جقدر دلم هوایت را کرده بود ،
بیداری مرا به مهمانی شب های بلند پاییز دعوت کرد
که با گیتارم همصدا شوم :
فردا دیر نیست !
تا تو به اتوبوس دوست داشتن برسی .
فردا دیر نیست !
تا تو با پرندگان مهاجر همراه شوی
فردا دیرنیست !
تا تو دلتنگی هایت را روی شانه های باد بگذاری
فردا دیر نیست !
تا تو دردها و رنج هایت را قسمت کنی
فردا دیر نیست !
تا تو منتظر مرهمی از تنم باشی
فردا دیر نیست !
که بگویم از دوست داشتن هراس نداشته باش .
· کامروز حسنی ، مهر 91
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد