با شولای خفاش و سیمای مفیستوفل
دراکولا این بار بر زادگاه من سایه گسترد.
گفته بودند در دانشگاه فرود می آید
بر تختگاه گورستان نشست.
و چون نفس تازه کرد با فریاد مرگ
جنگ را «برکت» و صلح را «جام زهر» خواند.
در چشم برهم زدنی اجساد مردگان بر خاک ریخت
و خون زیر پای او فواره زد.
زنده ماندگان تا به خود آمدند
دانشگاه مصلا بود
و ایران گورستان
و انقلاب ضد انقلاب.
۱۳۷۲/۷/۱۸
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد