"غیرت"، "شرافت" و "ناموسپرستی" مفاهیمی هستند که در قتلهای ناموسی نقش عمده دارند. بودِ آنها سربلندی و افتخار "مردان" است. خدشه در آن ننگ و بیآبرویی به همراه دارد. قتل در واقع صورت می گیرد تا لکه ننگ بشوید. بر این اساس در سنت دین جرم محسوب نمی شود. زیرا زن و فرزند در شمار اموال و دارایی مرد هستند. وظیفه مرد محافظت از آن است. پاک نگاه داشتن آن "شرف" به همراه دارد و افتخارآفرین است. قتل در این راه ننگزداییست. | |
شهرزادنیوز: شناخت انسان در محدوده پدیدارهاست. انسان ایرانی جهان پیرامون را آنسان نمی نگرد که انسان غربی. ما از نظر فکری، در جهان تفکر در شمار انسانهای ابتدایی هستیم. به اموری پایبندیم و سرسختانه اعتقاد داریم که نامرئی هستند و همین امور دنیای امروز ما را ساخته، شکل می دهد و در شناخت ما از جهان تأثیر دارد. اینها ذهنیتهای پیشامنطقی هستند، آغشته به عرفان و جادو.
علیت در ذهن ما با علم و دانش مدرن شکل نگرفته و نمی گیرد. دستهای عالم غیب علیتهای ما را شکل می دهند. ذهن ما چیزهایی ضدعقلانی تولید و بازتولید می کند. فکر می کنم این سخن لامارتین باشد که می گوید؛ "فرهنگ یک کشور را تاریخ تحلیلی مردم همان سرزمین شکل می دهد."
در فرهنگِ واژههای فارسی (برای نمونه دهخدا)، ناموس در کنار عفت، عصمت، مذهب، غیرت و آبرو می نشیند. در برابر آن بیناموسی قرار دارد که بیآبرو و بیغیرت و بیعفت مترادف آن هستند. همانطور که از ناموس، پاکدامنی و پارسایی و عفت مراد است، بیناموسی می تواند به بدنامی، رسوایی، شرمساری ختم شود.
در واژهنامه "فرهنگ نظام" ناموس یعنی "زوجه و زنهای متعلق به یک مرد، مثل مادر و خواهر و دختر و جز آنها." همین برداشت را می توان در "فرهنگ ناظمالاطباع" نیز دید که ناموس یعنی "مادهگان از یک خانوار".
فرهنگ دهخدا در برابر مدخل "غیرت" می نویسد: "در تداول فارسیزبانان به معنی حمیت و محافظت و آبرو و نگاهداری عزت و شرف... سر باز زدن از قبول اهانت بر عرض، ناموسپرستی، تعصب و رقابت".
"غیرت"، "شرافت" و "ناموسپرستی" مفاهیمی هستند که در قتلهای ناموسی نقش عمده دارند. بودِ آنها سربلندی و افتخار "مردان" است. خدشه در آن ننگ و بیآبرویی به همراه دارد. قتل در واقع صورت می گیرد تا لکه ننگ بشوید. بر این اساس در سنت دین جرم محسوب نمی شود. زیرا زن و فرزند در شمار اموال و دارایی مرد هستند. وظیفه مرد محافظت از آن است. پاک نگاه داشتن آن "شرف" به همراه دارد و افتخارآفرین است. قتل در این راه ننگزداییست.
در ابعادی بزرگتر می توان موضوع "وطن" و "وطنپرستی" را که در مقطعی از تاریخ ما مترادف با "ناموس" می شود، در همین رابطه بررسی کرد. دفاع از وطن همانا دفاع از ناموس می گردد. البته پیش از آن وطن خود مادر گردیده و "مام وطن" بر زبانها جاری گشته بود.
تمامی این مفاهیم به دنیای تنگ و تار سنت تعلق دارند. آنگاه که فردیت شخص به رسمیت شناخته نشود، احکام و اخلاقِ سنتی رشد می کند. اگر پیش از انقلاب شاهد کمرنگ شدن آن بودیم، با استقرار جمهوری اسلامی دگربار جان گرفتند و به کتاب قانون راه یافتند.
با توجه به تعاریف مذکور درمییابیم که غیرت و ناموس امری مردانهاند. زنان را غیرت و ناموس نیست، چنانچه مسئولیت نیز ندارند. شخصیت که در گرو شخصیتِ مرد قرار گیرد، نمیتواند پذیرای مسئولیت گردد. اما باز این ظاهر امر است. با اندکی دقت به موضوع، میبینیم غیرت و ناموس مردان تمامی حضور و رفتار زن را شامل نمی شود. مردان می توانند هزاران "عملِ خلاف" و یا حتا "گناه" را در زنان ببخشند. غیرت آنان جریحهدار نمیشود و ناموس به خطر نمیافتد. هراس آنجا خود را مینمایاند که از آن عضو کوچکِ مادینگی احساس خطر شود، چیزی که تقریباً تمامی قتلهای ناموسی ریشه در آن دارند. پس میتوان گفت؛ ناموس مرد همان عضو کوچک است و غیرت او با همان عضو در رابطه است. مرد مالک زن است، مالکِ آن عضو، در واقع به ملکِ او تجاوز شده.
قوانین حقوقی ایران در کلیت خویش، در عمل موافق این رفتار است. مرتکبین به قتل در بسیار از مواقع آزاد میشوند و یا در صورت بازداشت، پس از مدتی مورد عفو قرار میگیرند. ماده قانونی 220 و 630 پشتیبان قاتلان است.
فرهنگ عمومی نیز پذیرای این امر است. در همین رابطه است که می بینیم چند سال پیش نیم میلیون نفر در تهران ساعت پنج صبح در میدان آزادی جمع می شوند تا اعدام "خفاش شب" را شاهد باشند. این خیل عظیم حتا به ذهنشان هم نمی رسد که دارد انسانی به دار کشیده می شود. آنان به "گناه" می اندیشند و "کیفر گناهکار". آیا این تفریح همگانی را، در ذهنِ همان تودهی حاضر، و از زبانِ هم آنان، جز با "مرگ حق اوست." و "نتیجه تجاوز به ناموس دیگران همین است"، می توان پاسخی دیگر شنید؟
خشونت و پرخاشگری رفتاری است اکتسابی که آن را در خانه و جامعه آموخته و خود بازتولید کرده ایم. خشونت علیه زن به آن خشونتی توجه دارد که مبتنی بر جنسیت است، می کوشد جسم و جان زن را مورد آزار قرار دهد؛ از تهدید گرفته تا محروم کردن زنان از حقوق انسانی و شهروندی خویش که در خلوت (خانه) و جامعه اعمال می شود. خشونت می تواند سیمایی آشکار داشته باشد و یا در پنهان صورت گیرد. هدفِ خشونتِ جنسی که ماهیتی جنسیتی دارد، همانا آزار و تحقیر زن است.
"قتل ناموسی" از کهنترین انواع خشونت است علیه زنان. این نوع از قتل هنوز هم هر سال هزاران قربانی دارد. و بدینوسیله حق حیات زن در سکوت مرگبار جامعه نیست می شود.
برای جهان متمدن شاید مسخره به نظر آید که زنی به "جرم" رابطه با "نامحرم"، و عاشق شدن، سنگسار و یا کشته شود. در ایران؛ در صورت نخست، دولت حافظ ناموس مردم است و حکم سنگسار را جاری می کند. در صورت دوم، پدر، شوهر، برادر و دیگر مردان از وابستگانِ خانواده مجری اراده مرگ هستند. چه بسا زنان خانواده نیز تن به همکاری می دهند تا این "لکه ننگ" از دامان خانواده پاک گردد.
"قتل ناموسی" خشونتی است که شنیدن آن بهتبرانگیز است، اما پیگیری در امر پیشگیری آن و مجازات جنایتکاران، پیوستهایام در کشاکش ملاحظات مذهبی و سیاسی مسکوت می ماند.
"قتل ناموسی" تکیه بر "ناموس" دارد، از خشونت خانوادگی فراتر می رود و در واقع "زنکشی" است. به این دلیل ساده که اتهامی از آن متوجه مرد که سوی دیگر این رابطهای که در حکم اسلام "جرم" نام دارد، نمی شود.
در پدیده "قتل ناموسی" همیشه واژههایی تکرار می شود. "ناموس" در کنار "آبرو" و "پاکدامنی" می نشیند. شرم آن دامنگیر خانواده می گردد و مردان خانواده در دفاع از "شرف" خویش می کوشند تا "عصمت" از دسترفته را در خون بازیابند. به یاد داشته باشیم که "لکه ننگ" دامنگیر زن است و تمامی این صفات نیز متوجه اوست. هم اوست که "عفت" زیر پا گذاشته، دامن "عصمت" دریده و "ناموس" برباد داده و خانواده "بیآبرو" کرده است. قتل در واقع می کوشد این لکه را با خون بشوید و پاک گرداند.
"قتل ناموسی" یک رفتار از پیش سازمانیافته است که هدف آن کنترل جنسی زنان است. کنترل زن خود بزرگترین خشونت است. اراده برقراری حجاب اجباری، و جدا کردن زن و مرد ازهم نیز در همین راستا اجرا می شود که از برقراری آن، سلطه مرد بر زن و جامعه اعمال می شود.
جامعه سنتی زن را در شرایطی قرار می دهد که احساس ترس و "گناه" می کند. به آنجا می رسد که می کوشد "بسوزد و بسازد" و یا سکوت کند و این در واقع همانا پذیرش خشونت است.
در جامعه ای چون ایران که دولت خود تولیدگر خشونت است، و قوانین آن در کلیتِ خویش ضدزن هستند، مشکل بتوان میزان اعمال خشونت را به آمار درآورد. با این همه؛ میزان خشونت تا آن اندازه هست که دولت خود بدان معترف است؛ 52.7درصد زنان در زندگی مشترک خویش مورد خشونت های "روانی و کلامی" قرار گرفته اند و 37.7درصد زنان خشونت فیزیکی را در زندگی مشترک تجربه کرده اند.
اگر در بافت جامعه دقیق شویم، قتل ناموسی اعتبار خویش از دین می ستاند. پس می توان آن را در خشونت دینی بازیافت. در ایران نیز قوانین که از دین پیروی می کنند و طبق احکام دینی قوانین جزایی کشور دستِ قاتلان را باز می گذارد و جرمی متوجه آنان نمی شود. به روایتی دیگر؛ سازمانده اصلی قتلهای ناموسی دولتِ برآمده از مذهب است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد