندیشه که با آگاهی همگان شاید آن ها دیگر جرأت نکنند او را بکشند) سعی می کرد از جنجال بدور یاشد. اگر در باره مرگ پلا و یا دادگاه او اظهار نظری می کرد، دردسر و خطرش بیش از آن بود که او از پسش یر آید.
اکنون مزار فادیمه زیارتگاه کسانی شده است که می خواهند یاد پلا را نیز زنده دازند.
.........
پلا در مزاری بی نام و نشان در داهوک به خاک رفته است و سنگی بدون نوشته نشانه مزار او است. این سنگ نیز وسیله مادر پلا علیه کوشش پدر و بستگانش که می خواهند یاد بود پلا نابود و با خاک یکسان شود تا نشانی از او نباشد، بر مزار گذارده شده است.
بنا بر این شگفت انگیز نیست که دوستان پلا و کسانی که از او پشتیبانی کرده اند، بخشی از مزار فادیمه را به وام گرفته اند. پلا و فادیمه/آنها را فراموش نکنید.
کوروش گلنام
دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۲ ـ ۱ ژوئیه ۲۰۱۳
پا نویس:
*بر گرفته از کتاب :
En fråga om heder, Unni Wikan
صفحه های 46 تا53
برگردان به سوئدی:
Cajsa Mitchell
ordfront forlag, Stockholm 2004
1-Pela Atroshi
2-Dahouk
3-Breen
4-Kickis Åhré Älgamo
۵ـ سارا که نام اصلی اش میثم (عابد علی)بود و خود را در سوئد سارا می نامید؛ از خانواده کرد عراقی بود که در 15 دسامبر 1996 در سن 15 سالگی وسیله برادر 16 ساله و پسر عموی 17 ساله خود در شهر امئوی سوئد کشته شد. توضیح از من.
۶ـ فادیمه ساهیندال در سال 2002 در سن 26 سالگی به دلیل داشتن دوست پسر سوئدی، وسیله پدر خود در شهر اپسالای سوئد کشته شد. خانواده از کردهای ترکیه هستند. توضیح از من.
7-Farsta
8-Mona Sahlin
9- Songul
10- Britta Svensson