شهرزادنیوز : آگاهی من از عرصههای مختلف زندگی اجتماعی در ایران امروز محدود است. چاپ و نشر را اما در نشریات، آمار و آثار دنبال می کنم. این موضوع نیز در همین رابطه و بر این موضوع متمرکز شده است.
بیش از سه دهه است که سانسور و خفقان بی هیچ مرز و میزان و معیاری بر کشور حاکم است. می توان از فراز و فرود آن گفت، اما نمی توان از توقف آن نوشت.
سه دهه است که نویسندگانِ مستقلِ ما می نویسند، اما امکان نشر ندارند. روشنفکران می کوشند از مجاری قانونی و رسمی فکر خویش ابراز دارند، اما حکومت حتا خلافِ قوانینی که خود تدوین و تصویب کرده، از انتشار آن پیشگیری می کند. شاید سخنی گزاف نباشد اگر گفته شود؛ نسل حاضر، نسل سانسور است، نسل خفقان، نسلی که چشم بر سانسور و حذف بازکرده، پیوستهایام سانسور شده و چه بسا خود نیز آگاهانه و ناآگاه کوشیده در نوزایی و بازتولید فرهنگ حذف مشارکت داشته باشد. این نسل هیچگاه و به هیچ شکلی نتوانسته نظر خویش در آزادی بیان دارد و خواست خود از زندگی طرح نماید.
آیا در چنین شرایطی می توان از ادبیات و هنر مستقل سخن گفت و انتظار خلق اثری ادبی و هنری داشت؟
سه دهه است که ناشران کشور با خطر تعطیلِ شدنِ انتشاراتی خویش کار می کنند. وزارت ارشاد بر تمامی عرصههای موجودیت آنان نظارت دارد. از فعالیت آزاد صنفی محروم هستند، از آنان خواسته شده تا سانسورگر آثاری باشند که برای نشر در اختیارشان قرار می گیرد، آنان را از حضور در مکانهای دولتی، از جمله نمایشگاه کتاب تهران، محروم می کنند، امکانات دولتی را از آنان دریغ می دارند، آثارشان را توقیف می کنند و یا پس از انتشار و حتا پخش، از کتابفروشیها جمعآوری می کنند. در این سالهای زندگی در سایهی خطر، چه بسیار انتشاراتیها که از ادامه فعالیت بازماندهاند، و چه بسا ناشران که اجازه ادامه کار ندارند. و این فضایی است که دولت بر جامعه حاکم کرده است.
سه دهه است که هر تلاش ادبی و هنری از همان آغاز محکوم است. فضای کشور استقلال بر نمی تابد، حرف و فکر نویسندگان و هنرمندان مستقل شنیده نمی شود، و یا ناشنیده نفی می گردد و صاحبان عقیده مخالف و معترض به بند و زندان گرفتار می آیند، به وابستگی با دولتهای بیگانه محکوم می شوند و در این راه حتا کشته می شوند. در این سانسور مُدام است که فرهنگ سانسور نهادینه می شود.
سه دهه است که نهادهای غیررسمی حکومت با استفاده از تمامی امکانات و کمکهای دولتی جوسازی می کنند. آنان که همهی رسانههای عمومی کشور را در اختیار خویش دارند، به تبلیغ و ترویج تنها فکر و نظر قابل انتشار که همانا ایدئولوژی نظام است، مشغولند. در این سه دهه هرگونه امکان تحرکِ دیگران محدود بوده است. "کانون نویسندگان ایران" امکان فعالیت ندارد و در برابر آن "انجمن قلم ایران" که نهادی وابسته به حکومت است، علم می شود.
22 خرداد حادثهای بود که در پی آن آگاهی جامعه از وسعت شکنجه و سانسور و خفقان عمومی شد. مردم با ابعاد فاجعهای آشنا شدند که در این سه دهه تنها برای یک قشر ملموس بود. دیدن فاجعه و لمس آن سبب می شود تا انسان در مصونیت خویش برابر آن بکوشد. چنین چیزی اما به عللی قابل بحث در ایران اتفاق نیفتاد. سرکوب گستردهتر و علنیتر شد.
آیا می توان در چنین موقعیتی فضایی دیگر خلق کرد و یا حداقل اینکه؛ ساختنِ آن آغاز کرد؟ آیا جنبش اعتراضی موجود می تواند خود را از فضای رسمی حاکم رها سازد و در استقلال خود را تعریف کرده، هویتِ خویش بازیابد؟
سه دهه است که هنرمندان و نویسندگان ما بدون سازش اجباری و ناگذیر با دستگاه سانسور رژیم، توانا به چاپ و نشر افکار و آثار خویش نبودهاند. کنار آمدن با احکام حکومتی تنها راه موجودیتِ آنان بوده است. بر همین اساس است که نمی توان در ایران امروز سخن از ادبیات و هنری گفت که در آزادی بالیده باشد. در بهترین حالت نویسندگان و هنرمندان مستقل، بر بخشی از وجود خویش چشم پوشیدهاند و سانسور بیرونی را با سانسور درونی بهکار بستهاند.
در این سالها همیشه بخشی از زندگی انسان همچنان از هنر و ادبیات حذف شده است. نبودن آن فاجعهای است که ابعاد آن را بعدها خواهیم شناخت. در این سالهای سیاه، قدرت حاکم همیشه در تمامی عرصهها از ادبیات و هنر گرفته تا سیاست، هستی اجتماعی افراد، قانون، جنبشهای صنفی و سیاسی، فعالیتهای زنان و جوانان و...دگراندیش، همه را کنار زده است.
در چنین فضایی است که چهره دومی از زندگی افراد جامعه، زیرزمینی شکل می گیرد و هنر و ادبیات تنها یک نمونهی از آن است. بخش بزرگی از واقعیتهای زندگی در این عرصهها به زیرزمینها منتقل می شوند. البته در تمامی این سالها فعالیتهای غیرعلنی حضوری ناملموس داشته است ولی اکنون به آن نقطه رسیده که سیمایی بیرونی خویش آشکار گرداند، چیزی که هماکنون وحشت رژیم برانگیخته و با تمام نیرو در برابر آن ایستاده است.
امروزه و در این سالها به ویژه، اگر کسی در جستجوی هنر و ادبیات، فلسفه و موسیقی و فیلم بوده یا هست، او را با فروشگاههای رسمی در خیابانها، مقامها و نهادهای رسمی کاری نیست. ابزار آگاهی سالهاست که غیررسمی و زیرزمینی می باشند. آیا در چنین شرایطی و در این فضا می توان از کشتار واژهها، زندان فکر و خیال و ابتکار سخن نگفت؟
در تمامی این سالها واژهها نیز بهسان انسانها اعدام شدهاند و یا به بند گرفتار آمدهاند، زیرا حضور آنان خوشآیند نظام نبوده و اندیشههایی دیگر را نمایندگی می کردهاند. آیا آزادی بیان را می توان جدا از آزادی اندیشه تصور کرد؟
سه دهه است که همه از آن کشور می گریزند. فرار از کشور پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد، چیزی که هماکنون نیز ادامه دارد. تبعید تنها چهرهای سیاسی ندارد. کشوری که در آن، به تمامی عرصههای هستی آدمی دخالت می کنند، هر جنبه از زندگی به سیاست بدل می شود و اینجاست که ابعاد تبعید نیز گستردهتر می شود.
در چنین شرایطی است که شیوههایی نو در رابطهها شکل می گیرند و همهی آنانی که نمی خواهند تسلیم اراده نظام حاکم باشند، شکلهایی تازه را در مبارزه ابداع می کنند. استفاده از "دنیای مجازی" تنها یک مورد از آن است. این دنیا در حال گسترش است. آیا می توان از آن در گسترش چاپ و نشر و پخش استفاده کرد؟
آنجا که تولیدات ادبی به شکل رسمی امکان نمی یابد تا در اختیار مخاطب قرار گیرد، پخش غیررسمی آن به شکل زیرزمینی و یا مجازی می تواند گستردهتر سامان گیرد. این فضا هماکنون وجود دارد، اما می توان آن را کامل کرد و هدفمند به خدمت گرفت، کمبودها را شناخت و در رفع آن کوشید.
نسلی که از نبود آزادی به ستوه آمده، حق دارد از امکاناتی برتر در رسیدن به رهایی سود جوید. اگر نمی توان کتاب خویش به ناشر سپرد و بدون سانسور رسمی آن را انتشار داد، رسمیت را اما می توان در دنیای مجازی سامان داد و خود ناشر آثار خویشتن شد. اگر دهان به سانسور می بندند، می توان به صداهای دیگر در دنیای مجازی گوش سپارد و یا امکان شنیدنِ آن فراهم نمود. وقتی نتوان حمایت دولتی جلب کرد، باید در جلب حمایتهای همصدا کوشید.
خارج از کشور در این عرصه می تواند بازویی توانا و کارآ باشد. اگر نظام حاکم در نفی حرکتهای مستقل کوشاست، دگراندیشان می توانند تا حد امکان، حرکتهایی دیگر را در این عرصه سامان دهند. در بیحرکتی ماست که حرکت برای حاکمیت فراهم می گردد و در سکوت ماست که سانسور جان می گیرد.
ادبیات غیررسمی را که در دنیای مجازی انتشار می یابند، نباید دستکم گرفت. گسترش آن در این چند سال اخیر نشان از توجه عمومی به آن دارد. می توان در رشد و گسترش آن گام برداشت. در این فضاست که صداهای مخالف به مدارا کنار هم می نشینند تا در برابر سانسور قد برافرازند.
بسی تأسف و درد از اینکه در خارج از کشور نهادی مقبول از نویسندگان و هنرمندان وجود ندارد تا به اعتبار خویش امکانی فراهم آورد که تمامی آثار سانسورشده و "غیرقابل انتشار" را در دنیای مجازی انتشار دهد. در نبود چنین نهادی است که هر از گاه به همت عدهای کتابخانهای مجازی بنیان می گیرد که متأسفانه دوام و کار آن محدود و مشروط و چه بسا ناپایدار است. در همین رابطه است عرصه موسیقی که آن نیز به شکل سازماننایافته در دنیای مجازی حضوری گسترده دارد.
در این شکی نیست که در انتشار مجازی آثار، خالق آنها در کوتاه مدت به سودی معنوی بسنده خواهند کرد و به ناشران سودی نخواهد رسید، اما فعالیت در این عرصه سبب درهم شکستن سد سانسور است، امری که در درازمدت، نفع نویسنده و ناشر را بههمراه دارد.
دنیای رسمی ما در "فضای مجازی" در برابر دنیای رسمی حاکمیت قرار می گیرد. به موجودیتِ قدرتمندِ این دنیا باید یاری رساند و ستایشگر نویسندگان و هنرمندانی بود که با جسارت، تن به سانسور نمی سپارند و آثار خویش به این عرصه از نشر و پخش می سپارند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد