مدرسه فمینیستی: ۸ اردیبهشت ماه سالروز تولد سیمین دانشور، نویسنده و داستان نویس و مترجم شهیر ایرانی است. وی در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز به دنیا آمد و در ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ در تهران درگذشت. به همین بهانه، مطلب زیر را که نوشته سیمین کاظمی است و نقدی است بر کتاب «سنگی بر گوری»، میخوانید:
برخلاف تصور جلال آل احمد که هر آدمی را سنگی بر گور «پدر» خویش و راه جاودانگی و ماندگاری را در داشتن فرزند میدانست، سیمین دانشور بیآنکه «مرد» یا «پدر» باشد و بدون داشتن آن سنگی که آل احمد میگوید، جاودانه شده است، اما نه از طریق «رابطۀ خون و نسل»، بلکه در تاریخ ادبیات معاصر. و در این تمثیل خود سنگی است بر گور ادبیات معاصر ایران. در داستان سنگی بر گوری، سیمین دانشور یکی از شخصیتهای این روایت واقعی است که توسط نویسنده از مقام نویسندگی خلع شده و به عنوان یک زن به معنای فیزیولوژیکاش به او پرداخته شده است. در واقع سیمین دانشور، آن دانشورِ نویسندهٔ خالق سووشون که ما میشناسیم نیست بلکه زنی است که همسرش از او توقع دارد برایش سنگی بسازد برای نهادن بر گوری، و برای رسیدن به این آرزو، بخشی از زندگی خصوصیاش برای مخاطب آل احمد بازگو میشود.
علاوه بر این، سنگی بر گوری نمایانگر نگاه مردسالارانه یک نویسنده بزرگ معاصر است که قادر نیست زن را فراتر از کلیشههای موجود در جامعه هم عصرش تصویر کند و در همان چرخهای قلم میزند که برای زن نقشی غیر از نقشهای فیزیولوژیک و سنتی قائل نیست. این نگاه جلال آل احمد به زنان، در واقع جزیی از همان نگاه مسلط ادبیات معاصر ماست که در مقابل تغییر جامعه به سوی برابری جنسیتی سخت جانی میکند و بر کلیشههای جنسیتی مألوف پای میفشارد. چنین رویکردی به زنان، برخلاف توقع فمینیستها از ادبیات است.
بازنمایی زنان در آثار و نوشتههای ادبی از آنرو اهمیت دارد که ادبیات یکی از راهها و ابزارهای موثر بر جامعه پذیری است و جامعه پذیری نقشهای جنسیتی نیز ممکن است به واسطه ادبیات، صورت گیرد. بنابراین فمینیستها توقع دارند، ادبیات نقشی متفاوت از یک ابزار نهادینه کردن سلطه جنسیتی مردانه داشته باشد، و نیز انتظار دارند یک نویسنده روشنفکر آن هم از نوع متعهد و مسؤول بتواند در شرایطی که نیمی از اجتماع به واسطۀ سلطۀ تفکر و فرهنگ مردسالار در محرومیت و فرودستی نگه داشته شدهاند، وضعیت آنان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و بیشینۀ آگاهی را که زنان به عنوان یک طبقۀ تحت ستم نتوانستهاند به آن دست یابند، در اثر خویش بازنماید. به قول بکری تمیزی، ادبیات باید قادر باشد تجارب زنان را در جهت انسانی و برابری سیستم ارزشی فرهنگی به پیش برد. ادبیات باید این توان را داشته باشد فرهنگی را که از نظر تاریخی در خدمت منافع مردانه بوده است، از اقتدارطلبی بیرون آورده و به آن خصلت دموکراتیک بدهد. ادبیات باید اجازهٔ تجربهٔ شخصی و صادقانه را بدهد حتا اگر مخالف با استانداردهای موجود بوده و با فرهنگ زمان بیگانه باشد. یک کار ادبی باید به تشویق نمونههای مثبت بپردازد. برای این منظور باید قادر به ارائه شخصیت زنهایی باشد که هویت مستقل دارند و موجودیت آنان به مردان وابسته نیست. نویسنده باید این قدرت را داشته باشد که در خلق کاراکترهای داستان چارچوبهای قراردادی پدرسالار را درهم بشکند.
نقد فمینیستی سنگی بر گوری
در زیر داستان «سنگی بر گوری» از زاویه نقد فمینیستی «بررسی شده و کلیشههای جنسیتی موجود در این داستان (در چهار مقوله ۱- صفات و خصوصیات شخصیتی، ۲- نقشهای خانگی و درون خانواده، ۳- نقشهای حرفهای و ۴- نقشهای سیاسی اجتماعی) مورد شناسایی قرار گرفتهاند:
۱- داستان با این جمله آغاز میشود که هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش و همان اول تکلیف خواننده را با نویسنده و بینش مردسالار او روشن میکند. و یقیناً این آدمی که» سنگی است برگور پدر خویش «مرد است و نه زن. جلال است و نه سیمین. چون میگوید:
» در وهلۀ اول یک پسر یعنی رابطهای میان پدری با نوهای. رابطۀ خون و نسل. و نیز نقل کنندۀ فرهنگ و آداب و از این خزعبلات. یعنی دوام خلقت. چیزی که حتی دهن کجی بردار نیست. به عظمت خود خلقت. عین مدار خلق و نشور. «
و اگر بپرسید، جای زن در این رابطۀ خون و نسل و نقل فرهنگ و آداب و دوام خلقت کجاست و نقشاش چیست؟ البته آل احمد زن را در این میانه به حساب نمیآورد و حداکثر نقشی که برای او قائل است، یک نقش ابزاری و حفاظت از سنت و خانواده و نسل و خون است که در غربزدگی آن را لو داده است. بازگردیم به سنگی بر گوری.
این داستان در واقع حدیث نفس نویسنده است که تلاشهای خود و همسرش را برای بچه دار شدن شرح میدهد. و اینجاست که نگاه آل آحمد به زن روشن میشود؛ این داستان در واقع کلیدی است برای دریافتن نظر واقعی نویسنده، درباره جنسیت و به ویژه دربارۀ زنان و موضوعات مرتبط با آنان.
در سنگی برگوری، با آنکه پزشکان علت ناباروری و بچه دار نشدن را در مرد تشخیص دادهاند، اما مرد، زن را هم راضی به مراجعه به پزشک میکند. مرد که ظاهراً نمیداند معاینات پزشکی و جراحی ممکن است جزیی از روند تشخیص و درمان و ضروری باشد،، وقتی در حین معاینه یا در اتاق عمل زنش را در وضعیتی میبیند که لازمه معاینه و جراحی است، و او آن را مشابه وضعیت زن در رختخواب مییابد، احساس» جاکشی «میکند و از همانجا کینه پزشک را به دل میگیرد و فحش و ناسزاست که به هر مناسبتی نثار او و پزشکان دیگر میکند!
همینجا به یاد عصمت و پاکی خواهر درگذشتهاش که او هم در نگرش مردسالار و سنتی جزو نوامیس مرد به شمار میآید میافتد و با لحنی ستایشگر مینویسد:
«... من یک مرتبه به یاد خواهرم افتادم که عاقبت رضایت نداد به اینکه دست مرد غریبه به تنش بخورد. و مال او سینه بود. سرطان در عمق وجودش نشسته بود اما عاقبت به عمل راضی نشد.» (سنگی بر گوری ص ۱۰)
از نگاه راوی، زن متعلقه او و جزء لایملک اوست و طبیب با این معاینه به مایملک او دست درازی کرده است. این ناموس پرستی که ویژگی عمده نگرش مردسالارانه است، تا آنجاست که راوی، ترجیح میدهد قید بچه را لااقل از طریق درمان زن (که در ابتدا خودش او را راضی به مداوا کرده بود) بزند:
«این بود که بچه را رها کردم. حالا میفهمم. یکی دیگر از لحظاتی که نفرت آمد به سرحد مرگ. نفرت از هرچه بچه است. بله از بچه. از وارث نام و نشان. از پز دهندۀ آتی به اسم و رسم پدر جاکشی که تو باشی!... این جوری بود که لوله تخمدان هم اهمیتش را باخت. با هرچه تومور که در بدنی ممکن است باشد...» (سنگی بر گوری ص۱۱)
و این بدن البته بدن زن است که مرد به راحتی دربارۀ آن تصمیم میگیرد و به خودش حق میدهد چه وقت مورد مداوا قرار گیرد و چه وقت از آن منصرف شود. از نظر او همانطورکه خواهرش راضی به عمل جراحی سرطان پستان نشد، و دست غریبه به تنش نخورد، نباید گذاشت که دست غریبه به بدن زن بخورد و باید مانع از ادامه درمان شد!
از نظر نویسنده، میان زنان و بینش و نگرش آنان هم تفاوتی نیست، این زن چه سیمین دانشور نویسنده بزرگ معاصر باشد و چه خواهر بیسواد و سنتی جلال آل احمد، هر دو زن هستند و ناموس مردی که او باشد؛ و نباید دست مردی به بدنشان بخورد حتی اگر آن مرد، پزشک یا به بیان خودِ او طبیب باشد. پس زن را از خطر دست درازیِ طبیب دور میکند.
حق مالکیت زن بر بدن خود برای مرد راوی، حقی است که به رسمیت شناخته نمیشود و اصلاًحق نیست. او مخالفت خود را با سقط جنین هم اعلام میکند و زنی را که برای سقط جنین به دکتر مراجعه کرده این گونه تحقیر میکند:
«زنش لابد یکی از این قرتی قشمشمهای منتظرالهولیود بوده که نمیخواسته تن و بدنش از شکل بیفتد.» (سنگی بر گوری ص۴)
زن در این رمان، یک ابزار جنسی متعلق به مرد است که میتوان او را در ردیف» قورباغۀ خوش زند و زا «دید و توان باروری او را با یکی از پستترین گونههای جانوری مقایسه کرد!
تحقیر زن به همین جا ختم نمیشود، و راه به خشونت کلامی میبرد آنجا که در پاسخ به اعتراض زن به بیتوجهی او در رابطهٔ جنسی، با لحن و کلامی زننده و از سر عصبانیت و پرخاشگری میگوید:
«میدانی زن؟ در عهد بوق که نیستیم. بچه میخواهی؟ بسیار خوب. چرا لقمه را از پشت سربه دهان بگذاری؟ طبیعیترین راه اینکه بروی و یک مرد خوش تخم پیدا کنی و خلاص. من از سربند آن دکتر امراض زنانه مزۀ قرمساقی را چشیدهام. هیچ حرفی هم ندارم. فقط ندانم کیست. شرعاً و عرفاً مجازی.» (سنگی بر گوری ص۹)
وقتی بدانیم این عبارات در پاسخ به این گلایه زن گفته شده که: تو دیگر مثل آنوقتها نیستی. و اصلاً از من سیر شدهای (سنگی برگوری ص ۸)، میتوان دریافت که تا چه اندازه تحقیرآمیز، خشن و زننده است و چگونه زن به یک ابزار و ماشین تولید مثل تقلیل داده شده است.
سرانجام مرد، اگرچه این حق را برای زن قائل نیست که توسط طبیب مرد معاینه و درمان شود و آنرا معادل» قرمساقی «[۱] و» جاکشی «خودش میداند اما خود را مجاز و محق میداند که آزادانه با زنهای دیگر درآمیزد:
«... امابه سوییس که رسیدم دختر مهماندار چنان زیبا بود که پای شخص اول لنگید. و شخص دوم شد اختیاردار کار تن. و افسارم را گرفت و کشید به همانجاها که هر لر دوغ ندیدهای [۲] باید سراغ گرفت. تنعم از آزادی پایین تنهای.» (سنگی بر گوری ص۲۳)
البته این» آزادی پایین تنهای «که مرد برای خودش قائل میشود و در خارج از مرزهای سنت، از آن متنعم میگردد بعد از یک مناظرۀ درونی میان منِ مرد شرقیِ سنتی و مذهبی او با منِ نویسندۀ روشنفکرش، وشکست منِ دوم محقق و میسّر میگردد و صد البته با توصیۀ طبیب غربی تقویت و مباح میشود. اگر معاینه آن طبیب دیگر حکمِ دست درازی به ناموس نویسنده را داشت و دیدن موهای مچ دستش که از دستکش بیرون مانده، او را به جنون میرساند، این طبیب که حکم عوض کردن زن را صادر میکند و او را به صرافت گرفتن زن جوان میاندازد، خیلی واقع بین است. بله. واقعیت را خیلی خوب میشناخت!... و چه نسخهای بهتر از آنکه داد؟ (سنگی بر گوری ص۲۴). از نظر نویسنده، زن ابزاری برای رابطۀ جنسی و تولید مثل است و نوع خارجی این ابزار که دربند سنت و نگرش مردسالار نیست و ناموس کسی محسوب نمیشود در این زمینه، بیدردسرتر و حتی ممکن است کاراییاش نسبت به نوع وطنی بیشتر باشد پس، از دختر مهماندار سوییسی شروع میکند، به» دختر بلند کردن وسط خیابانهای هانور «میرسد و با زنی در آمستردام جدی میشود: زنی تازه از شوهرش طلاق گرفته و تور اندازه و همسن و سال خودم. و خدمتکار به تمام معنی. (سنگی برگوری ص۲۴)
و این زن که ابزاری مناسب و خدمتکار به تمام معنی هم است به شرط آنکه این قابلیت اصلی یعنی تولید مثل را بروز دهد میتواند جایگزین و یا هووی زن رسمی شود.
در سنگی بر گوری، زنان باز هم محمل خرافات هستند و نسخه و دوا درمانهای خانگی، نسخۀ خاله زنکی و» فرمایش کلثوم ننه و دده بزم آرا و عم قزی گل بته «خوانده میشود. این درمانها و روشها که مبتنی بر خرافات و موهومات است را زنان صادر میکنند که در مقابل طبابت و درمان علمی مردان پزشک قرار میگیرد. و صد البته که مردان بری از خرافات و چنین حماقتها هستند.
زنان این داستان، احساساتی و عاطفی هستند و چپ و راست و در واکنش به هر تندی و مشکل و مصیبتی اشکشان درمی آید و گریه میکنند:
«... اول کمی پلکهایش را به هم زد و بعد یک مرتبه زد زیر گریه...» (سنگی برگوری ص۹)
«... من داشتم چایم را زمزمه میکردم که یک مرتبه فریادش بلند شد. به گریه. و چه گریهای...» (سنگی برگوری ص۱۶)
«... مادرم نشسته سر قبر وسطی و شانههایش زیر چادر میلرزد...» (سنگی برگوری ص ۲۷)
«... و زنی آنطرف نهر چنان ضجه میزد که انگار...» (سنگی بر گوری ص۲۸)
مرد اما پرخاشگر و قوی است، چون اوست که میتواند خبر مصیبت را تحمل کند و» عر و بوق «نکند، به آنکه از پشت تلفن خبر مصیبت را داده است میگوید:
- نمیشد اول مرد خانه را خبر کنید؟ (سنگی بر گوری ص ۱۶)
۲- خدمتکاری زن، صفتی است که دوبار از آن یاد میشود، یک بار در مورد زن هلندی که خدمتکار به تمام معنی توصیف شده و بار دیگر راوی وقتی در آرامگاه خانوادگی، گور پدر و همسر دوم پدرش را میبیند، درباره این همسر دوم میگوید از پیش رفت تا خانه را آب و جارو کند. به باور نویسنده زن حتی پس از مرگ هم خدمتکار مرد باقی میماند و اگر پیش از مرد بمیرد، از پیش رفته است تا خانه را آب و جارو کند! و این نقش ارائه خدمات خانگی، نقش ازلی و ابدی زنان است.
۳- در این داستان در جایی که راوی تکلیف پزشکان را روشن میکند و با انواع اتهامات حقشان را کف دستشان میگذارد، علت پر و پیمان بودن مطب آنها را» بیکارگی زنها «و ددر رفتن آنها میداند.
زنها اگر بیکاره هم نباشند و تازه» نفس شخصیت «باشند و شغلی داشته باشند، آن شغل یا خیاطی است یا کاموابافی و یا حداکثر قابلگی. ولی مردها یا پزشک هستند یا نویسنده و یا سرتیپ و قاضی و معلم. اگر این داستان را همچنان که از سطر سطرش پیداست و دیگران هم به کرات گفتهاند یک اتوبیوگرافی بدانیم، زن هم باید نویسنده باشد وهم طراز مرد، ولی آل احمد به این نکته کوچکترین اشارهای هم نمیکند.
۴- در» سنگی بر گوری «به نقشهای اجتماعی و سیاسی به صراحت اشاره نشده است اما از ورای تفکر حاکم بر متن و این سطور میتوان دریافت که همه این نقشها به دوش مرد است. مرد است که رابطۀ خون و نسل و انتقال فرهنگ و آداب از طریق او صورت میپذیرد و بار امانت را» صفی از اعماق بدویت تا جنگل تنک تمدن کوچۀ فردوسی تجریش «به او رسانده و او باید آن را تحویل نسل بعد دهد.
جمع بندی
در مجموع در داستان سنگی بر گوری که داستان تحقیر و تخفیف زنان به انحاء مختلف است، زن موجودی است فرودست، وابسته، منفعل، سلطه پذیر، ضعیف، احساساتی و عاطفی و خرافاتی که به ظاهرش توجه دارد و در مقابل مرد، مستقل، فعال، مسلط، قوی و پرخاشگر و غیرخرافاتی است.
نقش زن محدود به نقشهای خانگی و به عبارت داستان نقش خدمتکار است و اگر شغلی هم بتوان برای او متصور شد، شغلهای اصطلاحاً زنانه مثل خیاطی و کاموا بافی و قابلگی است. نقش مردان، که رابطه خون و نسل و دوام خلقتاند، تحویل گرفتن بار امانت و به مقصد رساندن آن است و برای همین، هر آدمی سنگی است برگور پدر خویش. زن یا مادر، در این میانه نقششان منحصر به تولید مثل و خدمتکاری است.
پانوشتها:
[۱] این واژه و دیگر واژههای ناخوشایندی که در این صفحه میخوانید، را جلال آل احمد عیناً در سنگی بر گوری آورده و بر نگارنده حرجی نیست. گذاشتن «...» مطابق رسم مألوف و برای رعایت ادب نیز باعث ابهام میشد و حق مطلب ادا نمیگردید. بنابراین با عرض پوزش، عین واژهها در متن آمده است.
[۲] توهین به اقوام و تمسخر آنها هم از دیگر ویژگیهای نویسندۀ روشنفکر و قطب روشنفکری دهه چهل است که ضمن این تحقیق مشخص شد!