من اپیکوری ام. نظرات اپیکور آنچیزهای خردگرای خارج از فلسفه اخلاق یونانی و رومی اند. توماس جفرسون
در غرب از قرن 18م شعر خردگرا، واقعگرا، روشنگری رواج یافت. شاعران عقیده داشتند نظرات و اعمال فرد بر خرد و دانش استوار ند تا باور دینی یا واکنش عاطفی. خرد بر تجربه در ایقان دانش می چربد. حقیقت نه با حواس بلکه با خرد و استدلال ذهنی حاصل می شود. گاهی شاعر مکرر از خرد میگوید ولی در نقل قول از گذشتگان خرد را بکار نمی بندد.
آیا معنای واژه ها در هزاره ها ثابت اند؟ واژه خرد را فردوسی زیاد بکار می برد. معنای آن در نظر فردوسی نزدیک به انصاف و اخلاق اپیکوری است تا به عقل سلیم امروزی یعنی حقیقت پذیرفته شده توسط اکثریت. لذا با اینکه فردوسی شاعری خرد گراست؛ ولی در پاره ای داوریها عقل سلیم را بکار نمی برد. چند نمونه در زیر می آیند؛ البته غلو را باید در شعر مد نظر داشت.
برای نمونه فردوسی در حول و حوش خود کسی را بیش از 100 سال عمر نمی دید. ولی عمر ضحاک را تا 1000 سال، ﺟﻤﺸﯿﺪ و ﻓﺮﯾﺪون را 700 و 500 سال اغراق می کند. غلو در شعر لذت آور است؛ ولی می توان سن را تا 100 یا 120 سال غلو کرد تا خرد نادیده گرفته نشود.
ﻓﺮدوﺳﯽ ﻣﯽداﻧﺪ رﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺳﺰارﯾﻦ زاده ﺷﺪه، لذا وزن رﺳﺘﻢ 10% وزن مادرش در ﺗﻮﻟﺪ ﺑﻮده. ولی وزن او را در راه رفتن سنگین انگاشته که ﺟﺎی ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪه؛ ﺳﻨﮓھﺎ زﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﺧﺮد ﻣﯽﺷﺪند. رستم ﯾﮏ ﮔﻮرﺧﺮ را درسته می بلعید؛ کاری که یک تمساح کنار دریاچه هامون زابلستان می کرد.
ﺳﯿﺎوش ﻣﺤﺒﻮب بوده؛ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﻧﯿﺴﺖ. وﻟﯽ در ﻣﮭﺎرت 2شقه کردن ﮔﻮرﺧﺮ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﯾﮏ ﺟﻮ اختلاف بین راست و چپ ایجاد نمی کرد- این اغراق شاعرانه است. روشن نیست رﺳﺘﻢ کی دﻧﯿﺎ آﻣﺪه؛ وﻟﯽ 700 ﺳﺎل ﻋﻤﺮ ﮐﺮد. او اﺳﺒﯽ ﻏﯿﺮ از رﺧﺶ ﻧﺪاﺷﺖ. ﻣﺮگ او ﺑﺎ افتادن رﺧﺶ در ﭼﺎه؛ عمر اسب را به 700 سال می رساند.
می توان در حیطه خرد هم حرف شاعرانه فردوسی را ارزیابی کرد؛ اصولا کمیت در حوزه شعر زیاد معیار نیست. اصول زیبایی شناسی جهانشمول بوده؛ در حوزه های هنری هم مصداق دارد. لذا می توان با هنجارهای منطقی هر اثر هنری را هم ارزیابی کرد. باید به گذشتگان با شک نگاه کرد مرعوب اقتدارشان نشد. می توان تئاتر، نقاشی، موسیقی، شعر را خردورزانه/ منطقی بررسی کرد؛ احساس وهن و قبح هم نکرد. اتفاقا "منطق خاص خودش" را باید دید چیست. منطق یکی است و در جهان برای انسانها همان یکی است.
ﻓﺮﺩﻭﺳﻲ سوای حضور ذهن، دستنوشته ها، تردد به کتابخانه های معتمدان مرفه، کتب منبع در خانه- دستیاریان خانگی مانند فرزند یا برادر برای ردیف کردن یادداشتها، ویراستها، داستانها و صفحه بندی داشت. ولی در کتاب قطورش گاهی سهوا یا از روی حافظه بیتی را دوباره گویی کرده. این شاکله شاید تاییدی بر سرایش اشعارش بوسیله یک شاعر باشد.
این شاعر خردگرا/ منطقی با تخیل، خلاقیت، حافظه قوی- به اصول زیباشناسیک بلاغی ردیف بصری/ صوتی خروش- خروس، گه- که، و کنشی خیزد- برخاست پابند بود. فردوسی علیت بین 2 رویداد خروس خوانی و بیدارباش لشگر را در رابطه منطقی 3 بیت زیر سروده:
بدﺍﻥ ﮔﻪ ﮐﻪ ﺧﻴﺰﺩ ﺧﺮﻭﺵ ﺧﺮﻭﺱ/ ﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺁﻭﺍﻱ ﮐﻮﺱ.
ﺳﺮ ﻣـﺎﻩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺁﻭﺍﻱ ﮐﻮﺱ/ بر آن گه که خیزد خروش خروس.
چو ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ ﮐﻮﻩ ﭼﻮﻥ ﺳﻨﺪﺭوس./ ﺑﻪﺍﺑﺮ ﺍﻧﺪﺭ ﺁﻣﺪ ﺧﺮﻭﺵ ﺧﺮﻭﺱ. {سرو کوهی، زرنیخ احمر، صمغ زرد}
شخصیت شاعر شعر او را بین 2 غایت احساسی و خردگرا نوسان می دهد. خردگرایی/ منطق در خیام، فردوسی، سعدی کاملا مشهود است. البته خردگرایی با شبکه تنظیم گفتار/ کردار با مخاطب در کورتکس مغز پیشانی همآهنگی می شود. گویا نظامی هم کتاب حماسی فردوسی را خوانده؛ هر 2 با حافظه قوی شاید سهوا برخی عناصر شعری مانند خروس-خروش را تکرار کرده اند. البته نظامی بزمی تر است: خرﻭﺱ ﺻﺮﺍﺣﻲ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ/ ﺧﺮﻭﺵ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺧﻢ ﻫﻤﻲ ﮔﻔـﺖ ﻧـﻮﺵ.
علیت و خردگرایی همراه با دانش طبیعی و نجومی را خیام در رباعیاتش بنحو درخشانی بکار برد. اگر منطق از شعر حذف شود؛ آیا از شعر معنازدایی می شود؟ اصولا نفوذ شعر در جامعه مانند دایره های متحد المرکز اند؛ هرچه مخاطب بیشتر داشته باشد شعاع دایره نفوذ بیشتر است. کوچکترین دایره محفل خاص دوروبر شاعرند. در این محفل سوای نوع شعر حاشیه، همگنی شخصیت خودشیفته و بیخبری از جهان واقع- اعضای محفل خاص شعر عیاشی را بهم نزدیک می کند.
خیام خرد، شک، زیبایی را درهم می آمیزد: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من. او گاهی مغلطه به نادانی می کند؛ اگر اسرار ازل را نه من می دانم و نه تو، تو هم نمی توانی ادعایی درباره موجودی که این اسرار را می داند بکنی. در ضمن برخی اسرار ازل در 1000 سال پیش جزو نادانی های بشر بوده؛ در سده 21م با دانشی که خود خیام یکی از پایه گذاران آن بوده کشف شده. این اسرار می توانند ذرات مضر حیاتی و کیهانی، کهکشانها با سیارات شبیه زمین، ساختار ژنتیک موجودات، کاربرد موج میکرو در تلفن همراه/ تنور زودپز باشند.
گاهی 2 فکر درون یک بیت شعر از منطق "اگر..پس" پیروی می کنند؛ مانند اگر فلان مرض پس فلان دوا. ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﺁﺗﺶ ﺑﺎﺷﺪ، پس ﻣﻨﻄﻘﻲ ﺍﺳﺖ ﮐـﻪ ﺗـﺪﺑﻴر ﺁﺏ ﺑﺎﺷـﺪ. پس جمله عشق و تدبیر، ﺟـﺰ با 2 فکر آتش و آب- ﻏﻴﺮﻣﻌﻘﻮﻝ، ﻏﻴﺮﻣﻨﻄﻘﻲ، ناجور با عقل سلیم خواهد بود. یعنی اگر آتش عشق پس تدبیر آب برای فرونشانی آن منطقی است- از دید ﺳﻌﺪﻱ:
بر آﺗﺶ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺏ ﺗﺪﺑﻴﺮ/ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺯﺩﻳﻢ، ﺑﺎﺯﻧﻨﺸﺴﺖ.
آیا در آفرینش کل شعر هم منطق دخیل است؟ آیا منطق در سطرهای شعر با آرایه های ادبی مراعات می شود؟ پس می توان کل شعر را معلولی به یک انگیزه، الهام، علت انگاشت؛ سپس در اجزای آن اصول منطق را واشکافی کرد. آیا منطق و معنا در شعر با همند؟ آیا شعر پسامدرن با منطق فازی/ پریشان تاویل می شود؟
آیا منطق در سبکهای شعری مانند نمادگرایی/ سمبولیزم وجود دارد؟ گاهی منطق در رمزگشایی سطری از شعر پدیدار می شود. نمونه: ماهم آمد به در خانه و من خانه نبودم. اگر "ماه" قمر آسمانی باشد که نمی تواند بخانه فردی بیآید. ولی اگر یار این فرد به زیبایی ماه باشد آنگاه آمدن یار به خانه منطقی است.
منطق در معنی شعر بستگی به دانش تاریخی فرهنگی دارد که این فرهنگ در طول زمان تغییر می کند. گاهی ربط 2 مصرع یا فکر آشکارا دیده نمی شود. گاهی اشارات، ارجاعات، تلمیحات تاریخ مصرفشان سرآمده؛ با عدم کاربرد در عصر جدید معنی مهجور یا منسوخ می شود. با برهان خلف با بار شدید غم شاعر میگوید پس کافر می تواند بهشت برود: آنچه بر من می رود گر بر شتر رفتی ز غم / می زدندی کافران در جنت الماوی قدم.
منطق الطیر عطار، شبیه مزرعه حیوانات اورول در سده 20م، روایت بنا به اصول منطق ساختارسازی شده: مجمعی كردند مرغان جهان. دیالوگها هم حاوی اصول منطق با تلفیق عرفان و ماورا الطبیعت می باشند. عبید زاکانی هم در موش و گربه منطق و هزل را در تمثیل موش و گربه برای نمایانی جامعه پرتزویر و خشن خود بکار می برد.
در برخی غزلها درددل عاشق و معشوق جنبه استدلالی دارد. بهرجهت تصویر هم از اصول منطقی عمدتا پیروی می کند؛ ولی گاهی با تخیل آمیخته می شود. موجودات افسانه ای اساطیر مانند سیمرغ و گریفین انگونه اند. افسانه نیما دیالوگ 2 دلدار را گاهی با علیت گاهی آمرانه ترسیم کلامی کرده؛ تلویحی زیبایی گذران را بر تحجر دائم رجحان می دهد: من بر آن عاشقم که رونده است.
گل همین 5 روز و 6 باشد/ این "گلستان" همیشه خوش باشد. منظور سعدی از "گلستان" عنوان کتاب ش است؛ او موجز بااعجاز پارادوکس/ تناقضنمایی را طرح میکند: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم./ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. http://www.haft-aseman.blogfa.com/
نمونه هایی از کاربرد منطق در شعر آورده می شوند. می توان ساختار و کاربرد استعاره/ مجاز در یک شعر نیما یا اخوان را با اصول منطق واشکافی کرد. سعدی علیت را در این بیت آورده: هر قضايي سببي دارد و من در غم دوست / عجلم ميكشد و درد فراقش سبب است. ﺍﮔﺮﻋﺸﻖ ﺁﺗﺶﺑﺎﺷﺪ، طبیعیﺗﺮ/ ﻣﻨﻄﻘﻲﺗﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐـﻪﺗـﺪﺑﻴر نیز ﺁﺏ ﺑﺎﺷـﺪ. ﺟـﺰ ﺍﻳـﻦ، ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻏﻴﺮﻣﻌﻘﻮﻝ/ ﻏﻴﺮﻣﻨﻄﻘﻲ خواهد بود. بر آﺗﺶ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺏ ﺗﺪﺑﻴﺮ/ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺯﺩﻳﻢ، ﺑﺎﺯﻧﻨﺸﺴﺖ. ﺳﻌﺪﻱ
گاهی در بحث سیاسی-اجتماعی طرف بیتی از شاعری مشهور بخاطر مرجعیت ادبی می آورد. لذا قطار گفتمان منطقی/ استدلالی به ادبیات تخیلی با تمثیل، کنایه، ایهام، استعاره ریل عوض می کند. آیا این مغلطه مع الفارق است؟ کاربرد منطق گوینده با مرجعیت شاعر در ادبیات و منطق درون بیت برای له/ علیه نظر سیاسی طرف مغلطه است؛ منطقی نیست.
نمونه: در بحثی در باره اثبات وضع اقتصادی کشور، طرف از حافظ نقل می کند: با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در اوج خود پرستی. البته "مدعی" دارنده نفوذ اجتماعی و ابزار سرکوب است؛ نه یک محافظه کار بدون قدرت سیاسی. آیا زیبایی با مغلطه غیرمنطقی منافات دارد؟ لذت از شعر با استدلال/ دانش گرفتن از شعر یا گفتگو توفیر دارد. آیا بیت مولوی زیبایی شعری دارد یا قاطعیت آمرانه بضد منطقیون؟ پای استدلالیان چوبین بود. / پای چوبین سخت بی تمکین بود.
شعر به سخن زيبايي داده؛ در اقناع شنونده مؤثرتر است. ابوالعلا معری: وقتی که سخن با دلیل میگویم با زبان آهسته زمزمه میکنم. اما وقتی سخنم بی دلیل میشود، فریاد میزنم. بخش دوم سخن این شاعر عرب، را شاید بتوان بشعر در کاربرد منطق تعمیم داد. وقتی شاعر سخنانش با منطق استدلالی نباشد؛ او فریاد عصبی می زند.
منطق اصول اندیشیدن برای رابطه 2 یا چند شیئی در ذهن است. منطق شامل اصول درست اندیشی یا خطا سنجی اندیشه می باشد. در منطق تعریف مفهوم، مفروض، تصوّر و استدلال برای قضیه، برهان، تصدیق داده میشود. در مدارات الکترونیک رایانه ای برای مقایسه کمیتها رابطها یا اصول 6گانه زیر بکار می روند: "و، یا، هم این و هم آن، نه این یا نه آن، نه، اگر.. پس" AND, OR, NAND, NOR, NOT, IF.. THEN. برای قیاس 2 چیز کل-جزء منطقی مجاز و شباهت بصری/ هندسی استعاره بکار می روند.
در قرن 4 ق.م. ارسطو منطق را به 6 بخش کرد: مقوله، قضیه، قیاس، برهان، جدل، مغالطه. سپس شعر، خطابه، مقدمه/ ایساغوجی eisagoge افزوده شدند. در قرن 10م ابن سینا این 9 بخش را در شفا توضیح داد. آنالوطیقا/ آنالتیک شرح منطق صوری/ رسمی است که به صورت/ فرم استدلال، مانند دستور زبان، نه به محتوا یا معنای آن می پردازد. نمونه منطق صوری: حکومت دیکتاتوری/ ملت ناهوشیار/ براندازی چاره ساز. خب- براندازان از همین ملت خنگ اند؛ پس از چاله به چاه نمی شود؟ در سده 20م انواعِ تازه مانندِ منطقِ ربط، زمان، موجهات، چندارزشی، فازی پدید آمدند.
اصل، گزاره، امر بدیهی، مفروض- بدون استدلال پذیرفته می شوند. برهان راه رسیدن از مفروضات یا صغرا-کبرا به نتیجه است. برهان 2 نوع است: استنتاجی/ علٌی از کلیات به نتیجه جزیی و استقرایی از نتایج جزیی به حکم کلی. یک علت می تواند معلولهای خود را داشته؛ یک معلول می تواند ناشی از علل گوناگون باشد. برهان می تواند از علت به معلول و برعکس باشد. معلول جاپای شیر در جنگل می تواند به 3 علت باشد: وجود شیر، حیوانی شبیه، یا فردی برای گمراهی جاپای شیر درست کرده. پس برهان معلولی در نمونه نسبت جاپا به شیر، احتمال صحت 33% نه 100% دارد.
نیمکره مغز چپ جایگاه شبکه های منطق، زبان، تحلیل، عینگرا/ ابژکتیو، اعداد، استدلال. نیمکره مغز راست جایگاه تشخیص چهره، بیان/ درک عواطف/ ایموسیون، موسیقی، رنگها، تصاویر، اشراق، خلاقیت است. در آدمها کارکرد نیمکره راست یا چپ مغز غالب است. شاید بتوان گفت فردوسی راست مغز بود. آدمهای راست مغز اجرای دستورات برایشان مشکل است؛ باید آنرا برای اجرا بنویسند.
آیا شبکه منطق عصب در کورتکس مغز در انسانماها وجود داشت یا در ا میلیون سال گذشته پدید آمده؟ آیا منطق یکی از مقولات فراگیر یونگ است که از فرهنگ جمعی به فرد منتقل می شود یا نتیجه تجربه فرد است؟ رودکی روی تجربه فردی تکیه می کند:
هرکه ناموخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد زهیچ آموزگار.
ﻣﻨﺎﺑﻊ. 2013/06/12
http://www.vatandar.at/BejanBaran84.htm منطق در شعر- بیژن باران