logo





نمایش شخصیت ها در انتخابات ریاست جمهوری و نتیجه!

يکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۹ ژوين ۲۰۱۳

مصطفی مدنی

mostafa-madani.jpg
انتخابات ۹۲ را نباید ساده گرفت. سکوت امروز ملت، سکوت سرد نیست. جامعه گوش به زنگ خبری تازه است تا از آن طوفانی بسازد. با وجود مراسم تحقیرآمیز مناظره های تلویزیونی، علی رغم مهندسی هماهنگ برای فرودست سازی مقام قوه مجریه، و با همه تمهیداتی که برای محو نقش مردم بکار گرفته می شود، شکاف های ریزی در بدنه استبداد بروز می کند که در چشم بهم زدنی دره عمیق می شود و همه شعبده بازی های سیاسی را با خود به قعر می برد. لحظات پایانی انتخابات خرداد ۷۶ و خرداد ۸۸ هردو از این دست بوده اند. انتخابات ۹۲ از این فضا آیا می تواند مستثنا باشد؟ فضای کنونی را، بازی شخصیت ها در صحنه انتخابات، دستگاه تبلیغات دولتی و چشمهای باز جامعه، بهتر از همه توضیح می دهد.

با کاندیدا شدن آقای هاشمی رفسنجانی یک خبر همه جا پیچید. شادی معناداری در چشمها برق زد. چه آنان که هاشمی را به دلیل کارنامه تاریک اش سخت مورد انتقاد قرار می دادند، چه آنان که با او وفاق داشتند و چه کسانی که در سایه از قضیه می گذشتند، همه متفق بودند که تغییری در راه است. انگشت ها همه سنگ بزرگی را نشان می داد که با توانمندی هاشمی می تواند از سر راه کنار برود. چشمها به بزرگترین معضل جامعه دوخته شده بود: به شرایط خانمان سوز تحریم ها، به تورم افسارگسیخته و سقوط هر ساعته اسکناس، به دیگ بحرانی که آًش آنرا مقام رهبری بار گذاشته و با هاشمی از روی اجاق برداشته می شود.

وقتی شورای نگهبان به عدم صلاحیت هاشمی حکم داد، وقتی تنها تیر امید جامعه به سنگ خورد، آنی نفس در سینه ها حبس شد، آرزوی تغییر مسیر کشور بر آب رفت و دره هولناک پیش رو ژرف تر از قبل منظر گشود. اینها اما، همه در کوتاه مدتی گذشت. چندان طول نکشید که جنبش اصلاحات بتواند خود را قوی تر و تنومندتر از گذشته بیآبد. با رد صلاحیت هاشمی، یعنی دومین فرد پایه گذار نظام جمهوری اسلامی، بعداز آیت الله خمینی، می توان تصور کرد که بخش عظیمی از بدنه نظام از آن کنده خواهد شد. چندان جای تردید وجود ندارد که از این پس هاشمی را از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، اگر کنار نگذارند، خود به غرور این کرسی را ترک کند. برای این شخصیت محافظه کار چاره ای نگذاشتند جز اینکه بی کژدارو مریز به صفوف مردم بپیوندد. شاید خود او نیز برای پاک کردن کارنامه گذشته، این سرنوشت را آگاهانه انتخاب کرده باشد. چشم تدبیر او، تفاوت رویگردانی مردم در انتخاباتهای گذشته و استقبال از حضور امروز او را، قطعا نمی توانسته است نادیده بگیرد!

می گویند،بیچاره حکومتی که شمار اپوزیسیون اش از طرفدارانش پیشی بگیرد. بیچاره تر اما حکومتی که خود بدست خویش تیشه به ریشه بزند. بیچاره تر نظامی که صف مخالفین اش را خود با کرده خویش، قوام بخشد. روزنامه کیهان به نمایندگی رسمی مقام رهبری، چندی پیش به تحقیر نوشته بود: «هاشمی را هول داده بودند توی دام. شورای نگهبان نجات اش داد....» آقای سردبیر توجه نکرد ه اند که شورای نگهبان با «نجات» رفسنجانی، بی آنکه خود بداند، رهبر نظام را به «دام» انداخته است.

حالا، در پایانه خط انتخابات، همه از آرامش حرف می زنند. آقای خامنه ای نیز در صف سپاهیان از شرایط دلخواه اظهار تشکر نموده اند. صدا وسیمای نظام اسلامی نیز با برپائی این نوع مناظره ها، از این واضح تر نمی توانسته است، مسرت مقامات را در تبدیل کردن رئیس جمهور آینده بیک شهروند ساده و مطیع فرمان رهبری به نمایش بگذارد. ولی سوال اصلی اینجاست که این طرح تا چه اندازه موفق خواهد بود؟ با «رأی» آقای خامنه ای کدام «مقلد» از صندوق بیرون خواهد آمد؟ رئیس جهور آینده کجا خواهد ایستاد و مهمتر از همه مهر مخالفت اکثریت جامعه بر این انتخابات چگونه خواهد خورد؟

نقشه راه اگر به این سادگی به سرانجام می رسید، نه آقای خامنه ای نیازی داشت نصایح انتخاباتی برای مردم را، با نظامیان درمیان بگذارند و نه سیمای اطلاع رسانی نظام با چنین نمایشی خود را رسوای خاص وعام می کرد. اگر این نوع تمهیدات کاربرد موثر می داشت، خط ونشان کشیدنهای سرتفنگداران بسیج و سپاه و نیروهای انتظامی نیز ضرورت پیدا نمی کرد. راه دور نبآید برویم. جامعه امروز ما نمونه منحصر بفرد آرامش در بستر تلاطم است. درسی و پنج سال گذشته این حکومت در عین بقأ، روی ثبات بخود ندیده است. حکومت بحران های دائمی را، نمی شود فقط محصول ناخردمندی و فقر مدیریت جامعه به حساب آورد. این ماهیت خود بحران است که نالایق ترها را، زایش می کند و روی کرد به خشونت و سرکوب را پیش می اندازد.

گره بحرانهای ذاتی جامعه نه با دندان باز می شود و نه با نوک تیز سرنیزه. شاید خود آقای خامنه ای بهتراز هر کس می دانند که با سرنیزه می شود در جامعه هراس افکند، ولی چرخه اقتصاد جامعه را به گردش نمی توان در آورد. با تفنگ مردم را در خیابان می توان به خون نشاند ولی تولید را در کارخانه و مزرعه نمی توان به جریان انداخت. با زندان و شکنجه دهان ها را می شود دوخت، ولی گرانی و بیکاری را نمی شود علاج کرد. رهبر جمهوری اسلامی دست بسینه تر از آقای احمدی نژاد و خشونت بارتر از سازمانگری«کهریزک» هرگز نخواهد یافت. قانون مندی قوه مجریه احمدی نژاد را به نافرمانی کشید. از هشت تن دست چین شواری نگهبان نیز هرکه به اشاره ایشان از صندوق انتخابات سربر بیآورد، در چنبره بحران و گرانی و بیکاری و اقتصاد درهم شکسته، از او سربرخواهد داشت!

جامعه امروز ایران به این فکر نمی کند که میان این هشت تن چه کسی کاندیدای آقای خامنه ای ست، بلکه به این می اندیشد که چه کسی کاندیدای ایشان نیست! اکثریت مخالف، سر این ندارد که خود را خسته تفاوت های قطره ای اصول گراهای چپ و راست کند، توجه خود را متمرکز کرده است که بیآند، شورای نگهبان برای گرم کردن تنور انتخابات کدامیک از کاندیداها را داخل گوی انتخابات گنجانیده است. آنگشت ها تا امروز آقایان روحانی وعارف را نشان می دهند. بی آن که کسی انتظار تغییر از ایشان داشته باشد. چشمها نگران اینست که شرایط، بدتر از امروز نشود. گفته ها علی رغم هجو نمائی صدا وسیمای جمهوری اسلامی، تا اینجا نشان داده است که آقای عارف یا آقای روحانی سودای بدترازاین را، که آقای جلیلی به آن افتخار می ورزد در اندیشه خویش نمی پرورد. فقط یک اسقبال وسیع عمومی می تواند از آقای عارف و یا آقای روحانی یک نیروی تغییردهنده بسازد.

چنین تحولی در روزهای اخیر چه رخ بدهد و چه با هر وسیله ای کاندیدای مورد قبول رهبر، بعنوان رئیس جمهور معرفی شود، کسی نمی تواند مهر انتخابات ۹۲ را از چهره سیاسی ایران پاک کند. آن نیاز عمومی که هاشمی را «جلو انداخته بود»، آن ضرورت تغییر که به حیات جامعه مبدل گشته است، از این پس توانمندتر از پیش و به اشکال مختلف خواست خود را دنبال می کند. نیاز عمومی، نیاز تغییر در مسیر لوکوموتیوی ست که با شتاب جامعه را بسوی پرتگاه می برد. ایران نیازمند عبور از تناقض یک جامعه مدرن با نظام مدیریتی عشیره ای و پیشا دولت است. تناقض فاحش مابین ملزومات قرن انفرماتیک با شکل حکومتی ایران قبل از زندیه و اروپای پیش از قرن پانزدهم. این نظام یا می بایست راه قهقرا را طی می کرد و یا بتدریج بسوی عقلانیت و ساختار دولت مدرن پیش می رفت. با رد صلاحیت هاشمی راه نخست به پایان رسیده است. به روند تاکنونی نگاه کنیم.

مدیران عقلگراتر در این نظام یک بیک از گردونه خارج گشته اند. اولین قربانی نظم برآمده از دل انقلاب، مهدی بازرگان بود. بفاصله کوتاهی نوبت به بنی صدر رسید. خروج ایندو بخش وسیعی از روشنفکران را از حکومت جدا کرد.جنگ هشت ساله، مدتی بر بحران نظام سایه انداخت و نگذاشت اختلافات حاد شود. سوت پایان جنگ هنوز کشیده نشده بود که آیت الله منتظری در مخالفت با اعدامهای جنون آمیز،به بیرون پرتاب شد. آیت الله منتظری قائم مقام رهبر، و شخصیت پرنفوذ در میان مسلمانان بود که قانون ولایت فقیه با ابتکار و سماجت او جایگزین پیش نویس قانون اساسی پیشنهادی دولت بازرگان گشته بود. آقای منتظری ولی خود قربانی همین قانون شد. خروج منتظری از حکومت، برای نخستین بار در بدنه اجتماعی نظام که عمدتا بر روستائیان، جمعیت حاشیه شهری واقشار پائینی جامعه تکیه داشت، شکاف انداخت. خاتمی، موسوی، کروبی و حالا هاشمی، سرمایه های از دست رفته این نظام هستند که از سکوی هیرارشی قدرت به زیر می افتند تا روی دست مردم بالا بروند. انتخابات ۸۸ بخش اعظم جوانان را بسوی موسوی، کروبی و خاتمی سوق داده بود و امروز با هاشمی بخش دیگری از بدنه اجتماعی رژیم، همراه با اقشار مرفه سنتی و صاحبان سرمایه مولود نظام اسلامی از حکومت فاصله می گیرند.

تا اینجا آقای هاشمی تلویحا به خطای بالا کشیدن رهبری اذعان نموده است. قدرت بخشیدن به کسی که بی مهابا جامعه را بسوی پرتگاه می برد. هاشمی اگرنقش گذشته خود را نیز برای مردم بازگو کند، به شخصیت برجسته ای در تاریخ معاصر ایران تبدیل خواهد گشت.

دومین علائم زوال این نوع مدیریت را می توان در آن روی سکه حذف هاشمی جستجو کرد. در نمایش پرده آخر آن تراژدی ای که از کنار گذاشتن بازرگان آغاز گشته و با تقلب بزرگ انتخاباتی سال ۸۸ سکان اجرائی نظام را به مقام رهبری واگذار کرده بود. معنای واقعی تقلب در انتخابات، پذیرش ظاهری حق رأی مردم و گردن سپردن تلویحی به انتخاب رئیس قوه مجریه با رآی مستقیم آنان بود. حکم بی پرده به عدم صلاحیت دومین بنیان گذار نظام، معنائی جز نقض علنی جمهوریت و رسمیت دادن به مقام اجرائی رهبر ندارد. عدم صلاحیت هاشمی عملا حاوی این پیام بود که از این پس رهبر، خود دولت است. آقای خامنه ای خود در همان نشست با نظامیان خطاب به کاندیداها گفت:«شعارهائی ندهید که در حد اختیار شما نیست.» معنی این جمله گویاتر از آن است که نیازمند تفسیر باشد. رئیس جمهور را خودم انتخاب می کنم. حدود اختیارات اش نیز توسط من تعیین می شود.

از زمانی که بقول آقای هویدا (به نقل از خاطرات اسدالله اعلم):«شاه گفت دولت خود من هستم» درست همانند جمله ای که لوئی چهاردهم پاشاه قرن هجدهم فرانسه گفته بود: «دولت من هستم». نه حکومت لوئی ها چند صباحی بیشتر طول کشید و نه از عمر سلطنت شاه جز چند سالی باقی ماند.

هم شاه و هم لوئی چهاردهم، از «دولت من هستم» حکومت مطلقه ای را می فهمیدند که تمامی اختیارات جامعه را در دست یک فرد خلاصه می کرد. آقای خامنه ای از حکومت مطلقه فقیه، حاکمیت مطلقه یک فرد را بر هم قوه قضائیه، هم مقننه و هم اجرائی فهمیده است. این نوع فهم با قانون اساسی همین نظام و ساختار جمهوری در تناقض فاحش است. آقای خامنه ای بصورت مطلق، بر قانون و مناسباتی در حکومت پا گذاشته است که تاکنون عامل حفظ این نظام بود و دیگر نیست.

مصطفی مدنی
۳ ژوئن ۲۰۱۳ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۲

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد