tahmoures_kiani@yahoo.com
هنگاميکه پرزدينت اوباما در نخسين سخنرانی خود در جلسه مشترک کنگره اين کشور،هيچ نامی از ايران يا- همانطور که در گذشته در همه سخنرانی های مهم روسای جمهور ايالات متحده به کار رفته است- از "خطر ايران برای صلح و امنيت جهانی“ نامی نبرد،اعتراض دست راستی ها و نئو کان ها را برانگيخت. ويليام کريستول،يکی از شاخص ترين روزنامه نگاران نو محافظه کار،با اعتراض نوشت: رئيس جمهور سخن گفتن درباره مناقشه اعراب و اسرائيل و ضرورت فعال شدن ايالات متحده در آن مورد را لازم می داند اما درباره ايران و خظر برنامه اتمی اش بری صلح و امنيت سخنی نمی گويد. نه،اين رئيس جمهور زمان جنگ نيست". در واقع خشم و شگفتی نئو کان ها بی پايه نيست. سکوت پرزيدنت اوباما در يک سخنرانی مهم درباره ايران،که به روشنی جزو بزرگترين چالش های دولت او خواهد بود،نشانه آن است که رئيس جمهور نمی خواهد با سخنان منفی درباره ايران پيشاپيش فضای نسبی آرام بين دو کشور را ملتهب کرده و از شانس گشودن باب مذاکره با ايران بکاهد.
نشانه های تازه در دستگاه ديپلماسی دولت جديد ايالات متحده بيانگر آن هستند که پراگماتيسم و واقع گرايی در سياست خارجی ايالات متحده به جای ايدئولوژی گرايی و ايده آليسم می نشيند و يکجانبه گرايی و تکبر جای خود را به همه جانبه گرايی و احترام متقابل می دهد. نخستين نشانه در اين مورد رويکرد تازه دولت ايالت متحده ه در روابط با چين و روسيه است که در سخنان اخير هيلاری کلينتون،وزير خارجه،در سفر اخير او به آسيای جنوب شرقی بازتاب يافت. اودر سخنان خود بر لزوم همکاری با چين تاکيد کرد و صريحأ گفت حقوق بشر نبايد مانع همکاری با چين و روابط دوستانه گردد.همچنين،درباره کاهش آلودگی زمين فروتنانه از چين می خواهد تا "اشتباه آمريکائيان را تکرار نکنند". او در تمام گفتگوها با لحنی درباره چين و اهميت آن سخن گفت که اعتراض آشکارسازمان عفو بين الملل را برانگيخت. او همچنين از آغاز فصلی نو در روابط با روسيه سخن راند تا به گفته جوزف بايدن،معاون رئيس جمهوری،" دکمه های رابطه با روسيه را دوباره تنظيم کنند" (۱).
نشانه های غلبه واقع گرايی در سياست خارجی ايالات متحده درباره خاورميانه و درباره ايران،اما،بيشتر از همه در آرايش تيم چديد مشاوران اطلاعاتی و ديپلماتيک وزارت خارجه بازتاب يافته است. نخست، جرج ميچل،نماينده ويژه در امور اسرائيل و اعراب،در مقايسه با همه نمايندگان پيشين ايالات متحده از اعتبار بهتری در ميان اعراب و فلسطينيان برخودار است. اغلب دولت های عربی و گروههای فلسطينی او را فردی بالنسبه بی طرف و منصف قلمداد می کنند. گزارش پيشين او درباره ساحل غربی و موضوع شهرک نشين ها خوشايند اسرائيليان نبود. برخی از هواداران سرسخت اسرائيل در ايالات متحده از انتصاب او انتقاد کرده اند. دولت اسرائيل و لابی پشتيبان او در ايالات متحده هيچگاه از يک ميانجی بی طرف استقبال نکرده اند. درحالکيه همه ناظران بين المللی بر بی طرفی ايالات متحده به عنوان ضروری ترين مسئله برای پيشبرد صلح تاکيد دارند. دوم،ريچارد هالبروک،نماينده ويژه درامور آسيای جنوب غربی نيز نه تنها دارای تجربه ميانجيگری در مواردی است که اختلافات قومی برجسته است،بلکه به ميانه روی و پراگماتيسم شهره است. با توجه به اينکه ايران از نظر بسياری از کارشناسان جزو آسيای جنوب غربی محسوب است نه خاورميانه،و با توجه به اينکه هر گونه بهبودی در افغانستان به همکاری ايران نيز بستگی دارد، برخی ايران را نيز در چهارچوب وظايف آقای هالبروک به شمار آورده اند. اين تصور هنگامی تقويت شد که در گزارشات از تعيين ولی نصر،استاد ايرانی الاصل دانشگاه و پژوهشگر شيعه و خاورميانه،به عنوان مشاور آقای هالبروک نام برده شد. اگرچه هنوز معلوم نيست آقای نصر اين سمت را بپذيرد،و اگر چه اوگفته است اين پيشنهاد آقای هالبروک ضرورتأ به معنای آن نيست که ايران نيز در محدوده کاری آقای هالبروک است، اين نامزدی،اما،نشاندهنده رويکردی است که آقای هالبروک در صدد آن است. دکتر نصر همواره منتقد رويکرد دولت جرج بوش درباره ايران وخاورميانه بوده است و به داشتن نظرات بحث انگيز درباره ايران و خيزش شيعيان مشهور است. از جمله،او در مقاله ای در واشنگتن پست نوشت: "برای پيشرفت دموکرسی در کشورهايی با حکومت های دينی،ايالات متحده بايد استراتژی محاصره و محدود سازی را کنار بگذارد و سياست گفتگوی بی قيد و شرط و لغو تحريم را در پيش بگيرد. کاهش تهديد ايالات متحده به کاهش تمرکز قدرت در دستان تندروها منجر خواهد شد". همچنين،او دريکی از مقالات اخير خود در مجله "سياست خارجی“ نوشت: "دولت بوش می خواهد با متحد کردن دولت های سنی عرب،ايران را محدود و محاصره کند. اين هسته اصلی سياست خاورميانه ای بوش است تا بر اساس آن عراق را با ثبات کرده،حزب الله را محدود کند،و فرآيند صلح اعراب- اسرائيل را آغاز کند. اين استراتژی،اما،درست نبوده و عملی نيز نيست،و به بی ثباتی بيشتر در يک منطقه پيشاپيش بحرانی خواهد انجاميد". سوم،مشاور عالی امنيتی رئيس جمهور، ژنرال جميز جونز نيز به ميانه روی و پراگماتيسم شهره است. آقای جونز که زمانی فرستاده وِيژه ايالات متحده برای کمک به فلسطينيان در تأسيس سازمان های امنيتی خود و حل و فصل برخی اختلافات امنيتی بين اسرائيل و فلسطينيان بود موجب نارضايتی اسرائيليان را فراهم کرد و آنها گفتند او "بيش از اندازه بی طرف است". او برخلاف اغلب اعضای تيم قبلی در دولت پرزيدنت بوش بر اين باور نيست که ايران تهديد مرکزی و عمده برای ايالات متحده است. او بر اين باور است که توجه بيش از اندازه به عراق و مسائل ديگر موجب شده است تا ايالات متحده از تهديد اصلی که برآمدن طالبان و تروريسم القاعده در افغانستان و پاکستان است باز ماند. بنابراين،در مقابله با طالبان اقای جونز به ايران به مثابه يک متحده و همکار بالقوه نگاه می کند.
سرانجام،انتصاب آقای چارلز فريمن،رئيس موسسه "شورای سياست سازی خارميانه"،به عنوان رئيس جديد "شورای ملی اطلاعات" جنجالی ترين انتصاب در تيم جديد سياست خارجی دولت اوباما است. اين شورا سازمانی است که وظيفه ارزيابی گزارشات اطلاعاتی سازمان های اطلاعاتی و تنظيم گزارش نهايی برای دولت را در اختيار دارد. گزارش مشهوری که دو سال پيش اعلام کرد ايران دست از تهيه بمب اتمی برداشته است و موجب جنجال فراوان شد،کار همين سازمان بود. آقای فريمن نخستين کسی در ايالات متحده بود که جرأت کرد تا خلاصه ای از گزارش مشهور و جنجالی پرفسور جان مرشايمر از هاروارد و پرفسور استفان والت از دانشگاه شيکاگو را به نام "لابی اسرائيل و سياست خارجی ايالات متحده" به وسيله موسسه خود منتشر کند. خبر انتصاب فريمن موجی از اعتراض شديد در ميان نئو کان ها و رهبران لابی اسرائيل ايجاد کرده است. برخی او را دوست نزديک اعراب و مخالف اسرائيل دانسته و معتقدند انتصاب او به زيان اسرائيل تمام خواهد شد. آنها به يکی از مقالات فريمن اشاره می کنند که در آن نوشت: "کار عمده ای که سعودی ها برای ما انجام داده اند اين است که آنها همواره بر تعيين بهای نفت به دلار پافشاری کرده اند. بنابراين، وزارت خزانه داری ايالات متحده توانسته است با چاپ دلار نفت بخرد که امتيازی است انحصاری برای ما در برابر ديگر کشور ها، با پديد آمدن ارزهای مهم تازه و با توجه به روابط ما با اعراب، من در شگفتم آيا برخی افراد در عربستان سعودی دوباره مانند گذشته اعتراض نخواهند کرد که چرا آنها بايد اين قدر به سود ايالات متحده عمل کنند...ما عراق را ويران کرديم و به جای آن آنارشيسم،خشونت فرقه ای،و جنگ داخلی نشانديم.در همان حال ما دشمنان اسرائيل را دشمنان خود فرض کرديم،آنان نيز آمريکائيان را دشمنان خود به شمار آوردند. ما نقش خود را به عنوان صلح ساز بی طرف رها کرديم تا از تلاش اسرائيل برای خاموش کردن اسيران خود و قرار دادن مردم عرب در گتوها پشتيبانی کنيم. ما دست روی دست گذاشته ايم تا دولت يهود به تصرف زمين اعراب برای ايجاد کلونی های خود ادامه دهد. اين موجب شده است تا بيشتر فلسطينيان متقاعد شوند که با تسليم و مسالمت نمی توان با اسرائيل سخن گفت و ايده دو کشور بی ثمر است". نکته اصلی ديگر در مخالفت اغلب آنها با فريمن،اما،رويکرد آقای فريمن به ايران است. او،که به صراحت در سخن گفتن شهره است،با مسخره کردن عنوان "محور شرارت" اعلام کرد: "ما از ايران ميخواهيم تا با ما در عراق و افغانستان همکاری کند،تا دست از تلاش برای دستيابی به فن آوری هسته ای بشويد،و سپس دست روی دست گذارد تا ما کشور آنها را بی ثبات کرده و ساقط کنيم،اين مسخره است". در اين ميان،البته،انتصاب آقای دنيس راس-که به دوستی با اسرائيل و سخت گيری با ايران شهره است- موجب شده تا برخی سخت گيری دولت اوباما در برابر ايران را پيش بينی کنند. اين پيش بينی نادرست است. نخست آنکه مأموريت دنيس راس به گفته اغلب گزارشات مبهم است. او قرار بود نماينده ويژه در مورد ايران باشد اما سپس به عنوان مشاور در امور خليج فارس منصوب شد. همچنين،او برخلاف جرج ميچل و ريچارد هالبروک- که سمت نماينده ويژه را دارند- در شمار ديپلمات های ارشد وزارت خارجه نيست و مسئوليت پرونده اتمی ايران نيز،بر خلاف ميل اسرائيلی ها،به او سپرده نشده است.
علاوه بر همه اين نشانه ها،آنچه رويکرد تازه ايالات متحده را در برابر ايران برجسته می کند تغيير لحن مقامات آمريکايی است. پرزيدنت اوباما در گفتگوی خود با تلويزيون العربيه به روشنی و با تعمد بر "احترام متقابل" در هر گفتگوی محتمل با ايران تاکيد کرد. احترام متقابل از سوی ايالات متحده،همانطور که بسياری از کارشناسان ايران نيز مطرح کرده اند،تا کنون بيش از هر چيز ديگر برای جمهوری اسلامی،به شمول همه جناح های سياسی،اهميت داشته است. همچنين،اين تغيير لحن در سخنان سوزان رايس،نماينده ايالات متحده در سازمان ملل آشکار است. خانم رايس در همه سخنان خود از تلاش ايالات متحده برای جلوگيری از دستيابی ايران به "توان غير قانونی هسته ای“ نام می برد. دريادار مايک مالن،رئيس ستاد مشترك ارتش ايالات متحده، نيز روز يكشنبه به سى ان ان گفت: "ايالات متحده بر اين باور است كه ايران براى ساخت يك بمب اتمى اورانيوم كافى دارد. با صراحت بگويم،ما فکر می کنيم آنها می توانند اين کار را بکنند". با توجه به اينکه در جهان ديپلماسی هر کلمه ای با دقت انتخاب می گردد،خانم رايس به ايران علامت می دهد که دولت جديد ايالات متحده با دستيابی ايران به چرخه سوخت هسته ای،ماداميکه برای ساخت سلاح نيست،مخالقتی ندارد. آقای مايک مالن،نيز،می گويد ايران کار خود را کرده است و چون غنی سازی يک دانش يا فن آوری است،بنابراين حتی با جنگ نيز نمی توان آن را از بين برد و وضعيت را به گذشته بازگرداند. دولت جرج بوش همواره به طور کلی هر گونه دستيابی ايران به چرخه سوخت اتمی را عبور از خط قرمز اعلام می کرد. سرانجام،برخلاف جرج بوش که دائم با کاربرد جمله "همه گزينه ها روی ميز است" از زبان تهيد،تحقير،و تمجيد از "مردم ايران" به هزينه دولت ايران و برای تحريک آنها بر ضد حکومت،سخن می گفت،اين سخنان همه در دولت اوباما به بايگانی سپرده شده و تنها رسمی نشده است. اين رويکرد به سود رفع برخی از موانع برای آغاز گفتگوی رسمی بين دو کشور است و ميتوند موجب خوشبينی ايران گردد. اين تحولات،البته،به معنای دست روی دست گذاشتن ايالات متحده در برابر پافشاری ايران بر سياست های گذشته و خودداری از استفاده از فرصت بدست آمده نخواهد بود. مهم اين است که اکنون برخی از تحولاتی که ايران همواره خواستار آن بوده،از جمله پيدايش فضايی بر اساس احترام متقابل و دوری از زبان تهديد و تحقير فراهم شده است.
اصلاح طلبان و رويکرد تازه ايالات متحده!
با توجه به بالاگرفتن احتمال مذاکره بين ايران وايالات متحده،برخی از اصلاح طلبان نگرانند که تحول موجب افزايش اعتبار دولت آقای احمدی نژاد گردد تا جايی که او را برنده انتخابات سازد. اين نگرانی بر پايه دو پيشفرض غير واقعی بنا شده است و به نتيجه گيری نادرست و بی دقت منجر شده است. فرض نخست اين است که جاده مذاکره بين ايران و ايالات متحده يک جاده يکطرفه است که در آن تنها طرف آمريکايی زمان و نحوه ی گفتگو را تعيين می کند. برخلاف اين فرضيه،اين جاده دو طرفه است و نظر موافق رهبری جمهوری اسلامی،به شمول رهبر و افراد عمده و موثر در ساختار حکومت،نيز شرط ضروری است. اين واقعيت را مقامات ايالات متحده نيز دريافته اند،و بنابراين در صورتی که شرايط را برای آغاز گفتگو مناسب ببينند، نمی توانند آن را مشروط به انتخابات ايران کنند. فرض نادرست ديگر اين است که رابطه با ايالات متحده نقش تعيين کننده در انتخابات ايران دارد. نخست آنکه مسئله اصلی در انتخابات آينده ايران مسائل اقتصادی و مشکلات اجتماعی داخلی است. به علاوه،اگر چه مردم خواستار تنش زدايی از روابط خارجی و بهبود رابطه با ايالات متحده هستند،اما آنها به خوبی ميدانند که اصلاح طلبان هيچگاه مانع بهبودی رابطه با ايالات متحده،در صورتی که رهبری جمهوری اسلامی موافق باشد،نخواهند بود.
