logo





سوریه در بن بست

يکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ - ۰۹ دسامبر ۲۰۱۲

مجيد سيادت

majid-siadat.jpg
بيست ماه از شروع جنبش مسالمت آميزو آزادی خواهانه مردم سوريه در مارس 2011 می گذرد. خشونتهای کور و بی رحمانه رژيم حاکم برسوريه بزرگترين عاملی بود که اين جنبش را به مبارزه خشن و دست آخر به جنگ داخلی ای کشاند که اکنون بيش ازيک سال است سوريه با آن دست به گريبان است. تا کنون بيش از چهل هزار نفر سوری کشته شده اند. تعداد پناهندگان رسمی و غير رسمی به کشورهای همسايه بين چهارصد هزار تا هفتصدهزار نفر تخمين زده می شود. تخمين می زنند که سه مليون نفر هم در خود کشور دربدر و بی خانمان شده اند. شهرها، خانه های مردم، مدارس،مساجد و اماکن تاريخی می سوزند و ازبين می روند. مخارج جنگ به حدود شصت ميليارد دلار تخمين زده شده، هزينه روحی و روانی به جوانان و کودکانی که اين جهنم را تجربه می کنند قابل ارزيابی نيست. با تمام اينها هنوز هم جنگ ادامه دارد.

سوريه خودش را لت و پار می کند. هواپيماهای ارتش سوريه که قرار بود از مرزوبوم آنها دفاع کنند، شهرهای سوری را بمباران می کنند و خانه و کاشانه مردم خود را ويران می کنند و شورشيان سوری هم در موارد متعددی بدترين بی رحمی ها را بااسرای خود بروز می دهند و ازاين اقدامات خود فيلم می گيرند و به اشکال گوناگون آنها رابی محابا به جهان عرضه می کنند. در چشم انداز، هيچ نهايتی هم برای اين خود سوزی و خود کشی یک کشور مشاهده نمی شود.

توازن قوائی در سوريه شکل گرفته است که ادامه اين زجر و بدبختی ها را تامين می کند. جمعيت علوی ها، دروزها و مسيحيان سوری حدودا بين 30-25 درصد از جامعه سوريه است. حاکميت سوريه تا کنون عمدتا در دست علوی ها و متحدين مسيحی آنها بوده است.علاوه برآن تقريبا 10% جمعيت هم کردهای شمال سوريه هستند. سنی های سوريه اکثريت کامل را دارند ولی اين اقليتها بزرگتر از آنند که در معادلات سياسی بتوان آنها را به سادگی کنار گذاشت.

اکثريت سنی سوريه در مقابل اقليت حاکم علوی قرارگرفته و ديگر حاضر نيست ديکتاتوری حاکم را تحمل کند. از طرف ديگر علوی های حاکم و مسيحيان سوری نگران از احتمال روی کار آمدن حاکميتی از افراطيون سلفی آنچنان وحشت زده شده اند که حاضرند به هر کاری دست بزنند. از ديد آنها مبارزه کنونی تنها برای حفظ امتيازاتی که در چهل سال گذشته داشته اند نيست بلکه برای حفظ خانه و خانواده شان می جنگند. جنايتهای سلفيستها هشدار واقعی ای ازاحتمال جنايتهای به مراتب وحشيانه تريست که در صورت پيروزی سنی ها می توانند به وقوع پيوندند. جنایات کنونی و اتی سنی های با ایدئولوژی سلفیست و واقعيت جنايتهای روزمره رژيم حاکم، دوسوی سکه ای هستند که آتش جنگ داخلی سوريه را دامن می زنند. از طرف ديگر بازی گران بين المللی قدرتمندی در پشت اين و آن اردوگاه قرارگرفته اند که به آتش مبارزه ای ژئوپولتيک می دمند. حتی اگر اسد سرنگون شود ، جنگ داخلی با افت و خيز ادامه پيدا می کند.اين جنگ داخلی می تواند همچون جنگ داخلی لبنان برای چند دهه ادامه يابد.دير يا زود شهرهای مهمتری به تصرف شورشيان در می آيند و شايد حتی روزی شخص اسد کنار گذاشته شود ولی جنگ داخلی ادامه پيدا می کند. نگرانی ها و بدبينی های بجا و بی جای دو اردوگاه نسبت به يکديگر علت اصلی ريشه دار بودن (و ريشه دارشدن) اين جنگ هستند.

مداخله نظامی مستقيم کشورهای غربی در سوريه میتواند اين توازن کنونی را به هم بريزد ولی احتمال آن بسيار کم است. اولا اين مداخله، کشورهای ديگر منجمله ايران را هم درگير می کند و کسی نمی داند دامنه کلی جنگ تا کجا وسعت می يابد. ثانيا در زمانی که غرب نيازمند کاهش تعهداتش در خاورميانه است اينگونه مداخله ای ريسکهای فراوانی برای آنها در بر دارد. نشريه تايم در اين مورد می گويد (1) "مداخله به نوعی که در ليبی اتفاق افتاد بسيار غير محتمل است. بخشا به اين خاطر که روسيه و چين نمی گذارند اتوريته قانونی شورای امنيت برای آن عمليات فراهم شوند و بخشا به خاطر ترس از گرفتار شدن در جنگ داخلی ای که به هر حال از مرزهای سوريه به لبنان، عراق و ترکيه هم سرازير شده است".

توازن قوای نظامی - با تمام اينها بايد به توازن قوای نظامی هم اشاره شود. هواداران و رهبران نيروهای سوری تعداد نفرات خود را پنجاه تا شصت هزار نفر اعلام می کنند. اما همه اين نيروها تعليمات و تجربه کافی جنگ بزرگ و مدون را ندارند. سلاحهای آنها هم عمدتا سلاحهای سبک هستند. اخيرا چند پادگان دولتی به تصرف آنها در آمده که سلاحهای بهتری بدست آورده اند. در عين حال، به گزارش نيويورک تايمز چهل دستگاه ضد هوائی سنگين از طرف قطر (و از کانال ترکيه) به آنها داده شده و سقوط يک بالگرد دولتی را هم اولين نتيجه آن می دانند. اين نيروها عمدتا سرباز ساده بوده اند و حتی بخشی از آنها تنها در طی جنگ يک ساله اخير تعليمات نظامی ديده اند. نقطه قدرت نيروهای شورشی اعتقاد آنها به خانه و خانواده شان است. بسياری ازآنها در اطراف محله يا شهر خود عمل می کنند. اما نقطه ضعف اصلی آنها اينست که برنامه واحد و روشنی ندارند. به چندين و چند دسته و گروه تقسيم می شوند و تنشهای گوناگونی هم در بين اين دسته بندی ها عمل می کنند. نبود رهبری واحد برد عمل آنها را بسيار محدود می کند.

تنها نيروی خارجی ای که در صف شورشيان مبارزه می کندهمان افراطيون سلفی هستند. (يکی از عنوانهای به کار گرفته شده برای آنها "جهادگران توريست" است). تاکنون تعداد آنها بين هزار تا دو هزار تخمين زده می شد. اهميت اين نيرو به مراتب بيش ازاهميت نسبی تعداد آنهاست. اينها عمدتا ورزيدگی و تجربه جنگی ( جنگ چريک تخريبی) داشته و با اعتقاد بيشتر و آمادگی فراوان برای جهاد و شهادت به سوريه آمده اند. اما علاوه برآن، اينها از پشتيبانی مالی و تسليحاتی فراوانی برخوردارند که بقيه نيروها را وادار به دنباله روی می کند. هرچند کمکهای مالی از طرف دولتهای عربستان و قطر، ترکيه و غرب، وجود دارند که عمدتا از کانالهای رسمی (تا کنون از کانال شورای ملی سوريه و از اين به بعد از کانال "اتحاد ملی نيروهای انقلابی و اپوزيسيون سوريه") انتقال می يابند، بزرگترين منبع کمکها، کمکهای مالی شخصی توسط ثروتمندان افراطی است، همانهائی که مخارج القاعده و طالبان را هم تامين می کرده و می کنند.

بعضی عمليات ارتش ترکيه در نواحی مرزی کمی فشار خارجی به نيروهای ارتش سوريه وارد می کنند. مخصوصا استقرار واحدهای ضد هوائی ترکيه در نواحی مرزی می توانند خلبانهای سوری را به احتراز از نوار مرزی هل دهند. سلاحهای نظامی ای هم از طريق ترکيه وارد می شوند ولی – بجز ضدهوائی هائی که قبلا اشاره شد – اين سلاحها تا کنون سلاح سبک بوده اند. امريکا صد وپنجاه مامور سيا و کارشناس نظامی را به مرزاردن و سوريه فرستاده که در صورت لزوم برای کنترل سلاخهای شيميائی سوريه به کار گرفته شوند. همچنين گزارشهائی در دست هستند که دولت امريکا می خواهد اسلحه بيشترو سنگينتری را ، به نحو مستقيم ، در اختيار شورشيان قرار دهد ولی تا کنون هيچ گزارش رسمی ای در مورد اجرای اين برنامه منتشر نشده است.

در طرف مقابل نيروهای دولتی شامل دويست و پنجاه هزار ارتش دائم و دويست و پنجاه هزار نيروهای ذخيره بودند. تعداد زيادی از اين ارتش فرار کردند. بخشی از آنها به شورشيان پيوستند و بخشی از شرکت در جنگ احتراز کرده اند. تخمين بسيار خوش بينانه مخالفين رژيم اينست که ارتش دولتی به نيروئی صدهزار نفره تقليل يافته ولی تخمينهای ديگرنيروی ارتشی را به مراتب بيش از اين ارقام اعلام می کنند.

در طی سال اول جنگ تعدا فراريان از ارتش بسيار بالا بود ولی گزارشهای اخير حاکی از جاافتادن نوعی ثبات در صفوف دولتی است. موسسه تحقيقاتی آکسفورد(2) در گزارش ماه اوت خودمی گويد " افت واضحی در آهنگ فرار از ارتش رژيم اسد و پيوستن به نيروهای شورشی به وقوع پيوسته است. اين نکته بدينگونه تعبير می شود که بسياری از آنها که اهل فرار از ارتش و پيوند به شورشيان بوده اند تا حالا اين کار را کرده اند. اما معنای ديگرش هم اينست که در صفوف نيروهای وفادار به رژيم (مخصوصا در ميان نيروهای واحدهای زبده) درجه ای از اعتماد پديدار شده که رژيم می تواند برای ماهها و شايد هم سالها دوام بياورد". حتی تصرف پايگاههای مهمتر در دو هفته گذشته نيز که بهترين موفقيت شورشيان به شمار می رفته ارزيابی عمومی در مورد توازن قوای نظامی را تغيير نداده است. روزنامه نيويورک تايمز (3) در اين مورد می نويسد "با تمام اينها و عليرغم ويديوهائی که نشان می دهد شورشيان انبارهائی از اسلحه را تصرف کرده اند، ناظران می گويند موفقيتهای اخير تغيير ناگهانی ای در توازن قوا به وجود نمی آورند چرا که به نظر می رسد دولت مشغول (جابجائی نيروو) تحکيم مواضع نيروهای خود در مناطق حساس است".

يکی ديگر از مواردی که برای تعيين توازن قوا اهميت دارند نقش و جايگاه کردها در اين مبارزه می باشد. از زمانی که روشن شد ترکيه نقشی علنی در حمايت از شورشيان اختيارکرده، دولت سوريه هم برنامه ای را تدريجا به انجام رساند که حاکی از نوعی تفاهم با کردهای سوريه است. مطابق اين تفاهم، نيروهای دولتی از مناطق کردنشين عمدتا پس کشيده اند و کنترل اين مناطق را به خود کردها واگذاشته اند. در ابتدا تصور می شد که اين عمل نوعی انتقام گيری از ترکيه است چرا که نواحی وسيع و جديدی برای حرکت کردهای شورشی ترکيه (پی ک ک) فراهم می شدند. فايده ديگر اين اقدام اين بود که نيروهای دولتی از مسئوليت دفاع از مناطق کردنشين فارغ می شدند و می توانستند نيروهای خود را برای مناطق مهمتر متمرکز کنند. اما اين اقدام، در عمل نوعی واگذاری خود مختاری به کردها محسوب شده است.با اينکه اختلافات جدی ای در ميان سه سازمان اصلی کرد سوری وجود دارند، رهبران کرد به طور کلی سياست خود را به نحوی اختيار می کنند که در حد امکان ، بهانه و دليلی برای بازگشت نيروهای دولتی ايجاد نکنند و شايد بتوانند رسميت و سابقه ای برای اين نوع خودمختاری فراهم کنند. گزارش شده است که بارزانی – رهبر حزب دموکراتيک کردستان عراق - چهارهزار پشمرگه تعليم ديده برای دفاع از زندگی روزمره کردهای سوری به آنجا فرستاده است. رهبران کرد بارها همبستگی خود را با مبارزه آزادی خواهانه مردم سوريه اعلام کرده اند ولی در عين حال با جنگ، و مداخله خارجی در سوريه خط کشی دارند.

تنشهای بين کردها و ارتش آزاد سوريه در ماههای اخير در چندين مورد به برخوردهای خونين تبديل شده است. کردها می کوشند از اينگونه حوادث احتراز کنند ولی مايلند نيروهای شورشی به مناطق کرد نشين وارد نشوند. کردها می گويند برخوردهای مسلحانه با ارتش آزاد سوريه عمدتا توطئه ترکها ست ولی نقش جهادگران اسلامی هم در اين حملات برجسته بوده است.

سياست دولت ايران هميشه در دفاع از رژيم اسد بوده است. ايران اسلحه، مهمات و کادرهای تعليم دهنده نظامی به سوريه می فرستد . نيروهای موسوم به شبيحه در تحت تعليم ايرانيها به ميليشيای جديدی تبديل شده اند.

موضع عراق در مورد وضعيت سوريه هم در عمل در دفاع کامل از رژيم سوريه بوده است. حمل و نقل اسلحه ونفرات – که مورد تحريم بين المللی است – از طريق ايران و کانال عراق به سوريه انجام می گيرند. انواع اعتراضات علنی و پشت صحنه امريکائيها اثری نداشته است و عراق فرصت موثری برای دور زدن تحريمها بدست ايران داده است. علاوه برآن، بسياری کادرهای ورزيده نظامی شيعه عراقی هم برای "زيارت" به سوريه رفته اند. به نظر می رسد دفاع از اکثر مراکز مهم شيعه (مساجد،مقابر و امامزاده ها) به عهده عراقی ها (و شايد ايرانی ها) گذاشته شده باشد که بازهم به نوبه خود دست نيروهای دولتی را برای تمرکز روی مسائل ديگر باز می گذارد.

ژئوپولتيک – واضح است که عامل ژئوپولتيک در سير تحولات سوريه نقشی به مراتب بارز وبرجسته دارد. سرنوشت سوريه به سرنوشت مبارزات ژئوپولتيک در منطقه گره خورده است. چه نيروهائی در کارند و چه اهدافی را دنبال می کنند؟ چه روندهائی مد نظر قرار می گيرند؟

لزومی ندارد در مورداهميت استراتژيک خاورميانه توضيحی بدهيم. لااقل از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون،خاورميانه ميدان مبارزه بين قدرتهای بزرگ جهان بوده است. موقعيت استراتژيک خاورميانه و منابع بی همتای سوخت در منطقه هميشه در مدنظر قدرتهای بزرگ بوده است. نيروهای بزرگ غربی و درطرف مقابل، کشورهای سابقا سوسياليست - مخصوصا روسيه و چين – همه به اهميت منطقه واقفند و هيچ کدام حاضر نيستند به سادگی ازاين منافع چشم پوشی کنند.

درعين حال ما در دورانی از ظهور يک قدرت نوين بسر می بريم.چين هر روز قدرتمندتر می شود و امريکا را در زمينه های گوناگون به چالش می کشد. در اين شرايط است که آقای اوباما سياست "آسيا محور" را عنوان می کند. امريکا بايد حداکثر توان و انرژی خود را به شرق آسيا معطوف کند تا در حد امکان جلوی رشد نفوذ چين و ادعاهای او را بگيرد. اين مقوله يکی از دلائل بيرون کشيدن امريکا از عراق بود. در سال آينده هم امريکا از افغانستان بيرون می کشد. معلوم نيست سرنوشت برنامه تخليه افغانستان به کجا برسد. ولی طالبان در انتظار آن روز برنامه ريزی کرده اند. ايران هم برنامه های خود را با توجه به همين تغيير و تحولات تنظيم می کند. خود امريکا هم تاثيرات اين تحولات را در نظر دارد و می داند که از زمانی که از افغانستان بيرون بيايد باز هم نيروی کمتری برای مداخله در منطقه خواهد داشت. يک نظريه قائل براينست که امريکا می خواهد به هر نحو ممکن، سرنوشت توازن قوا در خاورميانه را يکسره کند که سپس با خيال راحت بسوی شرق آسيا برود. بنابراين ماههای آتی دوره تدارکاتی مهمی است که می تواند به قبول ريسکهای گوناگون هم منجر شود.

از طرف ديگر ايران هم در سی سال گذشته به هوس رهبری جهان اسلام برای خود يارگيری می کرده است. در ابتدا ايران و سوريه و حزب الله لبنان يک "محور مقاومت" را تشکيل داده بودند و شکستن اين محور در دستور کارغربی ها بود. (گرايشی در امريکا راه شکست تهران را از طريق دمشق ميسر می داند). اما پس از خروج امريکا از عراق، اين کشور هم با سرعت زياد به اين محور پيوسته است. شيعيان عراق شاهد سياستهای امريکا و عربستان هستند و بنابراين همپای رشد وضعيت جنگی در سوريه هرروزه با وضوح بيشتری در چارچوب همکاری با ايران قرار گرفته اند. در زمانی که اوضاع سوريه و سياستهای ايران در همکاری با اسد بطور جدی به نفوذايران لطمه زده، تغييرات عراق وضع ژئوپولتيکی ايران را بهتر کرده و فرصت قوی تری برای حفظ رژيم سوريه هم فراهم آورده است. امريکا – غرب – نگران است که اين هلال شيعه استحکام بيابد و نگران است که استحکام اين هلال، تبعات فراوانی در تمامی منطقه خواهد داشت.

در همين حال محور جديدی با شرکت ترکيه و مصر در حال شکل گرفتن است. اين دوکشور سياستهای حاکميتهای سنتی عرب را کنار گذاشته اند. آنها خطی مستقل بازی می کنند ولی در عين حال رقيب نفوذ ايران در منطقه هستند. بخشی از اين همکاری ها که در طی انقلاب سوريه پديدار شده شامل همکاری ترکيه و مصر با قطر و عربستان سعودی است که نوعی هلال سنی (در مقابل هلال شيعه) به شمار می رود. در همين حال گفته می شود جناحهائی در عربستان و قطر شکل گرفته اند که از حاکميتهای سنتی اين دو کشور جدا هستند. حاکميتهای سنتی سياستهائی محافظه کارانه و در "خط امريکا" داشته و دارند ولی اين جناحهای جديد به اسلامی افراطی گرايش دارند و از اين زاويه سياستی مستقل از سياست امريکا به پيش گرفته اند.

وبالاخره بهار عربی هم صحنه سياست و محاسبات سياسی در خاورميانه را بيش از پيش پيچيده کرده و به نوبه خود به احتمال انفجار جدی در خاورميانه افزوده است.انتظار اوليه که بهار عرب به دموکراسی در اين کشورها بيانجامد با سئوالات و مشکلات فراوان روبرو شده است. ولی نتيجه بارز و غير قابل انکار بهار عرب پديد آمدن بی اطمينانی نسبت به سياستهای کشورهای عربی است. در گذشته، امريکا با رهبران "معتدل" عرب قرار ومدارهای خودش را می گذاشت و سياستهايش را با اطمينان بيشتری به جلو می برد. اين وضعيت تغيير کرده است. عرب کوچه و خيابان به صحنه آمده است و اين عامل بايد در هر برنامه ای به حساب بيايد. در ماه گذشته تظاهرات جدی و مکرری در اردن اتفاق افتادند که شعار سرنگونی شاه را هم می دادند. در همين دوره تظاهرات سنگين و بی سابقه ای در کويت (اکثريت شيعه) بر عليه فرمانهای اخير شيخ کويت اتفاق افتاده اند که باعث نگرانی فراوانی در غرب شده اند. اگر جنگ داخلی يمن و ناامنی و نارضايتی مناطق شمالی عربستان را هم به اين صحنه اضافه کنيم می بينيم خاورميانه بشکه باروتی شده که هر لحظه می تواند منفجر شود.

بالاخره بايد اشاره کرد که يک نتيجه روشن ادامه جنگ در سوريه رشد نيروی افراطی سلفی است. اين مسئله کشورهای غربی را هم نگران کرده است. در آخر اين نوشته به اين مسئله برمی گرديم.

بدين ترتيب عوامل داخلی و عوامل ژئوپولتيک دست به دست هم داده اند و سوريه را در بن بستی دردناک گرفتار کرده اند. به نظر می رسد طرحهای يک طرفه ای که ختم رژيم اسد را هدف بلاواسطه قرار داده ند به جائی نمی رسند.در اين کش مکش، شخص اسد فقط يک سمبل است،حتی اگر برکنار شود، جنگ داخلی ادامه می يابد. از يک طرف، قدرتهای بين المللی بايد به نوعی تفاهم دست يابند (و يا يکی از طرفين به شکستی کامل تن دردهد) و از طرف ديگر، نيروهای محلی درگير در سوريه هم بايد به نوعی مصالحه برسند، مصالحه ای شبيه آنچه که در لبنان به وقوع پيوست. آخرين پيش بينی، نوعی تجزيه سوريه است ، شبيه تجزيه ای که در بالکان (يوگسلاوی) اتفاق افتاد. هيچ برنامه مشخصی در اين مورد مشاهده نشده ولی ناظران فراوانی ، با توجه به توازن قوای موجود در سوريه، به پتانسيل اين گونه تحولی اشاره می کنند.

مبارزه مسالمت آميز يا خشونت آميز – هيچ شکی نيست که مسئول اصلی و اولی زجر وبدبختی کنونی سوريه، رژيم حاکم بر سوريه است. آنها بودند که ماههای طولانی برروی تظاهر کنندگان بی اسلحه آتش گشودند هيچ حاکميتی، به هيچ بهانه ای نمی تواند بروی مردم بی دفاع آتش بگشايد. مردم سوريه خواهان آزادی های اوليه ای بودند که حق مسلم هر انسانی است. اگر رژيم سوريه می خواست می توانست با آنها به بحث و مذاکره بنشيند. اسد می توانست سياستهای انعطافی جدی ای را پيش بگيرد و اطمينان اپوزيسيون را جلب کند. حتی اگر تظاهرات مردم نوعی "توطئه خارجی" باشد باز هم – لااقل تا زمانی که تظاهرکنندگان به خشونت دست نزده اند - هيچ گونه توجيهی برای کشتار آنها نداشت. مبارزه خشونت پرهيز حق اوليه همه است و بايد مورد احترام هر حکومتی قرار بگيرد.

امروز در سوريه شاهديم که مردم در بيغوله ها و انبارها بسر می برند و شايد برای سالُيان دراز نامعلومی هم محکوم به تحمل همين بلبشوی جانکاه باشند. اين جنايت را تحت هيچ محاسبه ژئوپولتيک نمی شود توجيه کرد. جان انسانها بايد نسبت به هر گونه محاسبه ژئوپولتيک ارجحيت داشته باشد.

برای من اين سئوال مطرح است که اگر مردم سوريه می دانستند که راهی که می روند به اينجا ختم می شود، آيا بازهم به همين روال می پرداختند؟ آيا هنوز هم فکر می کنند که دهها کشته در طی هفته های تظاهرات هزينه سنگينی بود؟ آيا هزينه کنونی را می شود با آن هزينه مقايسه کرد؟ کشتن تظاهرکنندگان بی سلاح يک جنايت بود، وحشيگری و بی عدالتی بود ولی در همان حال پايه های اخلاقی رژيم اسد را به لرزه در آورده بود. در آن دوره، موضوع مبارزه، رسيدن به آزادی بود. امروزمتاسفانه موضوع مورد مناقشه دفاع از خانه و کاشانه سنی ها يا شيعيان و يا کردهاست.

سازمانها، احزاب و افراد متعددی در سوريه با دست يازيدن به مبارزه خشونت آميز مسئله داشتند وکوشش فراوانی کردند که جامعه را به سمت تحولی دموکراتيک سوق دهند. آقای لوئی حسين يکی از آنها بود. او رهبر گروهی به نام "سازندگی دولت دموکراتيک سوريه" است. آقای لوئی حسين کنشگرآزادی خواهی است که هفت سال در زندانهای اسد به سربرده و در اوان شروع مبارزه خيابانی درزندان اسد شکنجه هم شده است.(4)

او می گويد

"به نحوی که وقايع جلو می روند، برنده مبارزه کسی خواهد بود که اسلحه بهتری داشته باشد و از پشتوانه مالی قدرتمندتری برخوردار باشد. اين مسائل لزوما بدين معنی نيستند که برنده مبارزه مترقی تر است، خواهان دموکراسی است و برای آرمانهای مدرن و مترقی مبارزه می کند

متاسفانه اين اواخر عبارت مبارزه خشونت پرهيز- به برکت رسانه های معينی – به عبارتی کثيف تبديل شده، آن هم از طرف کشورهائی که خودشان بوئی از دموکراسی نبرده اند.

جنگ بيشتر و خشونت افزونتر به شکافهای عميق تر جامعه سوريه منجر خواهد شد. ادامه خشونت به سوريه ای که برای همه امن است منجر نمی شود بلکه همه به سوئی می روند که سوريه را به قطعات هر چه کوچکتری بدل کنند که ساکنين آن قطعات در درون مرزهايشان امنيت داشته باشند

شايسته سوريه ای مستقل و آباد و دموکراتيک هستيم.و آنهائی که به خيابانها می روند و برای اين آمال تظاعرات می کنند شايسته دستيابی بدانها هستند. آنها زنان و مردان شجاعی هستند که در تحت حکومتی خونبار و ديکتاتور به سر می برند، رژيمی که جنايتکار است".

خانم نسير سخنگوی "شورای ملی سوريه" در لبنان بود. او در مصاحبه ای با کريستين ساينس مانيتور می گويد (5)" شورا مدعی است که نماينده همه مردم سوريه است. اين ادعا واقعيت ندارد. آنها فقط در مورد مسلح کردن شورشيان صحبت می کنند. آنها هرگز در مورد مقاومت مسالمت آميز صحبت نمی کنند و مسلما نماينده رمادين، مردم خاکستری، (يعنی) اکثريت خاموش نيستند، که نه از رژيم و نه از شورشيان مسلح هواداری می کنند." خانم نسير مدتی کوشيد که از داخل شورا برروند وقايع اثر بگذارد ولی بالاخره مايوس شده و شورا را ترک کرد.

بسياری از سازماندهان تظاهرات دوره اول اکنون به کنار زده شده اند و تعدادی از آنها هم از ترس شورشيان مجبور به فرار شده اند. در آوريل سال جاری بيش از دويست نفر از آنها در قاهره کنفرانسی برگذار کردند. نکته اصلی بحث آنها اينست که اسد می خواست مبارزه آزادی خواهانه به کجراه کشيده شود به راهی بيافتد که به او فرصت می دهد از قدرت آتش برتر خود استفاده کند و همه آزادی خواهان را تروريست بنامد. آنها م یگويند شورشيان به دام اسد افتادندو بر همين مبنا به شورشيان می گويند انقلاب ما را به ما پس دهيد.

بالاخره، کردهای سوريه هم نسبت به جنگ و دخالت خارجی بطور جدی مسئله دارند. دکتر الن سيمو، سخنران حزب اتحاد دموکراتيک در کنفرانسی که بنياد کارنگی در 9 نوامبر امسال در واشنگتن برگذارکرد می گويد(6)

" ما متاسفانه صحبت از انقلاب سوريه نمی کنيم. ما صحبت از جنگ می کنيم. اين جنگ مذهبی (سکتاريستی)... ما مکانيسم ديگری را در نظر داريم. يک مکانيسم اينست که ما از طريق نظامی می توانيم اين رژيم را سرنگون کنيم و ديگری اينکه با تظاهرات مسالمت آميز و جنبش مدنی. اختلاف در اينجاست.....اين مردمی که در اين جنگ وکالتی درگيرند، اينها مردمی وابسته اند، اينها مستقل نيستند. اينها به عربستان سعودی و ترکيه وابسته اند چرا که آنها خرجشان را می دهند و برايشان اسلحه می فرستند".

نقش و تاثير دخالت خارجی – در سوريه موضوع جنگ و موضوع کمکهای خارجی رابطه تنگاتنگی دارند.

نگرانی از نقش کمکهای خارجی در تحولات سوريه نگرانی ای واقعی و جديست. کمکهای عربستان، قطر و کويت، و کمکهای غرب با آهنگ ژئوپولتيک عمل می کنند. آهنگی که لزوما با آهنگ پيشرفت مبارزه مردم يکی نيست.

همين کمکها در مصر به نفع مردم مصر تمام شدند ولی زمانی که به نمونه ليبی رسيديم ماهيت اهداف کمکها برملا شدند. قرار بود که نيروی هوائی ناتو چتر حفاظتی ای عليه نيروی هوائی قذافی فراهم آورد ولی در عمل، ناتو به نيروی هوائی شورشيان در جنگ عليه قذافی تبديل شد. ناتو آهنگ جنگ را ديکته کرد و بلافاصله بعد از ختم جنگ چانه زنی بر سرسهم هر کدام از کشورهای اصلی – فرانسه، امريکا و انگلستان – در منابع نفتی ليبی شروع شد.

امروز هم نقش خارجی در سوريه بر مبنای اهداف ژئوپولتيک آنهاست. دولتهای غربی می خواهند دامنه نفوذ ايران را محدود کنند. دولتهای عربستان و قطر، به همراه ترکيه می خواهند هلال شيعه را در هم بشکنند و ثروتمندان شيخ نشينها هم می خواهند به آرمانهای سلفيستها کمک کنند. استراتژی مسلح کردن هر چه بيشتر اپوزيسيون لزوما به دموکراسی نمی رسد. اين استراتژی تنها می تواند سيکل جنگ و خونريزی را تشديد کند.

به فاصله کوتاهی پس از شروع تظاهرات مردم در سوريه، اردوگاه مخالفين بين المللی اسد با سياست تسريع پروسه سرنگونی رژيم دست به کار شدند." شورای ملی سوريه" در واقع به اصرار غرب سرهم بندی شد.تمامی شرکت کنندگان در" شورا" دارای سابقه مبارزاتی بوده و يا عناصر سرشناس بودند. ولی جمع کردن اينهمه سازمانها وعناصر پراکنده که هر کدام کارنامه خود را دارند کار بسيار مشکلی است. (در جنبش مردم ايران ما با مشکل پراکندگی آشنائی دردناکی داريم. ما می دانيم که حتی ائتلاف چند گروه با هم با چه مشکلاتی روبروست چه برسد که بخواهيم همه سازمانها و عناصر سرشناس را در زير يک چتر تشکيلاتی جا بدهيم). نه تنها اتحاد نيروها بلکه ائتلاف و همکاری نيروهای پراکنده کاری است که زمان طولانی لازم دارد و کوتاه کردن مصنوعی آن نتيجه سالمی به بار نمی آورد. کوتاه کردن اين پروسه در سوريه به اصرار غرب انجام گرفت و "شورا" را از همان اول با دو مشکل روبرو کرد. اول اينکه اکثر فعالين شورا ارتباط ارگانيک با فعالين داخل کشور نداشتند و ثانيا درميان خودشان هم شکافها و تضادهای حادی وجود داشتند. بدين ترتيب شورا نتوانست نقشی را که برايش در نظر گرفته بودند بازی کند. دستگاههای تبليغاتی غرب با قدرت فراوانی برای جا انداختن شورا تبليغ می کردند ولی وقايع گوناگونی نشان می داد که شورا با ارتش آزاد سوريه رابطه سالم و ارگانيکی ندارد. ارتباطات داخل و خارج همچنان در کانالهای (شخصی، خصوصی و يا گروهی باقی ماندند. با شروع جنگ داخلی، مسئله اصلی ای که مد نظر همه بود، ميدان جنگ بود و بنابراين رابطه شورا و ارتش آزاد نقش محوری ای پيدا کرد. اما شورا نتوانست برنامه غرب را در صحنه ارتش آزاد پياده کند.

قسمت اعظم ارتش آزاد سوريه انسانهائی هستند که برای دفاع از خانه و کاشانه شان دست به اسلحه بردند. اينها لزوما ايد ئولوژی اسلامی، دموکراتيک و يا غير را نداشتند. می خواستند از پدر و مادر، زن و بچه های خود دفاع کنند. اين نيروها با انگيزه کمک مالی خارجی تدريجا همگی عنوان گردانهای ارتش آزاد سوریه را اختيار کردند ولی سطح ارتباط آنها با ديگر گردانها بستگی به سطح مراوده مالی و تسليحاتی داشت. آنها حرف کسی را گوش می کردند که اين امکانات را در اختيارشان می گذاشت.

نکته در اين بود که بخش بزرگی از اين امکانات از طرف ثروتمندان سلفيست عرب می آمد. اين ثروتمندان هر کدام به ابتکار شخصی خود و به آشنا يان سوری خويش می پرداختند. اين امکانات تدريجا راه را برای سلفيستها باز می کردند. گردانهائی که به برنامه های سلفيستها توجهی نمی کردند در تنگنا قرار می گرفتند. به اين ترتيب می بينيم که نه "شورا" نماينده همه مردم سوريه بود و نه ارتش آزاد ، ارتش آزادی بخش.

در چند ماه گذشته صداهای زيادی در غرب، نياز به ايجاد کنترل بهتر برای سير تحولات سوريه را پيشنهاد می کردند. مطابق اين پيشنهادات بايد سازمانی به وجود بيايد که بتواند همه کمکهای خارجی را يک کاسه کند و بر مبنای يک طرح واحد توزيع نمايد. در اين چارچوب بود که گفته شد "شورا" ديگر جوابگو نيست و بايد کنفرانس جديدی برای تشکيلات تازه ای برپا شود.

آقای حيثم منا، سخنگوی خارجی "سازمان هماهنگی سوريه برای تغييرات دموکراتيک " است. اين سازمان از اتحاد 15 گروه چپ در سوريه تشکيل شده است.(7) در دومين هفته شروع تظاهرات مسالمت آميز ، اين گروه شعار "سه نفی" را عنوان کرد. نفی خشونت، نفی سکتاريسم (به معنای تضادهای مذهبی) و نفی دخالت خارجی. او می گويد ميليتاريزه کردن جنبش به معنای وابستگی سياسی و مالی به اپوزيسيون نظامی، به حاشيه راندن نيروهای دموکراتيک و تقويت گروههای افراطی سکتاريست (مذهبی) است....در تاريخ مدرن منطقه ما هيچ نمونه ای نداريم که اين درجه از افزايش خشونت به ساختن دموکراسی منجر شود.

"اتحاد ملی نيروهای انقلابی و اپوزيسيون سوريه" در 11 نوامبر امسال در دوحه اعلام وجود کرد. هدف اصلی اين تشکيلات بسيار روشن است. ارائه کانالی قابل کنترل برای مسلح کردن ارتش آزاد سوريه برای سرنگونی رژيم اسد.

نقش کادرهای امريکائی در برگذاری کنفرانس دوحه بسيار برجسته بود و شامل سفير سابق امريکا به سوريه می شد..حتی ليست بخشی از اعضائی را که بايد دعوت بشوند به آنها داده بودند. اين گروه پس از جروبحثهائی که يک هفته طول کشيد اعلام وجود کرد و امام جمعه سابق مسجد اميه دمشق رابه رهبری برگزيد. حضور چهره های سرشناس (نه لزوما دارای سابقه مبارزاتی، مثلا نخست وزير سوريه که استعفا داده و به اردن پناهنده شده بود) برای تامين حداکثر ارتباط خارج با داخل کشور است. غرب عجله دارد که کار را يکسره کند. به فاصله کوتاهی پس از اعلام موجوديت "اتحاد ملی"، فرانسه آنها را به رسميت شناخت. حالا ديگر به عنوان "نماينده مردم سوريه" بسنده نکردند و آنها را "دولت رسمی سوريه" شناختند. بخشی از اين عجله غرب موضوعی شخصی است. خانم کلينتون اعلام کرده اند که در ژانويه سال آينده از پست وزارت امور خارجه امريکا کناره گيری می کنند. گفته می شود ايشان می خواهند سروسامان گرفتن اپوزيسيون سوريه را در کارنامه خود ثبت کنند.

با تمام اينها اصلا معلوم نيست که "اتحاد ملی" سرنوشتی بهتر از "شورا" داشته باشد. البته اين بار دستورالعملها بسيار واضحتر و با پشتوانه محکمتری هستند. نشريه گزارشهای ژئوپولتيک "استراتفور" (8) در اين مورد می گويد" تفاوتی که "اتحاد" با ديگر گروهها دارد اينست که "اتحاد ملی" با درخواست و تحت نظارت کشورهای غربی و کشورهای عضو شورای همکاری خليج تشکيل شد. به خاطر فقدان اين نوع نظارت از نزديک، سازمان قبلی، شورای ملی سوريه، دنبال کردن و به اجرا در آوردن دستورالعملهای غربی را مشکل يافته بود.از طرف ديگر "اتحاد ملی" دستورالعملهای بی بروبرگردی داشته که جرات نخواهد کرد کنار بگذارد. "

اما کسب دلهای مردم و رسيدن به نوعی اعتبار در ميان مردم سوريه موضوع ديگری است. از پنج کرسی اصلی اين اتحاد يک کرسی برای کردها باقی گذاشته شده که هنوز خالی است. کردها حاضر نشده اند به اين طرح تن در دهند.در هر صورت روشن نيست واقعا تک فردهای انتخابی چه مسيری را طی کرده اند. قر ار بود " شورا" 23 کرسی از اين تشکيلات را داشته باشد. ولی اقلا ده کرسی بيشتر هم در اختيار اعضای آنهاست که تحت عنوان نماينده گروههای ديگر به "اتحاد" پيوسته اند.".

ظهورجبهت النصره – نشريه تايم در 6 دسامبر گزارشی را براساس نظرات آقای جو هاليدی عضو" انستيتوی مطالعات جنگ" ارائه داده است که نکات تازه ای دارد. بحثهای ايشان در اين مورد که جنگ داخلی طولانی خواهد بود و می تواند مشابه جنگ 1992-1976 لبنان بشود حرفهای تازه ای نيستند ولی بحث ايشان در مورد نفوذ سلفيستها و وضعيت نيروهای شورشی بسيار تازه است و به وقايع همين دو هفته اخير بر می گردد. او می گويد

"بعضی از بارزترين پيروزيهای اخير در تصرف پايگاههای اسد به وسيله ميليشيای جبهت النصره بدست آمده که وابستگی آرمانی به القاعده دارد. گزارش شده است که تعداد آنها آنچنان رشد کرده که بعضی از رقبايش تعدادشان را به ده هزار تخمين می زنند. بسياری از آنان در جبهه ها نقش رهبران پيشروی جنگ را بازی می کنند"

"واشنگتن آنچنان نگران رشد اهميت جبهت النصره در صفوف مقدم شورش شده است که گزارش شده کابينه اوباما در نظر دارد اين گروه را به عنوان يک گروه بين المللی تروريستی اعلام کند."

اين مقاله سپس از قول نشريه لبنانی السفير می گويد" بسياری انتظار نبرد سهمگينی بين سلفيستها وجبهه النصره با بقيه گروههای مسلح را دارند" . بر همين مبنا، نشريه يک "جنگ داخلی در درون جنگ داخلی" را پيش بينی می کند.

"امريکا نگران است که، درست مثل ليبی، قطری ها شورشگران عوضی ای را مسلح کرده اند"

اگر اين گزارش درست باشد نتايج آن برای سوريه بسيار خونبارتر از آنست که در قسمتهای قبلی اين نوشته آورده ام. علاوه برآن، در صورت صحت اين گزارش، امريکا بار ديگر گاف بزرگی زده است و القاعده رو به مرگ را جانی تازه بخشيده است. وقايع چند هفته آتی اين مسائل را روشنتر خواهند نمود.

1-The Anti-Assad Offensive: Can the West Oust Syria’s Strongman?
http://world.time.com/


2-http://www.oxfordresearchgroup.org.uk/ Paul Rogers, August briefing

3-http://www.nytimes.com/

4- Building a Democratic Syrian State ,February 22, 2012,LSE Middle East Centre speaker: Louay Hussein ,Leader, Building the Syrian State

5-http://www.csmonitor.com/

6-http://carnegie-mec.org/events/, Building a New Syria -Elements of a political settlement Carnegie Endowment , Washington DC, Nov 9,2012

7- Syrian National Coordination Body for Democratic Change (NCC),

8-http://www.stratfor.com/

9- http://world.time.com/


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد