logo





کار فردا را به امروز انداختن!

دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۶ مارس ۲۰۰۹

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
بايد با حوصله منتظر ماند و با دقت ديد که نگاه ميرحسين موسوی صرفا رقابت در انتخابات است يا اين که او هدف اصلی تر و مهمتری چون شکل دهی "راه سوم" را - در فضای مناسب دوران انتخابات- دنبال می کند و در پی فراهم آوردن عده و عده ی لازم جهت تاسيس يک حزب سياسی خاص و آماده ساختن فضا و شرايط برای يک خيز بلند در انتخابات های آينده است. حتی اگر برنامه ی محوری او رقابت شانه به شانه با نامزدهای اصلاح طلبان و محافظه کاران در انتخابات بهار ۸۸ هم باشد، خدا را چه ديديد، شايد در يک فضای "سه قطبی“ بازنده ی اصلی "اقتدارگرايان" و نامزد اصلی آنان "احمدی نژاد" باشند و نتوانند حتی با تمام تلاش های تيم "جنتی- محصولی“ به مرحله ی دوم انتخابات نيز برسند.
Aftab_iran@yahoo.com
درست است که بزرگان و انديشمندان به درستی گفته اند که "کار امروز را به فردا نيندازيد"، اما کسی نشنيده است که صاحب خردی گفته باشد: "کار فردا را به امروز بيندازيد".
برخی از دوستان اصلاح طلب و حتی شخص آقای خاتمی گويا با جدی و رسمی شدن نامزدی ميرحسين موسوی از ترس افتادن از آن سوی بام، دارند خود را ز اين سوی بام به زمين سخت پرتاب می کنند و کار روزهای آينده ی انتخابات را می خواهند همين امروز انجام دهند!
نخست وزير پيشين درست سه ماه به زمان برگزاری انتخابات مانده، بالاخره بر شک و ترديدهای خويش فائق آمد و در "ورودی مبارک" با صدور بيانيه ای جامع تصميم خود را برای نامزد شدن در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ اعلام کرد. نکته ی درخور توجه اين است که اين تصميم و اقدام در شرايطی صورت گرفته است که دو نامزد اصلاح طلب- خاتمی و کروبی - ماه ها و هفته ها پيش رسما پا به کارزار انتخاباتی گذارده بودند و دست کم يکی از آنان تلاش زيادی را به کار برده بود تا در صورت به ميدان آمدن ميرحسين، تکليف را از گردن خويش ساقط کند و بر دوش وی نهد . اما روشن نيست که چرا آن تدبير در آن زمان کارساز نشد و موسوی صلاح در آن ديد که در زمانی ديرتر، با رويکرد و گفتمانی جديدتر و مرزبندی روشن تر پا به عرصه ی انتخابات بگذارد.
تصميم اين چنينی او اکنون باعث شده است که عده ای شال و کلاه کنند و جلو بدوند که حال که موسوی آمده است، خاتمی حتما بايد از کارزار انتخاباتی کنار بکشد، چون روزی درست يا غلط گفته است "يا من يا موسوی“! اين دوستان از يک سو فراموش می کنند که هر حرف در جغرافيای زمانی و مکانی خود معنا و ارزش پيدا می کند و اگر شرايط عوض شود، اساس و شيوه ی تصميم گيری نيز خود به خود تغيير می يابد و در وضعيت جديد به راه گذشته رفتن "خطای کوچک" را به "خطای بزرگ" تبديل کردن است. چون چنين اقدامی به طور قطع و يقين حرف و حديث های فراوانی در فردای روز بعد از انتخابات در پی خواهد داشت و خواسته و ناخواسته در آينده هزينه های سنگينی را بر رئيس جمهور پيشين تحميل خواهد کرد که اينک يک ماهی است که رسما وارد ميدان شده، ستادهای انتخاباتی خود را در تهران و شهرستان ها راه اندازی کرده و حتی دور اول سفرهای استانی خويش را با موفقيتی غيرقابل تصور انجام داده است. چنين تصميم نابه هنگامی، به طور قطع و يقين اقشاری از ملت به ويژه جوانان - حتی منفعلان ديروز- را که با آمدن او نور شادی و اميد در دلشان برافروخته شده است، دچار ياس و نااميدی ساخته و در روندی نامتعارف مسلما بخشی از آنان را در گروه تحريمی ها جای خواهد داد و ميزان مشارکت در انتخابات آينده خواهد کاست.
از سوی ديگر، حتی به فرض تاکيد خاتمی بر ضرورت رسيدن به نامزد واحد و ائتلاف تحت هر شرايط، مگر اکنون، زمان سرد کردن بازار داغ انتخابات- آن گونه که اقتدارگرايان می خواهند- است؟ حالا تا زمان رسيدن به اين نقطه ی سرنوشت ساز نه تنها روزها و هفته ها، بلکه ماه ها فرصت باقی است و سازوکارهای رسيدن به اجماع و ائتلاف ميان نامزدهای اصلاح طلب فراوان. چه بسا تا آن زمان سه نامزد بالفعل اين جبهه ی گسترده خود تدبير کنند و در يک دو نشست سه جانبه يا جلساتی دو جانبه از ميان خود يکی را به عنوان نامزد نهايی معرفی کنند. حتی اگر اين مسير هم طی نشود، راه برای آزمودن سازوکارهای متفاوت يا ترکيبی از ان ها جهت تشخيص بهترين و اصلح ترين نامزد "اصلاح طلبان و تحولخواهان" بسيار است؛ از نظرسنجی علمی و ملاحظه ی اقبال عمومی در سفرهای استانی گرفته تا سنجش آرای نخبگان و نيروهای مرجع و حکم احتمالی ريش سفيدان مذهبی و ملی. هر کدام از اين شاخص ها يا ترکيبی از آن ها می تواند زمينه را تعيين نامزد نهايی و بيرون فرستادن دود سفيد از اردوگاه اين جناح فراهم کند.
به اين نکته ی حاشيه ای اما ظريف نيز بايد توجه شود که در اين وانفسای نداشتن رسانه، تنوع و تکثر نامزدها در جبهه ی گسترده ی اصلاح طلبان و تحول خواهان، به معنای بازتر شدن فضای سياسی جامعه و افزون شدن يک بلندگوی درخورتوجه است برای نقد نارسائی ها و معضلات داخلی و بين المللی کشور و طرح بخشی از خواسته ها و مطالبات ملت. آيا بايد طی اين سه ماه خود را از اين امکان محروم کرد؟
نکته ی حائز اهميت ديگر اين است که عدم تعجيل در کناره گيری سيد محمد خاتمی و ماندن او در صحنه باعث خواهد شد که طی ماه های آينده نوع تعامل و همگرايی و واگرايی نخست وزير پيشين با اردوگاه اصلاح طلبان روشن تر و دقيق تر خواهد شد. در اين شرايط معلوم می شود که آيا ما به سمت يک انتخاب "دوقطبی“ - با دو يا چهار نامزد اصلی- با محوريت دو جريان اصلی نظام پيش می رويم يا انتخاباتی "سه قطبی“ در پيش است که در آن ميرحسين موسوی نيز با گفتمان اصول گرايانه و شيوه ای اصلاح طلبانه- فارغ از دو جناح شناخته شده ی اصلاح طلب و محافظه کار- شرکت خواهد داشت.
به نظر می رسد که بهترين کار در شرايط کنونی اين است که در مسير رسيدن نخست وزير پيشين به نقطه ی انتخاب نهايی، از ميزان فشارهای جريان های اصلاح طلب بر روی او برای هم جبهه بودن کاسته شده و دست ميرحسين کاملا باز گذارده شود تا بر اساس ملاحظاتی که مهم تشخيص شان می دهد يا مصالحی که مهم ارزيابی شان می کند، جايگاه خويش را تعيين و اعلام کند. به عبارت ديگر، نبايد به صورت مستقيم يا غيرمستقيم گفته شود که موسوی اصلاح طلب به معنای معروف در جامعه- نه بر مبنای شيوه ها و روش ها- است. همچنين نبايد به او موضوع تحميل شود که "تو چه بخواهی و چه نخواهی ما اصلاح طلبان و تحول خواهان، سرجهازی ات هستيم"!
اتخاذ هر تصميم تحميلی حتی می تواند خواسته و ناخواسته کوبيدن ميخی بر تابوت اصلاح طلبی و اصلاح طلبان در کشور نيز باشد و پيامدش جدا کردن بخشی از تحولخواهان از اصلاح طلبان. نتيجه ای که بدون ترديد اقتدارگرايان را بسيار خوشحال خواهد کرد و آن ها را به هدفشان برای شکاف و اختلاف انداختن بين اين دو جريان - که در فضای انتخاباتی اخير با حضور خاتمی، با هزاران مشقت و مکافات هم نظری، هم گرايی و هم راهی مطلوب تری يافته اند- نزديک تر می کند.
به اين نکته نيز بايد توجه داشت که گروهی از جريان های سياسی و کنشگران اجتماعی، مشارکت و فعاليت شان در انتخابات حول يک هدف محوری شکل گرفته است و آن "حذف احمدی نژاد" يا هر"نامزد محافظه کاران افراطی“ ديگر است. اين گروه با تاکيد خاص و حساسيت ويژه دنبال "نامزدی اصلح" با قابليت جوش دادن "جناح راست اصلاح طلبان و جناح چپ محافظه کاراران" می گردند تا با ايفای يک نقش تاريخی آنان را با سلام و صلوات از دست "اقتدارگرايان" برهاند. اگرچه موسوی نامزد مطلوبی برای بانيان محافظه کار اين تفکر و حرکت نبوده و نيست، اما شايد هزينه هايش در مجموع برای آنان کمتر از تداوم رياست جمهوری "احمدی نژاد " باشد. چنين فردی می تواند اندکی از دغدغه های اين جريان بکاهد و برای مدت چهار سال دشمن اصلی - اصلاح طلبان و تحول خواهان- و رقيب قدر آنان- خاتمی- را بدون دادن هزينه هايی چند- حتی دست بردن شورای نگهبان به کارت رد صلاحيت- حذف کند. فردی که می تواند ناخواسته نقش پلی را ايفا کند که آنان در شرايط سخت و سرنوشت ساز کنونی، برای عبور به دورانی احتمالا راحت تر در آينده، به وی نياز فراوان دارند.
البته اگر اصلاح طلبان و تحول خواهان تيشه به ريشه ی بخت و اقبال خود که با توجه به نارضايتی گسترده ی اقشار ملت، به ويژه نسل جديد هر روز بلندتر می شود، نزنند و در شرايط اصرار ميرحسين بر قرار گرفتن در جايگاه خط سومی“ يا "راه سومی“ با شعار "نه اصلاح طلب نه اصوگرا"، "هم اصلاح طلب- هم اصولگرا" بهترين گزينه ی انتخابات را تنها شرايط "دو قطبی“ فرض نکنند و بر اين اساس رای آورترين نامزد را به دست خويش حذف کنند!، آنان در صورت توافق نرسيدن بر روی يک نامزد واحد و ائتلاف گسترده می توانند به شرايط انتخابات "سه قطبی“ نيز بينديشند و راهبرد و راهکارهای خود را بر اين پايه نيز بنا نهند. آن گاه، آنان می توانند اين فرض را نيز جدی بگيرند که موسوی بسيار بيشتر از اين که آرای خاتمی و کروبی را از آن خود کند، از طريق افزودن آرای احمدی نژاد به صندوق های رای خويش - واقعيتی که نظرسنجی های گسترده يا محدود بيانگر آن است- موجبات حذف نامزد اصلی اقتدارگريان را فراهم خواهد آورد.
پس در اين شرايط "کار فردا را به امروز انداختن" می تواند بدترين انتخاب ممکن باشد. بايد با حوصله منتظر ماند و با دقت ديد که نگاه ميرحسين موسوی صرفا رقابت در انتخابات است يا اين که او هدف اصلی تر و مهمتری چون شکل دهی "راه سوم" را - در فضای مناسب دوران انتخابات- دنبال می کند و در پی فراهم آوردن عده و عده ی لازم جهت تاسيس يک حزب سياسی خاص و آماده ساختن فضا و شرايط برای يک خيز بلند در انتخابات های آينده است. حتی اگر برنامه ی محوری او رقابت شانه به شانه با نامزدهای اصلاح طلبان و محافظه کاران در انتخابات بهار ۸۸ هم باشد، خدا را چه ديديد، شايد در يک فضای "سه قطبی“ بازنده ی اصلی "اقتدارگرايان" و نامزد اصلی آنان "احمدی نژاد" باشند و نتوانند حتی با تمام تلاش های تيم "جنتی- محصولی“ به مرحله ی دوم انتخابات نيز برسند. پيامد اين شرايط می تواند رقابت اصلی در مرحله ی نهايی بين نامزد برتر"اصلاح طلبان- تحول خواهان" باشد با نامزد برتر "اصلاح طلبان- محافظه کاران".
آيا اين بردی شيرين تر و مطلوب تر نيست و منافع ميان مدت و بلند مدتش بيشتر و افزون تر برای ملک و ملت؟
شنبه ۲۴/۱۲/۱۳۸۷

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد