logo





بامداد ایرانی

يکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۲ ژوييه ۲۰۱۲

جهان آزاد

برای احمد شاملو آموزگار انسان، در دوازدهمین سالگرد پروازش

هنوز باغچه ها سبز بود
و آبهای جهان
زلال مثل نگاه پرندگان بودند
هنوزعشق نفس می کشید
و در حوالی البرز
بنفشه پیرهنش را
درآفتاب، به پروانه ارمغان می داد.
هنوز یاس معطر بود
و پشت پرچین ها
نسیم، بوسه به گلبرگ ارغوان می داد
و نرمساری بارانِ نرمبارِ پگاه
به دشت جان میداد!
*
هنوز....،
هوا زحس لطیف وغریبه ای پُـربود
و دختران جوان
لبان خود را با خون لاله عباسی
کنار باغچه، دزدانه، رنگ می کردند
در آستانِ غروب،
اگر زکوچه صدایی به گوش می آمد
کنار پنجره لختی درنگ می کردند!
*
هنوز سنبله می بست ساقه ی گندم
و ریشه، شیره ی نمناکِ خاکِ باغچه را
دراستوانه ی خوشرنگِ ساقه ها می ریخت
بَساکِ سرخِ انار
چراغِ شعله ورش را
به روی شاخه ی سبز درخت می آویخت
و چرخ ریسک عاشق
ز رشته های صداهای دور و نرم آهنگ
هزار نغمه ی شیرین و شاد می آمیخت
*
نسیم بوی اقاقی داشت
و کوره راهی از پشت تپه های کبود
به دور دست افق،
به روشنایِ فلق
به لحظه ها و همیشه،
به باغ آینه ها می رفت ،
و درکلاف پریشان ابر گم می شد!
*
هنوز در شب بارانی،
صدای قـُقنوس در کوهسار می پیچید.
و کوه را ز فروغ و امید پر می کرد
هنوززمزمه ی بامداد ایرانی
نوید آشتی ومهرو روشنایی بود
*
هنوز در کف آتشدان
شراره می رقصید!
و هُرم سرکش جانش را
جرقه وار به دیوار باد می کوبید
و می گداخت که خودرا زخود رها بکند
و در زلالِ ازل تا ابد شنا بکند
*
هوای تازه ی صبح
و بامدادِ شکفتن در مه!
*
جرقه لحظه ی سرخی را
ز رقصِ خرمنِ سوزانِ شعله وام گرفت
و از مدارِ فراموش خاک بیرون جست
هنوز زمزمه ی عشق بر لبانش بود،
به جویبار ازل پیوست!

نوزدهم جولای 2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد