logo





در پاسخ به يک پيام

يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸ مارس ۲۰۰۹

نادر ساده

به نظرمن ما ايراينان مقيم اروپا فاقد هويت سياسی واحدی هستيم و گرايشات سياسی گاها متضادی را با خود حمل می کنيم. بويژه در اين ۳۰ سال گذشته و اين ۱۵-۲۰ سال اخيرکه من شاهد بودم بسياری افراد بوده اند که از طيف های مختلف تلاش کرده اند تا بلکه ايرانيان وسيعی را حول مطالبات عمومی به حرکت آورند و آنگونه که قصد داشته اند موفق نبوده اند و شايد بتوان گفت که بسياری ازآنان درطرح شان با شکست روبروشده اند. حرکت های اعتراضی مدام و سازمانيافته بهم پيوسته و زنجيره ای جای خوددارد که در اين زمينه هم جز در موارد معدودی بيشتر حرکات واکنشی و موردی بوده است، حتی انجمن های فراگيرايرانی نيز بمعنای فراگيرنتوانسته است پا بگيرد.
سلام رفيق پيمان امين زاده
مطلب را خواندم و نکاتی جالب يافتم. يکم اينکه به تجربه ی مبارزاتی ازکشورهای ديگردرمحيط زيست خود توجه داری و دوم اينکه پرسشگرشرايطی هستی که ما تبعيديان ايرانی درآن بسرمی بريم و سوم اينکه به مسائل ما فکرمی کنی و ديگران را وادار به فکرکردن می خواهی. همه اينها به نظرم با ارزش است و نشان از ذهنی جستجوگر دارد. ذهنی که راه حل را جستجو و در کنکاش خلاق می خواهد بيرون کشد و به مسائل خود و جامعه و نقش ما حساس است.
مقايسه ی بين حرکت اعتراضی نيروهای پشتيبان تاميل و حرکت اعتراضی به تخريب خاوران که به ابتکار "کميته جوانان ايرانی در اروپا " به تاريخ ۶ - ۷ فوريه ۲۰۰۹ در برلين سازماندهی شده بود البته يک مثال در بحث ات بود و نمی دانم چقدراين مقايسه درست باشد. چون من خودم حرکت اعتراضی به تخريب خاوران را با همه کمبودها گامی به پيش ارزيابی می کنم. اما اين واقعيت را می پذيرم که حرکت تاميل و تاملی يان حرکتی بزرگ و سازمانيافته بوده است. خودم هم بارها شاهد اينگونه حرکت تاميل بوده ام وديده ام که درمقام مقايسه با ما ايرانيان ترکيب حرکتی آنان مرکب تر و چند لايه است. البته نا گفته نماند کردها ومليتهای ديگرنيزهمواره توانسته اند صدها نفرو بلکه هزاران نفررا به خيابانها بکشند وبدون هيچگونه پيشداوری مجاهدين خلق نيز هم اکنون چنين توانی را قادربه نمايش هستند. بهرحال بايد هرحرکت را درماهيت نيروهای برگزارکننده و اهداف حرکت و ابزارو سبک کارها نيزبررسی کرد وبهمين دليل درمقام مقايسه صرف ممکن است کنکاش در مورد وضعيت ما ايرانيان و مسائل سياسی جامعه ما را دربحث به نتيجه ی مشخصی نرساند. و مهم تراز اين نکات فرعی، اصل مسئله همان گفتگو حول سوالهايی است که در متن نوشته ات آمده است و من هم سعی می کنم نظرخودم را با تو در ميان گذارم.هرچند درلابلای سوالهايت ازوضعيت کنونی در مواردی بازاين مقايسه بين تاميلی ها وما ايرانيان تکرارشده است و اجازه می خواهم در حد اشاره فوق به مقايسه ها بسنده کنيم.
به نظرمن ما ايراينان مقيم اروپا فاقد هويت سياسی واحدی هستيم و گرايشات سياسی گاها متضادی را با خود حمل می کنيم. بويژه در اين ۳۰ سال گذشته و اين ۱۵-۲۰ سال اخيرکه من شاهد بودم بسياری افراد بوده اند که از طيف های مختلف تلاش کرده اند تا بلکه ايرانيان وسيعی را حول مطالبات عمومی به حرکت آورند و آنگونه که قصد داشته اند موفق نبوده اند و شايد بتوان گفت که بسياری ازآنان درطرح شان با شکست روبروشده اند. حرکت های اعتراضی مدام و سازمانيافته بهم پيوسته و زنجيره ای جای خوددارد که در اين زمينه هم جز در موارد معدودی بيشتر حرکات واکنشی و موردی بوده است، حتی انجمن های فراگيرايرانی نيز بمعنای فراگيرنتوانسته است پا بگيرد. در عين حاليکه هزاران وبيشماران حرکت اعتراضی و تشکل وانجمن نيزبوجود آمده است که منتهی مراتب هرکدام نيزدر عين حال معرف يک زاويه ازمحدوديت ما ايرانيان در تشکل پذيری وحرکت جمعی و سازمانيافته بوده اند. براستی علت چيست؟ و اين آن سوال اساسی و محوری بحثی است که گشوده شده است.
ما ميدانيم که بطور واقعی پاسخ ها متفاوت است. ما ايرانيان از طيف های مختلف بهم ديگر اعتماد نداريم.داريم؟
دستکم در خارج از کشوراين بی اعتمادی متقابل است و يکی از
ريشه ی اين بی اعتمادی سياسی است و همين را بعنوان يکی از فاکتورهای اصلی در پراکنده گی ايرانيان بايد برسميت شناخت. علت های فرهنگی و جامعه شناختی هم حتما دارد و حتما بايد ريشه های آن را در گذشته جستجو کرد.
البته که هيچ کدام از لايه های اجتماعی وسياسی ايرانی برای خود وگروه خود حقانيتی کمتراز تاميلی ها قائل نيست. اما حقانيت تنها پرنسيب مبارزه ی سياسی نيست و فکر می کنم تاميلی های نمونه ای ما نيزهم تنها به دليل حقانيتی که برای خود قائلند قادربه بسيج نيرويشان نبوده اند. اصولا تجمع حول مسائل ملی و مذهبی و حق سرزمين طيف ی بندی را متمرکزو منافع لايه های مختلف را بهم گره می زند. در اين مورد می توان به مثال ديگر نظيرفلسطينيان، باسک ها، کردها، زاپاتيستها وغيره اشاره کرد که اتفاقا در مقايسه با آنها تاميلي
در اروپا گروه محدود تری هستند.
ايرانيان مقيم اروپا بيش از تاميلی ها هستند اما بخش بزرگی ازاين ايرانيان که سابقه ی پناهندگی دارند مدام به ايران در حال رفت وآمدند و با سياست ورزی علنی وداع کرده اند. ما ملتی اپورتونيست و فرصت طلب هستيم و دورو و دو رنگ که از اين جنس هم در اروپا بسياری مقيم اند. متاسفانه اينگونه است و نفع مادی آدمها هم قابل فهم است.
ما ازمثال خطرحمله نظامی به ايران مثالی تازه تر و جدی تر نداريم. در اين مثال تا جايی که به ايرانيان برمی گردد همه نکات بالا که برشمردم را می توان يافت. يعنی منافع متضاد، دسته بندی های متناقض و خودفروشی واپورنيسم را می توان ديد.
حال اگرپرسش های تو محدود به نيروهای سياسی و انقلابی وچپ باشد بحث بهترودقيق ترپيش خواهد رفت. اين طيف خاص با همه بلاها که براو وارد آمده و همه خاک هايی که بدست خودش برسرخودش ريخته انصافا تا لحظه کنونی که تتمه ای ازنسل گذشته برايش باقی مانده بازتنها طيفی بوده است که همواره معترض بوده و دست روی دست نگذاشته است. هر چند قبول دارم که نيروی او بسياری مواقع بهرزبرده شده وقوايش تحليل رفته است. چند دهه تبعيد برای يک سازمان سياسی چپ که بخارج جامعه پرتاب شده و ارتباط مستقيمی هم نتوانسته با جامعه برقرارکند فرساينده است و تقريبا همه ی لايه های طيف چپ وضعيت مشابه ای دارند بجز هوچی گران وهای وهوی کنانی که خودشان را تافته ی جدابافته می پندارند و حيات آزمايشگاهی برايشان همان حيات واقعی است.
برای اعتراض بهانه زياد داريم. حتما نبايد تخريب خاوران و بگيروبه بند دانشجويان پيش آيد. اگردرچنين حرکاتی طيف وسيع تری از مدعيان حضورندارند براستی جای انديشه است و دردناک که آکسيون برلين می تواند نمونه ای ازآن وضعيت پلشت درتبعيد باشد.
تجربه بما نشان داده است که حرکت تبعيديان در خارج ازکشورتابعی از حرکت مبارزاتی در داخل ايران است. در اين ۳۰ سال واقعا هزاران حرکت اعتراضی درخارج انجام گرفته است که گاهی بزرگ و گاهی بسيارکوچک بوده اند و همين آبروی تبعيديان را حفظ کرده است اما با همه ی افت و خيزها در مقاطعی برآمد جنبش های اعتراضی درداخل ايران دستکم به تحرک نيروی وسيع تری درخارج انجاميده و تکانهايی وارد کرده است.
بگونه ای که بشکل تجربی يک رابطه ی دوسويه و تاثير متقابل بين مبارزات داخل و خارج از کشور ايجاد شده است که الزاما ورن تاثيرات هم برابر نيست و تاثيرات داخل کشور بر تحرک سياسی ايرانيان خارج از کشور موثرتر بوده است و اينرا در حوزه حرکات آکسيونی آشکارا می توان اثبات کرد.
برای من يکی ازمسائل جديدی و بسيار دردناک اينست که هنوزبعدازاين اقامت طولانی نتوانسته ايم بعنوان بخشی ازطبقه کارگرکشوری که درآن اقامت داريم خود را دريابيم و با مبارزات جاری در محيط زيست وکاراخت شويم. هنوزبعنوان نيروی چپ و کارگری خود را ميهمان می دانيم ودر همين خانه هم داريم پيرمی شويم.
ما ايرانيان چپ هنوزبا هم توافق نداريم فعاليت محلی با کارروبه ايران و با کاربين المللی وانترناسيوناليستی سه حوزه ی مستقل هستند که تمرکزلازم هم می طلبند. مستقل اند و لی متضاد نيستند. ما ايرانيان چپ، هم مدعی کار محلی هستيم، هم مدعی کاررو به ايران و هم مدعی کار انترناسيوناليستی و در هيچ حوزه هم پيشرفت اميدوارکننده ای نکرده ايم. کار محلی را چرخيدن دور يکديگر می دانيم، کار رو به ايران را صدور اعلاميه و فرامين می پنداريم و کار انترناسيوناليستی را فقط جلب حمايت يگطرفه می فهميم. در کار محلی بندرت با نيروهای همين جوامع که مسئله دارند و مبارزه می کنند همراه می شويم و امر آنان را امر خودمان می دانيم. در کارروبه ايران کمتر موردی هست که به آنچه ادعا می کنيم عمل کنيم و در کار انترناسيوناليستی بندرت و با اکراه در مبارزات يک جنبش غير ايرانی شرکت فعال می کنيم و بدان کمک می رسانيم. خلاصه در اين الفبا مانده ايم و خودمان هم نمی دانيم چگونه می توانيم يک آکسيون هماهنگ پيش ببريم چه رسد به اينکه طيفی فراگيرتر را قادربه حرکت دادن باشيم. اينها همگی دردناک است. بااين وجود تصورش را خوب می شود کرد با شناخت ازضعف است که تکاپو وجود دارد هر چند کوچک و هرچند ناکام. به نظر من مهم اين است که تلاش خودمان را بکنيم و به ضعفهای خودمان هم آگاه باشيم. چپ بطورکلی سالهای طولانی زيرضرب بود واگرالان کمی فضا برای عرض اندام پيدا شده ثمره ی همين مقاومت های کوچک بوده است. وگرنه بد خواهان چپ خيلی زودتر رويای مرگ ما را داشتند. گمان می کردند پايان سوسياليسم اردوگاهی را می توانند پايان چپ و سوسياليستها در کل جهان حقنه کنند و کردند اما چنين نشد و چپ دوباره می تواند کمرراست کند اگرانديشه ورزو نقاد بماند. پس بايد شرايط را بگونه ای که هست دريافت و برای تغيير آن کوشيد. تغيير و نقش ما در تحقق آن نيز بدون دريافت صحيح نقش ما بعنوان نيروهای چپ انقلابی و راديکال مدافع جنبش طبقه کارگر ممکن نيست.نيرويی که در خارج از ايران و در کشورهايی که مقيم هستيم نيز روزمره کار وفعاليت می تواند پيش رو داشته باشدو بعنوان يک فعال سياسی اجتماعی می تواند دخالتگر باشد. اميد که در اين چشم انداز تجربه ی درهم آميزی نسل ها ببار نشيند و تجربه ی تبعيد برای ايرانيان چپ و سوسياليست در دل خود دريچه ای به خودآگاهی و قبول مسئوليت واقعی در مبارزات دنيای کار بر عليه دنيای سرمايه باشد.
دستت را بگرمی می فشارم و با آرزوی ادامه گفتگو
قربانت نادرساده ۶ مارس ۲۰۰۹

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد