برای عالیه اقدامدوست و یاران جنبش زنان
شهرگان: هم زن هستم، هم کارگرم و هم معلم...1 این صدای بلند عالیه است. به بلندای تاریخ سرزمین من که به بیانتها میبرد و فرسودهی رو به فردا. اینها را عالیه اقدامدوست گفته است کوتاه از بند نسوان زندان اوین! هشتم ماه مارس امسال و روز جهانی زن در حالی فرا میرسد که بیش از همیشه دست تنگیم و دلتنگ که فضای خانه همه غبار اندوده است. هشتم ماه مارس اما یادآور تاریخی است از تحول و عینیتی که در شومترین روزهای ادوار گذشته و تا حال حاضر هوای خود داشته است. جنبش زنان ایران میرود تا پوست دگر بیندازد و این همه بیریز شدن در چند و چون عینیتهای این زمین گرم پر از باران ممکن نیست. از بخت بد است یا تنها بهانهای است برای از یاد بردن خود و عمل که غافلان سالهاییم. سالهاست که در بنبستهای فراوان پیش رو عینیتهای صحنه از یاد رفته است و تنها به دویدنهای بیحاصل میماند، همه آنچه در طول سی سال آزگار بر تحولخواهان میهن رفته است و در امتداد روزهای ابری اکنون که تداوم یافته است. حالا بار دیگر موسم «انتخابات» است و باز تکرار این تکراریها که میرویم تا فقط آن یکی برود و هر طور شده این یکی بیاید. تنها تلخندی است این رفتنها و آمدنها که روزنهای از هیچ میگشاید و نیست روزنهای حتی اندک در عینیت موجود برای آنکس که به تکامل تاریخی و حرکت بطئی آن باورمند است. وقتی که در اینسوی حرکت، با رسانه سر و کار داری و میبینی عیان، که بازی کلان چیست و باز جنگ و جدلها و برخی استدلاهای تکراری خانه که به گفتنش نیز نمیارزد. و همه اما نشان از جنبش دارد و از خواستن حتی اگر که تکرار تکراریهاست و این نبض ماجراست که همچنان میزند و نه آن حواشی این روزها و هیزمهای بار آوردهی سالها.
باری، بازی به اندازهی کافی تکراری و مصادیق روشنتر از هر موسم دیگری برای آموختن است و مساله «زن» و پتانسیلهای فراجنسیتی آن همیشه بازی در زمین عینیت موجود بوده و هست. هشتم ماه مارس دیگر بر زمین سختی که نم بارانی، کویر سالهای وحشت را آبیاری میکند. امسال نیز روز جهانی زن بیش و پیش از هر چیز تو را به آغازین حرکتهای تحولخواهی در گیتی میبرد. به آستانهای که با نام کلارا زتکین و رزا لوکزامبورگ رقم خورده است و در خانهی ویرانسرای باد که طاهره قُرةالعَین را میزبان بود و در دورانی دیگر زینب پاشا. سالهای بعد از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول و تاسیس انجمنهای مستقل و فمینیستی با هدف کسب حقوق زنان و سال ۱۲۸۹ انتشار نخستین نشریه زنان، سال ۱۳۱۱ انحلال آخرین سازمان مستقل زنان، همه این سازمانها در دهه ۱۳۰۰ تعطیل میشوند و آخرین آنها در سال ۱۳۱۱ بسته شد.
از میان سازمانهای زنان میتوان به انجمن حریت نسوان، مجمع انقلابی نسوان، جمعیت پیک سعادت نسوان و جمعیت نسوان وطنخواه اشاره کرد .
از میان نشریات این دوره باید به دانش (سردبیر: خانم دکتر کحال)، شکوفه (مریم عمید)، زبان زنان (صدیقه دولتآبادی)، پیک سعادت نسوان (روشنک نوعدوست)، نامه بانوان (شهناز آزاد)، عالم نسوان (ارگان فارغالتحصیلان عالی مدرسه دخترانه آمریکایی)، جهان زنان (فخرآفاق پارسا)، پیک سعادت نسوان، نسوان وطنخواه (محترم اسکندری)، دختران ایران (زندخت شیرازی) اشاره کرد که این نشریهها در دوره بسته شدن نشریات مستقل و منتقد در سلطنت رضا شاه تعطیل میشوند.
از مدرسه سازان میتوان به صدیقه دولتآبادی، شمسالملوک جواهر کلام، بیبی وزیرف، طوبی آزموده، درةالمعالی، ماهرخ گوهرشناس، صفیه یزدی، بیبی خانم استرآبادی و روشنک نوعدوست اشاره کرد که برای تاسیس و حفظ مدرسههای دخترانه خود با مخالفتهای بسیاری از سوی سنتگرایان مواجه بودند و به همین دلیل تاسیس مدرسه دخترانه کاری انقلابی بود.
و بعدها کانون بانوان که انجمنی بسیار میانهرو و خیریه زیر نظر رضا شاه است و سازمان زنان ایران زیر نظر محمدرضا شاه پهلوی تشکیل میشود.
و سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۱ تاسیس حزب زنان و جمعیت زنان (با روزنامه زن امروز) و فصلی دیگر از تکاپو و نامهایی چند. "مریم فیروز"ی که جامهی سنت بدر کرد و تشکیلات دمکراتیک زنان ایران و نشریه «بیداری ما» که خواست تا شاید که نقش نو زند آفتاب را. این همه را تا تکاپوی مهرنوش ابراهیمیها و مرضیه احمدی اسکوییها و شیرین فضیلت کلامها و... راهی نیست و فروغش و انگشتان تا هنوز جوهریش که «خوشههای نارس گندم» را «به زیر پستان» گرفتن و «شیر دادن» و «سرد» بودن و «سبز» بودن و از یاد نمیبریم که مهرانگیز کارها کم عرق نریختند در کارزاری که با پوران بازرگانش بود و نقش سیمین فردینش تا همیشه بر سیاهی بند و تا اکنونش عالیهای به بند که گیسوانش همه رنگ دارد به رنگ ناکام تحول در خانه و شبقگون امید که طرحی نو و ضرورت تاریخ که گریزی جز آن نیست.
چشم که باز میکنی در آستانهی هشتم مارسی دیگر، همه این سو و آنسو جوان و میانسال و کهنسالش که به احکام آنچنانی نواخته میشوند به جرم خواستنی «دیگر» و «تحول» که نه به آن کارش بود و نه به این که کار خود میکند در مسیر حرکت تاریخی که سخت غافلند آنان که به حکم طبیعتشان بر تخت نشستگان دور تسلسل تاریخ میهنند. هنوز خوب بیاد دارم خیابان داغ خرداد را و امضاهای اولی که بر کاغذ حک کردیم و تیتر گزارشی را که در کوتاه زمان نوشتم و در پهنهی مجازی آواز کرد: «کمپین یک میلیون امضا در خیابان داغ کلید خورد!» شهلا انتصاری توضیح میداد. دیگر سویش شیرین عبادی بود و بابک احمدی و در سویی دیگر ناصر زرافشان و همسرش هما شهیار گام میزدند و فریبرز رئیسدانا و سیمین بهبهانی غزلواژهی همه آن جوانان که شور تحول در سر دارند. اینکه چه رفت و چگونه میرود آنچه کمپین یک میلیون امضایش نام دادهایم و همه آن نقدهای بنیادی داستانی دیگر است و غرض اینجا نه بازیگر که بازی هست به بلندای تاریخ میهن و در حقانیت و تکثر اندیشگی جنبش زنان ایران که میرود تا بزرگتر شود. صبور، استوار و خستگی ناپذیر. بر آنم که هشتم ماه مارس برای تحولخواهان میهن که جهان وطنی میاندیشند روزی است در دالان زمانهای بسیار که تنها بر بستر شعار تاریخی «جهانی دیگر ممکن است» مفهوم تاریخی خود مییابد، بسط پیدا میکند و میماند تا حال و اکنون. که ما...، گرامی باد هشت مارس، روز جهانی زن!
1-هم زن هستم، هم کارگرم و هم معلم
شمهای از زندگی «عالیه اقدام دوست» از میان خطوط تلفن بند نسوان زندان اوین-13 اسفند 1387، مدرسهی فمینیستی
http://www.shahrgon.com/fa/index.php?news=2551
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد