logo





از بَم تا آذربایجان

پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۶ اوت ۲۰۱۲

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
شعری برای مسعود جان فتحی فرستادم که برای زلزله‌ی جان‌خراش بم نوشته بودم. روایت یکی است : زلزله‌ی مضاعف !

از یک‌سو این فاجعه‌ی طبیعی که، داغا، هرازچند بر برخی از مناطق میهنمان وارد می‌آید، و از سوی دیگر این نکبت‌ِ تاریخی که آنان که به نام «آزادی» و «عدالت» انقلاب مردم را مصادره کردند بدتر از یک ارتش تجاوزگر با آنان رفتار می‌کنند.

آنچه شرایط را درین زلزله از زلزله‌ی بم سیاه‌تر می‌سازد حضور تحریم‌های جنایت‌کارانه‌ی اقتصادی از یک‌سو و تهدید و تدارکات جدی حمله‌ی رژیم نژادپرست اسرائیل به کشور است.

شک ندارم که خر محترم ملا نصرالدین سیاست خارجی کشور را بهتر و «کارشناسانه‌تر» از «آقا» و رئیس‌جمهور منتصبش «دکتر» احمدی‌نژاد اداره می‌کرد. این یابوها هر بهانه‌ای را که جنگ‌طلبان برای داغان کردن زیربناهای کشورمان بدان نیاز داشتند بر روی یک سینی به آن‌ها هدیه نمودند.

از آنجا که قم پایتخت اندیشه‌ای این باغ‌وحش است و امام جمعه‌اش، آیت‌الله سعیدی، منتصب و یار غار «آقا»، با اطمینان خاطر می‌توان دیدگاه «علمی» او را دیدگاه رسمی رژیم شمرد :

«دانشمندان ما باید تحقیق کنند، ببینند در این موقعیت حساس واقعا این حادثه اذربایجان زمین لرزه بوده، که سرمنشاء ان فساد و بی حجابی است، یا از طرف استکبار و صهیونیزم یک نوع حمله نظامی یا یک زلزله سیاسی به ما وارد شده است.»

بسانِ هر طنز دیگری این سخنرانی نیز هم به خنده می‌دارد و هم به اشک. ولی این طنز تاریخ است که به گروگان‌مان گرفته : بازی ابلهانه‌ی این جانوران با تکنولوژی اتمی از یک‌سو و ارجاع زلزله به بی حجابی از سوی دیگر ! چه‌کسی داند، شاید فردا ناظر ریختن چماق‌بدستان به خیابان‌ها باشیم تا به «مقصرین واقعی زلزله» درس تازه‌ای بدهند ! این «زنان بی حجاب» که مرموزانه با عقب کشیدن روسری‌شان و کشیدن ماتیک روی لب‌هایشان هم برای «اجنبی جاسوسی» می‌کنند و هم خون صدها بی‌گناه … کارشناسانِ «آقا» نیز بی‌شک بزودی موادی در سُرخاب کشف خواهند نمود که زلزله‌زاست.

خریت نه تنها علف خوردن است !

هرچه بیشتر به این طنز می‌اندیشم کمتر به خنده می‌آیم.

امروز چشم زلزله‌زدگان به سازماندهی خودجوش خلقی، بویژه در داخل کشور، می‌باشد که باردیگر هم ژرفای همبستگی سراسری میهنی، جدا از وابستگی قومی، و هم ماهیت تجاوزگر این رژیم را نشان می‌دهد.

با دیدن یک خبرنگار که از منطقه‌ی زلزله بازدید می‌کرد، پدر پیری او را به داخل چادر برای نوشیدن چای دعوت می‌کند. دخترکی به امدادرسانان می‌گوید : «به ما پیشتر کمک شده. به روستای همسایه بروید. آن‌ها بیشتر به کمک نیاز دارند. » و دیگری ...

روزهایی هست که بیش از روزهای دیگر به فرزند این خلق بودن می‌توان افتخار کرد.

رضا هیوا
26 مرداد 1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد