logo





راه تهران، از دمشق نمی گذرد
از باور ما به خويشتن می گذرد

جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۷ اوت ۲۰۱۲

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
هرگز ايمن ز مار ننشستم / که بدانستم آنچه طينت اوست
زخم دندان دشمنی بَتَر است / که نمايد به چشم مردم، دوست!
(سعدی)

يک
ــــــــــ

جرج بوش پسر، در اوج سرمستی نئوکان ها از «پيروزی» های به دست آمده در افغانستان و عراق، دست افشان و پاکوبان در کنار اجساد قربانيان خود، عربده می کشيد که «دموکراسی از دمشق تا تهران.»
و همزمان، اپوزيسيونی ايرانی که گمان می کرد به زودی توسط نيرو های هوايی و دريايی و زمينی آمريکا برای ورود يا در واقع تجاوز به ايران مورد استفاده قرار خواهد گرفت، عيناً همين کلام و اصطلاح او را ـ بدون ذره يی پس و پيش ـ رله می کرد.

دو
ــــــــــ

اسراييل، به حساب خودش، و به حساب نئوکان ها، حملات وحشيانه يی را در ابعادی حيرت انگيز به لبنان آغاز کرد، و پس از سی و سه روز، با ويران کردن لبنان و ساختار های حياتی آن، و کشتار کودکان (که اسرييل در آن تخصص دارد) و بمباران حتی مهد کودک ها، و قتل عام و لت و پار کردن ده ها هزار لبنانی، آبروباخته و شکستخورده به سر جای خود نشست. يعنی نشانيده شد. (۱)

کانداليزا رايس، وزير امور خارجه ی جرج بوش، صريحاً اعلام کرد که آن جنگ، جزيی از طرح «خاورميانه ی بزرگ» است؛ و فجايع آن، «درد های زايمان خاورميانه ی بزرگ» هستند.
باز همان اپوزيسيون ايرانی، تمام توان تبليغاتی و رسانه يی خود را به کار برد تا تجاوز اسراييل به لبنان را تجاوز لبنان به اسراييل معرفی کند.

سه
ــــــــــ

مردم آمريکا، ذلت زيستن زير چتر حاکميت نئوکان ها را تحمل نکردند، و به باراک اوباما که جناح ديگری از امپرياليسم را نمايندگی می کند، رأی دادند.
اسراييل، که با با بار رحلت بربستن بزرگترين حامی خود از کاخ سفيد، فرصت را تنگ می ديد، طبق يک برنامه ريزی دقيق و از پيش زمانبندی شده، در فاصله ی انتقال قدرت در آمريکا، و پيش از استقرار رسمی اوباما بر اريکه ی رياست جمهوری، به يک و نيم ميليون زندانی شکنجه شده ی خود که در نوار باريکی به مساحت فقط ۳۶۰ کيلومتر مربع با احتساب مناطق غير قابل سکونت، روی همديگر تل انبارشان کرده بود و آن ها را نه فقط از حق يک خورد و خوراک ساده، بلکه از حق دارو و درمان اوليه هم محروم ساخته بود، و هر از گاهی هم برای دستگرمی، چند تنی از آن ها را با حملات هوايی و زمينی می کشت و يا می ربود و به شکنجه گاه هايی داخل سرزمين های کاملاً تحت اشغال مستقيم خود می برد، با انواع سلاح های قديم و جديد و آزمايشی خود حمله ور شد و کشتشان و تکه پاره اشان کرد.

و باز اين بار هم، همان اپوزيسيون ايرانی، ده ها خبر و مقاله و فيلم، سر هم کرد تا بگويد که اين اسراييل نيست که متجاوز است؛ اين غزه است که «به نيابت از «رژيم خمينی» به اسراييل حمله کرده است، و اين جهنمی که می بينيد را نه اسراييل، بلکه مقاومت فلسطين به وجود آورده است.
و با صراحت تمام نوشت که احساساتی نباشيم؛ شکست حماس (يعنی پيروزی اسراييل) به نفع مردم ايران و «مقاومت سازمان يافته» ی آن هاست.

اسراييل، با تمامی سلاح های پيشرفته اش، و با تمامی تکنولوژی فوق مدرن جنگی اش، پس از ۲۲ روز، از زندانی های خود شکست خورد.
از زندانيان نحيفی که سالها شيره ی جانشان را با برقراری تحريم های مضاعف، و مصادره ی اموالشان و کشت و زرع محقرشان، مکيده بود و هنوز هم می مکد، و جز پوست و استخوانی از آن ها باقی نگذاشته بود و نگذاشته است. (۲)

چهار
ــــــــــ

و حالا امروز، حاکمان اسراييل، پادشاه عربستان سعودی، امير قطر، و شيوخ مرتجع خليج فارس، تکيه کرده بر وعد و وعيد های همپالکی های جرج بوش، با مسلح کردن جيره خواران خود در برابر نظام فاسد بشار اسد، جلوی چشم همگان، جنبش مردم سوريه را که در ادامه ی جنبش مردمان تونس و مصر بود ربوده اند و اين مردم را به گروگان گرفته اند تا پيش زمينه های طرح «خاورميانه ی بزرگ»، و «دموکراسی از دمشق تا تهران» را قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا در نوامبر سال جاری، فراهم آورند، و اوباما را هم که مزاحم آن هاست ـ اگر شد ـ کله پا کنند.

پنج
ــــــــــ

آنچه امروز در سوريه می گذرد را شايد با يک مثال ساده بشود اينطور توضيح داد:
شما در محله ی خود با باند گانگستر هايی که چندين دهه است بر محله اتان مسلط شده اند به مبارزه برخاسته ايد و می خواهيد خود را از شرشان خلاص کنيد.
باند گانگستر های رقيب، که پيروزی شما می تواند فضای مافيايی محلات مجاور را که تحت تسلط «پدر خوانده» های آن ها هستند بر هم بزند، برای تصفيه حساب و تسويه حساب با گانگستر های محله ی شما و پاکسازی آن ها در محله ی شما ظاهر شده اند.
و شما در ميان اين دو دسته از گانگستر ها به گروگان گرفته شده ايد.
آن ها به طرف هم تيراندازی می کنند، و فرزندان و پدران و مادران و کودکان و همسايگان شما در اين ميان کشته می شوند. بی آن که خود خواسته باشند که طرف يکی از دو دسته ی گانگستر ها را گرفته باشند.

گانگستر های جديد الظهور، اجساد کشته شدگان شما را روی دست می گيرند و برايشان نوحه می سرايند و نوحه هايشان را مديای تحت امر و يا تحت نفوذ صاحبکاران اين ها مرتباً برای همه پخش می کند. مثل نوحه های «آهنگران» برای کشته شدگان جنگ ميان صدام و خمينی.

و آنچه در اين ميان فدا می شود محله ی شما و ساکنان آن است. همچنان که جنگ هشت ساله يی که دستکم شش سال آن، برای هيچ و پوچ بود، آن همه ويرانی و آن همه کشته و آن همه مجروح به جا نهاد.
و باز هم در اينجا، همان اپوزيسيون ايرانی را می بينيم که اين بار نه فقط آتش بيار معرکه می شود، بلکه کاملاً در يک طرف معرکه قرار می گيرد: طرف گانگستر های جديد الظهور.
و شب و روزی نيست که از آن ها نه حتی به نامی که خودشان به خودشان داده اند، يعنی «ارتش آزاد»، بلکه به نام «ارتش آزادی» ياد نکند. تا مگر به آن ها همان نامی را بدهد که نام کوتاه شده يی است که مدتی است که در بيشتر موارد، از «ارتش» خود با آن ياد می کند. همانطور که فبلاً هم نام اوباش القاعده يی و اجير شدگان ناتو در ليبی را «ارتش آزادی بخش ملی ليبی» نهاده بود و پيروزی آن ها را تحت عنوان «رقم خوردن شب قدر ليبی در شب قدر» به آن ها و به مردم ايران تبريک گفته بود و بشارت داده بود که به زودی توسط «ارتش آزادی بخش ملی ايران» همان در ايران خواهد گذشت که در ليبی گذشت!

شش
ــــــــــ

در ضيافت افطاری رييس جمهور برگزيده ی خود، گانگستری که در رسانه های عربی و بين المللی از او به عنوان معاون «ارتش آزاد سوريه» (در حلب) ياد می شود، سرهنگ مالک الکردی، به همراه يک «سرتيپ» از همان جنس، با محل ضيافت، ارتباط برقرار می کند و وعده می دهد که:
«روزهای اندکی بیشتر به پیروزی ظفرمند بر این رژیم [رژيم سوريه] باقی نمانده است؛ و پس از آن ما دست به دست شما خواهیم داد برای رسیدن به آزادی خودتان و آزادی مظلومین در همه جا.»
مبارک است!

هفت
ــــــــــ

نگاهی به زنجيره ی اتصال، به اندازه ی کافی گوياست:
جان بولتون استراتژيست نئوکان ها، رادلف جوليانی، چند وزير مهم کابينه ی جنگی جرج بوش پسر، چند فرمانده ی جنايتکار ارتش آمريکا در زمان قتل عام مردم افغانستان و عراق، رؤسای سابق سازمان سيا و سازمان اف بی آی، لابی های اسراييلی، ايلنا رز لهتينن خوش سابقه و رييس فعلی کميته ی امور خارجی کنگره ی آمريکا بعد از فتح کنگره به دست کان ها و نئوکان ها، طراحان «خاورميانه ی بزرگ» و «دموکراسی ازدمشق تا تهران»، پادشاه عربستان سعودی و امير قطر و شيوخ مرتجع عرب، همه در وسط صحنه.
و نتانياهو ها و اهود باراک ها هم در پشت صحنه!

استراتژی:
ـ خاورمیانه ی بزرگ.
خاکريز های اول برای فتح:
ـ دولت اوباما، و دولت هايی در منطقه که زير چتر طراحان خاورميانه ی بزرگ نيستند.
اهداف مرحله يی:
ـ اقدام سريع اسراييل ـ اگر بتواند ـ در اولين فرصت پيش آمده، به اشغال قسمتی از خاک سوريه، و تهيه ی يک منطقه ی امن برای خود در منطقه، و ـ در صورت امکان ـ تاخت و تاز در جنوب لبنان، و احياناً اين کشور را به دوران سياه جنگ داخلی برگردانيدن و «ارتش آزاد» های ديگری از جنس «ارتش آزاد سوريه» را با وظايف «ارتش جنوب لبنان» در سال های جنگ داخلی، دوباره در لبنان برپا کردن. (۳)
ـ جنبش های مردمی بالفعل يا بالقوه در منطقه را از مسير مستقل خود منحرف ساختن و به دستِ دست آموزان خود يا تعهد سپردگان به خود سپردن. و در همان حال، مانع شکل گيری جنبش های مردمی در کشور هايی مثل عربستان و اردن و شيخ نشين های خليج فارس شدن.

هشت
ــــــــــ

اسراييل، همچنان که اين روز ها خودش هم اعلام می کند، آماده است و منتظر برای بمباران ايران؛ و آنگونه که در بعضی اسناد آمده است، جنگی همه جانبه را در ايران به راه انداختن. جنگی که فقط به بمباران تأسيسات اتمی، محدود نمی شود.

و بعد:
ـ در فضای به وجود آمده در ايران، جنگ داخلی بر پا کردن؛ و از ايران سوريه يی ديگر ساختن. کلک جنبش بزرگ و سراسری خرداد را که به دليل استقلال خود، برای هر قدرتی که رابطه بر مبنای موازنه ی منفی و احترام متقابل را بر نمی تابد و مزدور و دست نشانده می خواهد، بزرگترين مزاحم (و اصلاً دشمن درجه ی يک) به حساب می آيد کندن.
و ایران بزرگ را قطعه قطعه ساختن و نقشه ی جغرافيای منطقه را از نو ترسيم کردن!

به همين سادگی!
البته در تئوری.
در عمل اما فکر نمی کنم که اين جنگ، برنده يی داشته باشد. نه مردم؛ و نه هيچ يک از طرف های ديگر:
نه مردم؛ و نه نظام ملايان که با تحريکات دائمی خود زمينه ساز تجاوز خارجی شده است، و تا روزی که به گورر سپرده شود نيز چنين خواهد بود.
نه مردم؛ و نه اسراييل و حاميان منطقه يی و بين المللی آن.
نه مردم؛ و نه آن هايی که در هماهنگی با اسراييل و نئوکان ها و شيوخ مرتجع عرب و ارتش مزدور آنها در سوريه، تن به ننگ مشارکت فعال در ويران کردن سرزمين خويش و قتل عام مردم بلازده ی آن داده اند.
جنايتکاران حاکم بر ايران که دستشان به رهبران نمی رسد، معصوم ترين و مظلوم ترين افراد ساده ی هوادار يا در مظان هواداری آن ها را با شقاوتی بی نظير و آميخته با بلاهت و حماقتی بی نظير، به شکنجه گاه و زندان و دار می سپرند، و به خيال انتقام گيری، بزرگترين خدمتی را که می شود کرد به رهبران می کنند: خواسته ی اين ها را که در ساخل امن خود آرزوی همين نوع پيش آمد ها را برای آن فرزندان پاکدل و پاکنهاد و معصوم ميهن، به منظور بهره برداری های داخلی و خارجی خود دارند برآورده می سازند.

ـ نظام ملايان، بر خلاف آنچه خود گمان می کند، نخواهد توانست مردم را به بهانه ی جنگ، بر گرد خود جمع کند. چرا که منفور تر از آن است که کسی به آن نزديک شود و تا پايان عمر خود، بهای اين نزديکی را به نزد مردم نپردازد.
من به اشتباه محاسبه ی ملايان در به استقبال جنگ رفتن، در مقاله ی « لطفاً تنگه ی هرمز را ببنديد؛ می خواهيم خوزستان را بگيريم» پرداخته ام. (۴)

ـ اسراييل، آنچنان کينه يی نسبت به خود در اعماق روح جمعی معاصر و آينده ی ايرانيان باقی خواهد گذاشت، که اگر خود بتواند از معرکه ی کنونی به طور موقت جان به در ببرد (و اصلاً معلوم نيست که اينطور شود) بايد خیال هر نوع مصالحه يی در هر زمانی با مردم ايران را از سر به در کند.
دهه ها و دهه ها، قربانيان تشعشات اتمی بمباران های او، نسل در پی نسل، چشم در چشم هم ميهنان خود خواهند دوخت و به آن ها خواهند گفت: نگاهمان کنيد! ما را اسراييل به اين شکل درآورده است. (۵)

ـ آن هايی که در مهيا کردن اين بساط عليه مردم ميهن خود دست در دست و سر در پای دشمن بنهند، برای هميشه خواهند سوخت.
خيانت های کوچک شايد فراموش شدنی يا توجيه کردنی باشند؛ اما خيانتی در اين حد نه. اين بزرگترين خيانت، آخرين خيانت نيز خواهد بود.

نه
ــــــــــ

اما چه می توان کرد؟
اپوزيسيون مستقل و آزادی خواه ايران، چه در جنبش سبز و جنبش خرداد، چه در کنار جنبش سبز و جننش خرداد، و چه برکنار از جنبش سبز و جنبش خرداد، چه انقلابگرا و چه نه انقلابگرا، و چه چپ در معنای وسيع کلمه، و چه ميانه، اگر به نيروی خود باور داشته باشد، می تواند در يک جبهه ی بزرگ ميهنی ضد تجاوز و جنگ، پيش از آن که ديگر دير شده باشد، بر سر حداقل هايی که فکر نمی کنم چندان محل منازعه و جدل و جدال باشند، حول محور چند نقطه ی مشترک ـ به صورت مقطعی و موقت ـ شکل بگيرد.
و از آن جمله اند اين نقاط:

۱ ـ نظام حاکم بر ايران، جزئی از جبهه ی مقابل ، يعنی جبهه ی دشمن است؛ و تعامل با آن، حنی تحت عنوان مقابله با دشمن خارجی، نه عملی است، و نه موجه.
سخن ميرحسين موسوی را در اينجا بايد به بعضی ها که خود را جزء جنبش سبز، و از دوستداران «همراهان جنبش» می دانند اما اين پا و آن پا می کنند يادآوری کرد که:
ـ ما مخالف تجاوز به ايرانيم، و در برابر اين تجاوز خواهيم ايستاد. اما در صف جداگانه؛ و نه در صف حاکمانی که خود باعث و بانی اين تجاوز احتمالی خواهند بود، و حتی برخی از آنان، عالماً و عامداً زمينه سازی می کنندش.

۲ ـ مبارزه با امپرياليسم، در ساليان اخير، و به خصوص بعد از پايان «جنگ سرد»، به تناسب رشد مراحل تکوين امپرياليسم، ديگر همان مبارزه با امپرياليسم نيست که در گذشته بود.

امروز، تمام جهان به تمام جهان وابسته است، و اقتصاد کاملاً ملی ، و استقلال مطلق، در هيچ کشوری، حتی در مهد امپرياليسم هم معنا ندارد. چه برسد به کشوری مثل کشور ما.

امروز، که نه عصر جنگ های ايران و روم است، و نه عصر تاخت و تاز مغول و تاتار، و نه عصر کلنياليسم، برخورد اصولی با امپرياليسم، نشانه گرفتن پايه های اقتصادی آن يعنی ليبراليسم اقتصادی جديد و نهاد های تضمين کننده ی رشد و بقای ليبراليسم اقتصادی جديد است.

۳ ـ بنابر اين، مسأله ی امروز ما و جنبش کنونی ما، نه مبارزه ی «ضد استکباری» است؛ و نه مبارزه ی «ضد امپرياليستی» در تعريف متداول آن است؛ و نيز نه مبارزه ی «ضد اسراييلی» است.
مسأله، آزادی و استقلال است و بازسازی ميهن.
همان آزادی که بدون استقلال، کوچک ترين معنايی ندارد؛
و همان استقلال که در تضاد مطلق با منافع طراحان «خاورميانه ی بزرگ» است که به برداشتن مانع ايران از سر راه خود می انديشند، و می خواهند مسير معکوس آرزوی به گور برده شده ی پطر کبير را طی کنند: دسترسی از آب های گرم جنوب به آب های سرد شمال، و فراتر و فراتر از آن. (۶)

۴ ـ سياست مطلوب برای ميهن ما در برخورد با جهان پيرامون، سياست موازنه ی منفی است. نه باج بده و نه باج بگير. آنچنان نيرومند باش که هر کشوری و هر قدرتی، برای نزديک شدن به تو، از رقيبان خود سبقت بگيرد؛ و به اين ترتيب، تو باشی نه ديگری، آن که چگونگی تعامل تو با کشور ها و قدرت های ديگر را انتخاب می کند.

ده
ــــــــــ

با توافق نسبی بر سر چنين محور هايی (نه در وحدت با هم و حل شدن در هم) در دل يک جبهه ی وسيع و فراگير، می توان صدای خود را رساتر به گوش جهان رسانيد و جهان را به شنيدن آن وادار کرد.

و «می توان»، کلمه يی برای بيان امکانی بالقوه است. برای بيان ايده يی است که تعين نيافته است، اما دارای قابليت تعين يافتن است.

و «می نوان»، بيان امکان انتخاب است.
انتخاب ميان زيستن به عنوان خلقی مطمئن به خويش و پيروز شونده، و يا خلقی منفعل و پيشاپيش، تن به شکست سپرده!

۲۷ مرداد ۱۳۹۱

يادداشت ها

ــــــــــــــــــــ

۱ـ در باره ی جنگ ۳۳ روزه ی لبنان، در همان ايام جنگ، بسيار نوشته ام و ترجمه کرده ام. از آن ميان، به عنوان نمونه:
پيکر يک کودک، همچون عروسکی پارچه يی و مندرس: سمبل جنگ اخير لبنان ـ رابرت فيسک ـ به ترجمه ی همين فلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/fisk_child.html

۲ ـ در باره ی تجاوز برنامه ريزی شده و زمانبندی شده ی اسراييل به غزه ـ که نخستين تهاجم از اين نوع نبود و قبلاً هم مشابه آن انجام گرفته بود ـ در فاصله ی دست به دست شدن قدرت از بوش به اوباما، به عنوان نمونه:

هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقيقت را می دانند ـ جان پيلجر ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/plg-so.html

ديوار برلين های جديد را فرو ريزيم ـ جان پيلجر ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/plg-gz.html

غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعيان ـ به همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/gz-haft.html

استريپ تيز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراييل به غزه ـ به همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/gz-strp.html

آنان که «هر دو طرف» را محکوم می کنند، بدتر از خود قاتلانند ـ ميشل وارشاوسکی ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kp/wrch-do.html

۳ ـ در اين باره، از جمله:
در سوريه دارند برای ايران و خاورميانه، آش کله پا می پزند ـ نگاهی به مقاله ی عبدالباری عطوان ـ به همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/atwan-sy.html

در اولين ساعات سقوط اسد، ممکن است در موقعيتی «استثنايی» قرار بگيريم ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/estesnaa.html

۴ ـ لطفاً تنگه ی هرمز را ببنديد؛ می خواهيم خوزستان را بگيريم ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/hormoz.html

۵ ـ برای داشتن تصويری کلی از آنچه احتمالاً در پی بمباران تأسيسات اتمی ايران بر سر مردم خواهد آمد: اسراييل احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی را خواهد کشت ـ ترجمه ی خلاصه شده و تلفيق شده يی از دو مقاله ی دو روزنامه ی بزرگ اسراييل: «ژروزالم پست»، و «يديوت آهارانت» پر تيراژ ترين روزنامه ی اين کشور ـ به همين قلم ـ ۵ دی ۱۳۸۶
www.ghoghnoos.org/ak/kp/is-j.html

۶ ـ برگرفته از بخشی از مقاله ی «ايران، ليبی نيست؛ به دام جنگ طلبان نيافتيم» به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/liby.html

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد