logo





« مجنون »

چهار شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۶ مارس ۲۰۱۳

علی اصغر راشدان

aliasghar-rashedan3.jpg
- حسنی، توکه مال یوشی،میگن ازفامیلای دور نیمام هستی،درسته!
- خب، ایرادش چیه؟میترسی نیمااز بایگان بودنم کسر شانش بشه؟
- حسنی، تو که سوادو درک وفهم خوبی داری،خط ربطتم ازخیلیا بهتره،لب تر میکردی پستهای خیلی بالاتروبهتری بهت میدادن،واسه چی بایگان شدی؟
- بایگانی مغزوریشه تموم اداره ست.هرپرونده رو میتونی دستکاری کنی،مدارکشو ورداری و هرچی دلت خواست توش بگذاری. یه پرونده رو تو جاهائی که فقط بایگان میدونه گم وگورکنی، صاحبشو حسابی هلاک که کردی،ششیدونگ بدوشیش.
- خجالت آوره.مثلاتو خودتو وابسته نیمام میدونی. دزدی کاردرستیه؟
- آقاول کن این مزخرفاتو!دزدی خیلیم خوبه. اسمشو بده کردن که دست زیاد نشه.
- اگه الان نیما زنده بود واین حرفاتو میشنفت،تف توصورتت مینداخت که!
- انگارتو هنوز نیما رو خوب نشناختیش. تموم تکیه کلومش این بودکه: آدم همیشه خدا میباس خلاف جریان آب شنا کنه،مگه نه؟
- باز همه چی رو قاطی پاتی کردی؟ دزدی تو چی ربطی به شنا کردن تو جریان خلاف آب نیما داره؟
- خیلیم ربط داره.یه چیزی میریزن توآخورتون، عینهو گوسفند سرتونو میندازین پائین، نشخوارمیکنین وباجریان آب به طرف کاردقصابه پیش میرین.
- بفرماتو بادزدیهات چی گلی به سردنیامیزنی؟
- هرکی باشگردخودش، نیما باقلم وفکرش، منم بامغز وفکرخودم تو اداره توجهت خلاف شو ما گوسفندا شنا میکنم.این کجاش ایرادی داره؟
- حسنی، داری عصبیم میکنی!اینو بهش میگن دزدی!حالیته چی میگم!
- جیگرشو داری به اون یارو بگو که سبیل بالائیارو چرب میکنه،واسه چن هکتارزمین موات سند درختستان میگیره وقلفتی چن میلیارد بالا میکشه،آبم ازآب تکون نمیخوره.
- توکه مثلا جیگرشو داری، واسه این قضیه چی فکری کردی؟
- خیلی ساده،پرونده شو گم وگورمیکنم.میگذارم مدتا سگدو بزنه. خوب که نفسشو گرفتم، درباغ سبزو یواشکی نشونش میدم. قرارمدارارو بیرون تو کافه موندبالاهای شبونه باهاش میگذارم. بهش ندا میدم که میدونم سبیل فلانی وفلانی رو چرب کردی. اینهمه خاک بایگانی رومیخورم که دیگرون همه چی رو بالا بکشن!تو که چن میلیارد بالامیکشی،بگذار چن میلیونشم نصیب زن وبچه گشنه ماشه.
- اونوقت به این کارشنیعت میگی شنادرجهت خلاف جریان آب!اوف برتوکه همکارمنی حسنی!
- خیال کردی سکه میزنم که اینهمه گداگشنه دور و اطراف مثل تورو سال به دوازده ماه اطعام میکنم،هرکدومتون هرجاگیرمیکنین، گیروگرفتاریاتونو رفع ورجوع میکنم. اون یکی میگه زنم بایدعمل شه و آه تو بساط ندارم. این میگه میخوام پسرمو زن بدم و دستم خالیه. یکی میگه ننه م مرده چن میلیون پول قبرش میشه و به نون شبم محتاجم.یکی دیگه میگه صاحب خونه داره جل وگلیممو میریزه تو خیابون. فلانی میگه چک بدهیهام برگشته وباید برم زندون و التماس دعاداره.خیال میکنین سکه میزنم! ازحلقوم اون میلیاردیه میکشم و دردای بیدرمون اینهمه کارمند دون پایه رو درمون میکنم. این کار کجاش از کارنیما کم ارزش تره؟
- راستی دفه آخریم که باهم رفیتم یوش، چشمم به تابلو یه مدرسه خورد که اسم توروش بود.یادم رفته بود ازت بپرسم. اون قضیه ش چیه،حسنی؟
- باهمین پولاکه ازحلقوم دزدای میلیاردی بیرون میکشم،یه مدرسه واسه گدا گشنه ها ساخته م، یه کتابخونه ساخته م ویه خروارکتاب توش ریخته م. زندگی کلی زن بی سرپرست وبچه یتیم رو اداره میکنم.اینا کجاش ازکارنیماکمتره؟
- بابا ایول! راستی شنفتم بچه که بودی، خیلی دور و اطراف نیما پرسه میزدی، یه کمم از این قضیه تعریف کن،حسنی جون!
- نیماکه پاک دیوونه بودبابا!
- چی! چیجوری به این کشف شق القمر رسیدی؟
- اون یه بچه خان بود. طویله اسباشون که زیرعمارت پدرواجدادش بود،تموم آبادی رو میخریدوآزاد میکرد. مابچه های پابرهنه لخت وپتی کوروکچل آبادی رو دورخودش جمع میکرد.آدم سی چل ساله باما بازی میکرد.
- این کارا که بد نیست. کجاش دیوونگیه؟بازدوباره با همخونت نامهربون شدی!
- بابا میگم اون پاک دیوونه بود!یه گله ازمابچه هارو تومزرعه ها وباغا وکنار رودخونه دنبال خودش راه مینداخت، دایم برامون قصه تعریف میکرد. یکریزباپرنده هاو درختا وعلفاورودخونه وآسمون وریسمون حرف میزد.بادستای کبره بسته وپاهای برهنه قاچ قاچ شده و سرای گری گرفته ما حرف میزد. مارو میبرد کنار رودخونه، دستای کبره بسته وسرای گری گرفته مونو می شست وهایهای گریه میکرد...تو میگی این آدم دیوونه نبود!!!!...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد