تناقضات موجود در قانون اساسی و ساختار سیاسی- مذهبی بخشی از حوزه و دخالت روحانیان در اداره امور کشور، نظام ولایت فقیه را در موقعیت خطیری قرار داده است. تنهائی خامنهای در صحنه سیاسی و سهم خواهیهای حوزه و نزدیک بودن مراجع به جناحهای مقابل او، ازجمله دلائل اصلیای بودند که به احمدینژاد فرصتی داد برای ورود به محدوده قدرت. به این ترتیب، با یاری خامنهای، او توانست در راس حکومت قرار گیرد و تحولی در اداره امور و دخالتها و فرصتها ایجاد نماید و مخالفان خامنهای در رﮊیم را تضعیف و یا از میان بردارد. اما ریشه اختلاف رهبری با جناحهای مختلف، بنابرآنچه خامنهای ادعا میکند و خلاف آن توسط طیفهای مخالف نه گفته شده و نه تا کنون، دراین مورد مخالفتی جدی از سوی آنان ابراز شده است، مسئله تعامل با غرب میباشد. به این ترتیب که طیف هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان از «تعامل» با غرب طرف داری میکنند و خامنهای به ادعای خودش براین عقیده است که تعامل با غرب نه دردی را از ایران دوا کرده و نه سودی را نصیب نظام میکند. واز همه مهمتر، نظام ولایت مطلقه را با خطر ازبین رفتن مواجه میگرداند. هدف او از توصیه به داشتن بصیرت، به خصوص خطاب به رفسنجانی، از جمله در این مورد است.
در طول هشست سال در راس قوه مجریه، احمدینژاد توانست گروه نسبتا کوچک خود را سامان داده وبه کمک منابع مالی عظیم تحت اختیار، به یک نیروی عمده سیاسی در رﮊیم تبدیل نماید. خاصیت عمده این طیف که آن را از دیگر جریانات سیاسی داخل نظام مشخص میکند، عمل گرائی آن میباشد. در پس دعواها بر سر معاونت رئیس جمهوری و وزراء و...، کار مهمی که به پیش بردند، مهره چینی هائی در سراسر کشور برای انتخابات آتی بود که بدون دردسر به انجام رسیده است. اکنون، از وزارت کشور گرفته تا استانداریها و فرمانداریها و حتی بخشداریها، آمادگی لازم برای برگزار کردن انتخابات پیش رو وجود دارد. چندی پیش احمدینژاد اعلام کرد که اجازه هیچ گونه تقلب یا مهندسی در انتخابات را نخواهد داد. خامنهای هم چند هفته پیش، از برگزاری انتخابات آزاد وسالم سخن به میان آورد. این اظهارات علاوه براینکه گویای وجود تقلب در انتخابات گذشته میباشد، نشان میدهد که سامانه تقلب در انتخابات در کشور نهادینه شده است. حال این اظهارات تا چه حد ازروی صداقت میباشد محل این نوشته نیست، اما آنچه را که مسلم میکند این است که در شرائط جدید هیچ کس را یارای تقلب در انتخابات نیست الا کسانی که خود متصدی برگزاریش میباشند. اما در صورت یک انتخابات آزاد در درون نظام، ظاهرا برنده انتخابات، همین طیف احمدینژاد خواهد بود و این چشم انداز میتواند دلیل اصلی شعار «انتخابات آزاد» باشد. به این ترتیب، هدف اصلی شعار انتخابات آزاد و به دور از تقلب هشداری است به جناح هائی که دربرابر احمدینژاد صف آرائی کردهاند.
از مدتها پیش، در کشور آنقدر گروههای مختلف از اصول گرا و اصلاح طلب با موضع گیریهای مبهم به وجود آمدهاند که ناظران را هم در باره هویت خود، دچار سرگیجه کردهاند. اما کمی دقت مشخص میکند که این گروهها، علیرغم اختلافاتی که بایکدیگر دارند حول دو محور، یکی رهبری و دیگری روحانیت حوزه علمیه (طیف مستقل از رهبر)، دو طیف عمده متخاصم را به وجود آوردهاند. وجود روحانیون مستقل در حوزه، به این دلیل است که بخش کوچکی از حوزه که به رهبری، وابستگی مالی و لجستیکی دارد در حاشیه طیف رهبری جای دارد که مصباح یزدی تاکنون شاخص آن بوده است. بیشترین وزنه بدنه سیاسی که نظام موجود را استقرار و استمرار داده است متعلق به طیف حوزه میباشد. از اصلاح طلبان گرفته تا هاشمی رفسنجانی و تعداد قابل ملاحظهای از اصول گرایان و موتلفه و... را میتوان به این طیف نسبت داد. احمدینژاد توانست در مدت حکومتش، علیرغم ثروت هائی که دراین مدت نصیب آنان کرد، از جنبه سیاسی ضربات قابل توجهای به این طیف وارد آورد. آرزوی این طیف این است که انتخابات آتی ریاست جمهوری به دست احمدینژاد انجام نشود تا بتوانند با نفوذ در ارگانها و ثروتی که در اختیار دارند، به کمک عواملشان در نهادها نظیر سپاه پاسداران، سکان داری قوه مجریه را از آن خود کنند. به این ترتیب، اهمیت شعار «انتخابات آزاد» و عدم دخالت سپاه در گزینشها که اخیرا احمدینژاد باب نمود را بهتر میتوان حدس زد.
حال باید دید چرا خامنهای علیرغم حرف نشنویهای احمدینژاد، همچنان محتاج حضور او در صحنه میباشد. انتخابات ۸۸ به روشنی تمام نشان داد که خامنهای در صحنه سیاسی کاملا تنها میباشد. در حقیقت، او از زمان رهبر شدن به این سو تمامی نیروی خودرا در برقراری اشراف کامل بر نیرویهای نظامی و انتظامی و اطلاعاتی متمرکز کرده که دراین کار به موفقیت هم رسیده است. برعکس آن، به جز در مواردی نظیر دخالتهای موضعی، صحنه سیاسی کشور را به سود جناح رفسنجانی واصلاح طلبان نسبتا خالی گذاشته بود. کاندیداتوری شخص هاشمی رفسنجانی را در انتخابات سال ۸۴، برای اقتدار رهبر زنگ خطری بود و به تبع آن، خامنهای حضور احمدینژاد را به عنوان فرشته نجات تلقی کرده و به کمک عوامل نظامی و اطلاعاتی خود و مخصوصا مصباح یزدی او را به ریاست قوه مجریه رساند. همان طور که دیدیم، در انتخابات سال ۸۸، طیف مقابل شمشیر را از رو بست و میرحسین موسوی، نخست وزیر تحمیلی براو را برای کرسی ریاست جمهوری نامزد کرد که موفقیتی برای آن طیف به ارمغان نیاورد. احمدینژاد اما توانست در این چهارسال زمینه را برای انتخابات سال ۹۲ آماده سازد و حالا اعلام میکند اجازه مهندسی انتخابات را به احدی نخواهد داد.
همان طور که در بالا توضیح داده شد، خامنهای در صحنه سیاسی ایران به عنوان یک نیرو حضور ندارد. به عبارت دیگر، او از سوی هیچ یک از گرایشهای عمده سیاسی داخل نظام حمایت نمیشود. در سامانه نظام مافیائی موجود، رئیس جمهور شدن یک نامزد مستقل ویا منصوب رهبری به دلائل روشن فعلا منتفی میباشد زیرا طوایف تشکیل دهنده نظام هنوز فعالند و در نظر دارند نامزد یا حتا نامزدهای خود را معرفی نمایند. لذا، برای خامنهای سه راه بیشتر (درصورت برگزاری انتخابات) وجود ندارد. یا به سوی «شاه سلطان حسین»ها بازگردد و اظهار ندامت کند و سکان کشور را به آنان بسپارد و خود در مقام رهبری گوشه گیری گزیند و «کارگزار» آنان شود. یا به تنهائی با گردانندگان اصلی سپاه راضی باشد و بگذارد آنان با تقلب نامزد خود را رئیس جمهوری کنند و یا گروه احمدینژاد را همچنان تحمل کند و با کج دارد و مریز، به انتظار یک فرصت مناسب بنشیند. هم اکنون او از هر سو مورد حمله است و هریک از سه گزینه را انتخاب کند، پایان عمر ولایت فقیه را اعلان کرده است.
طیف مخالف اما حذف یا عزل احمدینژاد را تا قبل از انتخابات دردستور کار خود دارد که بیشتر از سوی اصول گرایان این طیف ابراز میگردد. معلوم نیست کوتاه کردن دست او از برگزاری انتخابات تا چه حدی مشکل آن طیف را حل خواهد کرد، اما آنچه مسلم میباشد این است که در صورت موفقیت، به تقویت احمدینژاد منجر خواهد شد و از جریان او یک اوپوزیسیون نیرومند و عمل گرا و واقعی با پایههای اجتماعی و نفوذ و ثروت خواهد ساخت که مقابله با آن، برای نظام پر درد سر به نظر میرسد.
http://bayaneroshan.blogfa.com/post-49.aspx