از سوی ديگر،آنچه هر گونه بيمی را از اين فرآيند بی مورد می سازد،طبيعت پيچيده هر گونه مذاکره محتمل بين دو کشور است. هر گونه مذاکره با ايالات متحده فرآيندی طولانی و بسيار پر فراز و نشيب خواهد بود. اگر دولت آقای احمدی نژاد مذاکره را آغاز کند قطعأ در حد برخی گفتگوهای ابتدايی خواهد بود. چه بهتر اين فرآيند طولانی به دست نيروهاييکه تا کنون از مخالفان اصلی هرگونه گفتگو با ايالات متحده بوده اند،آغاز شود. اين کار نه تنها موجب بی اعتباری اصلاح طلبان در نگاه رأی دهندگان نخواهد شد بلکه چون همه می دانند اين سياستی بوده است که آنها در سالهای گذشته از آن پشتيبانی می کرده اند،موجب افزايش اعتبار آنها خواد شد. همچنين،اگر اين کار انجام شود در واقع يکی از مهمترين مشکلات دولت آينده را از پيش پای آنها بر خواهد داشت. بی شک،اگر دولت آينده دولتی اصلاح طلب باشد جناج تندور دوباره از هرگونه مذاکره با ايالات متحده ممانعت خواهد کرد و دولت آينده مجبور خواهد شد بخش عمده ای از انرژی خود را خرج پيش برد اين سياست کرده درحاليکه به شدت به تمرکز بر روی احيای اقتصاد و برنامه های داخلی ديگر نياز دارد.همچنين،چون آغاز تنش زايی سياست درستی است، هرگونه مخالفت اصلاح طلبان با آن می تواند آنها را در نزد رأی دهندگان متهم به فرصت طلبی و نا صادقی کند. سرانجام،با توجه به طولانی بودن فرآيند مذاکره ايران و ايالات متحده،بخش اصلی اين مذاکرات وهر گونه توافقی در زمان دولت آينده خواهد بود و آغاز آن نه تنها خطری برای اصلاح طلبان ندارد بلکه آنها را در موضعی قرار خواهد تا بتوانند با هماهنگی با رهبری،خود در نقش اداره کنندگان کيفيت و نتيجه مذاکره باشند.
اصلاح طلبان،اما،به جای نگرانی از بهبود رابطه با ايالات متحده در زمان دولت آقای احمدی نژاد بايد دست به شفاف سازی در باره سياست خارجی خود در پيش از انتخابات بزنند. در هشت سال دولت سيد محمد خاتمی،اصلاح طلبان هيچگاه به روشنی نگفتند در صورت اجازه يافتن برای مذاکره با ايالات متحده،آنها چه اختلافی با ايالات متحده دارند و چگونه می خواهند درباره آن به توافق برسند. بی شک،اصلاح طلبان در تمام آين دوران،و اکنون،بر اين عقيده نيستند که هر چه ايالات متحده،خاصه در دوران جرج بوش،درباره ايران می گويد درست است. بی شک،آنها نيز بر اين باروند که سياست های ايالات متحده در گذشته در برابر ايران اغلب نادرست و متأثر از لابی های ضد ايرانی در واشنگتن بوده است و در منطقه و ايران نيز به رشد افراط گرايی انجاميده است. اصلاح طلبان،اما،اغلب با سکوت خود در اين موارد نه تنها بر ابهامات افزوده اند بلکه خود را نيز در حالت تدافعی در برابر حملات گروه های تندرو داخلی قرار داده اند. آغاز محتمل گفتگوی دولت آقای احمدی نژاد با ايالات متحده فرصت گرانبهايی در اختيار اصلاح طلبان قرار خواهد داد تا با صراحت،و ضمن استقبال از تنش زايی و گفتگو،سياست های خود را روشن سازند. بنابراين،آنها بايد از پيدايش اين فرصت خرسند بوده و به رأی دهندگان بگويند اين سياستی است که آنها مبتکر آن بوده اند.
پانوشت:
۱.برخلاف تصور برخی،بهتر شدن رابطه روسيه و ايالات متحده نه تنها موجب سختگيری بيشتر روسيه در برابر ايران نخواهد شد بلکه روسيه هنگاميکه می بيند دولت جديد ايالات متحده خواستار رويکرد تازه ای در برابر ايران مبنی بر احترام متقابل و دست شستن از ايده "تغيير رژيم" است،مجبور خواهد شد تا به ايران بهای بيشتری در روابط خود بدهد. ايالات متحده،البته، خواستار همکاری روسها درباره ايران خواهند شد،اين خواسته،اما در زمان دولت جرج بوش نيز وجود داشت. دولت جرج بوش از يک سو،با سياست تهاجمی و يکجانبه خود فشاربيشتری به روسيه وارد می کرد، و از سوی ديگر،هيچ چراغ سبز ی به ايران نشان نداده و راه را بر هر گونه توافق محتمل با ايران در پرتو سياست"تغيير رژيم" می بست. بنابراين،در چنان شرايطی روسيه برای بدست آوردن امتيازی از ايالات متحده،توان قدرت بيشتری برای فشار بر ايران و کشورهای کوچکی نظير گرجستان بدست می آورد.
تهمورث کيانی،سياتل(ايالات متحده)،سيزدهم اسفند، يکهزار و سيصد و هشتاد و هفت شمسي
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد