خامنه اي با رد صلاحيت هاشمي رفسنجاني خدمت بسيار بزرگي به مردم ايران كرد. او با اين اقدام اضطرارياش از يك سو، نميدانم براي چندمين بار، نشان داد كه آنچه در اين نظام به حساب نميآيد مردم، حقوق و رأي آنان است و از سوي ديگر عمق بحران نظام را به نمايش گذاشت. همچنين به خرفتترين فرد جامعه ثابت كرد كه اين نظام اصلاحپذير نيست.
دانسته است كه وضعيتي كه اموزه بر كشور حاكم است به طور عمده دستپخت رفسنجاني است. بنا به گفتهي خود رژيميها ايشان معمار اصلي و استوانهي اين نظام است. قانون اساسي، ولايت فقيه، شوراي نگهبان، پاسداران، بسيج، اطلاعات و دستگاه امنيتي، كنار گذاشتن بازرگان، سازمانها، شخصيتهاي معتدل، احزاب و سازمانهاي سياسي، طرح و اجراي حذف منتظري، طولاني كردن جنگ 8 ساله، ارتقاء ولايت فقيه به ولايت مطلقه در تغيير قانون اساسي در سال 1368، كشتار سال 67، قتل شخصيتهاي اپوزيسيون در داخل و خارج از كشور، گسترش فساد مالي، اقتصادي، فحشا، دزدي، رانتخواري، و از همه بدتر انتصاب خامنهاي به ولي فقيه ووو همه از شاهكارها و «خدمات» برجستهي حضرت ايشان به ملك و ملت ايران است!
آيا شرم آور نيست كه اكنون اصلاح طلبان داخل و خارج در حال ساختن فرشته و اسطورهاي از اين جاني، جنايتكار و خائن به منافع مردم ايران هستند؟
رد صلاحيت هاشمي به دست خامنهاي نشاني از استحكام نظام و قدرت خامنهاي نيست. بلكه بر عكس تزلزل پايه هاي نظام، ضعف آن و دامنه و عمق بحران گربانگير آن را فرياد ميكند.
خامنهاي با اين اقدام ناگزير خود آخرين از آن بخشهائي از مردم كه هنوز اميد به دگرگوني و بهبود وضعيت زندگيشان در اين نظام داشتند توهمزدائي كرد. وقتي اين نظام و حاكمان بر آن را شخصي فاسد، خائن و جاني مانند رفسنجاني برنتابد ديگر تكليف ساده لوحاني كه كارنامهشان پاك و در فكر اصلاحات واقعي در اين نظاماند روشن است!
تاريخ نظام اسلامي تاريخ توهم زدائي مردم نسبت به «اسلام عزيز خميني»، بخش بزرگي از روحانيت و حكومت مذهبي است. ابتدا خميني و بعد از رهسپار شدنش به ديار نيستي جانشين او خامنهاي و دست اندر كاران حكومت اين وظيفهي تاريخي را ايفا كردهاند. اگر انقلاب 57 دستاوردي براي مردم ايران داشته باشد آن دستاورد همين است و بس.
در اين سي و چند سال از يك سو دايرهي توهم زدائي همواره گسترش يافته و از سوي ديگر دايرهي حاكميت با حذفهاي پي در پي تنگ و تنگتر گرديده است. اين جريان با حذف جبههي ملي، بازرگان و مانند آنها شروع شد و اكنون به رفسنجاني و احمدي نژاد ووو رسيده است. البته هر چه دايرهي حكومت كنندگان كوچكتر شود آنان ضربهپذيرتر ميگردند و با فرود آمدن ضربهها بر سطحي كوچكتر شدت و تاثير آن فزوني مييابد. روندي كه در اواخر حكومت شاه نيز شاهد آن بوديم.
از آن جا كه آخوندها در فريب مردم سابقه و تجربهي طولاني دارند، اين بار در مورد كانديداتوري رفسنجاني براي پست رياست جمهوري هم شخص خودش و هم خاتمي و ديگران چنان جنگولك بازياي به راه انداختند كه گوئي ايشان در ايجاد وضع موجود اصلاً هيچ نقشي نداشته و منجياي است كه اگر فداكاري كند و به ميدان آيد معضلات و مشكلات جامعه را حل خواهد كرد و نان در سفرهي غذاي مردم خواهد گذاشت.
مگر ايشان خير سرشان در ساليان اخير رئيس مجلس خبرگان رهبري و هم اكنون نيز رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نبوده و نيستند. كدام اقدامي را براي جلوگيري از كارهاي تخريبي احمدي نژاد و ارگانهاي ديگر نظام در اين سالها انجام دادند. صداي اعتراض ايشان كي و كجا به دزديها، فساد مالي و اقتصادي، سياست مخرب اتمي، بالا كشيدن بيتالمال توسط دزدان حكومتي، روحانيان دزد و آقازادههايشان درآمد كه به گوش كسي نرسيد! مگر خود جنابشان نگفتند كه فقط با اجازه و موافقت خامنهاي، يعني مسبب تمام بدبختيها و ضايعات وضعيت موجود در كشور، پا به ميدان انتخابات خواهند گذاشت. ايشان در هر صحبتي كه ميكند مرتب از «مقام معظم رهبري» با سلام و صلوات سخن مي گويد وحفظ و احترام به مقام ايشان را وظيفهي مقدس هر فردي ميداند. البته چارهاي هم ندارد. او خودش اين آش را براي ملت پخته است.
ولي در چند ماه اخير شخصيتهاي به اصطلاح اصلاح طلب از ايشان چنان شخصيتي ساختهاند كه گوئي دست ايشان به خون مردم بيگناه و جوانان وطن آلوده نيست. در دزديها و فساد رايج در دستگاه حكومتي و جامعه هيچ دستي نداشته و شخصي منزه، خيرخواه، مردم دوست ووو ميباشد. اما، اگر ايشان انتخاب هم ميشدند، هيچ كار اساسي از دستشان ساخته نبود.
سال 1392 سال 1376 كه خاتمي با رأي منفي مردم به ولي فقيه انتخاب شد نيست. اگر در ماههاي اول دولت خاتمي در جهت باز شدن فضاي سياسي اقداماتي انجام گرفت اين امر به دليل تغيير در ماهيت نظام، لياقت و كفايت و شجاعت و جسارت خاتمي نبود. بلكه نتيجهي ضربهي گيج كنندهاي بود كه بر خامنهاي و كادر واقعي حاكمان نظام به دست مردم وارد آمده بود. به محض آن كه آنان تعادل خود را به دست آوردند و نيروهاي پريشانشان را جمع آوري كردند دست به حملهي متقابل زدند و گام به گام اصلاح طلبان را عقب نشاندند و به تكرار جنايات گذشته دست يازيدند، قتل هال زنجيرهاي و غيره، تا در سال 84 احمدي نژاد را از صندوقهاي رأي بيرون آوردند.
از سال 84 تا كنون اتفاقات ناگوار بسياري روي داده است. وضع اقتصاد كشور در نتيجهي سياست جنونآميز اتمي خامنهاي و تحريمهاي بينالمللي روز به روز وخيمتر شده است. به طوري كه با گراني سرسام آور وسايل زندگي، حلقهي فقر و گرسنگي روز به روز بر گلوي لايههاي بيشتري از مردم و به ويژه كارگران و زحمتكشان فشار بيشتري وارد ميآورد. تقلب بزرگ در انتخابات سال 88 و پيآمد آن در جنبش «رأي من كو» كه به سركوبها، زندانها، شكنجهها و قتلها در خيابانها و زندانها (كهريزك و...) انجاميد هنوز در خاطرهها زنده است. فساد مالي، رانتخواري، دزديهاي كلان «گم» شدن ميلياردها تومان و دلار از ثروت مملكت، تنزل فاحش پول ملي، بسته شدن كامل فضاي سياسي ووو دستاورد سياست خامنهاي و سوگلي سابقاش احمدي نژاد در هشت سال اخير بوده است.
حال اگر رفسنجاني به فرض به رياست جمهوري ميرسيد و اگر فرض كنيم كه واقعاً براي حفظ نظام اسلامي بر انجام تغييراتي در سياستهاي نظام و بهبود وضع اقتصادي و سياست خارجي كشور اراده ميكرد و اگر باز فرض كنيم كه ارگانهاي اطلاعاتي و امنيتي و سپاه و بسيج، كه به گفتهي خود ايشان اكنون فقط به تسلط بر تمامي كشور رضايت ميدهند، حاضر به همكاري با ايشان ميشدند، با در نظر گرفتن سطح بالاي انتظاراتي كه انتخاب ايشان در مردم بوجود ميآوَرْد، نخستين و كمترين اقدام ضروري كه ميبايست به دست ايشان انجام ميگرفت باز كردن فضاي سياسي و تأمين امنيت اقتصادي و قضائي در كشور ميبود. ولي اين كار ميتوانست فقط و فقط با كوتاه كردن دست اطلاعاتيها، امنيتيها، پاسداران و بسيجيها و بالاتر از همه «بيت رهبري» از اهرمهاي قدرت و دخالت در امور كشور به سود خود و جيبهاي بزرگشان، انجام گيرد. حال اگر باز فرض كنيم كه رفسنجاني قادر به انجام چنين كاري ميشد، روزنامهها تا حدي آزادي مييافتند، در دستگاه قضائي تا اندازهاي اصول قضاوت واقعي حاكم ميشد، الخ، تازه كارنامهي اعمال دست اندركاران نظام،و در رأس آنان شخص خامنهاي و بيتاش، دستكم در اين 8 سال مطرح ميشد. خوردوبردها در اين سالها، گم شدن ميلياردها پول، دزديها، بدهيهاي ميلياردي از ما بهتران به بانكها، زنداني كردنها، شكنجهها، قتلها، كهريزكها، داستان تقلبهاي انتخاباتي در 84 و 88، مسئوليت وضع خراب اقتصادي و تنزل پول ملي، صرف ميلياردها دلار براي برنامهي اتمي با پيامدهاي مصيبتبار آن، خلاصه ريشه يابي خرابيها و يافتن مسئولان وضعيت حاكم بر جامعه در هشت سال گذشته و در زمان حال، همه و همه مطرح ميشد. مردم از ظلمي كه در اين سالها بر آنان رفته است دادخواهي ميكردند و طبيعتاً سرنخ تمام اين مسائل به خامنهاي و بيت رهبري منتهي ميشد. يعني بدون هيچ اما و اگري معلوم ميشد كه مسئول مستقيم تمام اين جنايتها و ضايعات ولي فقيه، خامنهاي، و نهاد ولايت فقيه يعني تيرك اصلي نظام است. طبيعي است كه نه حاكمان و نه رفسنجاني كه خود جزئي است از آنان و به گفتهي خود فقط به خاطر حفظ نظام به ميدان آمده است به چنين وضعي تن نميدادند. در نتيجه رياست جمهوري رفسنجاني نيز مشكلي از مشكلات جامعه را نميتوانست حل كند.
در حالي كه سياستهاي خامنهاي نظام را با بحراني عميق مواجه ساخته و رد صلاحيت هاشمي ماهيت اصلاحناپذير نظام را بر عقبماندهترين، ساده لوحترين و خرفتترين عناصر جامعه آشكار ساخته ضربهي مهلكي بر نظام و مشروعيت آن وارد آورده و به مردم حالي كرده است كه اگر خواهان بهبود وضع خود و استقلال و آبروي كشورتان هستيد تنها راهي كه در برابرتان قرار دارد اين است كه قيام كنيد و اين نظام را به ذبالهدان تاريخ بفرستيد، اصلاح طلبان داخل و خارج از نظام، براي ترميم و مرمت اين خانهي خراب و كاستن از شدت ضربههاي مهلكي كه در حال فرود آمدن بر آن است به پا خواستهاند و با توسل به همان بهانهي كذائي «بد و بدتر» در صددند تا باز مردم را بفريبند و آنان را به پاي صندق انتخابات بياورند.
اصلاح طلبان در عمل خواهان اصلاحات واقعي در ايران نيستند. زيرا علاوه بر تجربهي 16 سال گذشته، اقدام اخير خامنهاي در رد صلاحيت هاشمي بايد به آنان حالي كرده باشد كه در اين نظام مسئله نه تنها بر سر اصلاحات نيست بلكه بر سر بد و بدتر هم نيست. چون در اين نظام همه بدترند.
در حالي كه خامنهاي به اجبار و ناخواسته با اقدامات اضطراري خود به روشنگري مردم و آگاه ساختن آنان به ماهيت اين نظام و در عمل در جهت زدودن شكاف در اپوزيسيون برانداز عمل ميكند، به اصطلاح اصلاح طلبان درست در جهت عكس حركت ميكنند. آنان به تداوم توهم در مردم نسبت به ماهيت نظام و ايجاد شكاف در اپوزيسيون كمك ميكنند. بدين ترتيب خامنهاي ناخواسته به سود مردم و جنبش براندازي عمل ميكند و اصلاح طلبان دانسته يا ندانسته، آگاهانه يا نا آگاهانه به زيان مردم و به سود خامنهاي و حاكمانِ پاسدار، اطلاعاتچي، امنيتي، لباس شخصيها، بسيجيها و اراذل و اوباش. نقش اطلاح طلبان در عمل نقش ستون پنجم نظام، خامنهاي و حاكمان كنوني شده است. نتيجهي كار آنان ادامهي شكاف و سردرگمي در اپوزيسيون جمهوريخواه است. اين امر مانع تشكل آنان، تدوين و اتخاذ استراتژي و تاكتيكهاي لازم براي سازمان دادن مبارزهاي مؤثر در جهت براندازي اين نظام ظالم و خونخوار است و فقط به ادامهي حيات نظام اسلامي ياري ميرساند.
اصلاح طلبي و اصلاح طلبان شايد زماني حقانيت تاريخي داشتند. ولي اكنون تحت لواي اصلاحطلبي به نيروئي مخرب تبديل شدهاند و به زيان منافع مردم و سرنوشت كشور عمل ميكنند. بايد نقش آنان را افشا كرد.
بر جمهوريخواهان آگاه و مبارز است كه با سازمان دادن كارزاري گسترده اين نقش تخريبي را افشا كنند. به مردم توضيح دهند كه تبليغات اصلاح طلبان، برنامهها و پيشنهادهاي آنان به مردم براي رهائي از يوغ استبداد و بهبود وضع زندگيشان سرابي بيش نيست و جز ياري رساندن به ادامهي حيات اين نظام و بدتر شدن وضعيت زندگي آنان و ايجاد خطر براي استقلال كشور، راه به جائي نميبرد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد