مدرسه فمینیستی: زنان ایرانی در پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ سهمی مهم و نقشی انکار ناپذیر داشتهاند. حضور آنان در صفوف تظاهرکنندگان حیرت تحلیل گران غربی را به همراه داشته است. زنان انقلابی برخاسته از طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی بوده و به یک قشر و طبقه و پایگاه اجتماعی اقتصادی خاص محدود نبودهاند. در میان آنها هم زنان بیسواد و حاشیه نشینان شهرها دیده میشده و هم زنان باسواد و تحصیلکرده شهری. زنان دانشجو، کارگر، زنان بازاریان و نیز زنان وابسته به جریانهای مختلف سیاسی در مبارزات علیه رژیم پهلوی نقش داشتهاند. اما پرسشی که بعد از پیروزی انقلاب درباره علل این حضور مطرح میشود، به دلیل تفاوت وضعیت زنان در قبل و بعد از انقلاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی و اجرا شدن قوانین اسلامی، زنان، همان حقوق اندکی را که در زمان سلطنت پهلوی در جریان مبارزات خود و یا به دلیل روند مدرنیزاسیون کشور در آن دوره به دست آورده بودند تا حدود زیادی از دست دادند. زنان در بسیاری از عرصههای زندگی خصوصی و حیات اجتماعی با مشکلات و معضلات فراوان روبرو گردیدند. ستم جنسی که در عرف و شرع وجود داشت، شکل قانونی به خود گرفت و زندگی تمام زنان تحت الشعاع این قوانین قرار گرفت.
در بحث جنسیت و انقلابها که توسط والنتین مقدم مطرح شده است او با در نظر گرفتن موضوع جنسیت دو نوع انقلاب را از هم تفکیک میکند: ۱- مدل انقلاب «زن در خانواده» یا «مدل مردسالارانه» و ۲- مدل «رهایی بخش زنان» یا مدل «مدرن ساز». مدل انقلاب رهایی بخش، منافع استراتژیک جنسیتی را (یا حداقل بعضی از آنها را) به ویژه از طریق طرفداری آشکار از برابری جنسیتی و ورود کامل زنان به عرصة زندگی عمومی، تامین میکند؛ این مدل، منافع جنسیتی عملی را نیز تا حدی که منابع اجازه دهد، تامین مینماید و به نفع اکثر اقشار جمعیت زنان است، هرچند شاید بعضی از گروههای زنان به دلیل تفاوتهای طبقاتی و ایدئولوژیک با آن مخالفت کنند. برعکس مدل انقلاب زن در خانواده، به خاطر پافشاری بر تفاوتهای جنسیتی و زندگی خانوادگی زن، برای منافع جنسیتی زنان زیانبار است، هرچند این مدل میتواند بعضی از نیازهای جنسیتی عملی و منافع خاص بعضی از گروههای زنان را تامین کند.
مدل انقلاب زن در خانواده: این نوع انقلاب، زنان را از تعاریف و تفاسیر استقلال، آزادی بخشی، و آزادی کنار میگذارد یا به حاشیه میراند، و به طور مکرر یک پیوند ایدئولوژیک میان ارزشهای پدرسالارانه، ملی گرایی و نظام مذهبی برقرار میسازد. مدل زن در خانواده، نقش همسر و مادر را به زن اختصاص میدهد و زن را نه تنها با خانواده، بلکه با سنت، فرهنگ و مذهب نیز مرتبط میسازد. اگرچه موضوعات خانوادگی و به ویژه بهبود کیفیت زندگی خانوادههای طبقات پایین میتواند در زمرة اهداف انقلابهای مدرن ساز باشد، اما در انقلابهای مردسالارانه، برشان و جایگاه والای خانواده بسیار تاکید میگردد، و نقش زن در خانواده بسیار پراهمیت شمرده میشود. در انقلابهای قرن بیستم که نتایج مردسالارانهای برای زنان به بار آوردهاند (به ویژه مکزیک، الجزایر و ایران) زنان، علیرغم نقشهای حیاتی که در جنبشهای انقلابی ایفاء نمودند، به حوزه خصوصی رانده شدند. در این سه کشور، مردان قدرت را به دست گرفتند، مسوولیت خانواده، مذهب و سنت را به زنان سپردند، و قوانینی را برای تنظیم روابط جنسیتی مردسالارانه تصویب کردند، از جمله قانون شهروندی درجه دوم برای زنان.
نگاهی به تاریخ ایران نشان میدهد که نخستین تغییرات در وضعیت زنان همزمان با دیگر انقلاب بزرگ ایران یعنی انقلاب مشروطه آغاز شد. برخی از زنان پیشرو در این دوره با درک موقعیت فرودست زنان، زبان به انتقاد گشوده و نلاشهایی را برای تغییر آن وضعیت آغاز کردند. تاسیس مدارس دخترانه، نشریات ویژه زنان، و انجمنهای زنان از جمله اقداماتی بود که زنان برای برکشیدن خویش به موقعیتی بهتر انجام دادند. مبارزه زنان برای احقاق حقوقشان ادامه داشت تا آنکه در دوره پهلوی اول، رضاشاه که سودای مدرن کردن ایران را درسر میپروراند، تلاشهای مستقل زنان را برای دستیابی به حقوق برابر بتدریج متوقف کرد و تغییر زندگی زنان را به شکل دولتی و اجباری در پیش گرفت، که شامل تغییراتی در پوشش و ظاهر زنان، و برخی قوانین بود. در دوره پهلوی دوم، این تغییرات و بهبود وضعیت زنان ادامه یافت و مسائلی همچون آموزش و اشتغال مورد توجه قرار گرفت و اعطای حق مشارکت سیاسی (حق رأی و حق انتخاب شدن) و برخی اصلاحات قانونی به نفع زنان، صورت گرفت. با همه اینها در دوره پهلوی با وجود اقدامات حقوقی و اجتماعی که به نفع زنان انجام شد، وضعیت زنان همچنان نامطلوب و فرودستی آنان به قوت خود باقی بود. الیز ساناساریان در این باره مینویسد: «در پایان حاکمیت پهلوی، با وجود دستاوردهای حقوقی و نیز تا حدودی اجتماعی، اکثر زنان در روستاها و حاشیهٔ شهرها هنوز در فقر و تنگناهای بسیار زندگی میکردند. آنان از بارداریهای زیاده از حد (و به همراه آن میزان بالای مرگ و میر نوزادان)، ازدواجهای زودهنگام بدون کنترل و مانع، تحمل ضرب و شتم در نبود هیچ گونه حمایت قانونی، و آزار و اذیت و تجاوزهای بسیار دیگر رنج میبردند. در مراکز شهری گرچه همه چیز به نظر مدرن شده جلوه میکرد، اما فقط این ظاهر قضیه بود. ناسازگاری بین غربی شدن و آداب و رسوم اخلاقی غیرمنعطف اسلام، جامعهای به وجود آورده بود که در آن، زن، فردی بیگانه، جایگاهش غیرواقعی و انتزاعی و بالاخره تصویرش عاری از هر ویژگی ملی بود.» (ساناریان۱۳۸۴: ۱۷۳)
با توجه به تغییراتی که به خواست زنان آغاز شد و با کنترل و اراده حکومت پهلوی تداوم داشت این پرسش مطرح میشود که چرا زنان در انقلاب شرکت کردند و با حضور در صفوف انقلابیون چه خواستهای را دنبال میکردند، آیا خواستههای آنها، به مسائل خودشان محدود میشد یا تحت تاثیر خواستههای جامعه بود. به نظر میرسد، حضور زنان در انقلاب اگر چه به گواه همه محققان حضور چشمگیر و موثری بوده است اما هدف آن به طور خاص، مطالبه حقوق برابر با مردان نبوده و از اهداف کلی انقلابیون متابعت میکرده است. والنتین مقدم در این باره مینویسد: «زنان، مانند دیگر گروههای اجتماعی، دلایل متفاوتی برای مخالفت با شاه داشتند؛ محرومیتهای اقتصادی، سرکوب سیاسی، همذات پنداری با جریان اسلام گرایی و آرزوهای یک آینده سوسیالیستی.» (گلدستون ۱۳۸۷: ۱۵۳) نیکی کدی نیز برهمین موضوع صحه میگذارد و مطالبات زنان را در جریان انقلاب ۵۷ همان مطالبات کلی انقلابیون میداند و میگوید زنان از طرح مطالبات معطوف به برابری جنسیتی به دلیل ترس از ایجاد تفرقه در صفوف انقلابیون خودداری کردهاند: «از آنجایی که کلیه فعالیتها و سازمانهای مربوط به زنان در سازمان زنان ایران که یک نهاد رسمی دولتی بود ادغام شده بود، زنانی که با رژیم سرسختانه مخالفت میکردند از نزدیک شدن به سازمان مزبور اجتناب ورزیده و خود نیز از پیگیری خواستههای صد درصد زنانه اجتناب میکردند. آنها طرح چنین خواستههایی را، زمانی که هدف اصلی برانداختن شاه و رژیم وی بود، عامل تفرقه و جدایی در صفوف انقلابیون میدانستند. مانند تعدادی از حرکتهای انقلابی دیگر، بسیاری از زنان آگاه سیاسی ایران نیز فرض را بر این نهادند که مشارکت آنها در منازعة موجود و پیروزی داعیهشان، به زنها نیز آنچه را که مطلوب نظر آنهاست خواهد داد.» (کدی۱۳۸۶: ۴۲۰) نیکی کدی مشارکت زنها در مسایل سیاسی را در سطح همه طبقات دانسته و بویژه از دانشجو و زنان چادری بازاریان یاد میکند که نقش مهمی را در انقلاب ایفا کردهاند: «با وجودی که خانمهای دانشجو در تظاهرات سیاسی و فعالیتهای مربوط به انقلاب نقش مهمی بازی کردهاند و هنوز هم میکنند، لیکن از آنها مهمتر خانمهای چادری بازاریها بودند که در دستههای زیاد برای شرکت در مراسم عزاداری بیرون میآمدند، کاری که در گذشته نیز همیشه میکردند اما اکنون حضور وسیع آنها معنای سیاسی جدیدی به خود گرفته بود. هنگامی که تهدید رژیم به اعمال خشونت بالا میگرفت، این خانمهای چادری با کمال شجاعت در صف جلوی تظاهرات حضور داشتند. شرکت کنندگان در این قبیل مراسم میدانستند که حضور خانمها در صف جلو، پلیس و رژیم را در وضعیت مشکلی قرار میدهد.» (همان ۴۲۱)
جان فوران نیز ضمن اشاره به سهم مهم زنان در انقلاب، نقش آنان را در راستای خطوط طبقاتی ارزیابی میکند. (فوران۱۳۸۸: ۵۷۳) دلیل همراهی زنان با انقلاب اسلامی و پذیرفتن روحانیون از این جنبه قابل تامل است که زنان با آنکه سهم مهمی در پیروزی انقلاب داشتند اما چنانکه به آن خواهم پرداخت بعد از انقلاب به حاشیه رانده شده و حتی حقوق اندکی را که حاصل مبارزاتشان در طی انقلاب مشروطه و نیز متاثر از روند مدرنیزاسیون حکومت پهلوی بود از دست دادند.
موافقت و همراهی زنان با انقلاب اسلامی از این منظر نیز جالب توجه است که آنان میدیدند که رهبری انقلاب اینک با روحانیون و نیروهای مذهبی است. آیت الله خمینی و سایر علما یک بار با اعطای حق رای به زنان در سال ۱۳۴۱ مخالفت کرده بودند. سالها پیش از آن در سال ۱۳۲۹ ه. ق نیز یک چهره روحانی یعنی سیدحسن مدرس در مجلس شورای ملی، مانع از اعطای حق رای به زنان شده بود. ساناساریان دو دلیل عمده برای حمایت گسترده زنان از رهبریت مذهبی برمی شمارد هر چند که او معتقد است آنچه زنان از آن حمایت میکردند بیشتر جنبش ضدشاه بود. (ساناساریان ۱۳۸۴: ۱۷۹) «یکی از دلایلی احتمالی آن، میتواند موقعیت این رهبر مذهبی در جنبش ضدشاه باشد. جنبش ضد شاه از هیچ جنبهای به مساله حقوق زنان حمله نکرد. آیت الله خمینی درباره حقوق زنان اظهار نظر خاصی نمیکرد و در این مورد کمتر صحبت میکرد اما هر موقع نیز حرفی میزد اظهار نظرهایش کلی و خوشایند زنان بود. این نوع پاسخ راه را برای تفسیر مختلف در مورد حقوق زنان باز میگذاشت. زنان به تدریج متقاعد میشدند و اطمینان مییافتند که جنبش ضدشاه، جنبش ضدزن نیست. هدف سرنگونی سلطنت و استقرار جمهوری بود و نه سرکوب زنان.» (همان ۱۷۷) ساناساریان دومین دلیل حمایت زنان از جنبش ضد شاه (به ویژه زنان طبقه متوسط رو به پایین) را فضای سیاسی اجتماعی حاکم بر ایران میداند. او گرایش زنان را به مذهب و گفتمان مذهبی، واکنش زنان به ترویج ارزشهای غربی توسط حاکمیت و ضدیت آن ارزشها با ارزشهای سنتی جامعه میداند: «... ایران در سال ۱۳۵۷ به ملغمهای پرتناقض از ارزشهای سنتی با ارزشهای غربی تبدیل شده بود. برنامههای توسعه براساس نیازهای محلی و یا همراه با بسترسازی برای این برنامهها، صورت نمیگرفت بلکه گرته برداری صرف از الگوی کشورهای سرمایه داری غربی و پیاده کردن غیرخلاق آن در ایران بود. سیستم حاکم نه تنها به خاطر وجود انبوه این تعارضات بلکه هم چنین از طریق زنان شهری از پای درآمد. زنان طبقه بالا و طبقه متوسط رو به بالا با تجمل گرایی افراطی خود را ارضا میکردند. زندگی آنها در دایره آخرین مدل و سبک اروپایی، مسافرتهای دائم به خارج و... میچرخید. اما طبقه متوسط رو به پایین و برخی زنان لایههای میانی طبقه متوسط، در هزار توی خانه و محلههای خود گرفتار ارزشهای سنتی بودند؛ از سوی دیگر تجملات و غربی شدن افراطی که ثروتمندان حامی آن بودند و در رسانهها و تبلیغات و آگهیهای بازرگانی در سراسر ایران منعکس میشد از دید جامعه پنهان نبود. وقتی بسیاری از زنان جوان طبقه متوسط پایین و طبقه متوسط سنتی وارد دبیرستان و به ویژه دانشگاه میشدند، در فضای عمومی به طور مستقیم در معرض تناقضات موجود بین ارزشهای سنتیشان و تقلید از ارزشهای غربی قرار میگرفتند. احتمالا همین فشارهای سنگین و نامعقول ناشی از گرفتار شدن بین این دو نوع ارزش کاملا افراطی، آنان را به سوی جنبش احیای دین کشاند.» ساناساریان سرانجام به این نتیجه میرسد که فقدان آگاهی عمیق فمینیستی در میان اکثریت زنان، ترویج ارزشهای غربی به شکل افراطی و گاهی نامتناسب با جامعه، و نفرت از حاکمیت دیکتاتوری شاه در ایران باعث حمایت زنان از انقلاب شده است. (همان ۱۸۳)
ارمغانهای انقلاب برای زنان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جدید، وضعیت زنان دچار تغییرات عمیق و گستردهای شد که همه ابعاد زندگی زنان را شامل میشد. این تغییرات هم حوزه مسایل خصوصی و هم حوزه عمومی را دربر میگرفت. قوانین شرعی دوباره احیاء شدند. پوشش زنان تحت کنترل حکومت قرار گرفت. زنان از برخی فعالیتها منع شدند و محدودیتهایی برای کار و آموزش زنان ایجاد شد. جداسازی جنسیتی برای حفظ ظاهر اسلامی جامعه ضروری تشخیص داده شد و... در زیر برخی از این تغییرات در وضعیت زنان مورد بررسی قرار میگیرند.
- قوانین: از مهمترین پیامدهای انقلاب اسلامی برای زنان، احیاء قوانین اسلامی و بازگشت به قوانینی بود که زن را نه به عنوان یک شهروند آزاد و مستقل بلکه از دیدگاه جنسیتی مینگریست و نقش او را به عملکردهای فیزیولوژیکش یعنی وظایف مادری و همسری تقلیل میداد. زن در قانون اساسی جمهوری اسلامی، ابزاری برای پرورش انسانهای مکتبی شناخته میشود و فاقد شخصیت مستقل و آزاد است. با این تعریف زن عملا از حیات اجتماعی کشور دور نگداشته شده و به پستوی تنگ خانواده رانده میشود. قوانین بعد از انقلاب نابرابری و تبعیض جنسی را به همراه داشتند و به ویژه قوانین خانواده، فرودستی زنان را بیش از پیش تشدید میکرد. «قانون و سیاست جدید زنان را از بسیاری از حقوقی که در عصر پهلوی به آنها اعطا شده بود محروم کرد. قانون حمایت خانواده ملغی شد وشرعیات دوباره مبنای قانون مدنی جدید شد. در نتیجه تعدد زوجات و ازدواج نوجوانان (ازدواج از سن ۹ سالگی) قانونی شد. با نخستین قانون اسلامی حریم خصوصی زنان به صورت قانونی به زیر تسلط مردان درآمد.» [۱]
قوانین مربوط به طلاق، چند همسری، حق حضانت فرزندان، حق انتخاب حرفه و شغل، حق انتخاب محل سکونت و تعیین اقامتگاه، خروج از کشور، روابط جنسی در رابطة زناشویی، قوانین مربوط به تابعیت، قانون قصاص، قوانین مربوط به سهم الارث، قانون مربوط به تعیین سن مسوولیت کیفری (سن بلوغ) از جمله قوانین نابرابری هستند که تبعیض علیه زنان را در کشور نهادینه کردهاند.
از جمله قوانین جنجالی که در سال ۱۳۸۶، توسط قوه قضاییه به دولت پیشنهاد شد، لایحه موسوم به حمایت از خانواده بود که لایحهای تبعیض آمیز علیه حقوق زنان بود. بیش از همه ماده ۲۳ و ۲۵ این لایحه، حقوق زنان را نشانه رفته بود. در ماده ۲۳ این لایحه «اختیار همسر دائم بعدی، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجراء عدالت بین همسران» و شرط رضایت همسر اول، حذف شده بود. در ماده ۲۵ نیز وزارت اقتصاد و دارایی موظف شده بود که «از مهریههای بالاتر از حد متعارف و غیر منطقی با توجه به وضعیت زوجین و مسایل اقتصادی کشور متناسب با افزایش میزان مهریه به صورت تصاعدی در هنگام ثبت ازدواج مالیات وصول نماید.» ارایه این لایحه از سوی دولت محمود احمدینژاد به مجلس شورای اسلامی، موجی از اعتراضات صاحبنظران اجتماعی و فعالان حقوق زنان را به دنبال داشت.
- اشتغال: بعد از انقلاب به اشتغال زنان به طور جدی پرداخته نشد و زنان مانند مردان از فرصتهای شغلی برخوردار نبودند. اصولا در این دوره بیکاری زنان یک معضل اجتماعی شمرده نمیشد چون از دید سنتی و مردسالار حاکمان جدید، مرد نان آور خانواده بود و زن وظیفهای در این خصوص نمیتوانست داشته باشد. در مقاله حقوق زنان و دموکراسی آمده است: «دولت، سیاستهای تجاوزکارانهای را در قبال استخدام زنان معمول کرد. بسیاری از زنان از موقعیتهای اداری منفصل شدند. آژانسهای دولتی ارائه خدمات مراقبت روزانه را برای کارکردن مادران به منظور دلسرد کردنشان از کار تمام وقت متوقف کردند. زنان ترغیب و گاهی تحت فشار قرار میگرفتند تا برای شغلشان سکوت کنند. آنها از وارد شدن به پستهای اداری ویژه مثل قضاوت منع شدند. ارتقاء به مقامهای اداری به صورت رویایی دور برای زنان درآمد. سیاست دولت منجر به کاهش اشتغال زنان در دهه اول بعد از انقلاب شد. زنان ۷۷/۱۳ درصد نیروی کار در دوسال پیش از انقلاب را شامل میشدند و این میزان در سال ۱۹۸۶ به فقط ۸۵/۸ درصد نیروی کار رسید.» نیکی کدی با خوش بینی بیشتری به کار و اشتغال زنان در ایران بعد از انقلاب اسلامی نگاه میکند: «آمارگیریها در ایران، مانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کار زنان را چندان جدی به حساب نمیآورند. ارقام پایینی که این آمارها در خصوص کار زنان در متن زندگی روستایی و کوچ نشینی ارائه میدهند، اعتبار چندانی ندارد. زنان کوچ نشین معمولا بیش از مردان کار میکنند... زنان روستایی و عشایری را معمولا بخشی از نیروی کار به حساب نمیآورند. در نواحی شهری تولیدکنندگان کوچک کالا و کارگران مرد و زنی که به استخدام بنگاههای خصوصی کوچک و متوسط در میآیند، برای فرار از پرداخت مالیات و حق بیمه، غالبا به عنوان نیروی کار اعلام نمیشوند. ملاحظات فرهنگی و بار سنگین کار خانه هنوز تعداد زنان طبقه کارگر را که در ایران کنونی با بافت عمدتا شهری کار میکنند محدود میسازد. درست در سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از کارخانهها تعطیل شدند و تعداد زنان کارگر کاهش پیدا کرد، اما در سالهای اخیر فشارهای اقتصادی و رشد مصرف گرایی احساس نیاز به درآمد دو نفر را افزایش داده و بر تعداد مردانی که کار همسرانشان را پذیرفتهاند افزوده است. بسیاری از زنان طبقه متوسط و بالا کار میکنند. زنانی که پس از انقلاب شغل خود را از دست دادند یا درها را به روی خود بسته دیدند غالبا بیش از مردان در دست و پا کردن شغل جدید برای خود ابتکار به خرج دادند. تعداد آنها در عرصه داد و ستد و مشاغل تخصصی، از جمله پزشکی و حقوق و نیز نویسندگی و هنرها از جمله حضور چشمگیر در عرصة فیلمسازی، بیسابقه بوده است. نسبت زنان شاغل بالاتر از ارقامی است که غالبا از سر رنجش و خشم ذکر میشود. مجوز کار نیمه وقت بدون از دست دادن مزایا اقدامی در حمایت از زنان بوده است که این گرایش را تقویت کرده است.» (کدی۱۳۸۵: ۱۰۵)
- حجاب: پس از انقلاب اسلامی، از جمله حقوقی که از زنان سلب شد، حق انتخاب پوشش بود. همان طور که گفته شد پیش از پیروزی انقلاب و در مبارزات منجر به پیروزی انقلاب بسیاری از زنان حتی آنان که اعتقاد مذهبی نداشتند به دلایلی که گفته شد به استفاده از چادر روی آورده بودند. اما همان طور که والنتین مقدم به درستی نوشته است هیچ کدام از آنها گمان نمیبردند که حجاب اجباری گردد: «... هنگامی که درخواستها برای رعایت حجاب در فوریه ۱۹۷۹ [بهمن ۷۵] مطرح شد، و وقتی از قول آیت الله خمینی نقل شد که او ترجیح میدهد زنان را در پوشش اسلامی ببیند، بسیاری از زنان احساس خطر کردند. اعتراضات و تحصنهای متهورانهای به وسیلة زنان چپ گرا و لیبرال طبقة متوسط رهبری شد، که بسیاری از آنها اعضای سازمانهای سیاسی یا سازمانهای تازه تاسیس زنان بودند. گروههای سیاسی اصلی حمایت اندکی از اعتراضات زنان به عمل آوردند. به واسطة اعتراضات زنان حکم حجاب لغو شد، اما تنها به طور موقت. با شکست چپها و لیبرالها در سال ۱۹۸۰ [۱۳۵۹]، و حذفشان از عرصة سیاسی در ۱۹۸۱ [۱۳۶۰]، دولت اسلامی توانست حجاب را اجباری و حکم آن را به طور دقیق اجرا کند. شکاف عمیقی میان زنان ایرانی در طی انقلاب پدید آمد، وبسیاری از زنان از اسلامی شدن ایران حمایت نمودند. این زنان عمدتا از طبقات متوسط پایین بودند، که پایگاه طبقاتی رهبری اسلام گرای جدید نیز به شمار میرفت.» (گلدستون۱۳۸۷: ۱۵۳) به زودی حجاب به یک قانون تبدیل شد و مجازات تخطی از آن نیز در قانون تعیین گردید. «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ۱۰ روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصدهزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» (کار ۱۳۸۷: ۱۲۶) با گذشت سالها، و با اجباری شدن حجاب، واکنش زنان به شکل نوآوری در نوع پوشش مورد تایید حاکمیت و استفاده از رنگها و پوششهای جدید بود. این نوع پوشش مورد تایید عناصر تندرو نبوده و آن را مغایر با ارزشها و تعالیم اسلامی میدانند. از همین رو واژه دیگری به نام «بدحجابی» به فرهنگ اصطلاحات قضایی و حقوقی اضافه شد که که به رعایت نکردن حجاب مطلوب حاکمیت توسط زنان اشاره داشت. مهرانگیز کار ریشه ابداع این اصطلاح را مبهم بودن عبارت «حجاب شرعی» در قانون مربوط به حجاب میداند. واژه بدحجابی و موجود نبودن تعریفی از عبارت حجاب شرعی باعث برخورد سلیقهای با موضوع حجاب شده است، به طوری که مشخص نیست کوتاه بودن مانتو و شلوار که از مصادیق بدحجابی است، تا چه اندازه ومثلا چند سانتی متر است؟!
در سالهای اخیر طرحی به نام امنیت اجتماعی در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفت که ضمن آن برخوردهای خیابانی و بازداشت و دستگیری زنان و دخترانی که از دید ماموران بدحجاب هستند انجام میگیرد. خودروهای موسوم به «گشت ارشاد» در خیابانهای شهرها مستقر شده و نظاره گر رهگذران هستند تا افراد بدحجاب را شناسایی و با آنها برخورد نمایند.
-جداسازی جنسیتی: از جمله مسایلی که با انقلاب اسلامی در سطح جامعه ایران رایج گشت جداسازی جنسیتی در تقریبا تمام حوزههای اجتماعی بود. دانش آموزان دختر و پسر از دبستان تا دبیرستان در مدارس جداگانه تحصیل میکنند. در دانشگاهها نیز جداسازی جنسیتی اگر نه به طور کامل اما تا حدود زیادی اعمال میشود. دختران و پسران در کلاسهای درس در دو طرف کلاس مینشینند. غذاخوری جداگانه دارند و در بسیاری از دانشگاهها سالنهای مطالعه نیز تفکیک شده است. در اتوبوس زنان از در عقب وارد شده و در قسمت انتهایی مینشینند. در مترو نیز، واگنهای زنان از مردان جداست. در محلهای کار زنان و مردان تا حد امکان در اتاقهای جداگانه کار میکنند. این روند در حال گسترش به سایر حوزههای زندگی اجتماعی است. پارکهای ویژه زنان، تاکسی ویژه زنان و... از ابداعات دولت اسلامی است که یکی پس از دیگری ارائه و سپس اجرا میگردند. حتی حوزه پزشکی و درمان نیز در تفکر جداسازی جنسیتی مورد توجه قرار گرفته و طرح انطباق پزشکی بر موازین شرع در این راستا ارائه گردید.
«مجلس محافظه کار، پس از انتخاب خاتمی در سال ۱۳۷۶، با یک طرح بحث انگیز در سال ۱۳۷۷ برای جداسازی خدمات بهداشتی زنان و مردان فشار آورد و میگفت زنان را نباید مردان درمان کنند. هزاران پزشک و دانشجوی پزشکی با امضای نامهای به آن اعتراض کردند، در نتیجه طرح به این صورت تغییر کرد که زنان حق داشته باشند که در صورت امکان تقاضای پزشک زن کنند. شورای نگهبان این طرح را به خاطر هزینه بر بودن به مجلس پس فرستاد، اما پس از آنکه وزارت بهداشت بودجة آن را تامین کرد، این طرح به تصویب رسید.» (کدی۱۳۸۵: ۹۶)
- مشارکت سیاسی: بعد از انقلاب اسلامی زنان از مشارکت سیاسی بازداشته نشدند اما این مشارکت در چهارچوبهایی که حاکمیت تعیین میکرد صورت میگرفت. زنان همچنان از حق رای برخوردار هستند و مثل مردان به رای دادن تشویق میشوند. زنان میتوانند در انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا و انتخاب شوند اما در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس خبرگان رهبری از چنین حقی برخوردار نیستند.
زنان در ۳۰ سال گذشته در کابینه حضور نداشتهاند، اما در دولت دهم، در اقدامی بیسابقه سه زن از سوی محمود احمدینژاد برای تصدی پستهای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، آموزش و پرورش و رفاه و تامین اجتماعی معرفی شدند که یک تن از آنها رای اعتماد مجلس را برای تصدی پست وزارت بهداشت کسب نمود. این اقدام احمدینژاد از سوی تحلیل گران واکنشی به مطالبات جنبش زنان قلمداد شد، اما زنان پیشنهاد شده توسط محمود احمدینژاد دارای نگرش مردسالارانه به وضعیت زنان جامعه هستند. از جمله وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی خود پیشنهاد دهنده طرح جداسازی جنسیتی خدمات بهداشتی و درمانی میباشد که در بخش بعد به آن خواهم پرداخت.
در مقالهای با عنوان حقوق زنان و دموکراسی به مشارکت سیاسی زنان در بعد از انقلاب چنین پرداخته شده است: «به طور متناقض در حوزه سیاسی، دولت سهم زنان را افزایش داد. رهبران جدید آگاه بودند که حضور زنان در سیاست به معنای اثبات حمایت مردمی از سیستم سیاسی جدید است. این فقط برای اعطای مشروعیت و اثبات حقانیت به رژیم هم در خارج و هم در داخل نیست بلکه همچنین برای پاسخ قانع کننده و متقاعد کننده به منتقدان داخلی و خارجی است که تخلف حاکمیت از حقوق زنان را محکوم میکنند. بنابراین ارتقاء مشارکت زنان در وقایع سیاسی یک تصویر برجسته از سیاستهای ایرانی است. اگر چه بحثهایی از عدم اعطا حقوق مدنی (آزادی) به زنان در نتیجه انقلاب مطرح شد، ولی نتوانست تصویب شود. همانند حکومت اسلامی اولیه (صدر اسلام) مبتنی بر دیدگاه شیعه، حاکمیت جدید ایران خواستار رژیمی بودند که نقش یک الگو را برای جهان اسلام داشته باشد. آنها فهمیدند که غیبت کامل زنان (نیمی از جمعیت) از پروسههای سیاسی، تصویر رژیم را در آرزوهایی که پرورده بود لکه دار میکرد. در عوض زنان به رأی دادن به کاندیداهای مورد تأیید حکومت و نشان دادن اینکه از حقوق شهروندیشان استفاده میکنند تشویق میشدند. در موعظهها گفته میشد که این وظیفه شرعی آنهاست که رأی بدهند، در مسائل سیاسی شرکت کنند و به تحکیم حکومت کمک نمایند. آیت الله خمینی از نقش سیاسی اجتماعی زنان در ۲۲۵ تا از ۶۲۹ سخنرانی عمومیاش سخن گفته بود. علیرغم نمایش و تظاهر عمومی، زنان انگشت شماری در سیاستهای رسمی فعالیت میکردند. تعداد کم زنان در پارلمان، و غیبت کامل آنان در موقعیتهای سرنوشت ساز (تصمیم گیری) در دولت، شواهدی از نگرش انکارآمیز حاکمیت در مورد زنان بود.» [۲]
- بهداشت و درمان: در این عرصه برخی تغییرات مهم و مثبت به نفع زنان به وجود آمده است. کاهش نرخ مرگ و مرگ میر مادران در زایمان و برنامه تنظیم خانواده از جمله این اقدامات هستند که با موفقیت در حال اجرا هستند.
«در زمان انقلاب، مراقبت بهداشتی یک مسئله عمده بود و به ویژه بر زنان و کودکان اثر میگذاشت. فقر، نبود خدمات و بارداری زودهنگام و مکرر در نرخ بالای مرگ و میر مادران و نوزادان نقش داشت. دولتهای متوالی منابع قابل ملاحظهای را صرف برنامههای بهداشتی، بویژه در مناطق محروم و دورافتاده کردند. یک برنامه کلیدی ایجاد یک شبکه مراقبتهای بهداشتی اولیه برای توده مردم بود که دسترسی به مراقبتهای بهداشتی را در بسیاری نقاط متحول کرده است. از ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶ نرخ مرگ و میر مادران از ۱۴۰ مرگ در ۱۰۰هزار زنده زایی به ۳۷ کاهش یافت. نرخ مرگ و میر نوزادان نیز کاهش یافت.» (کدی۱۳۸۵: ۹۳)
در مورد تنظیم خانواده و پیشگیری از بارداری، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر مهمی رخ داد. دولت جدید با پیشگیری از حاملگی مخالف بود. همانطور که مهرانگیز کار مینویسد: «... از آغاز انقلاب ۵۷، این دیدگاه دینی - سنتی بر امور مسلط شد که پیشگیری از باروری گناه است. تبلیغ پیرامون موضوع، جامعه را از روندی که میپیمود و بر تنظیم خانواده و کنترل جمعیت استوار شده بود منحرف ساخت. درصد باروری به شدت افزایش یافت و تا پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق با این فاجعه به طور جدی برخورد نشد. به سخن دیگر، تا مدتها بعد از انقلاب زنان کمترین آزادی برای پیشگیری از بارداری نداشتند و وسایل لازم، که در زمان شاه به طور رایگان در اختیار آنها گذاشته میشد، نایاب گشت.» (کار۱۳۸۷: ۱۵۳)
تنها بعد از پایان جنگ بود که دولت تصمیم به احیاء سیاستهای کنترل جمعیت گرفت و وسایل پیشگیری از بارداری مجددا در اختیار زنان قرار گرفت. نیکی کدی درباره تنظیم خانواده و سیاستهای دولت انقلابی درباره آن مینویسد: «در مورد تنظیم خانواده دولت در پایان دهه ۱۳۶۰ یک چرخش شگفت انگیز ۱۸۰ درجهای انجام داد. هرچند کنترل زاد و ولد هیچگاه ممنوع اعلام نشد، تاکید جمهوری اسلامی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ بر رشد جمعیت بود. اما با کاهش نرخ مرگ و میر، جمعیت سر به فلک گذاشت، در حال که برای بسیاری هیچ دورنمایی برای اشتغال وجود نداشت. در سال ۱۳۶۷ یک چرخش ناگهانی در سیاستها صورت گرفت، به طوری که ایران، با درس گرفتن از سایر کشورها و افزودن تایید مراجع بزرگ اسلام، یکی از موثرترین برنامههای جهان را از پیش برد. با کمک بسیاری از کسانی که در برنامههای تنظیم خانواده در پیش از انقلاب شرکت داشتند، برنامه جدید پس از تایید آیت الله خمینی به اجرا گذاشته شد.» (کدی۱۳۸۵: ۹۳)
در سال ۱۳۹۱ حکومت در مورد کنترل جمعیت، چرخش دیگری انجام داد که حتی شگفت انگیزتر از قبل بود، و این بار سیاست جمعیتی حاکمیت براین قرار گرفت که کنترل جمعیت باید برداشته شود و وزارت بهداشت، برنامه تنظیم خانواده را به یکبار متوقف نمود و بر لزوم افزایش جمعیت تاکید و مشوقهایی برای این افزایش در نظر گرفته شد.
- آموزش: در آموزش زنان بعد از انقلاب تحول چشمگیری صورت گرفته است و انقلاب دستاوردهای مهمی در این عرصه داشته است. «در عرصة آموزش، مدارس از بودجه دولتی یارانه دریافت میکردند، از جمله در ساخت و ساز مدارس در روستاها و نواحی فقیرنشین. در دسترس بودن مدارس باعث شد که حضور دختران آسانتر شود، همچنان که وجود مدارس ابتدایی و متوسطة غیرمختلط (که پیش از آن نیز رایج بود) و تایید تحصیل دختران از سوی مراجع دینی در این امر موثر بود... نرخ باسوادی زنان از ۳۶ درصد درسال ۱۳۵۵ به ۷۲ درصد در سال ۱۳۷۵ رسید و هنوز در حال افزایش است.» (کدی۱۳۸۵: ۹۱)
یکی از پیشرفتها و موفقیتهای مهم زنان در بعد از انقلاب، راهیابی دختران به دانشگاهها است که در سالهای اخیر ۷۰ درصد پذیرفته شدگان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را تشکیل میدهند. علت این موفقیت زنان را نیکی کدی این گونه توضیح میدهد: «در توضیح علل موفقیت بیشتر دختران میتوان گفت که دختران فعالیتهای مجاز خارج از خانه کمتر دارند و بیشتر در خانه درس میخوانند!» (همان: ۹۳) علت این امر هرچیز که باشد برای حاکمیت خوشایند نبود و حتی نگران کننده بود تا جایی که مجلس هفتم طرح سهمیه بندی جنسیتی ورود به دانشگاهها را تهیه وتصویب کرد. به موجب این طرح محدودیتهایی برای ورود دختران به دانشگاهها اعمال میگردد و پسران با رتبه و نمرات بدتر برای ورود به دانشگاه حق تقدم خواهند داشت.
از دیگر مسایل زنان در بعد از انقلاب محتوای کتابهای درسی است که تبعیض جنسی موجود را جامعه و نگاه سنتی به زنان را تایید و تقویت میکند. احمد سیف در مقالهای با عنوان «تبعیض جنسی در کتابهای درسی ایران» مینویسد: «تعلیم و تربیت در کشور ما، زنان را آن سان در کتابهای درسی تصویر میکند که مردان میخواهند. زنان در کتابهای درسی ایران از جایگاه ساختاری همانندی با مردان برخوردار نیستند. تجارب زیستی زنان را عملاً نادیده میگیرند و یا غیر واقعی نشان میدهند. ستم و استثمار جنسی و شیوههای گوناگون آن، اگر نادیده گرفته نشود، طبیعی پنداشته میشود. زنان در کتابهای درسی نمایندهٌ بینشی هستند که بر طبق آن زنان باید ازمواضع قدرت دور و از تولید دانش و تفکر بازداشته شوند» (سیف ۱۳۸۷)
- هنر: پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جمله تغییراتی که برای مبارزه با مظاهر غرب و سیاستهای عصر پهلوی و برای بازگشت به سنت و مذهب به وجود آمد منع زنان از ورود به حوزه موسیقی بود. بعد از انقلاب موسیقی به طور کلی دچار محدودیتهای گستردهای شد و همه هنرمندان در تنگنا قرار گرفتند. زنان به کلی از این عرصه بیرون رانده شدند و مردان در صورت رعایت چهارچوبهای مورد تایید حاکمیت مجاز به فعالیت در عرصه موسیقی بودند. زنانی که قبل از انقلاب در حوزه موسیقی فعال بودند، خانه نشین و یا به خارج از کشور مهاجرت کردند. پس از گذشت سالها، زنان میتوانند در مکانهایی که مختص به زنان بوده، و به شرطی که هیچ مردی در آن فضا نباشد برای زنان ساز بنوازند و بخوانند. کاستهای زنان خواننده در صورتی انتشار مییابد که به صورت گروه همخوان و یا دست کم اجرای دو نفری باشد که صدای یک نفر درآن قابل تشخیص نباشد!
در سینما و تلویزیون بعد از انقلاب، برای زنان یا نقشی در فیلمها وجود نداشت یا نقش آنها محدود بود. «بدنبال انقلاب دولت تلاش همه جانبهای را برای اسلامی کردن سینما آغاز کرد و آن را به طور کامل تحت کنترل درآورد ومحدویتهای سنگینی برای توصیف نقشهای زنان و موضوعات جنسیتی قرارداد که به موجب آن توانایی صنعت سینما را برای خلق داستان و تولید فیلم متوقف میکرد. این محدودیتها تقریبا منجر به عدم حضور زنان در سینما به مدت یک دهه بعد از انقلاب شد. با این وجود فیلمهای ایرانی بعدا به موازات جامعه و فرهنگ ایران دچار تحولات قابل توجهی شدند. در حقیقت فیلم مکانیسم موثری برای بیان گرایشهای اساسی در جامعه بود و سیاستهای دولت را به چالش میکشید.» [۳]
- ورزش: بعد از انقلاب، زنان در عرصههای مختلف ورزشی توانستند موفقیتهایی را کسب کنند، اما ورزش زنان تحت عنوان ورزش بانوان، چندان مورد توجه قرار نگرفته و بیشتر از جنبه نمایشی و ظاهری به ورزش زنان توجه شده است. میزان بودجه اختصاص داده شده به ورزش زنان و میزان امکانات ورزشی زنان قابل مقایسه با امکانات ورزشی که در اختیار مردان قرار دارد نیست. یکی از چالشهای اصلی ورزش زنان بر سر لباس ورزشی زنان ورزشکار است که قوانین داخلی به زنان اجازه نمیدهد مطابق استانداردهای بین المللی در میادین ورزشی حضور یابند وگاه در صورت کوتاه نیامدن فدراسیونهای جهانی، زنان طی حکم دولتی از حضور در رقابتها انصراف میدهند.
نیکی کدی درباره ورزش زنان در ایران مینویسد: «روایت زنان ورزشکار در عرصة پیشرفت چشمگیر و مبارزات موفقیت آمیز زنان است که اکنون تعداد زنان و دختران فعال درآن بسیار بیش از دورة قبل از انقلاب است. صحنه از موقعیتی که در آن حکومت با موفقیت مانع ورزش زنان میشد، به موقعیتی تحول پیدا کرده است که در آن تعداد فزایندهای از زنان و دختران ورزشهای انفرادی و تیمی را دنبال میکنند. ورزشها از نظر اسلامی مشروع شناخته شده و در جایی که تنها زنان حضور داشته باشند آن گونه ورزشهایی که مستلزم نمایش بدن در جریان بازی است مجاز شمرده است. هرچند حضور زنان در عرصه ورزش مخالفتهایی را برانگیخته است، آنها به طور فزایندهای حتی در ورزشهایی مشارکت میکنند که مردان در صحنه حاضرند، از جمله اسکی، اسکی روی آب، و دوچرخه سواری، هرچند نوع پوشش آنها دست و پاگیر است.» (کدی۱۳۸۵: ۱۰۶)
یکی دیگر از مواردی که میتوان به آن اشاره کرد بازداشتن زنان از تماشای مسابقات فوتبال است. در سال ۱۳۷۶ تعدادی از زنان بیاعتنا به ممنوعیتهای موجود برای تماشای یک مسابقه فوتبال به ورزشگاه رفتند. به زودی ورود زنان به ورزشگاهها به یکی از مطالبات جنبش زنان تبدیل شد. در اردیبهشت ۸۵ احمدینژاد در اقدامی بیسابقه و عجیب، دستوری برای سازمان تربیت بدنی صادر کرد که به موجب آن باید مرغوبترین! قسمت ورزشگاهها برای تماشای فوتبال به زنان اختصاص داده میشد. این حکم بلافاصله با واکنش مراجع و علما روبرو و قبل از اجرا پس گرفته شد و بعد از آن نیز به فراموشی سپرده شد.
خلاصه آنکه، زنان ایرانی اگر چه در صفوف انقلابیون حضور داشتند اما پس از پیروزی انقلاب، به عنوان جنس فرودست به حاشیه رانده شدند و از اندک حقوقی که تا آن زمان کسب کرده بودند نیز تا حدود زیادی محروم شدند. قوانین جدید کشور عموما علیه زنان بود و تفوق مردان چه در خانواده و چه در حیات اجتماعی کشور تثبیت شد. در نظام جدید، که برمبنای مذهب شکل گرفته بود زنان در موقعیت پستتر از مردان قرار داده شدند. نقش زن در خانواده تعریف میشد و خانواده از جایگاهی والا در نزد حاکمان جدید برخوردار بود و «کانون اصلی رشد و تعالی انسان» به شمار میرفت. به زعم قانونگذاران جدیدالظهور، «زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت شیئی بودن و یا ابزار کار بودن خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفة خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیشاهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد و در نتیجه پذیرای مسوولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.» (منصور۱۳۸۳: ۱۵)
بررسی وضعیت زنان در ایران بعد از انقلاب نشان میدهد که انقلاب اسلامی، یک انقلاب منطبق بر مدل انقلاب مردسالارانه پیشنهادی والنتین مقدم است که در این قبیل انقلابها بر تفاوتهای جنسی و زندگی خانوادگی زن تاکید میگردد. در انقلاب ایران، زنان علیرغم نقشی که در انقلاب ایفاء نمودند پس از انقلاب به محدوده خانواده رانده شدند. در این انقلاب همچون سایر انقلابهای مردسالارانه، مردان قدرت را به دست گرفتند، مسوولیت خانواده، مذهب وسنت را به زنان سپردند، و قوانینی را برای تنظیم روابط جنسیتی مردسالارانه تصویب کردند، از جمله قانون شهروندی درجه دوم برای زنان.
منابع
۱- خسروپناه محمدحسین (۱۳۸۱)، هدفها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، تهران، نشر پیام امروز، چاپ اول
۲- ساناساریان الیز (۱۳۸۴)، جنبش حقوق زنان در ایران، نوشین احمدی خراسانی، تهران، نشر اختران، چاپ اول
۳- سیف اسد (۱۳۷۸)، تبعیض جنسی در کتابهای درسی ایران، سایت نشریه جامعهشناسی ایران،
http://sociologyofiran.com/index.php?option=com_content&task=view&id=545&Itemid=43
۴- فوران جان (۱۳۸۸)، مقاومت شکننده-تاریخ تحولات اجتماعی ایران، احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ نهم
۵- کار مهرانگیز (۱۳۸۷)، پژوهشی درباره خشونت علیه زنان در ایران، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ چهارم
۶- کدی نیکی (۱۳۸۵)، نتایج انقلاب ایران، مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ دوم
۷- کدی نیکی (۱۳۸۶)، ریشههای انقلاب ایران، عبدالرحیم گواهی، تهران، نشرعلم، چاپ پنجم
۸- گلدستون جک (۱۳۸۷)، مطالعات نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلابها، محمدتقی دلفروز، تهران، انتشارات کویر، چاپ دوم (مقاله جنسیت و انقلاب ها- والنتین مقدم)
۹- منصور جهانگیر (۱۳۸۳)، قوانین و مقررات مربوط به خانواده، تهران، موسسه انتشارات آگاه، چاپ دوازدهم
۱۰- جمعی از نویسندگان (۱۳۸۵)، حقوق زنان و دموکراسی، سیمین کاظمی
پانوشتها:
[۱] حقوق زنان و دموکراسی ۱۳۸۵
[۲] حقوق زنان و دموکراسی ۱۳۸۵ ص۱۱
[۳] حقوق زنان و دموکراسی۱۳۸۵