logo





نگاهی به نقد درون مذهبی ولایت فقیه

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۴ ژوين ۲۰۱۲

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
کاری که حائری در نقد ولایت فقیه انجام میدهد، یعنی چانه زنی بر سر لزوم انتخاب ولی و نه انتصابی بودنش، راه به جایی نمیبرد. نقد حائری که همزمان است با یک دهه و نیم جواب پس دادن ولی فقیه و تولید بیدادی که به تجربۀ عینی مردمان بدل شد، نقدی پویا نیست. حتا اگر در زمینه تفسیر مفهومهای حکمت و حکومت و نیز طرح معناهای جدید برای آن واژه ها، به نوبه خود، ابتکارهایی هم بخرج داده باشد.
دوست ارجمندی چند روزی پیش نسخۀ PDF کتاب "حکمت و حکومت" مهدی حائری یزدی(۱۳۰۲ تا ۱۳۷۸ خورشیدی) را فرستاد. بدین ترتیب با ایمیل خود مرا واداشت که کارهای دیگر را کناری بگذارم و مشغول خواندن کتاب نامبرده شوم. کتابی که در سال ۱۹۹۴در لندن منتشر شده ولی در ایران تا کنون اجازه نشر نیافته است.

ناگفته پیدا است که مخاطب فرهنگ دوست، سوای بیزاری از سانسور رسمی، همچنین متوجه معناهای ضمنی میشود که در تفاوت رقمها و عدددهای بالا وجود دارد. عددهایی که یکی از تقویم خورشیدی با مبدا اسلامی بر میآید و دیگری به تقویمی تعلق دارد که مبداش سالشمار تاریخ مسیحی است.

بواقع اگر روند جهانی شدن در تمامی جزئیات زندگانی گسترش یابد و اگر "دهکدۀ جهانی"به سمتی رود که رخدادها را با چوب خط واحدی بسنجند، تکلیف ما چه خواهد شد؟ مایی که، بجز سالشمار بین المللی، چند گاهشمار بومی و وطنی نیز داریم. آیا دستگاهی ساخته میشود که با آن بتوانیم بر شکافهای ناهمزمانی در زندگی خود فائق آئیم؟

بدین معنا که قادر شویم از سردرگُمی ناشی از زندگانی با چند تقویم مختلف بدرآئیم و مدام مشغول تبدیل تاریخ تقویمها نباشیم. پرسش زیر همواره در سرمان جرقه نزند که فرنگیان در قرن چهارده کجا بوده و با چه موضوعاتی دست و پنجه نرم کرده اند؟ به فکر نیقتیم که، در قرن بیست تاریخشماراسلامی، به کجا خواهیم رسید و با چه موضوعهایی سرو کله خواهیم زد؟

از این مسائل فرهنگی – تاریخی گذشته، کتاب حائری به نظر و عمل (یا پراتیک تئوریک) روح الله خمینی میپردازد که زیر عنوان ولایت فقیه طراحی و اجرا شده است. البته بی آنکه عادت سنتی و غیر مُدرن کاتبان وطنی را برهم بزند و اسمی از اثری مشخص و نویسندۀ مورد بحث خود بیاورد. این محافظه کاری یکی از ضعفهای کتابی است که پانزده سال پس از انقلاب اسلامی و بیست و چهار سال پس از اثر ولایت فقیه آیت الله خمینی انتشاریافته است.

دربارۀ جهان بینی حائری، فرزند موسس حوزۀ علمیه درقم، پیش از این با نکته هایی آشنا بوده ایم. معرفی اجمالی آن طلبۀ جوان به قرار زیر است که دانشجوی فلسفۀ غربی میشود. سپس حتا به استادی در فلسفۀ آنگلو امریکایی میرسد ولی در عین حال عمامه به سر و عبا بر دوش میماند. از حال و روزش در کتاب "آفاق فلسفه" میتوان سراغ گرفت. کتابی که در ایران و به سال1 ۱۳۷۹ توسط نشر "فرزان روز" چاپ شد. محتوای کتاب یادشده، سپس، با یکی یا دو مطلب افزوده در نشریۀ "مهرنامه" (تیرماه ۱۳۹۰) به انتشار دوباره رسیده است.

با همین توضیحات مختصر میشود به نتیجه زیر رسید. اینکه نه فقط ظاهر آخوندی بلکه محتوای حرفهای حائری دربارۀ خدا، جهان و آدمی نشان میدهد که سنجش ولایت فقیه توسط وی همانا نقدی درون مذهبی است.

چرا که در رد "ولایت فقیه واقعا موجود" استدلال میآورد. اما به مفهوم مُبهم حکومت الاهی پایبند میماند. حکومت الاهی که نه تنها آدمیان را از تدبیر و شرکت در امور خویش باز میدارد بلکه اعتقاد و ایمان را سست و بی آبرو کرده و در نتیجه به پندار خدا خیانت میکند. بواقع خیانت به خدا یکی از عمده ترین عارضه های نظامی است که آیت الله خمینی برپا کرد.

از چالش میان نیت خمینی و نتیجه کارش گذشته، اشاره به تقلیل گرایی حائری بویژه از منظر تحولات تاریخ اندیشه و تثبیت نگرش پسا متافیزیکی هم مُهم است. تحولی که گذار از یزدان شناسی به انسان شناسی را دست کم دو قرن پیش صورت داد. از اینرو با پذیرش شخصی بودن امر اعتقاد دیگر نکتۀ زیر دغدغۀ معاصر و روزآمد نیست. اینکه چه دلیلی جریانهای مذهبی برای خود یا جامعه در مورد خداشناسی ارائه میکند. همچنین فرد و جمع نبایستی قانع شوند که چرا تعالی جویی را دوستداران معنویت لازم و ضروری میدانند.

در واقع اگر قدرت سیاسی در ایران امروز دست خلیفه نمیبود و ثروت و امکانات مملکت زیر سقف ولایت فقیه به هدر نمیرفت، از منظر معرفت شناسی بیهوده بود اگر که وقت برای شنیدن استدلالهای فقاهتی صرف میکردیم. یا حتا به نقدی میپرداختیم که برداشت رقیب از حکومت الاهی را نفی میکند ولی با اصل موضوع یعنی با پرسش ممکن بودن آن کاری ندارد. یعنی ابهامی را روشن نمیکند که در حقانیت طلبی خود منتخبان وجود دارد. کسانی که، با مدعای مطالعه و تفسیر برخی متنهای مقدس دانسته شده، نمایندگی خدا را در انحصار خود میدانند.

با اینحال چالشی که حائری در کتاب حکمت و حکومت با پدیدۀ ولایت فقیه برساخته خمینی انجام داده نه بی تاثیر مانده است و نه بی پاسخ. چنان که تاثیرش را در آثار اصلاح طلبان حکومتی میشود دید. مثلا در "حکومت ولایی" محسن کدیور که مانند حائری سعی میکند برای اثبات حرف خود از حدیث و روایت شاهد در آورد.

آقای کدیور که برای آشتی اسلام با دمکراسی زحمت کشیده و در بررسی های خود سیاهه ای از متنهای مُبلغ و مخالف ولایت فقیه را بدست داده اند، همان حجة الاسلامی هستند که جلوی دوربین تلویزیون منکر شعار مردم معترض شدند. معترضانی که در جریان جُنبش سبز از جمله صدا کرده بودند:- نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران.

از تاثیر گذشته، پاسخ به "حکمت و حکومت" حائری را نزد حضرت آیت الله ( یا نشانۀ یزدان) عبدالله جوادی آملی لاریجانی میشود سراغ گرفت. وی زیر عنوان "سیری در مبانی ولایت فقیه" مطلبی نگاشته و در "فصلنامه حکومت اسلامی" به سال 1375 انتشار داده است.

جوادی در پاسخ حائری که ولایت بر بی سرپرستان و دیوانگان را دلیل لازم و کافی برله حکومت فقیه نمیداند، بزعم خود در دفاع از ولایت فقیه تک خال رو میکند. زیرا معتقد است که ولی امر فقط سرپرستی صغار و دیوانگان را به عهده ندارد بلکه بر خردمندان و فرزانگان نیز نظارت و سروری میکند.

اما برای آن که کم و کیف پاسخگو را بشناسیم، او که در بلوف زنی کار کُشته است ولی در سخنش از منطق و تناسب خبری نیست، یکی یا دو اشاره لازم است.

نخست، برای اطلاع دهی در مطلب حاضر، در مورد خویشاوندی وی پرس و جویی کردم. شنیدم که آن نشانۀ یزدان (یا آیت الله) جوادی آملی لاریجانی نسبتی با برادران لاریجانی ندارد. گرچه نام پدرایشان نیز جوادی آملی بوده است. البته برادران یادشده در این میانه دیگربخش اولیه نام پدر را کنار گذاشته و فقط به لاریجانی بودن اکتفا میکنند. منتها ایشان، حتا با اسم خانوادگی مختصر، در دنیا نظیر ندارند. با آنان هیچ خانواده ای را نمیشود قیاس کرد.

ازیکسو دو برادر که در ایران تولد نیافته اند، دو قوه از قوای سه گانه کشور را در دست دارند. از سوی دیگر سایر برادرانشان نیز در مقام و سمتهای کلیدی جا خوش کرده اند تا یکی از چند فامیل مسلط بر کشور باشند. خانواده ای که نمونۀ بارز "مسلمانان ویکتوریایی" هست زیرا تحجرگرایی را با تجمل خواهی در خود پیوند داده است.

اما جوادی آملی( ردیه نویس علیه حائری و مدافع ولایت فقیه واقعا موجود) گرچه بخت و اقبال داشته که با برادران"لاری جانی" نسبت مستقیم فامیلی نبرد، اما معلوم نیست که در شمار مسلمان ویکتوریایی نباشد. از این گذشته، بایستی یادآور شد که شهرتش( جوادی) در روزگار جاری از هیچ بخت و اقبالی نصیب نبرده است. چرا؟

در "زبان مخفی" ای که امروزه میان قشر جوان(اکثریت مردمان کشور) جاری است، یعنی در بیان نسل معترض به وضع موجود، اسم "جواد" به افرادی اطلاق میشود که از مرحله پرت هستند.

بنابراین با در نظر گرفتن مشکل ناهمزمانی در ایران، که بخاطر حاکمیت ستیزه گر با پیشرفت پدید آمده، "جواد"ها معاصر محسوب نشده و به اصطلاح پروندۀ اتهامات خود را سنگینتر میکنند.

در کنارشکل سلبی که با ساختن اسم تحقیر از "جواد" بوجود میآید، شکل گروتسک منتج از جواد هم البته به بازار ادا و اطوار و نمایش آمده است. شکلی که حاوی خنده و انزجار توامان است و زیر عنوان "جواد پارتی" محل تردد جوانان شهر میشود. جوانانی که، به خاطر خوشمزگی و تفریح، لباسهای از دور خارج شده را میپوشند و تظاهر به بی خبری از مُد و پرت بودن میکنند. بالماسکه هایی که، مثل خیلی چیزهای دیگر در جمهوری اسلامی، نه در کوچه و میدان که در چاردیواری خانه برپا میشود.

البته تیپ اجتماعی "جواد"، که از منظر حقوق بشری متاسفانه از حق آپ دیت و به روز شدن دور مانده، در قدیمها و در زمان جوانی ما میانسالان امروزی نیز وجود داشت. آنوقتها اُوزگل و شوتعلی خوانده میشد.

ناگفته روشن است که لقبهای دوران قبلی، برخلاف جواد و جوادی امروزی، اسم و شهرت فرد خاصی نبود. بخاطر تشابه اسمی هم به توهین شخصی ختم نمیشد. اما، در دوران قدر قدرتی روحانیت، گرایش به قهقرا نیروی جاذب فراوانی یافته که کمتر پدیده و رفتاری از آن در امان مانده است. بنابراین "جواد" و "جوادی" همزمان قاتل و قربانی میشوند.

با اینحال میراث خواران "جمهوری اسلامی" نمیتوانند شاکی اُفت و انحراف در رفتار فرهنگی شوند. شکایت کنند که چرا نامی در محاورات جوانان همچون وسیله تحقیر آدمی کاربرد مییابد. زیرا موجودیت پدیدۀ آشوب زی چون جمهوری اسلامی، و نیز توسعه اختناق توسطش، داد و ستد و ارتباطات اجتماعی در ایران را دستخوش اُفت و تنزل کرد.

وانگهی، در کنار سر در گُمی عمومی که امروزه بر سر ارزشها وجود دارد، "موشهای نقد" نیز به کار خود مشغول بوده اند. آنها جامه ارزشهایی را جویده اند که سنتگرایان ( عناصری چون جوادی آملیها) طالبش بوده اند. امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم، در ایران امر اخلاقی به حالت تعلیق درآ مده است.

بنابراین در شرایط جاری که بر تجربۀ بیش از سه دهه "جمهوری اسلامی" استوار است، هیچ چیزی عجیب و غریب نیست. حتا اگر که نشانه های یزدان( آیت الله ) ها نیز بخاطر جوادی بودن در معرض ارزشیابی دوباره جامعه قرار گیرند و مسخره شوند. ایشان چه بسا که در آزمونها هم نمره قبولی نگیرند.

چنان که جوادی آملی لاریجانی قبول نمیشود. اگر در امتحانی شرکت کند که برای آزمون نقاد و منتقد صورت میگیرد. نخستین علت مردود شدنش عدم رعایت اتیک گُفتمان است. وقتی است که در بحث نظری وحمله به درک و دریافت حائری، اسمی از وی به میان نمیآورد. گرچه در روش مثل طرف مقابل خود عمل کرده که در آیات و حدیثها دنبال شاهد درستی سخن خود بوده است.

بحث حائری در مورد ولایت فقیه در دوران معاصر یک میان پرده دیگر دارد که پس از پاسخ جوادی بر روی صحنه رفته است. حائری در نوشته ای که به دفتر نشریۀ حکومت اسلامی و به جوادی ارسال میکند، "سیر" جوادی در مبانی ولایت فقیه را به نقد مینشیند. نشریه در شمارۀ دوم خود هم نقد حائری را چاپ میکند و هم جواب جوادی را.

در اینجا دفتر نقد درون مذهبی ولایت فقیه که توسط حائری شروع شده بود بسته میشود. چرا که وی حاضر نمیشود به جوابیه جوادی پاسخی دهد.

البته در هرکدام از این نامه های رد وبدل شده نکته هایی وجود دارد که تجزیه و تحلیلش میتواند پرتوی روشنگرانه بر اندیشه و عملکرد تحصیل کردگان حوزه بیندازد.

نکته هایی مانند کنایه و طعنه حائری به جوادی که" الفاظ و مطالب دیرین و همیشگی شما چیزی بر کوله بار معرفت ما نیفزود." یا تهدید تلویحی حائری توسط جوادی که " امید است بیت رفیع موسس حوزه علمیه قم همچنان از هر گزندی مصون بماند." یعنی اگر به این حرفها علیه ولایت فقیه ادامه دهی چه بسا گزند ببینی.

تهدید طرف بحث از سنتهایی است که آیت الله خمینی در حوزۀ علمیه یکی از مبتکرانش بوده است. تهدیدی که خودی و غیر خودی نمیشناخته است. بارها، برای وحشت افکنی، فرد مقابل( از حکمی زاده گرفته تا کسروی) به جوانان غیور مسلمان حواله داده میشده که با سرکوبش تکلیف وی را روشن کنند. به آثاری چون "کشف الاسرار" یا "ولایت فقیه" بنگرید که چقدر جوانان غیور مسلمان را تحریک به اقدام علیه دگراندیشان کرده اند.

بنابراین کاری که حائری در نقد ولایت فقیه انجام میدهد، یعنی چانه زنی بر سر لزوم انتخاب ولی و نه انتصابی بودنش، راه به جایی نمیبرد. نقد حائری که همزمان است با یک دهه و نیم جواب پس دادن ولی فقیه و تولید بیدادی که به تجربۀ عینی مردمان بدل شد، نقدی پویا نیست. حتا اگر در زمینه تفسیر مفهومهای حکمت و حکومت و نیز طرح معناهای جدید برای آن واژه ها، به نوبه خود، ابتکارهایی هم بخرج داده باشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد