logo





بهار ناکام عربی

چهار شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۳ ژوين ۲۰۱۲

مهدی تاجیک

mahdi-tajik.jpg
اعتراضات و قیام های مردمی کشورهای عربی در شرایطی دومین سال خود را سپری می نماید که تغييراتی بس شگرف را از تونس تا قاهره و از طرابلس تا صنعا پدید آورده است. گرچه این تغییرات جلوه هایی از ناپایداری و سر درگمی را در بطن خود نهفته دارد لکن توانسته است تا روندی جبری و فراگیر را در راستای اصلاح ساختار نظام سیاسی در تمامی کشورهای عربی به وجود آورد، اطلاح ساختاری که حتی بشاراسد در اوج سرکوب و کشتار مردم معترض کشورش نیز ناچار به انجام آن گردیده است.

ماهیت بهار عربی، شورش یا انقلاب

غالب مخالفان در کشورهای عربی با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» به معنای «ملت سقوط نظام را می خواهد» دست به اعتراض زدند(1) شعاری که اولین بار در تظاهرات معترضین مصر سر داده شد و به سرعت به شعار واحد تمامی اعتراضات کشورهای مختلف عربی تبدیل گردید. با این حال پس از سقوط دیکتاتورهای جهان عرب در پارادوکسی آشکار مشاهده گردید که نظام های جدید التاسیس به شکلی بیمارگونه حاوی عناصری از رژیم های پیشین می باشد. احمد شفیق آخرین نخست وزیر مبارک نمونه بارز این پارادوکس می باشد. وی حتی توانست با شرکت در انتخابات و استفاده از امکانات دولتی و تجربه پیشین سیاسی خود به راحتی به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر راه یابد. از سوی دیگر سقوط دیکتاتورهای عرب، چالش های اقتصادی بسیاری برای این کشورها پدید آورده و همچنین سطح امنیت داخلی آنها را به شدت کاهش داده است به طوریکه امروز مصر و لیبی هر یک دستخوش نا آرامی های دوره ای و تناوبی می باشند. به طور کل ادامه شرایط کنونی و عدم دستیابی انقلابیون به آرمانهای پیش از این تغییرات این سئوال را پدید می آورد که علت این عدم کامیابی چه می باشد ؟ در جواب این پرسش افرادی چون سامر شهاده (کارشناس مسائل خاورميانه در دانشگاه جرج تاون واشنگتن) بر روی این نکته تاکید می نمایند که این اعتراضات تا دست یابی به آمال خویش راه زیادی را در پیش دارند. شهاده در این خصوص می گوید:« انقلابها هنوز در هيچ کشوري به سرانجام نرسيده است.»(2) نظر این کارشناس همسو با نظر برخی از کارشناسان ایرانی می باشد که معتقدند که چون هر انقلاب دارای روند تکاملی می باشد برای کامیابی و دستیابی به اهداف انقلاب همواره نیازمند گذشت زمان می باشیم و این خود پروسه ای زمان بر می باشد.(3) هرچند تمامی این کارشناسان با دخیل نمودن عنصر زمان سعی می نمایند چشم اندازی روشن برای این قیام ها ترسیم نمایند ولی به نظر این نگارنده واقعیت به گونه ای دیگر به نظر می رسد. واقعیتی که برای دستیابی به آن باید دست به کنکاوی گسترده در خصوص ماهیت و ریشه این قیام ها زد.

فارغ از ریشه و دلایل به وجود آمدن این اعتراضات که در بخش های بعدی همین نوشتار به آن خواهیم پرداخت این سئوال مطرح است که ماهیت این اعتراضات که به آن بهار عربی اطلاق گشته است چه می باشد. آیا این نوع اعتراضات در غالب یک شورش تقسیم می گردد یا انقلاب ؟ واقعیت آنست که اگر اندکی موشکافانه و بدور از تعصب و همچنین خارج از فضای ایجاد شده توسط رسانه های مختلف جهانی به تحولات کشورهای عربی در یک سال و نیم اخیر بنگریم، درخواهیم یافت که هیچ یک از این تحولات نتوانسته است تا به آنچه معترضین و یا اصطلاحاً انقلابیون عرب به عنوان آرمان و هدف به آن می اندیشیده اند نائل گردید. از سویی گرچه بیشتر تحلیلگران از این تحولات به عنوان انقلاب نام برده اند ولی به نظر نگارنده آنچه که در اکثر این کشورها رخ داده و یا در حال رخ دادن است چیزی جز شورش های کور نمی باشد. شورش هایی که با جرقه ای کوچک، احساسات اعراب را به غلیان در آورد و موجی از اعتراضات کور را به وجود آورد که خود ریشه در سالها تحقیر و تبعیض و خودحاکمی اقلیتی سلطه گر داشت. موریس دوورژه در کتاب اصول علم سیاست خویش مطلبی زیبا بیان میدارد که برای درک رخدادهای موسوم به بهار عربی مناسب می باشد. وی در بخش «چهره های پیکار» این کتاب می نویسد :« ... طی هزاران سال، پیکار برای قدرت در دایره محدودی جریان داشته است و بخش اعظم جمعیت از آن خارج بوده اند ... مراقبت شدید زورمندان و افراد مسلحشان مانع هرگونه هوسی برای اینگونه کارها بود. گاهی در لحظاتی استثنایی، از آن رو که درجه رقیت، بدبختی و ستم به حد اشباع می رسید، توده های مردم مانند جانواران عظیم جثه ولی ناشی به صحنه سیاست می ریختند و هر چه سر راه خود می یافتند درهم می شکستند، ولی شایستگی ساختن چیزی را نداشتند.»(4) این نگرش به بهار عربی چشم اندازی تاریک را از اهداف و آرمان های انقلابیون و همچنین از تغییرات پیش روی این جوامع به نمایش خواهد گذاشت.

الگوی رفتاری بهار عربی

نوزده سال پیش موسسه مطالعات دفاعی لندن در گزارشی با عنوان «Gulf Security : No Consensus» که در مورد ایران و منطقه خلیج فارس نگارش یافته بود اینگونه می نویسد: «... در حالیکه مصر مدعی است ایران محرک مبارزات اسلامی در سراسر جهان عرب است، ایران چنین تحرکاتی را تکذیب می کند و فساد رهبران جهان عرب را موجب رشد درگیری های اسلامی می داند .... (از سویی) ایران (همواره) در پی یک استراتژی محاصره کننده در شبه جزیره عربستان به وسیله یک زنجیره ای از رژیم های انقلابی و اسلامی متحد تهران است ... » (5) این نه اولین و نه آخرین گزارشی از سلسله گزارشات موسسات استراتژیک غربی بود که ایران در آن محکوم به همکاری و تحریک انقلابیون عربی می گردید. واقعیت آنست در زمان حیات آیت الله خمینی جمهوری اسلامی در راستای گسترش ایدئولوژی انقلابی خویش باشعار صدور انقلاب همواره حامی معنوی و گاهاً مالی اغلب گروههای انقلابی عربی بوده است. گرچه بعد از فوت آیت الله خمینی این شعار رنگ باخت ولی جمهوری اسلامی در راستای افزایش نفوذ منطقه ای خویش با راهکارهایی نوین به ادامه این گونه حمایت های خویش از معارضین و انقلابیون عرب پرداخت.

به همین سبب با شروع اعتراضات عربی جمهوری اسلامی آن را بیداری اسلامی نامیده و آنچه را که در حال وقوع بود ماحصل تلاش سی و اندی ساله خویش برای صدور انقلاب 1357 به کشورهای اسلامی دیگر دانست. در این خصوص آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی خویش عنوان داشت: «امروز تحولات در شمال آفریقا از جمله مصر، تونس و برخی کشورهای دیگر معنای ویژه‌ای برای ملت ایران دارد. این همان چیزی است که همیشه به عنوان بیداری اسلامی که به‌دنبال پیروزی انقلاب بزرگ ملت ایران به‌وجود آمده، به آن اشاره شده است.»(6) در مقابل میر حسین موسوی که آن روزها رادای رهبری مخالفان آیت الله خامنه ای را بر تن داشت مدعی گردید:« بدون هیچ شکی نقطه‌ی آغازین آنچه را که در خیابان‌های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و ۲۸ و ۳۰ خرداد تهران جستجو کرد. روزهایی که مردم با شعار “رای من کجاست؟ ” به خیابان‌ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته‌ی خود را پی گرفتند.»(7) هر یک از این دو ادعا برای خود طرفدارانی خاص یافت. اما واکنش فعالان عرب به این ادعای تاثیرگذاری ایرانیان، رد هردو ادعا بود. به طور مثال کمال الحلباوی، یکی از رهبران اخوان المسلمین ضمن تشکر از حمایت رهبر ایران از انقلابیون مصر اظهار می دارد که : «وضعیت مصر کاملاً با ایران تفاوت دارد». او همچنین در ادامه صحبت های خویش مدعی می شود که انقلاب مصر "یک انقلاب اسلامی نیست" و اخوان المسلمین هر شکلی از حکومت که مردم مصر در انتخابات آینده تعیین نمایند را محترم خواهد شمرد(8) همچنین در همان دوران محمد مُرسي که این روزها مورد تمجید نظام ایران است در یک کنفرانس مطبوعاتی در قاهره، پا را از همتایان مصری خود نیز فراتر نهاد و تاثیر ایران را بر تحولات مصر به کلی نفی نمود. مرسی در آن کنفرانس صراحتاً می گوید اخوان المسلمین "مخالف یک حکومت مذهبی است، زیرا اسلام مخالف چنین چیزی است." (9) هواداران مدعی نظریات فوق همچنین نتایج نظر سنجی یک هفته پیش از سرنگونی حسنی مبارک را شاهدی بر این ادعای خویش دانستند. این نظر سنجی که در اسکندریه و قاهره انجام گردید نشان گر آن بود که تنها ۱۸ درصد از شرکت کنندگان، حکومت ایران را تایید می نمایند و ۴۷ درصد با آن مخالف هستند. (10) این آمار خود بیانگر عدم مقبولیت ماهیت حاکمیت کنونی ایران در نزد مصریان می باشد.

به هر شکل هر چند برخی از فعالان عرب سعی می نمایند نقش رویدادهای تاریخی ایران را در تحولات مصر به کلی نفی نموده و یا ناچیز جلوه دهند اما واقعیت آنست که انقلاب 57 و جنبش سبز در کنار دیگر جنبش های عصر حاضر توانست تا شرایط ذهنی بهار عربی را به وجود آورد. شرایط ذهنی که پیش در آمد و بستر ساز شرایط عینی این اعتراضات بود. این مطلب به زیبایی در سخن سعید یوسف فعال مصری دیده می شود. وی در خصوص تحولات کشورش می گوید: «ما یاد گرفتیم که چگونه رسماً تبدیل به یک انقلاب بشویم، همانند راه‌پیمایی نمک در هند، جنبش ۲۶ جولای در کوبا، جنبش همبستگی لهستان، جنبش وکلا و قضات پاکستان و جنبش سبز ایران و چگونه یک انقلاب را چون انقلاب نارنجی اوکراین، انقلاب سرو لبنان و انقلاب گل لاله در قرقیزستان زنده و پویا نگاه داریم.»(11) البته واضح است که با توجه به روند نزول دمکراسی در ایران در دوران پس از اصلاحات و حاکم گردیدن شرایط نامساعد سیاسی و اقتصادی بر ایران، بسیاری از روشنفکران جهانی با دیده ای منفی به آنچه در بهمن 57 رخ داده است می نگرند و طبیعی است که در جملات سعید یوسف نامی از آن رویداد بزرگ ذکر نگردیده است.

چالش الگوی نظام سیاسی برای نظام های نوظهور

همانطور که در بخش قبل ذکر نمودم اینجانب اعتقادی به بیان لفظ انقلاب برای تحولات موسوم به بهار عربی ندارم و این تحولات را شورشهایی کور می دانم که بانیان آن هر انچه ماحصل نظام های دیکتاتوری گذشته بوده است را تخریب نموده و به علل مختلف که خود به مقاله ای مجزا نیازمند است توانایی بازسازی نظامی جدید و کارا را ندارند. به همین سبب یکی از چالش های اساسی اعراب عدم داشتن الگوی مناسب برای تاسیس نظام هایی جدید است. نظام هایی که حافظ هویت عربی و اسلامی و همچنین اصلاح گر ساختار ضعیف و بیمار اقتصادی امروزین آنان باشد.

تعدادهای الگوهای پیشنهادی برای این کشورها مختلف است که ما در اینجا به چهار الگوی پرطرفدار تر اشاره می نمائیم.

الگوی پیشنهادی اول الگوی نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد. نظامی که بیش از سی سال با پیوند اندیشه دینی با سیاست، سعی در بسط و گسترش حوزه دین و فرهنگ دینی در همه عرصه ها نموده است. الگوی دوم الگوی ولایت سلطانی است که مروج این الگو سلفی های وابسته به کشورهای مرتجع عربی حوزه خلیج فارس بالاخص کشور عربستان می باشند. در این الگو نظام سیاسی سعی در حفظ اسلام در ظواهر می نماید و در رفتار خارجی خود به شدت محافظه کارانه عمل می نماید. الگوی سوم مدلی ترکی همانند نظام کشور ترکیه می باشد. دولتی مبتنی بر اصول لائیکی و سازگار با اسلام. در این الگو تنش زدایی با تمام کشورهای منطقه و جهانی صورت گرفته و حتی اسرائیل نیز از این مورد استثناء نمی گردد. الگوی چهارم مدل نظام ناصری است که بر پان عربیسم افراطی تاکید دارد. تعارض با اسرائیل، وحدت میان اعراب و چرخش محوریت رهبری جهان اسلام از مکه به قاهره از عناصر اصلی این مدل می باشد.

از میان الگوهای فوق با توجه به تفاوت ساختار شیعه و سنی اعراب با ایرانیان و همچنین رویکردهای ضعیف جمهوری اسلامی ایران مخصوصاً در هفت سال اخیر در ابعاد داخلی و خارجی، بعید به نظر می آید که الگوی نخست بتواند در هیچ یک از کشورهای عربی جایگزین حاکمیت های گذشته گردد. از میان سه الگوی باقی مانده به نظر می آید تنها مدل ترکی هست که می تواند تا حدودی هم منافع غرب را تامین نموده و هم تا حدودی امواج فزاینده توقعات داخلی مردم پس از پایان قیام های عربی را پاسخ دهد. الگویی که تعارضات درونی بسیاری با اندیشه مسلمانان عرب و نهادهای مذهبی محور این کشورها دارد و از سویی واضح است که سلفی ها با پشتیبانی مالی کشورهای مرتجع عربی همواره مانعی بزرگ در راه تحقق این الگو خواهند بود.

آینده بهار عربی

حال به پرسش اصلی مطلب خویش باز می گردیم که چرا این تحولات منتج به تغییراتی بنیادین در کشورهای عربی نگشت و چگونه این بهار عربی ناکام ماند؟ از نگاه جامعه شناسی برخی از پژوهشگران این عدم تغییر را ناشی از ماهیت سیاسی دین اسلام می دانند و معتقدند که بر خلاف مسیحیت که در آن میان مذهب و سیاست دوگانگی درگرفت، در اسلام این روند با وحدانیت (مونیسم) همراه گردید. دکتر نقیب زاده در کتاب « درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی» در تحلیل روند تغییرات در جوامع مسلمان می نویسد:« ... نتیجه آن شد که در جهان اسلام سیاست هرگز به استقلالی که سیاست در غرب از آن برخوردار شده دست نیافت و سرنوشت جوامع اسلامی نیز با تناوبی از سلطه و شورش گره خورد. زیرا نظام های این جهان به نظم آرمانی اسلام شباهتی نداشته و مشروعیت ندارد. حال چنانچه این حکومت ها قدرت اعمال سلطه را داشته باشند نظم خود را بدون برخورداری از مشروعیت استقرار می بخشند و چنانچه از این قدرت بی بهره باشند با شورش مردم روبرو خواهند شد. » (12) بر همین اساس ایشان نتیجه می گیرد که کشورهای مسلمان به علت امیختگی دین با سیاست همواره در تناوبی از سلطه و شورش به سر می برند و هیچگاه به آرامش دمکراسی دست نخواهند یافت. برتران بدیع در کتاب «دو دولت» خویش نیز همین عقیده را داراست. وی در این کتاب توضیح می دهد که چگونه مسیحیت در تاریخ توانست به دو گانگی تشکیلات در نهادهای سیاسی و همچنین مذهبی دست یاید در حالی که در اسلام به دلیل شرایط خاص اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمان تولد این مذهب که دوره گذار از جامعه قبیله ای به جامعه شهری بود تفکیکی بین مذهب و سیاست صورت نپذیرفت. وی نیز در نهایت معتقد است که سرنوشت محتوم جوامع مسلمان نیز تناوبی از سلطه و شورش است.

گرچه در دهه های پیشین بسیاری معتقد بودند که جمهوری اسلامی خواهد توانست تا با ارائه الگویی مناسب و کامل برای جوامع اسلامی این تخالف را پایان بخشد ولی گذشت چند دهه نشان داد این الگو با تناقضات ذاتی بسیار و مشکلات عدیده ای مواجه است که بررسی آن خود مطلبی مجزا را می طلبد. از طرفی به نظر می آید فقه اهل تسنن بر خلاف فقه شیعه به علت ناپویایی ذاتی خویش نخواهد توانست تا به تنهایی ساختاری نوین و پاسخگوی نیاز روز جوامع مسلمان عرب را به وجود آورد و مدل ترکی نیز که بسیاری از کنشگران سیاسی به ان چشم امید دوخته اند با واقعیت های موجود جوامع عربی سازگاری نداشته و پاسخگوی نیازهای اعراب نخواهد بود. البته آینده شاید بسیار متمایز تر از آنچه باشد که ما به آن می اندیشیم.

منابع :

جبلی، پیمان. "الشعب یرید ..." . خبرآنلاین، زمان انتشار: 5/7/1390
"خبرگزاري فرانسه :بهار عربي دوساله شد"، سایت شفقنا، دوشنبه اول اسفند 1390
سخنرانی آقای نور محمدی کارشناس مرکز تحقیقات استراتژیک، "همایش ملی تحولات خاورمیانه و آینده و نظم منطقه ای" مورخ 9 خرداد 1391
دوورژه، موريس، اصول علم سياست، ترجمه ابوالفضل قاضي، تهران(1382)، انتشارات اميركبير، ص191
."امنیت خلیج فارس" گزارش موسسه راهبردی مطالعات دفاعی لندن، ترجمه حاکم قاسمی، پژوهشکده علوم دفاعی استراتژیک دانشگاه امام حسین(ع)، زمستان 1372، چاپ مهر، صص32-33
"Ali Khamene’I”, 4 February 2011, leader.ir.
Mir Hossein Musavi, 29 January 2011, facebook.com/mousavi
Kamal El-Helbawy, BBC Persian Service, 6 February 2011
Al-Shuruq, 10 February 2011, shorouknews.com
Pechter Middle East Polls, “Phone Survey of Cairo and Alexandria,” 5–10 February 2011, pechterpolls.
Sayyid Yusif [Sayed Yossif], “Man Sana_a al-Thawra al-Misriyya,” 31 May 2011, al-tahrer.com

(12). نقیب زاده، احمد. در آمدی بر جامعه شناسی سیاسی، تهران(1388)، انتشارات سمت، ص78.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد