Shahbaznakhai8@gmail.com
ذات و سرشت حکومت ولایت مطلقه فقیه با رعایت حقوق بشر ناسازگاری دارد. این ناسازگاری چنان عمده و ساختاری است که حتی امری مانند پرونده هستهای که حکومت عامدانه ۱۰ – ۱۲ سال است برسرآن الم شنگه براه انداخته و آنرا «حق مسلم» وانمود میکند را نیز تحت الشعاع قرارمی دهد. سیدعلی خامنهای و پرقیچیهای او – ازجمله سخنگوی وزارت خارجه – بارها گفته و تکرار کردهاند که ازاینرو در مسئله هستهای کوتاه نمیآیند، که میدانند استکبار جهانی به محض دست یابی به هدف خود دراین زمینه، مسئله رعایت حقوق بشر را پیش خواهد کشید. به عبارت دیگر، مسئله هستهای سپری است که حکومت آخوندی به سرگرفته تا به زعم خود از آسیب ناشی از نقض آشکار و مکرر حقوق بشر درامان بماند.
دلیل ناسازگاری حکومت آخوندی با رعایت حقوق بشر – حتی درحد حفظ ظاهرو به احترام امضایی که پای منشور جهانی حقوق بشر و دیگر توافق نامههای بین المللی گذاشته – تقابل و تضاد آن با بنیاد اعتقادیاش است. درجهان بینی این حکومت محورآفرینش و آنچه که درعالم است «خدا» ست که درسلسله مراتبی شامل پیامبر، امام، فقیه و... قراردارند برجهان حکم میرانند. دراین جهان بینی خدا محور، انسان بنده و برده و عبد و عبید است و اگر هم شأن و ارزشی داشته باشد، در عبادت و اطاعت بیچون و چرا است. در این نوع نگرش، که تبعیض جزء جدایی ناپذیر آن است، بشر بسیار بیش از آنکه دارای «حق» باشد، دارای «تکلیف» است و به مومن و کافریا مرتد، خودی و غیرخودی، خواص و عوام تقسیم میشود. کافر و مرتد قتلش واجب و خونش مباح است، غیرخودی محروم از ابتداییترین حقوق انسانی است و عوام «کالانعام» یعنی درحکم چهارپایان هستند.
آشکار است که درچنین نوع نگرشی، حقوق بشر – که فرآورده جهان بینی انسان محوراست و شأن و حقوق انسانی را فراتر از هرامر دیگری میداند- نمیتواند جایگاهی داشته باشد. تمام کارهای شرم آور –وگاه و بیگاه خنده آور- ی که حکومت آخوندی میکند ناشی ازهمین نوع نگرش به جهان و انسان است: اگر سیدعلی خامنهای رأی خود را برمجموع آراء ۷۵ میلیون ایرانی ارجح میداند، اگررییس دولت اداره کشور را به امام زمان نسبت میدهد، اگر آزادی بیان و عقیده گستاخانه نفی و رد میشود و حکومت سانسور و ممیزی را ابزاری مشروع و قانونی قلمداد میکند، اگر آدم کشی قانونی (اعدام) ابزار روزمره ایجاد رعب و وحشت درجامعه میشود و هرروز انسانهایی دربرابر دیدگان همگان از جرثقیل آویزان میشوند، اگر روزنامه نگاران – حتی آنهایی که در همین نظام آموزش دیده و خود را با همه شرایط آن تطبیق داده اند- بازداشت و سرکوب میشوند و... همه و همه ناشی از نوع نگرش حکومت آخوندی به بشر و حقوق او هستند.
این نگرشگاه صحنههایی میآفرینند که انسان درمی ماند باید بخندد یا گریه کند. این هفته تلویزیون دولتی چین با شاهزاده رضاپهلوی مصاحبه کرد. انجام این مصاحبه چنان حکومت ولایت مطلقه فقیه را برآشفته کرد که سخنگوی وزارت خارجه آن به حکومت به حامی اصلی خود یعنی حکومت استبدادی و کمونیستی چین به شدت اعتراض کرد و آنرا دخالت در امورداخلی ایران، مغایر با اصول تعامل و قوانین بین المللی! خواند. علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هم ضمن آنکه خواستار پوزش خواهی دولت چین شد گفت: «مصاحبه تلویزیون دولتی چین با رضا پهلوی همانند این است که تلویزیون رسمی ایران با دالایی لاما مصاحبه کند»!
نتیجه این نوع نگاه به حقوق بشر و ناسازگاری ذاتی با آن، این است که زندانیان سیاسی – آنهایی که از زندانهایی مانند کهریزک یا شکنجههایی مانند آنچه که موجب مرگ زنده یاد ستار بهشتی شد جان به در میبرند- در بلبشو و آشفته بازار جنایتکارانهای روزگار میگذرانند که حتی از امنیت جانی نیز برخوردار نیستند و درمعرض این هستند که قربانی رفتارهای خشونت بار وغیرانسانی حکومت شوند.
مشت نمونه خروار این نوع رفتار، سرنوشت وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) است که بیش از دوسال و نیم است اسیر چنگال بیرحم و خونریز حکومت آخوندی است. او که نویسندهای آزاده و ایران دوست است، تنها به جرم نوشتن مقالاتی در وبلاگ خود با نام «گزارش به خاک ایران» دستگیر شد و در ۲۴ ساعت نخست بازداشت آنقدر ضرب و شتم و شکنجه شد که با شکستن شیشه عینک به قصد خودکشی رگهای خود را برید. چند ماه بعد او در بیدادگاهی فرمایشی و چند دقیقهای و بدون برخورداری از حق داشتن وکیل مدافع به اتهام توهین به مقام معظم رهبری و تبلیغ علیه نظام به ۳ سال زندان محکوم شد. دیوان بلخ بیدادگر حکومت به همین حد بسنده نکرد و برایش پرونده دیگری با اتهام «محاربه» که مجازات آن اعدام است گشود. بدرفتاریهای رایج نسبت به زندانیان سیاسی موجب شدند که او سلامت خود را ازدست بدهد و نیازمند دارو و درمان موثر درخارج از محیط زندان شود. ماه گذشته پزشکان زندان به نامهای دکتر امجدی و دکترنژاد بهرام طی نامهای رسمی اعلام کردند که محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) «توان تحمل کیفر» را ندارد و خواستار آزادی او از زندان برای درمان شدند اما این نظر کارشناسانه پزشکان زندان با مخالفت «قاضی ناظر زندان» و «دادستان» مواجه شد.
به گزارش «ایران پرس نیوز»، میترا پورشجری دختر این وبلاگ نویس ستمدیده زندانی در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ میگوید: «باخبر شدم که یک مرتبه دیگر پدرم دچار سکته قلبی گردید. بعد ازاین اتفاق اورا به بهداری زندان انتقال میدهند. تشخیص پزشکان زندان به اسامی امجدی،نژاد بهرام و قلیزاده این است که این زندانی سیاسی نیاز به درمان پزشکی در بیمارستان خارج از زندان دارد. به نظر آنها مسدود شدن بیشتر رگهای قلب ممکن است که هرآن باعث ایست قلبی و مرگ اوشود».
دختر این زندانی سیاسی که تنها گناهش نوشتن و ابراز عقیده بوده، درنامه خود افزوده که: «رییس زندان گزارش پزشکی قانونی را برای «دادستانی» و «قاضی ناظر زندان» فرستاده است و حالا باید منتظر بمانیم که آیا این مرتبه مسئولین ذیربط با آزادی پدرم موافقت میکنند یا خیر».
میترا پورشجری پس از تأکید مجدد براینکه زندگی پدرش در زندان درخطر جدی است، درپایان نامه خود مینویسد که قصد مسئولان حذف فیزیکی مخالفان است: «درحقیقت با چنین مخالفتهایی درصدد آن هستند که با سیاست تحمیل عقاید، ابزار زندان، شکنجه، چماق، اعدام و دهها جنایت دیگر مخالفان سیاسی رژیم را حذف فیزیکی نمایند... من به عنوان دختر این زندانی سیاسی از طریق این گزارش اعلام میکنم که درصورت هرگونه اتفاق ناگوار برای پدرم «محمدرضا پورشجری» (سیامک مهر) مسئولیت این قتل را به عهده شخص اول نظام «آیت الله خامنهای» میدانم».
تنها چیزی که میتوان به این نظر درست و قاطع افزود این است که هدف حکومت آخوندی نه فقط حذف فیزیکی مخالفان بلکه زجرکش کردن آنهاست!