logo





جستارى بر نيروى خلاقيت و ابتكار عمل

چهار شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۱ - ۲۲ اوت ۲۰۱۲

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
خلاقيت يعنى توانايى خلق ارزشها و نمادها بر پهنه زندگى ما انسان ها، و اين نيز با روش نقد و تثبيت عقل نقاد بر معناى زندگى همگنى دارد. چنين روند و فراز هايى از ثمرات توانايى انديشيدن است كه خلاقيت در آن متجلى مى شود. در نظامات سنت ها و آنجايى كه ايمان، عنصر عقل را از فاعلیت محروم و آن را معدوم مى سازد، سخن از خلاقيت و ابتكار عمل موضوعيت ندارند و تنها مى تواند سخن انتزاعى از يك خصوصيتِ كلىِ معدوم شده (عقل در ايمان) باشد.

ابتكار عمل يعنى آمادگى براى اقدام و يا رفتارى كه پيش از آن، ابزار آن از طريق كسب شناخت بدست آمده باشد. به واقع، ابتكار عمل همان اتخاذ روش است كه راجع به هرچيز مى تواند صادق باشد يعنى هرچه كه داراى ممكنات توليد ارزشى از سوى انسان و در خدمت انسان باشد، لازمه اش اتخاذ روش است.

بدون خلاقيت، ابتكار عملى بوجود نمى آيد و نيستى اين دو يعنى باز ماندن از حركت، يعنى بن بست و در "اين همانى" زمان به انتظار معجزه نشستن. توأمانِ خلاقيت و ابتكار عمل مربوط است به قواى فكرى انسان كه از آن، ارزشها، ممكنات و قابليت ها آفريده مى شوند. در بازى شطرنج حريفان با تمركز قواى فكرى خود امكان شانس مات شدن حريف مقابل خود را فراهم مى آورند يعنى روشى را خلق مى كنند كه آنها ابزارى براى غلبه بر حريف مى شوند. نتيجه و دستاورد بُرد و باخت بازى، بازنگرى به روشهاى بكار گرفته شده است كه اين بازنگرى شرايط خلق فرمول ها و روشهاى جديد را فراهم مى آورد، گردش اين بازنگرى قدرت خلاقيت و ابتكار عمل را بازسازى مى كند. زندگى ما انسانها مانند شطرنجى است كه اگر تك بُعدى بدان نگريسته شود و همه ى ابعاد آن در نظر نيايد، شانس موفقيت و توليد ارزشهاى زندگى بسى كمرنگ مى شود. تك بُعدى نگريستن به موضوعات يعنى فاقد توان همه جانبه نگريستن بودن و اين منجر به خلق اثر نمى شود، اثرى كه بتواند تحول ايجاد كند و بدان معنا ببخشد.

در "اين همانى" زمان، روند باورها و باورها به واقعيت، به دلبستگى و وابستگی بى شائبه منجر شده و به ناگزير باورها به ارزشهاى باورمند مبدل مى شوند و اين يعنى ايمان. باورمندى در حد اعلاى ايمان در ضديت با كشف و آفرينش ارزشهاى جديد است. ايمان آوردن انسان در طول تاريخ به معناى فقدان خلاقيت و واگذارى ابتكار عمل بر نيروى مافوق و طلب معجزه از آن، بوده است. باورها هميشه وجود دارند و جامعه ى خردگراى انسانى يعنى جامعه اى كه قواعد جارى آن از منشأ طبيعت انسان و معيارعقل او كه آزادى است، ناشى گردد، باورها به محك نقد در مى آيند و به گفتمان هايى بدل مى شوند كه سطح و طولِ زمانِ مقبوليت شان از فراز به فرود مى گرايند و امكان رويكرد گفتمان ها و باورها به باورمند در شكل ايمان همچون در نظام سنت ها، خنثى مى شوند و از آن روند نو گفتمانی و بازگفتمانی شکل می گیرند و این ویژگی جامعه ای است که در آن عقل در مقام فاعلیت، نیروی خلاقیت و ابتکار عمل خود را یافته باشد.

ايمان و باورمندى در ضديت با خلاقيت و ابتكار عمل است. تبديل باور به باورمند معناى صريحى دارد و آن يعنى ارزشهاى خلق شده به محك معيارهاى عقل و عقل نقاد در نيامدن است و جا خشك كردن اين ارزشها در ذهن بدون زمينه براى صيقل دادن آن و يا نفى آن براى خلق ارزشهاى جديد.

اين مطلب در نظر دارد با مثالهاى زنده از ميان رگه هايى از ايمان، موضوع نيروى خلاقيت و ابتكار عمل را بدان صرافت و صراحت بخشد.

در ميان ما، سلطنت طلبان و بنيادگرايان اسلامى از نقطه نظر بنيادگرايى، و نيز برخى سكولارهاى غير دينى مداراجو، دو تاى اولى خود را نقدناپذير مى پندارند و اين يكى كه از نقدِ گذشتهِ خويش به مدارا با ارزشها و باورهاى ديگران و غیر خود رسيده، به نوعی باورهايشان به باورمندی از طریق مدارای بی نقد گراییده و توان خلاقيت و ابتكار عمل در جهت توليد ارزشهاى جديد را از دست داده اند و اين در حالى است كه اصلاح طلبان حكومتى و نوانديشان دينى بر نقد ارزشهاى دين صحه نهاده اند. اين سبك مدارا یعنی مدارا به همراه نقد که نواندیشان دینی آغازیدند قابل فهم است و نشان می دهد که مدارای بدون نقد وجود نخواهد داشت. نو اندیشان دینی به خویش در همین چهارچوب هنگامی معنا بخشیدند که از نقد عملکرد های پیشین خود تا به نقد قرائتی از اسلام رسیدند یعنی اینکه هسته اصلی مدارای آنها از نقد خویش آغاز و به نقد دین منتهی می شود در حالیکه ما شاهد مدارای بدون نقد برخی نخبگان سیاسی غیر دینی هستیم؛ چنین مدارایی در نهایت نوعی باورمندی است که جالب است اگر دقت شود این گروه از نخبگان سیاسی به همان اندازه که به روشنفکر سکولار غیر دینی منتقد غره هستند به نواندیشان دینی ارادت می ورزند و واژه "روشنفکر دینی" را اینها بیشتر با آب و تاب بر زبان می آورند تا خود آنها.

باری،

اگر آقاى رضا پهلوى بعنوان فعال سياسى و خانم فرح پهلوى را نمادى از سلطنت طلب ها در نظر آريم، و نيز سران بنيادگراى جمهورى اسلامى را نماد جمهورى اسلامى، هيچ كدام از آنها بر اعمال و اِعمال ديكتاتورى و تحميل منش استبدادى كه در گذشته وجود داشته و نيز حال، مقر نمى آيند. هر دو استوار بر ذات خویش، قدرت سياسى و نشستن بر رأس حكومت را حق وراثت خاندانی خود كه گويا از سوى خدا بدانها ودیعه و تفويض شده مى انگارند. گرچه مى توان دو نوع ايمان دينى و غير دينى استوار و ابرام بر استبداد دينى و غير دينى يعنى سلطنت مطلقه و اسلاميت مطلقه بر نظام سياسى را آشكارا مشاهده نمود اما هر دو نوع، متشكل از عنصر ايمان اند كه تقرير را بر آنها مى بندد. و اين منافات دارد با روش نقد روشنفكرى كه از نقد خود مى آغازد و با نقد زندگى مى كند. در قاموس روشنفكرى به دليل خلاقيت و نبوغ و آفرينش، روش نقد جاى مهمى را اشغال مى كند در حاليكه از نگاه اين دو طرز تلقى به قدرت بدليل باور بر ذات خويش، فضايى براى نقد باقى نمى ماند.

اصلاح طلبان حكومتى و نوانديشان دينى به تعبيرى از روش نقد، تن داده اند و "نقد منصفانه" به دين را اعلان كردند، به اين دليل واژه تعبير را بر آنها بكار گرفتم چونکه خط قرمزى بيشتر آنها در رابطه با نقد دين تا حد ضايع نشدن ارزشهاى دينى- اسلامى بر نظام سياسى است. بدين ترتيب، خلاقيت و ابتكار عمل آنها در يك چهارچوب معين دور مى زند.

نخبگان سياسى سکولار غیر دینی تمام ابتكارشان اين است كه منتظر بمانند تا شايد از اصلاح طلبان محدود شده در تعبيرى از حكومت دينى معجزه اى شود. قرار بر اين است مبتكر سياست مدار در صورت متناظر بودن تحولات سياسى و آرايش جديد سياسى و منافع عموم بر یکدیگر، آنجائيكه به زیان است لب به سخن بگشايد و از نقد آن، وضعيتى را براى گشايش فاز جديد آماده سازد و آنجائیکه سودمند است به تشریح فواید آن اهتمام ورزد. اما متأسفانه اين گروه از نخبگان سياسى ابتكار عمل را عملاً به اصلاح طلبان حكومتى واگذار كرده و به جاى نقد، مداراى انديشه كُش را پيشه سياسى خود ساختند و از خلاقيت به جهت توليد انديشه هاى سياسى باز ماندند و تلافی بازماندگی خویش را با غره شدن به منتقدان تمامی تفسیر دین و اسلام بر نظام سیاسی ایران، در می آورند.

ضربه اى كه اين دسته از نخبگان سياسى از طريق بى عملى سياسى ناشى از بى خلاقيتى به روند تعميق اصلاحات و سكولاريزاسيون در جامعه ايران مى زنند بسيار مُهلك تر از نو انديشان دينى است زيرا اينها شرايط نقد را آماده مى كنند اما آنها دهان منتقد را مى بندند. روشنفكران سكولار غير دينى را زبان و دهان بسته مى خواهند تا به سياستِ مداراى بدون نقد آنها خدشه وارد نشود به همين خاطر با مواجهه به نقد واهمه داشته و نقاد را تخطئه كرده و با برچسب راديكاليسم به او، تلاش برای انزوای او میکنند غافل از اینکه بدانند اوضاع به کام منتقدان است زیرا تب و تاب جامعه کنونی ایران مربوط به حدی از گردش اطلاعات و به موازات آن گردش نقد و نقادی است و از درون آن موجودیت باورها و اندیشه های متنوع در یک ذهنیت قانونگرا معنا می یابد یعنی یک ذهنیت قانونگرا و نه مداراگرا امکان تطور باورها و اندیشه ها را در جامعه ممکن می سازد. آنها كه از نقد عملكرد گذشته خود آغاز كرده بودند به مداراى بى نقد از اصلاح طلبان رو آوردند، و هر جنبنده ى منتقد به اصلاح طلبان را به تيغ آغشته به زهر كنايه هاى خود مى گيرند. اين نوع مصلحت و مدارا جويى دشمن بروز هر نوع خلاقيت ها و ابتكار عمل است و ره به تركستان ايمان و باورمندى دارد.

مدارا ى بدون نقد معطوف به باورمندى، به ناتوانى توليد ارزشها بر بستر زمان منجر شده و تحول زمانى را بى محتوا مى سازد. اصولاً خلاقيت و روش نقد بر هم آميخته اند و همه ى باورها و ارزشها را به پرسش مى گيرند، بنابراين بايد معلوم گردد، مدارا بر باورها و ارزشها از جانب اين گروه از نخبگان سياسى به چه معناست؟

آنگونه كه من از برخى نخبگان مداراجو و مصلحت انديش سياسى و انتظارات آنها مى فهمم اين است كه، از نقد بى كفايتىِ فرهنگى بر نظام سياسى كه در صورت تبيين پاى دين به ميان مى آيد، و مى تواند به برخى اميال سياسى احتمالاً لطمه وارد كند،( مانند نزديكى به اصلاح طلبان حكومتى)، بهتر است كه در موقعيت كنونى، مثلاً، از نقد "روشنفكر دينى" و يا "دموكراسى دينى"( كه اينها مى توانند مفهومى بر استمرار نظام بى كفايت سياسى باشند)، پرهيز شود. سكوت اين دسته از نخبگان سياسى در قبال چنين مفاهيم نامتجانس درونى مؤيد همين امر است. وقتى قادر نشويم قدمت تاريخى چنين نظام و فرهنگ بى كفايتى كه نشانه اصل عقب ماندگى ايران است را تبيين و خطرات آن را بازگو نماييم آنگاه با كدام شناخت فرهنگى از نظام فرهنگی مان ميخواهيم سياست اتخاذ کنیم و توليد اندیشه سياسى نمائیم؟ بدون بستر فرهنگى و شناخت آن توليد انديشه هاى سياسى مبنا و معنايى نمى يابد بنابراين بازنگرى فرهنگى و شناخت عناصر آن كمك شايان توجهى به توليد انديشه هاى سياسى و تعميق روند اصلاحات خواهد بود.

تحزب و تكثرگرايى از طريق مدارا در جامعه نهادينه نمى شوند بلكه روشهاى قانونمند جامعه است كه فرصت هاى برابر را ممكن ساخته و مناسبات جديد را شكل مى دهند. آيا مقصود از مدارا احترام به باورهاى ديگران و يا دورى جستن از خشونت است؟ اگر اين است كافى است تلاش ها به سمت قانمندى جامعه كه مهمترين ضمانت اجرايى حقوق و باورهاى همه افراد است، متمركز گردد. دورخيز برداشتن قانونمندى جامعه از طريق تعميق و پيشرفت اصلاحات كه اين نيز به صراحت و صرافت نقد نيازمند است، شرط معقول است. قانونگرايى در جامعه توأمان احترام به باورها و نقد باورها را ضمانت مى كند و لازم نيست مراكزى خارج از آن به ديگران ديكته كنند كه چگونه نقد كنند تا موقعيت اصلاح طلبان از نظر آنها به "فرصت سوزى" نگرايد.

نتیجه: هيچ انديشه اى، راه و روشى، از منظر قاعده عقل نقاد مصون از نقد نيست، هر جا كه نقد نباشد يعنى خلاقيت و ابتكار عمل نيست، و بدون اين دو يعنى ايمان به همان چيزى كه وجود دارد و بايد بدان اكتفاء نمود. به باور من بخشى از نخبگان سياسى خود را بر مجموعه اى از روند اثرگذارى جامعه به دليل تأييد بى چون و چرا از راه و روش اصلاح طلبان حكومتى، و بى نياز به نقد آنها كه گويا در صورت نقد به "فرصت سوزى" دامن زده مى شود، عملاً معاف كرده، و بدينسان بر منشأ اثرگذارى ها و تعميق آن در جهت تقويت روند اصلاحات خنثى مى شوند، و در نتيجه به خلاقيت و ابتكار عمل آنها خدشه وارد مى شود.

نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد