logo





چرا جنبش سبز توانایی تغییر نظام جمهوری اسلامی را نداشت ؟

دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۸ ژوين ۲۰۱۲

محمد ایرانی

آری جنبش سبز و همه جنبشهای دموکراتیک زمانی قادرند پیروز گردند که واقعیات جوامع طبقاتی را باور داشته و خواستار جامعه ای باشند که در آن کارگران و زحمتکشان از حقوق برابر با سایر اقشار برخوردار باشند ، نه اینکه آنها باز هم در مقابل قوانین کاری قرار گیرند که مدافع سرمایه داران است ! تجارب حاکیست که تنها راه تغییر حکومتهای سرمایه داری ، با سازماندهی کارگران و سایر اقشار زحمتکش و سوسیال دموکرات هر کشور قابل دستیابی است . کارگران ناچارند در مبارزات صنفی خود دریابند که بعنوان یک طبقه بوده و ماهیت طبقاتی آنها تغییر نمیکند ، اگر در اتحاد با یکدیگر نخواهند به ایجاد تغییر جامعه بپردازند .
جنبشی که تحت نام سبز در ایران معروف گردید و توانست در مدت کوتاهی ستونهای نظام جمهوری اسلامی را بلرزه درآورد و به جهان خارجی بفهماند که این رژیم چنانچه تصور میکنند ، پایدار نیست ، اما به دلایل گوناگون توانایی تغییر نظام را نداشت ! تحلیلهای فراوانی در ۳ سال گذشته در مورد جنبش سبز انتشار یافته است ، جنبشی که در ابتدا طرفداران فراوانی در داخل و خارج کشور بدست آورده ولی پس از سرکوبش توسط حکومت ، بارها از طرف همان طرفداران مورد سرزنش قرار گرفته و محکوم گردید . آنچه بیشتر منتقدان و بیشتر پشتیبانان جنبش سبز در آن همفکرند ؛ خود جوشی جنبش و عدم سازماندهی شدنش است ، گرچه بسیاری از سران اصلاح طلب تلاش کردند خود را مدعی و مالک جنبش قلمداد نمایند . اما واقعیت این بود که بیشتر نسل جوان که اکثرا دانشجو و دانش آموزهای سالهای آخر دبیرستان بودند ، بدلیل نارضایتی از محدودیتهای ایجاد شده و بیکاری مفرط بشدت ضد حکومت شده بودند و بر اثر تبلیغات منفی حکومت برضد کاندیدهای مخالف رهبری به هیجان آمده و تصمیم گرفتند تا با رای خود سرنوشت کشور را تغییر دهند . آنها باور داشتند که با شرکت در انتخابات و رای به کاندیدهای مخالف حکومت ، خواهند توانست دولت را از چنگ رهبری درآورند و برای اینکار توانستند که افراد بزرگتر خانواده را که از همه کاندیدها شناخت منفی و از انتخابات گذشته تجربه خوبی نداشتند را با خود همراه کنند و این چنین بود که جنبش سبز از طیف وسیعی از طبقات و اقشار گوناگون جامعه شکل گرفت .
جنبش سبز از طیف وسیعی تشکیل شده بود و جناح مخالف رهبری برای گرفتن قدرت تلاش کرد این جنبش را زیر کنترل خود درآورد ، این جناح شامل بخشی از مسولان ۳۰ سال قبل نظام بود که با وجود شرکت در تمام کشتارها و سرکوبهای گذشته ، چند سالیست به جناح اصلاح طلبان معروف شده اند که آنها را اقشاری از سرمایه داران ، بخشی از سپاه و سایر نیروهای ارتشی و نظامی ، دلالان وابسته و بخش بزرگی از خرده بورژوازی نیز همراهی میکردند . بخشی دیگری که از جنبش سبز حمایت کرد ، کارمندان عالیرتبه دولتی و اقشار متوسطی بودند که چه در سایه دولتهای رفسنجانی و خاتمی به مال و منالی رسیده بودند و چه بخشی از این اقشار که ثبات رژیم را در در دولتهای آنها دیده و از بحران و جنگی که توسط تندروان دیده میشد ، وحشت داشته و به حقوق و مزایای خود راضی بودند . آنچه در میان اقشار نامبرده به دلایل گوناگون مشترک بود ، حفظ نظام و عدم ریسک بالا برای جنگ قدرتی با رهبری و سایر نیروهای هم پیمان آنها از فرماندهان سپاه ، بسیج ، امنیتی و نیروهای انتظامی ، موتلفه ، اصولگرایان ، اکثریت مجلس و قوه قضاییه و روحانیت وابسته به رهبری بود و لذا به نیرویی متهور نیاز داشتند که نقش پیاده نظام آنها را برای چانه زنی در تقسیم قدرت بازی کند . این نیرو نیز توسط جوانان دانشجو و محصل ، اقشار پایین جامعه ، بخشی از خرده بورژوازی در حال سقوط به پایین ، اقشار متوسط که حقوق پایینی داشته و در خطر بیکاری بودند و بخشی از کارگران و زحمتکشان تامین گردید که در سراب آزادیهای پیش از انتخابات ماهیت سرمایه داری و سرکوبگر رژیم را فراموش کرده بودند . روز انتخابات کاملا روشن بود که موسوی رای بیشتری را کسب خواهد کرد و کاندید رهبری با تکرار تقلب همچون انتخابات سالهای گذشته و تکیه بر پرداخت میلیاردی شهرداری وقت و سایر ارگانهای وابسته به روستاییان و سایر افراد قادر نخواهند گردید تا پیروز گردند ، بنابراین طبق نقشه حساب شده بدون شمارش آرا کاندید خود را برنده انتخابات فرمایشی کردند .
میلیونها جوان و سایر رای دهندگان که در خواب خوش پیروزی بودند ، صبح زود از اخبار بهت زده شده و بطور خود جوش به خیابانها ریختند تا ثابت کنند این بار قصد کوتاه آمدن ندارند . این نیروها نه تنها غافل از آن بودند که رهبری با پشتوانه سپاه و سایر نیروهایش در نیت خود برای گرفتن قدرت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در تمام ارکان حکومتی استوارند ، بلکه همه سران و مسولان سابق مخالف نیز از اندیشه های سرکوب رهبری با تکیه بر هرگونه جنایت نسبت به مردم و حتی براندازی سران اصلاح طلب نیز غافل بودند . با وجود دستگیریهای گسترده ، شکنجه های وحشتناک ، تجاوز ، کشتار خیابانی و اعدامهای گسترده هزاران نفر در چند روز حاکی از این تصمیم قاطع می داد ، اما سران اصلاح طلب با تکیه بر قدرت چانه زنی رفسنجانی همچنان گمان به اصلاح وضعیت داشتند . رهبری با آگاهی بر اینکه دیگر نباید به رفسنجانی و سران اصلاح طلب اعتماد کند و با تکیه بر فرماندهان سپاهی که با بدست آوردن قدرت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی هار شده و از هیچ جنایتی گریزان نبودند ، بر شدت سرکوب افزودند . موسوی و کروبی که خود را جانشین بحق خمینی پنداشته ، ابتدا از دوران اوج خمینی سخن گفته و سپس با تند شدن شعارهای جنبش برضد نظام ، تلاش کردند که مردم را به اسلام رافتی و دموکراسی ناشی از آن حواله دهند . بخشی از جنایات رژیم که در ۳ سال گذشته در کشور روی داده از طریق سایتها و نشریات منتشر گردیده و قابل دسترسی است و قصد مقاله بررسی آنها و یا قدرت حاکمیت نمیباشد بلکه هدف بیان ریشه های اصلی عدم پیروزی جنبش خود بخودی سبز است .
در سالهای اخیر بیشتر مخالفتهای اقشار گوناگون نسبت به دولتها و حکومتها از طریق جنبشهای خود بخودی بدلیل نارضایتی عمومی که گاهی بخش کوچکی از آنها نیز تحت سازماندهی هستند ، اتفاق میافتد . این موضوع نه تنها در کشورهای جهان سومی روی میدهد ، بلکه چنین جنبشهایی در سایر کشورها و حتی آنهایی که پیشرفته هستند نیز صورت میگیرد . جنبشی که موجب پاشیدن بلوک شرق گردید ، جنبشی که در میدان مسکو اتفاق افتاد ، جنبشی که در میدان تین آن من چین روی داد ، جنبشی که در شهرهای بزرگ کشورهای اروپایی همچون اسپانیا ، یونان ، فرانسه ، ایتالیا و غیره برضد اوضاع اقتصادی وخیم و صندوق پول ایجاد شد و بالاخره جنبشی که بنام وال استریت در امریکا معروف گردید ، نمونه های گوناگونی از جنبشهای خود بخودی است که در آنها سازماندهی بخشی از اقشار متوسط و نیروهای سوسیال دموکرات و کارگران نیز دیده می شوند . بخشی از جنبشها همچون جنبشهای لهستان ، صربستان و غیره با سازماندهی بیشتری صورت گرفت که جین شارپ آنها را تحت جنبشهای بدون خشونت طبقه بندی کرد و اکنون نیز تلاش میگردد که از اصول چنین جنبشهایی برای پیروزی جنبشها استفاده گردد . آنچه در همه این جنبشها دیده میشود ، عدم نارضایتی عمومی نسبت به وضعیت زندگی بد آنها و بحرانهای ایجاد شده در جهان و دولتهای تحت کنترل شرکتهای بین المللی است که در بلوک شرق دیکتاتوری حاکمیت نیز بر آن عوامل اضافه می گردد . گرچه هیچکدام از تمام آن جنبشها قادر به تغییر کیفی حکومتهای خود نشده ، گاهی دولتهایی عوض شده و حتی بخش بالایی رهبری جنبشی به قدرت دولتی رسیده اند ، اما اوضاع نشان میدهد که چنین جنبشهایی ادامه خواهد یافت و سرانجام راه رهایی خود را پیدا خواهد کرد . گرچه پیشرفته ترین قوانین اجتماعی و کار در کشورهایی همچون سوئد ، دانمارک و نروژ وجود دارد که در حال حاضر دولتهای آنها بیشترین بودجه آموزشی و رفاهی را برای افراد جامعه خود برقرار کرده اند ، اما سیاستهای اقتصادی آن دولتها نیز مانع نارضایتی عمومی نشده و در مقابل شرکتهای بزرگ برای سود بیشتر حتی به حکومتهایی همچون جمهوری اسلامی تجهیزاتی بفروشند که تحت تحریم هستند .
جنبشهای خود بخودی ، دموکراتیک و گاها جنبش کارگری در سایر کشورهای آسیایی ، آفریقایی ، آمریکای مرکزی و جنوبی نیز گهگاه پیش آمده و از طرفی جنگهای بیشماری بین این کشورها با یکدیگر روی داده اما همچنان شرکتهای بین المللی به سود خود افزوده ، اما وضعیت اقشار زحمتکش و کارگر همچنان بدتر شده است . جنبش سبز در ایران و در ادامه سایر جنبشهای کشورهای عربی نشان دادند که جنبشهای خود بخودی حتی اگر میلیونی باشند ، قادر به تغییر حکومت و نظام مستقر در کشور خود نبوده و بیشتر چنین جنبشهایی تحت کنترل دولتهای پیشرفته قرار میگیرند . بخش سیاسی و گاها حقوق بشری مهاجران خارجی چنین کشورهایی که اکثرا در کشورهای غربی پناهنده و یا ساکن میشوند و برای اصلاح و یا تغییر حکومت کشور خود فعالیت میکنند ، غالبا بدلیل کمیت کوچک خودشان ، دور بودن از کشور ، عدم امکان سازماندهی نیروهای داخل و حتی مهاجران مقیم کشورها ، فاقد قدرت تغییر حکومت خود بوده و لذا آلترناتیوهایی را تشکیل میدهند که بیشتر باید متکی به دولتهای بزرگ باشند . در نتیجه برای قدرتی که هنوز نصیب آنها نگشته ، ولی امید دستیابی به آنرا دارند ، به جنگ ایدئولوژیکی با یکدیگر میپردازند و زمانیکه بعضی از آنها نیز با مکانیزم خارجی به قدرت میرسند ، شعارهای قبل از قدرت از قبیل اسلام رافتی ، دموکراسی ، آزادی ، سکولاریسم ، برابری ملتها و غیره از یاد آنها میرود تا کارگران و زحمتکشان بهمراه اقشار سوسیال دمکرات دریابند که برای تغییر باید به مبارزه طبقاتی روی آورند . عدم پیروزی در جنبشهایی همچون وال استریت و مشابه اروپایی نیز باید ترکیب نیروها و وضعیت مبارزه طبقاتی خود را روشن کنند ، حتی اگر روش مبارزه آنها با تاکتیک مبارزاتی در کشورهای جهان سوم متفاوت باشد .
بسیاری از گروههای سیاسی ایرانی برای پوشاندن کم کاری خود در میان جامعه ، شعارهای الله اکبر و حمایت از موسوی و کروبی را بزرگنمایی بیشتری کرده و جنبش سبز را به اصلاح طلبان نسبت دادند و برخی گروههای سیاسی دیگر شعارهای مرگ بر دیکتاتور و ایرانی آزاد را لولا قرار داده و جنبش سبز را سکولار اعلام کردند ، اما واقعیت این بود که جنبش سبز خود جوش بوده و هیچ گروه یا سازمانی آنرا سازماندهی نکرده و قدرت کنترل آنرا نداشتند . در حقیقت جنبش سبز طیفی از افکار متفاوت از مذهبی ، ملی مذهبی ، اصلاح طلب ، سکولار ، ملی گرا و چپ بود که بدلیل در مقابل قرار گرفتن حکومت بعنوان دشمن سرکوبگر ، بدون اینکه سازماندهی شوند شعار هر گروه به شعار همه جمعیت آن منطقه تبدیل میشد . اما شدت سرکوب و نتیجه نگرفتن از شورش خیابانی بهمراه بیکاری و بدتر شدن اوضاع زندگی موجب گردید که حکومت موفق به خوابانیدن جنبش سبز گردد . بسیاری از روشنفکران و گروههای سیاسی بخصوص سران اصلاح طلب مقیم خارج تلاش کردند که توده مردم را به ادامه حضور در خیابانها با آموزش مبارزات بیخشونت تهیج کرده و آنها تا زمانیکه جنبش سبز به تظاهرات خیابانی میپرداخت ، القا میکردند که در حال کنترل جنبش هستند . اما زمانیکه جنبش سبز از حرکت خیابانی ایستاد ، دیگر روشن گردید نه کسانی در داخل و نه کسانی در خارج کنترلی بر کلیت جنبش نداشتند و از این پس بود که آلترناتیو سازی توسط همه گروههای سیاسی از اصلاح طلب ، ملی گرا ، سکولار ، مجاهد ، چپ ، جمهوریخواه ، سلطنت طلب در خارج کشور بیشتر اوج گرفت . آنچه جنبش سبز فاقدش بود روشن نبودن ترکیب طبقاتی اش برای مبارزه بود و هر گروهی از جنبش درک متفاوتی از خواسته هایی همچون آزادی ، برابری ، اسلام رافتی ، سکولاریسم و غیره داشتند که گاها در تناقض با کدیگر بود .بنابراین امکان تغییر نظام با ملغمه ای از اقشار گوناگون بدون سازماندهی و روشن نبودن جهت مبارزه عامل اصلی ادامه نیافتن جنبش به مرحله دیگر مبارزاتی بود .
جنبشهای کشورهای عربی نیز تحت تاثیر عوامل داخلی که نارضایتی عمومی از وضعیت اقتصادی بهمراه دیکتاتوری و فساد حکومت در همه آنها مشترک بود ، همراه با دیگر عوامل خاص هر کشور آغاز گردید و میتوان گفت که جنبش سبز نیز در نوع تظاهرات آنها بی تاثیر نبوده است . ادامه آن جنبشها نشان داد که مکانیزم دولتهای غربی و عدم سازماندهی اقشار گوناگون کشورهای عربی ، با وجودیکه برعکس جنبش سبز قادر به تعویض حکومت خود نیز گردیدند ، بنوعی مشابه ۳۳ سال پیش ایران به ایجاد دولتهای اسلامی منجر گردید تا روشن گردد شعارهای ابتدایی چه اندازه دور از واقعیات هستند . گرچه هنوز کشمکشهای گروههای سیاسی در این کشورهای عربی ادامه داشته و سایر کشورهای مرتجع عربی نیز تلاش دارند برخی از آزادیهای محدود را از بالا عطا کنند ، اما نتیجه چیزی جز اثبات عدم موفقیت آنها همچون جنبش سبز سال ۸۸ و جنبش سال ۵۷ در ایران نخواهد بود تا ثابت شود مادامیکه جهت مبارزه معین نبوده و مبارزه طبقاتی شکل نگیرد ، تغییر نظام بطور کیفی صورت نخواهد گرفت . از تجارب ۳۳ سال گذشته ایران و کشورهای عربی و همچنین تجارب مبارزاتی سایر کشورها باید نتیجه گرفت که شورشهای خیابانی توده ای در جهانی که کشورهای بزرگ و شرکتهای بین المللی شدیدا دنبال منافع خود بوده ، امکان پیروزی بدون سازماندهی مشخص نیروها و روشن نبودن استراتژی وجود نخواهد داشت . کمون پاریس شاید بهترین نمونه شورش خیابانی اما با جهت مبارزه طبقاتی و هدف روشن برای کسب قدرت بود که متاسفانه کارگران بعنوان لشگر پیاده بورژوازی و اقشار متوسط قرار گرفته و نتیجه جز سرکوب و کشتار وحشتناک آنها نبود ، گرچه مهمترین نتیجه ایکه توسط فیلسوفان آن دوره مدون گردید ، ابعاد جامعه سوسیالیستی بعنوان آلترناتیو نظام سرمایه داری بود که آنهم تنها در پی مبارزه طبقاتی حاصل میگردد .
درست است که دانشجویان بدلیل موقعیت اجتماعی خود سریعا به مبارزه سیاسی روی آورده و با دولت و حکومت در میافتند ، اما سازماندهی نیروهای دانشجو تداوم نخواهد یافت ، مگر آنکه مبارزات صنفی خود را که امکان گردآوری بیشتری از دانشجویان را بخصوص در زمان سرکوب شدید دربر خواهد گرفت ، تداوم بخشند . معلمان و استادان که آنها نیز بدلیل درگیر بودن با علوم بالقوه خواستار جامعه پیشرفته هستند ، باید که مبارزات صنفی خود را برای سازماندهی نیروهای خود فراموش نکنند و در همین زمینه نویسندگان ، وکلا ، هنرمندان و بطور کلی اقشار متوسطی که خواهان تغییر نظامند باید ضمن دفاع از حقوق صنفی خود به امور سیاسی پرداخته و در روشن کردن افکار جامعه تلاش کنند . زنان که نیمی از افراد هر کشور را تشکیل میدهند نیز ضمن دفاع از حقوق برابر جنسیتی خود باید به مبارزه درون اقشاری که به آن تعلق دارند ، بپردازند . اینکه گروههای سیاسی صرفنظر از ایدئولوژی و افکار گروهی خود خواهان پیوستن افراد یک جامعه بدون تقسیم بندی طبقاتی و اجتماعی در درون گروهها و سازمانهایشان هستند باید دریابند که با انکار مبارزه طبقاتی و حتی با بلند کردن پرچم جنبش دموکراتیکی چه با پوشش مبارزه بیخشونت و یا مسلحانه حتی اگر پیروز گردند به حکومتی همچون گذشته با کمی شدت و ضعف دست خواهند یافت . بنابراین اقشاری که نام برده شده اند باید روشن کنند که استراتژی آنها در مبارزه با حکومت چیست و چگونه این ترکیب متفاوت قادر خواهد بود جامعه ای بسازد که آزادی و برابری برای همه امکان پذیر گردد . گروههای سیاسی چپ که حداقل خواستار جامعه سوسیالیستی هستند چه پیرو جنگ مسلحانه باشند و چه از مبارزات بیخشونت و یا تاکتیک انتخابات پیروی کنند ، سرانجام به نیروهای دموکراتیکی بدل میگردند که در حاشیه سایر نیروهای دموکرات و سوسیال دمکرات قرار میگیرند ، مگر آنکه به رسالت تاریخی خود که کار درون طبقه کارگر است تکیه کنند .
آری جنبش سبز و همه جنبشهای دموکراتیک زمانی قادرند پیروز گردند که واقعیات جوامع طبقاتی را باور داشته و خواستار جامعه ای باشند که در آن کارگران و زحمتکشان از حقوق برابر با سایر اقشار برخوردار باشند ، نه اینکه آنها باز هم در مقابل قوانین کاری قرار گیرند که مدافع سرمایه داران است ! تجارب حاکیست که تنها راه تغییر حکومتهای سرمایه داری ، با سازماندهی کارگران و سایر اقشار زحمتکش و سوسیال دموکرات هر کشور قابل دستیابی است . کارگران ناچارند در مبارزات صنفی خود دریابند که بعنوان یک طبقه بوده و ماهیت طبقاتی آنها تغییر نمیکند ، اگر در اتحاد با یکدیگر نخواهند به ایجاد تغییر جامعه بپردازند . کارگران برخلاف دانشجویان و اقشار روشنفکر که سریعا به مبارزه سیاسی روی میآورند ، در ابتدا مساله آنها حقوق صنفی است که تلاش دارند از طریق تشکلات صنفی به آنها دست یابند . در اینگونه تشکلات هست که با سرکوب دولتی و ترفندهای کارفرمایان برای دستمزد پایینتر و قراردادهای موقت و حذف مزایا روبرو گردیده و آگاه میگردند که تا جامعه سرمایه داری وجود دارد ، وضعیت آنها نیز تغییر نخواهد کرد . در نتیجه سازماندهی آنها حتی در سندیکاها نیز شکل سیاسی میگیرد ، چراکه فعالین آنها به زندانها افتاده تحت آزار نیروهای امنیتی و اخراج از کار قرار میگیرند و لذا تشکلاتی ایجاد میکنند که فراتر از خواسته صنفی حرکت کرده و بتدریج به تغییر نظام میاندیشند . دستگیری کارگران آگاه و تهدید دائمی آنها توسط نیروهای امنیتی که به اخراج آنها از کار نیز میانجامد و دستگیری تعداد بیشماری از فعالین کارگری که در روز گذشته صورت گرفته ، حاکی از شناخت دقیق عوامل حکومت از خطر واقعی سقوط نظام در صورت سازماندهی کارگران دارد . در مبارزات سالهای گذشته کارگران ایران درک کردند که نباید بعنوان پیاده نظام نیروهای بورژوازی ، خرده بورژوازی ، دموکرات ، ملی مذهبی ، اصلاح طلب ، سکولار و غیره قرار گیرند و خود تشکلات مستقل خود را با رهبری خود ایجاد کنند . این چنین است که کارگران قادر خواهند بود با مذاکره با سایر نیروهای خواهان جامعه سوسیالیستی همگام شده و پیروزی را بدست آورند .

محمد ایرانی ۲۹ خرداد ۱۳۹۱ ، ۱۸ ژوئن ۲۰۱۲
پیوستها :
http://iranbarayehame.blogspot.ca/2012/05/blog-post_22.html
http://www.khamahangy.com/index.php?option=com_content&view=article&id=955:1391-03-27-18-41-39&catid=10:1389-12-23-23-55-18&Itemid=۲۶
http://kanoonmodafean1.blogspot.ca/2012/06/blog-post_15.html

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد